eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
آلاچیق 🏡
#کـولـه‌بـارے‌ازعـشـق #قسمت‌۷۷ـ۷۹ بعد هم یاس جلو آمد و گفت : به به جاری جان ؟ نفس: سلام عزیزم
حب المهدۍ هویتنا: ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ نفس طبق خواسته محمد حسین کنارش نشست و با او مشغول صحبت شد. شیدا خانوم میوه ها را آورد که نفس مشغول پوست گرفتن پوست سیب شد که بحث رفتن محمد حسین شد. شیدا خانم : مادر کی قراره بری؟ محمد حسین: فردا صبح و صدای بدی صدای آخ نفس بود دستش را با چاقو بریده بود محمد حسین شتابزده به سمتش پریدو او را به سمت سرویس راهنمایی کرد و مغموم گفت: باید ببرمت بیمارستان نفس : بخدا چیزیش نیست من بیمارستان نمیاما محمد حسین: نترس آمپول که نمیزنن نفس: هییییییس آبرومو نبررررر منو ببر گلزار شهدا محمد حسین محمد حسین: چشم بانو محمد حسین به سمت شیدا خانوم نگران رفت و گفت : مامان چادر سیاه نفس کجاست میخوایم بریم بیرون؟ شیدا خانوم : بمیرم الهی چیزیش نشد ؟ محمد حسین:خدا نکنه نه شیدا خانم چادر را به سمتش گرفت و محمد حسین به سمت نفس رفت و چادر را روی سرش گزاشت و روسری اش را روی سرش مرتب کرد و دستش را گرفت و به سمت د خروجی راه افتادند . نفس: ببخشید واقعا شیدا خانوم: نه دخترم تو ببخش سید حمید : مراقب دخترمون باش محمد حسین محمد حسین: چشم بعد از همگی خداحافظی کردند و در ماشین قرار گرفتند. محمد حسین: نفس میدونستی خیلی دوستت دارم؟ جآنا چه گویم شرحِ فراقت چشمی و صد نَم، جانی و صد آه .. نفس: من بیشتر اﯼ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎنم ؛ ﺗﻮ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎنی ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯِ ﺟﺎﻥِ ﺟﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺁﻧﯽ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﯽ .. به گلزار رسیدند و بالای سر مقبر شهید حاضر شدند. شهدایی که رفتند تا ما بمانیم شهدایی که از آرامش خود گذشتند تا ما در آرامش باشیم شهدایی که خوشی هایشان گذشتند تا ما خوش باشیم شهدایی که اگر نبودند الان با خیال راحت صحبت نمی‌کردیم محمد حسینی که قرار است بماند تا شاگردان خوبی تحویل جامعه دهد ، محمد حسینی که قرار است بماند تا نذری را که برای بدست آوردن نفسش کرده را بپردازد ، محمد حسینی که به سوریه میرود و می آید و محمد حسینی که قرار است مفید باشد برای جامعه اسلامی. نفسی که مانده تا خدمت کند به این مردم نفسی که با خود عهد بسته زمانی که کلینیک مشاوره ای اش را راه اندازی کند خدمات رایگان تحصیلی،ازدواجی،فرزند آوری و..را به خانواده و فرزندان شهدا ارائه دهد . نفس : میدونی محمد حسین این شهدا گردن ما خیلی حق دارن اونا هم به اندازه من و تو همسراشونو دوست دارن ولی گذشتن از عشقشون به خاطر عشق خدا محمد حسین : درسته نفس پس بیا راهشونو ادامه بدیم سپس دستش را جلوی نفس آورد و گفت : قول ؟نفس دستش را فشرد و محکم گفت قول . محمد حسین: مذهبی‌بودم‌، ولی‌دل‌باختم‌تادیدمت عشق‌گاهی‌مومنان‌راهم‌هوایی‌میکند . نفس: چشم بد دور،غزل خوان شده باشی جایی:) بیایید حرمت این شهدا را نگه داریم؛ بیایید با حرف ها و طعنه و کنایه ها نمک رو زخمشان نپاشیم؛ بیایید قدرشان را بدانیم که خیلی گردن ما حق دارند. به پایان آمد این دفتر حکایات همچنان باقیست. ℒ𝒶𝒹𝓎 ℳ . 𝒜 : ن‍‌وی‍‌س‍‌ن‍‌ده‍‌ ....... @Alachiigh 👇👇👇👇👇👇 رمان: نویسنده : lady m . A فصل دوم رمانی مهیج و زیبا .. کوله باری از عشق با ما همراه باشید 🌸