❌⭕️شما شکر خوردی از #سفارت_آمریکا بالا رفتی که الان به خاطر پسرت پیشنهاد #مذاکره میدی
#معصومه_ابتکار
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌⭕️ عضو شورای عالی فضای مجازی: نهادهای #امنیتی به هویت فیلترشکنفروشها دسترسی دارند
#رضا_تقیپور:
🔸همان گروهی که فیلترشکن میفروشد دارد جریان رسانهای را هدایت میکند که کاسبی کند.
🔹وقتی که از آنها سؤال میکنیم «شما که در جایگاهی برای برخورد با فیلترشکنها مسئولیتی دارید، چرا تا به حال قانون و لایحه مربوطه را ارائه ندادید»، هیچ پاسخی ندارند.
او در پاسخ به این سوال که «چه کسی فیلترشکن میفروشد و خودش هم علیه سیستم تبلیغ میکند؟» گفت:
🔸وقتی به این صراحت برای فروش فیلترشکن شماره کارت بانکی ارائه میکنند، یعنی نهادهای امنیتی به هویت این افراد دسترسی دارند و قطعاً باید برخورد کنند.
#فیلترینگ
#نه_به_ولنگاری_مجازی
#شبکه_ملی_اطلاعات
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
#کـولـهبـارےازعـشـق² قسمت۳۱-۳۵ قرار بود مردی که شماره او را سارا داده بود یه ربع دیگه بیاد بلند
حب المهدۍ هویتنا:
ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ
کـولـهبـارےازعـشـق²
قسمت۳۶ـ۳۹
نفس لبخندی زد و گفت :
محمد حسین جان بیا بریمممم
محمد حسین آرام طوری که انگار میخواد
نفس نشنوه ولی بشنوه گفت :
این آرامش قبل از طوفانه دعا کنید
من تا فردا زنده بمونم..
بعد هم صدای خنده نفس دست
محمد حسین را کشید و روبه آن سه نفر گفت :
با اجازه خانومااا
بعد هم به سمت بادیگارد و ماشین رفتند
ماشین جلوی خانه نگه داشت و آن دو پیاده شدند.
محمد حسین کلید در خانه انداخت و در را باز کرد و گفت :
میگم خانومی امشب مهمون داریما
نفس : کی هست؟
محمد حسین : همین آقای معصومی
(بادیگارد) به همراه خانواده
نفس : باشه قدمشون رو چشمای تو³⁷
محمد حسین : زبون دراز شدیا
نفس : به آقامون رفتم
راستی محمد حسین بهت گفتم؟
محمد حسین : نه چیو؟
نفس تمام ماجرای امروز رو برایش تعریف کرد.
محمد حسین : بنازم خانوم پلیسمون رو
نفس : حیححححح
ساعت تقریبا 4 بود که زدیم شبکه خبر
یا امام زمان اینجا داره چه اتفاقی میوفته؟
آقای رییسی گم شده؟آقای
امیرعبداللهیان چی؟اون همه آدم تو
اون همه آدم تو اون هواپیما بودن..
حالم به شدت بد بود ..
خدا رو شکر از سنین نوجوانی با رفقای
بسیجی کانال داشتیم ، در هر کانالی
که داشتم درخواست دعا کردم برای
سلامتی شون .
چه قدر حال بدی داشتم اون ایام
تو دلم گفتم:
یا امام رضا قسمتون میدم به جوادتون (ع)
نگم که حال محمد حسین چقدر خراب بود..³⁸
اولین خبری که به دستم اومد این بود...
اعزام تیمهای امدادی و پهباد و سگهای زندهیاب به محل حادثه فرود سخت بالگرد رییسجمهور
رییس سازمان امداد و نجات کشور از اعزام پهباد و تیمهای امدادی از ۴ استان آذربایجان غربی، آذربایجان شرقی، زنجان و ادربیل به محل حادثه فرود سخت بالگرد حامل رییسجمهور و همراهانش خبرداد.
همش با خودم میگفتم خدایا خودت
حافظ این مرد ِبزرگ باش .
به قاب عکس حاج قاسم نگاه کردم و با بغض گفتم :
حاجیخودتازونبالامراقبسلامتیِسیدمونباش .
وارد کانال شخصی خودم میشوم که درآن
آموزش مجری گری میدادم شدم و
به تنها کاری که میتونستم بکنم این
بود تا از مردم بخوام برای سلامتی شون
دعا کنم یه پادکست با متن زیر رو خوندم و اشتراک گزاری کردم..
آقای سید ابراهیم عزیز
امروز تازه متوجه شدیم چقدر برایمان مهمے
در این ابهام و بیخبرے
حواسمان جمع شد که بودنت را چقدر نیاز داریم،
لحظات، ما را با خودش به اعماق خودمان میکشاند..
و به یاد میآوریم که تو چقدر شب و روز نداشتے برای ما
و اما الان...
تمام آرزویمان این است که خبر سلامتیت را بشنویم
همه خواسته مان این است که تو فقط باشی
اے عزیز دل مردم ایران
به محض گزاشتن پادکست چند پیام
برایم آمد که چرا باید برای آقای
رییسی دعا کنیم با اشک متن زیر رو
براشون فرستادم ..
تو در جنگلهای ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار میکنی مرد؟
صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟
میخواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله میشدی و چند نفر آدم را پیدا میکردی و از بینشان ردی میشدی و صدای شاتر دوربینها و تمام.
به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده.
به جهنم که روستای کهنهلو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد.
به جهنم که روستای کیغول یک درمانگاه ندارد و همین ماه پیش زن جوانی، قبل از رسیدن به زایشگاه شهرستان، بچهاش سقط شد.اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار میرفتی سید!
عدل رفتی سراغ نقطهای که کل مملکت بسیج شدهاند برای پیدا کردنت؟
انصافت را شکر.
میگویند آنجا باران گرفته.
زیر باران دعا مستجاب است.
دعا کن برای خودت
دعا کن برای ما؛پیرمرد روستای کهنهلو را که یادت نرفته؟
همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟
دعا کن سید!
شب عید است
اونقدری دعا کرده بودم که احساس
ضعف شدیدی کردم چشمام رو بستم و گفتم :
خدایا .. خدایا خواهش میکنم ، التماس
میکنم سید برگرده
من رو صبح با صدای شادی اومدنش
بیدار کن نه با هیچ چیز دیگه ای..
اما بر خلاف تصورم صبح که بیدار شدم
محمد حسین سیاه پوشیده بود
گوشه تلویزیون خط سیاه زده بودن
قلبم داشت از کار میوفتاد
این حق نبود .. نه حق نبود
یاد اون روز دانشگاه افتادم..
اون روزی که داشتن پشت سرآقای
رییسی حرف میزدن و تهمت میزدن و
تمسخر میکردن..اون روز برگشتم
و طوری از دولت دفاع کردم که یه
اجتماع بزرگ دورک حلقه زده بودن..
آره سید دیدی رو سفیدم کردی
من که گفتم تو مثل خیلیا دزد نیستی
من که گفتم تو شیش کلاسه نیستی
من که گفتم تو امیر کبیر دیگه ای هستی برای ایران
خب چرا رفتی؟سید برگرد
بعد هم صدای هق هقم بلند شد..
👇👇
آلاچیق 🏡
حب المهدۍ هویتنا: ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ کـولـهبـارےازعـشـق² قسمت۳۶ـ۳۹ نفس لبخندی زد و
#کـولـهبـارےازعـشـق²
قسمت۴۰-۴۲
صدای مجری شبکه خبر مدام توی
گوشم اکو میشه
•انا لله و انا علیه راجعون
سید الشهدای خدمت
رییس جمهور مردمی ما شهید شد•
از شدت غم جیغی میکشم و دیگه
نمیفهمم دور و برم چه اتفاقی میوفته..
با احساس دستی که روی سرم کشیده
میشد به محمد حسین چشم دوختم..
با ناله گفتم : محمد حسین یادته؟
یادته مسخرش میکردن؟ یادته
میگفتن شیش کلاس بیشتر سواد
نداره؟ یادته بهش میگفتن دزده؟
یادته ؟ آخه چرا چرا بعد هم اشکام
روی صورتم جاری میشه
محمد حسین هم بغضشو خورد و گفت :
نفس عزیزم راحت شد اگه قرار بود
بمونه بازم بهش تهمت میزدن بازم
مسخره میشد..آقای رییسی رو امام
رضا برد تا نشون بده چقدر عزیزه
از بیمارستان به سمت استادیوم رفتم
موضوع برنامه رو از ولادت امام رضا (ع)
به شهادت شهیدان پرواز اردیبهشت
تغییر داده بودن اما بازم من مجری بودم..
دیگه استرس نداشتم میخواستم
فریاد بزنم میخواستم به همه بفهمونم
ما چه مردی رو از دست دادیم..
استادیوم پر از آدم شده بود زن و مرد،
پیر و جوان و کودک و حتی مسئولان
زمان خواندن دکلمه بغضم رو قورت
دادم و به محمد حسین نگاه کردم
لبخند بی جانی بهم زد ..
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند..
به شاعر بگویید این شعرش را عوض کند .اینبار شهدا را از مدعیان صف اول چیدند⁴²
در تاریخ بنویسید رئیس جمهوری بود
شب را در کوه های صعبالعبور، زیر
بارش شدید باران و دمای منفی ۱۶ درجه،
و در حین انجام مأموریت سپری کرد و مردمانش در خانه هایشان در سلامت و امنیت کامل برای سلامتی او دعا کردند..
اشکم را پاک کردم و با آن چشم های
اشکی ام به جمعیت چشم دوختم و ادامه دادم :
دلمان تنگ میشود برای بودنت
برای با مردم بودنت
تو را میسپاریم به مادرمان زهرا(س)...
خداحافظ سیدِ عزیزما..
کاش همه چی فقط یه خواب بود
کاش...
خادم الرضا بود و روز ولادت اربابش،شد...
شهید راه خدمت به مردمش
شهادتت مبارک رئیس جمهور مردمی
خداحافظ جمعههایِ بیخواب
خداحافظ ماشینهایِ بدون شیشهدودی
خداحافظ «ماشین رو نگه دارید، مگه نمیبینید مردم وایستادن»
خداحافظ «اتّقواالله»هایِ حین مناظره
خداحافظ مایهٔ غرورِ ایرانی
خداحافظ پروژههایِ افتتاحی
خداحافظ سفرهای پیدرپیِ استانی
خداحافظ دعای کارگرهای کارخانههایِ احیایی
خداحافظ مخاطب پیرمردی که گفت «خدا پدرت رو بیامرزه»
خداحافظ سیبْلِ توهینها، طعنهها و تهمتها
خداحافظ مخاطبِ تخریب و کنایههای خودی و بیخودی
خداحافظ «ما دنبال دوتا رأی حلالایم»
خداحافظ استقبالهایِ چشمگیر مردمی
خداحافظ «من تا تمامِ مشکلات حل نشود، به سفرهای استانی خواهم آمد»
خداحافظ سکوتِ مردانهٔ مقابل تخریبهای رقیب
خداحافظ سیبْلِ تمسخرِ ششکلاسیهایِ نامرد
خداحافظ دکترِ سلیمالنفسها
خداحافظ «من دردِ یتیمی را چشیدهام»
خداحافظ پیشانیِ بوسهٔ حاجقاسم
خداحافظ سربازِ احیاگرِ غیرت لهشدهٔ ما
خداحافظ مظلومِ هلهلهٔ بیوطنها
خداحافظ استخارهٔ خوبِ «به کی رأی بدم»ها
خداحافظ «برای این طلبهٔ خدمتگزار دعا کنید»
خداحافظ عبا و قبایِ خاکی بین سیل و زلزلهها
خداحافظ چشمانتظاریِ هشت ساله و ۱۶ ساعته
خداحافظ مخاطب «تمجید»هایِ اقا
خداحافظ سفرهای عادیشدهٔ روستایی
خداحافظ جشنهای احیایِ کارگاهها
خداحافظ شهادت حینِ خدمت؛ نه پشتِ میز
خداحافظ شجاعتِ قدمهای اقای وزیر و مواضعِ صریحِ شیعهگری
خداحافظ زبانِ بیلکنتِ دفاع از اسلام
بیشتر از آنچه فکر کنی دوستت داشتیم؛ تو و یارانت را، ببخش که زیاد نگفتیم…
باز با از دستدادنها به خود آمدیم!
حالا مخالفینت راحتتر تخریبت میکنند و تو راحتتر سکوت میکنی!
حالا بدخواهانت اعداد و ارقام و آمار را بیشتر پیش میکِشند و تو در آسمانی!
خداحافظ آقاسید ابراهیم!
جدیجدی شهیـد شدی…
حالا کمی استراحت کن؛ خیلی خستهای…
دیشب که سرم را گزاشتم با امید این بود که با خبر سالم برگشتنت از خواب بیدارم کنند ...نه با صدای گریه
خودمونیم ها،
گلچین روزگار عـجـب خوش سلیقه است...
شادی روح تمام شهدای خدمت صلوات.⁴
دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم به
آشپز خونه استادیوم میرم و زجه میرنم..
فیلمهایی که از سید ابراهیم وایرال شده بود
قلبم رو تیکه تیکه میکرد ..
داشتم تو اون روزا جون میدادم ..
صدای آشنایی به گوشم خورد
محمد حسین: بسته نفس دیگه گریه نکن بسته
سرم رو روی پاش و میزارم و چشم
هام رو میبندم تا از هیاهوی این دنیا
برای چند ساعتی هم که شده نجات پیدا کنم..
وقتی بیدار شدم توی خونه بودم
محمد حسین طفلی خوابش برده بود
آخه دیشب اصلا نخوابیده بود..
پتو رو روسرش انداختم و روی یه برگه
نوشتم که به آموزشگاه تولید محتوا میروم..
آخه علاوه بر روانشناسی مدرس فن بیان هم بودم..
بچه ها اسپیکر و دستگاه ها رو راه اندازه میکنن
#ادامه_دارد
#خادم_المهدی✍
@Alachiigh
هدایت شده از آلاچیق 🏡
🌹شهید برونسی🌹
✍خدايا...! اگر میدانستم با مرگ من يک دختر در دامان حجاب میرود،،،
حاضر بودم هزاران بار بميرم، تاهزاران دختر در دامان حجاب بروند.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
14.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ #مهم و #حتما_ببینید، مصادره اموال حاج قاسم
🔻 این دیگر نه BBC انگلیس، نه VOA آمریکا، و نه MANOTO سعودی است، صدا و سیمای خودمان است و این شخص هم نماینده مجلس کشور است که در پخش زنده صدا و سیما افشاگری های شوکه کننده و ناباورانه از دولت و مجلس علیه شهید سلیمانی کرد که پشت هر ایرانی را می لرزاند و مو بر تنش سیخ می کند! خوب ببینید دولت تدبیر و امید جناب حسن روحانی و مجلس جناب لاریجانی با سردار سلیمانی چه کرده بودند و ما از آن بی خبر بودیم! لطفا وقت بگذارید و تا انتها تماشا کنید، مجلس و دولت این موارد را علیه #شهید_سلیمانی تصویب کرده بود!
مصادره تمامی اموال حاج قاسم سلیمانی، طبق اف ای تی اف و سی اف تی و با امضای دولت حسن روحانی و جواد ظریف، در مجلس ایران مصوب کردند که #حاج_قاسم و #مدافعان_حرم، مجرم هستند! ‼️
این دیگر بحث راست و چپ نیست، بحث سر یک سرباز واقعی میهن است!
خواهشا میلیونی منتشر کنید که با این دلاور مرد ایثارگر در داخل کشور آن هم توسط مسئولین این کشور چه کردند.
#مصادره_اموال_حاج_قاسم
#پدرفتنه
@Alachiigh
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 عراقچی دروغ دیگر ظریف درباره برجام را افشا کرد
❌فهمیدید چه شد؟👆👆😕
باید امتیازات جدیدی به غرب بدهیم تا گندی که ظریف در برجام زد توسط غربیها فعال نشود!
یعنی قمار جدید روی قمار قبلی.
⭕️حالا فهمیدید چرا شهید رییسی از برجام خارج نمیشد؟
چون همین اسنپبک که عراقچی تازه دیشب اعتراف کرد و ظریف انکارش میکرد، توسط غربیها فعال میشد!
#ظریف
#عراقچی
#برجام_بی_فرجام
#سرطان_اصلاحات
@Alachiigh
7.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌🎥خودرو یک شبه ۳۰ درصد گران شد!
🔹فدای سر آقای ظریف! فعلا کار مهمتر از بودن ظریف در دولت نداریم!
❌با افزایش قیمت شبانه محصولات ایرانخودرو و سایپا، فقط یک قلم دنا پلاس توربو اتوماتیک یک شبه ۲۰۸ میلیون تومان گران شد!
#نفاق_ملی
#دروغ_اصلاحان
@Alachiigh
8.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌منتقد سینما: اگر شبکهٔ نمایش خانگی ناظری نداشت هم شرایط تغییری نمیکرد
⭕️منتظری: حجم ابتذال و #خشونت در شبکهٔ نمایش خانگی به حدی بالاست که مشخص نیست اگر این فضا هیچ ناظری نداشت چه تغییری در نتیجه حاصل میشد.
#ابتذال
#نمایش_خانگی
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
#کـولـهبـارےازعـشـق² قسمت۴۰-۴۲ صدای مجری شبکه خبر مدام توی گوشم اکو میشه •انا لله و انا علیه را
#کـولـهبـارےازعـشـق
#قسمت۴۳-۴۶
...بچه ها اسپیکر و دستگاه ها رو راه اندازه میکنن
و یه متن رو درباره ی سید میدن به دستم
مسئول آموزشگاه میگه :
نفس خانوم آماده ای؟
سرمو تکون میدم
میگه : 1،2،3 شروع
با تمام احساسم این متن رو میخونم
ساعت حوالی هشت
روز ولادت امامرضا
خبر رسید که هشتمین ریاستجمهوری ما
شهید شد.
سید ابراهیم میخواهم کمی باتو حرف بزنم.
سید ابراهیم تو همان روز که توی مناظرههای انتخابات توهین شنیدی و سکوت کردی، شهید شدی.
وقتی دولت را با خزانه خالی تحویل گرفتی
و نگذاشتی آب توی دل ملت تکان بخورد، شهید شدی.
سید ابراهیم وقتی در سازمانملل قرآن خدا را دست گرفتی و از مظلومین دنیا گفتی، فهمیدیم تو زمینی نیستی و شهید شدی.
ما با تو فهميديم میشود رئیس بود ولی خدمت جمهور را برگزید.
میشود مسئول بود، بر قلبها.
وقتی پشت میز ریاستجمهوری آرام و قرار نداشتی و هر روز سر از کارخانه و خیابان و استانی سر در میآوردی فهميديم تو آمدهای امیرکبیر دیگری باشی برای ایران. فهمیدیم تو شهیدانه زندگی کردی و شهیدانه خواهی رفت.
سید ابراهیم شهید چقدر شهادت به نامتو زیبا ترکیب میشود.
سید ابراهیم شهید
حالا دست تو بازتر شده
حالا نه از هیئت دولت
نه از سفرهای استانی
تو حالا از کنار امامرضا
هوای کشور امامرضا را خواهی داشت.
از مردم غزه به امامرضا بگو
از بغض کارگرها
از خوندل یک دنیا
ما نسلی نبودیم که رجایی را درک کنیم
ممنونیم که آمدی و نشانمان دادی
ریاستجمهور یعنی فدا شدن برای جمهور
سفرت به خیر سید
سلام ما را برسان به امامرضا
و بگو ما دیگر نفس نداریم
پسرش مهدی (عج) را راهی کند.
استاد نیلچی زاده
حالا 1 ماه از اون حادثه میگذره
یکم زندگیمون به روال عادی برگشته
جنسیت بچه مون مشخص شده..
همانطور که محمد حسین حدس میزد
دختر بود ..
از آزمایشگاه بیرون اومدیم..
حقیقتا از دیشب یه دلشوره ی فوق العاده بدی داشتم..
محمدحسین میگفت به خاطر استرس بچه هست و طبیعیه...
ولی حال خودشم مساعد نبود
به شوخی بهش گفتم :
میگم محمد حسین اگه این ترس
برای بچس او چرا ترسیدی من باید درد بکشم..
محمد حسین: آخه من نگران درد کشیدنای تو ام
محمد حسین : الهی که من قربون فاطمه ی خودمو مامانش برم
نفس : عههههه اول قربون اون میری؟
نوموخوام قهرم اصلا..
محمد حسین دستمو گرفت و گفت :
نفس تو همه ی زندگی منی هیچوقت
یادت نره که هر کاری میکنم به خاطر
توعه بعد هم دستمو بوسید ...
این محمد حسین امروز یچیزیش میشه ها
دلشوره ی خیلی بدی دارم
توی ماشین میشینیم
جناب بادیگارد بر میگرده و میگه :
آبجی خانم بچه ی عمو اسمش چیه؟
نفس : باباش میگه فاطمه
بادیگارد : به به دلم میخواد با شهاب کوچولوی ما همبازی بشه
نفس : چرا که نه
محمد حسین خیلی مضطربه کامل رنگش پریده..
بادیگارد همش از شیشه پشتشو
نگاه میکرد ، بعد از چند دقیقه مضطرب رو به محمد حسین گفت :
آقای حسینی این موتوری مشکوکه
اطلاع داده شده که بمب همراهشه
نمیفهمم داره اینجا چه اتفاقی میوفته
به محمد حسین نگاه میکنم دستم رو⁴⁵
فشار میده اون موتوری میپیچه جلوی
ماشین ما ... خدایا اینجا داره چه اتفاقی میوفته؟
آخه موتوری چرا باید دنبال ما باشه؟
بادیگارد داد میزنه : یا ابوالفضل
محمد حسین به من نگاه میکنه وخیلی مضطرب میگه :
نفس برو پایین زود باش
نفس : نه نمیخوام ت .. تو چی؟
محمد حسین در سمت من رو باز
میکنه و خیره توی چشمام میگه :
نفس من عاشقتم ،
یادت باشه این رسم عاشقیه ...
بعد هم با تمام
توانش من رو به بیرون پرت میکنه
به یه درخت برخورد میکنم سرم گیج
میره احساس درد بسیار شدیدی دارم
اما هوشیارم یا امام زمان
ماشین محمد حسین جلوی چشام
سوخت و دود شد
فریاد زدم : محمد حسین نهههه
اما خونی که از سرم اومد باعث شد
چشمام بسته شد و دیگه چیزی نفهمیدم..ـ
از جسمم جدا میشم این صحنه رو
توی فیلم ها دیده بودم احتمال دادم
تو کما هستم مردم دورم جمع شده
بودن ، لاشه ی ماشین سوخته شده
رو دیدم و آه از نهادم بلند شد که یه
دفعه با یه صدا به پشتم برگشتم
محمد حسین بود
محمدحسین من
سمتش رفتم بهم لبخند زد
خودمو تو بغلش انداختم
و گفتم : نامرد میخواستی بدون من بری؟
خیلی بدی .. پس من چی؟
محمد حسین من رو جدا کرد و بهم
گفت : نفس تو باید به اون دنیا برگردی
فریاد کشیدم و گفتم : نمیخوام
محمد حسین گفت : به خاطر دخترمون برگرد
داد زدم :
همش دخترمون دخترمون پس من چی؟
تو به من قول دادی محمد حسین.
میدونی من اگه برگردم چه بلایی سرم میاد .. اصلا میفهمی؟
تک و تنها نه محمد حسین التماس میکنم نهههه
آخه ینی چی من برگردم؟
میدونی با رفتنت چقدر رنج میکشم
تو که نامرد نبودی محمد حسین
تو که بی رحم نبودی محمد حسین
تو که منو دوست داشتی
بزار باهات بیام
تو رو خدا بزار منم بیام
👇👇👇
آلاچیق 🏡
#کـولـهبـارےازعـشـق #قسمت۴۳-۴۶ ...بچه ها اسپیکر و دستگاه ها رو راه اندازه میکنن و یه متن رو دربار
حب المهدۍ هویتنا
#کـولـهبـارےازعـشـق²
قسمت۴۷-۵۰
محمد حسین لبخندی زد و صورتمو
بوسید و گفت :
بر گرد اما فراموش
نکن این رسم عاشقیه و من تا ابد تورو دوست دارم..
محمدحسین از جلوی چشمم دور میشه
چشمام کم کم باز میشه به دکترای اطرافم نگاه میکنم..
اولین جمله ای که به زبون میارم اینه :
رسم عاشقی .. عاشقی
پرستار با خوشحالی داد میزنه :
دکتر آروین خواهرتون به هوش اومد
یه مرد بلند قامت سمتم اومد و با
پریشونی دستمو گرفت و گفت :
نفس جان حالت خوبه؟من رو میشناسی؟
دستمو از دستش بیرون کشیدم و گفتم :
به من دست نزن .. تو کی هستی ؟
نفس کیه؟من کیم؟
اون مرد بلند قد به سرش زد و گفت :
وای حافظشو از دست داده
نفس : آی کمرم ... کمک
امیر : خانوم پرستار یه ام آر آی از سرشون
بگیر و برام بیار
نفس دورت بگردم من الان میام⁴⁸
من که گیج و منگم رو به پرستار میگم :
خانم شما بگو من کیم ؟ اینجا چیکار میکنم؟
پرستار سرمو میبوسه و با بغض میره
اتاق که خالی میشه تصویر یه مرد
هیکل ورزشی خوشتیب توی ذهنم
تداعی میشه نمیدونم یه توهم
بود،یه حاله ی نور بود یا یه خواب
ولی صدایی که مدام تکرار میشه:
نفس این رسم عاشقیه
صدا رو انگار یه بلندگو تکرار میکنه
داشتم دیوونه میشدم نفس کیه آخه؟
همون دکتر که بهش میگفتن دکتر
آروین وارد اتاق شد ..
دستمو گرفت خواستم دستمو بیرون
بکشم که زورشو بیشتر کرد و گفت:
ببین تو نفسی ، نفس آروین منم برادرتم
بعد هم به زن و مرد مسنی که پشت
شیشه سی سی یو بودن و مشکی
پوش بودن اشاره کرد و گفت :
اونا هم پدر مادرمونن⁴⁹
گیج و منگ گفتم : اگه شما هر
خانواده ی من هستید من اینجا
چیکار میکنم؟چرا تو بیمارستانم؟
اون مردی که میگفت برادرمه گفت :
تو تصادف کردی و حافظه کوتاه مدت
رو از دست دادی دستم رو روی دلم
گزاشتم و گفتم :
داداش من دلم درد میکنه
داداش : نگران نباش عزیزم درد بخیه هست
نفس : بخیه چرا ؟
داداش : به خاطر به دنیا آوردن یه کوچولو
نفس : یعنی من ازدواج کردم؟
داداش : آره عزیزم
نفس : خب پس شوهرم کجاس؟
داداش : میاد .. تو راهه
چند روزی گذشت به خونه رفتیم
تقریبا داشتم با خانوادم راحت میشدم
اما یه چیز خیلی برام عجیب بود
اینکه من شوهر داشتم اما نبود..
هروقتم میپرسیدم کجاست میگفتن
ماموریته،نمیتونه و هزار تا دلیل دیگه..
اسم دخترمو فاطمه گذاشته بودم⁵⁰
داشتم دخترمو میخوابوندم که یه
عکس رو دیدم عههه این عکس
همون مرده همونی که گفت رسم
عاشقیه سریع فاطمه رو روی تخت
گزاشتم و بدو بدو بیرون رفتم به
سمت مامان زهرا و گفتم :
مامان من اینو میشناسم
بعد به سمت امیر رفتم و گفتم :
داداش من یادم اومده
امیر با بغض گفت :
چی یادت اومده قربونت برم ؟
منم هیجان زده گفتم :
این آقا به من گفت رسم عاشقی اینه که تو برگردی
صدای هق هق مامان بلند شد
رو به پریناز گفتم :
پریناز این آقا کیه ؟
پریناز سرش رو پایین انداخت
داد کشیدم و گفتم : این کیه؟
شماها چرا لباس سیاه میپوشید؟
چرا کسی به من چیزی نمیگه؟
اشکام بدون وقفه میریختن..:
آخه لامصبا من دارم میمیرم
چرا نمیفهمین؟
من حالم بده .. بدهه
#ادامه_دارد
#رمان_مذهبی
#خادم_المهدی✍
@Alachiigh