❖﷽❖
#مهدویت_در_قران_مجید
#رجعت
📜على بن ابراهيم در تفسير آيۀ «سَيُرِيكُمْ آياتِهِ»(غافر/11) (آيه سابق) مىگويد: مقصود اينست كه امير المؤمنين و ائمه معصومين را خداوند در رجعت بدشمنان آنها نشان ميدهد
✨ «فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنّا بِهِ مُشْرِكِينَ»(غافر/84)
چون آنها را ديدند خواهند گفت: ايمان آورديم بخداى يگانه و كافر گشتيم بآنچه قبلا شرك ميورزيديم
✨«فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ».(غافر/85)
يعنى: وقتى آنها آن روز عذاب ما را ديدند ديگر ايمانشان سودى بحال آنها ندارد. اين سنت الهى است كه هميشه در ميان بندگانش جريان داشته و در اين مورد كافران زيانكار گرديدهاند.
📚مهدی موعود، صفحه 1197
علامه محمدباقرمجلسی
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#مهدویت_در_قران_مجید
#رجعت
📝علی بن ابراهیم در تفسير آيۀ «فَارْتَقِبْ يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ»(دخان/10)
يعنى منتظر باش روزى خواهد آمد كه آسمان دودى آشكار مىآورد،
ميگويد:
اين بهنگامى است كه مردم در رجعت از قبر بيرون آمده بدنيا باز ميگردند و ظلمت و تاريكى همه مردم را فرو مىگيرد و آنها ميگويند: اينست عذاب دردناك «رَبَّنَا اكْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنّا مُؤْمِنُونَ»(دخان/11,12)
خدايا اين عذاب را از ما برطرف كن ما ايمان آورديم. خداوند جواب رد بآنها ميدهد.
✨و مىفرمايد: «أَنّى لَهُمُ الذِّكْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِينٌ»
يعنى: امروز از كجا بياد آوردند كه ايمان بياورند، با اينكه قبلا پيغمبرى آشكار بنزد آنها آمد «ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» سپس از وى روى برتافتند و گفتند: وى چيزهائى را آموخته و ديوانه است. وقتى وحى بر پيغمبر رسيد و حضرتش از هيبت وحى الهى غش نمود، بيدينان گفتند: پيغمبر ديوانه است سپس على بن ابراهيم اين آيه را ذكر ميكند:
✨«إِنّا كاشِفُوا الْعَذابِ قَلِيلاً إِنَّكُمْ عائِدُونَ»(دخان/13)
يعنى اندكى از عذاب را برطرف ميكنيم. زيرا شما (بقيامت) عود خواهيد كرد.
✨اگر «يَوْمَ تَأْتِي السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِينٍ»(دخان/10)
روز قيامت باشد نمي فرمود: شما عود مى كنيد. زيرا بعد از آخرت و قيامت حالتى نيست كه مردگان عود به آن كنند.
سپس على بن ابراهيم ميگويد:
✨«يَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْكُبْرى إِنّا مُنْتَقِمُونَ»(دخان/16)
روزى كه باز خواست بزرگ را از مردم مينمائيم ما انتقام از آنها مىگيريم، كه البته اين انتقام و بازخواست در قيامت است.
📚مهدی موعود، صفحه 1198
علامه محمدباقرمجلسی
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#مهدویت_در_قران_مجید
#رجعت
📜در تفسیر علی بن ابراهیم از زراره روايت نموده كه گفت: مطلبى داشتم كه نميخواستم ابتداء آن را از حضرت باقر عليه السّلام بپرسم. سؤال لطيفى را پيش كشيدم تا در خلال آن بمسئله مورد نظرم برسم. آن مسأله لطيف اين بود كه از آن حضرت پرسيدم: آيا كسى كه كشته مىشود مرده است؟
🔅 فرمود: نه! مرگ مرگ و كشته شدن كشته شدن است (يعنى هر كدام حساب جداگانه دارند).
عرض كردم: جايى را در قرآن نمىيابم كه خداوند ميان كشته شدن و مردن فرق گذاشته باشد.
✅حضرت اين دو آيه را «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ»(ال عمران/44)
«وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللّهِ تُحْشَرُونَ»(ال عمران/158)
كه خداوند مرگ و كشته شدن را از هم جدا ساخته است، خواندند و سپس فرمود: اى زراره! بنا بر اين مرگ مرگ و كشته شدن كشته شدن است، با اين فرق كه خداوند ميفرمايد:«إِنَّ اللّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا»(توبه/111)
يعنى: خداوند جانها و اموال مؤمنين را از آنها ميخرد تا در عوض بآنها بهشت بدهد. آنها در راه خدا جهاد ميكنند و دشمنان خدا را ميكشند، و خود كشته ميشوند اين وعدۀ راست خداوند است».
زراره ميگويد: عرض كردم: خداوند در آيۀ ديگر ميفرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»(انبیاء/35)
يعنى: هر كس مرگ را مىچشد آيا ميفرمائيد: كسى كه كشته مىشود مرگ را نمىچشد؟
✴️فرمود: كسى كه با شمشير در راه خدا كشته مىشود با آن كس كه در بسترش جان ميدهد يكسان نيستند، كسى كه كشته مىشود ناچار ميبايد بدنيا برگردد (و مجددا زندگى كند و بعد بميرد) تا مزۀ مرگ را بچشد.
اين روايت در تفسير عياشى هم آمده است.
📚مهدی موعود، صفحه 1203
علامه محمدباقر مجلسی
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
#رجعت
📜در كتاب «منتخب البصائر» از ابان بن تغلب از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله خبر رسيد كه دو دسته از قريش گفته بودند:
محمد چنين مىبيند كه اگر از دنيا رفت منصب جانشينى وى بخاندان او بازگشت ميكند. پيغمبر سخنان آنها را بخاطر داشت تا روزى كه قريش در يك مجلس گرد آمده بودند آنچه را پنهان ميداشت بزبان آورد و به آنها فرمود: شما جماعت قريش بعد از من كافر ميشويد، سپس مرا در لشكرى از اصحاب خود مىبينيد كه شمشير كشيده بر روى و گردن شما فرود مىآورم.
✅در آن موقع جبرئيل نازل شد و عرض كرد: اى محمد. بگو ان شاء الله يا اينكه گفت: اين شمشير زن ان شاء اللّه على بن ابى طالب است سپس جبرئيل عرض كرد يا رسول اللّه شما يك رجعت و على بن ابى طالب دو رجعت خواهيد داشت و وعدهگاه شما سلام است ابان بن تغلب عرض كرد: قربانت گردم سلام كجاست؟ حضرت صادق عليه السّلام فرمود: سلام واقع در پشت كوفه است.
📚مهدی موعود، صفحه 1206
علامه محمدباقرمجلسی
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📝در كمال الدين از رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مروى است كه فرمود:مهدى از فرزندان من است،نامش نام من و كنيهاش كنيۀ من.شبيهترين مردم به من از لحاظ اخلاق و خلقت است،غيبت و حيرتى خواهد داشت كه امّتها در آن گمراه مىشوند.مانند ستارۀ شهاب مىآيد،پس زمين را از قسط و عدل آكنده مىسازد همچنانكه از ظلموستم پر شده باشد.
📚مکیال المکارم - جلد1، صفحه 111
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📜در بحار در وصف اصحاب حضرت قائم عليه السّلام از حضرت صادق عليه السّلام روايت است كه فرمود:
🔶گويا كه دلهايشان بسان قطعهاى از آهن است كه هيچگونه شكى دربارۀ خداوند در آن راه ندارد،از سنگ سختتر،كه اگر بر كوهها حمله برند،آنها را از جاى بركنند،
🔷با پرچمهاى خويش به هيچ شهرى روى نياورند مگر اينكه آن را خراب كنند،گويى كه بر اسبهايشان عقابها نشستهاند،
🔶به زين اسب امام عليه السّلام دست مىكشند و تبرك مىجويند،و پيرامون حضرتش حلقه مىزنند.
🔷در جنگها با جانبازى،آن بزرگوار را يارى مىكنند و آنچه مىخواهد انجام مىدهند.
🔶در ميان آنان مردانى هستند كه شبها خواب ندارند.در نمازشان زمزمهاى دارند همچون زمزمۀ زنبور عسل.شب را با عبادت به صبح مىرسانند و صبحگاهان بر اسبهايشان آمادهاند،شبها پارسا و روزها شيرند.
آنان از آن حضرت فرمانبردارند،مانند كنيز نسبت به ارباب خود.
🔷همچون چراغها روشنند و دلهايشان نورانى است و از خشيت الهى لرزان.
از خداوند شهادت درخواست مىكنند و آرزو دارند كه در راه خدا كشته شوند،
💔شعارهايشان«يا لثارات الحسين»؛(خونخواهى حسين عليه السّلام)مىباشد.
🔶هرگاه به سويى حركت كنند به مقدار يك ماه رعب و بيم پيشتر از آنها مىرود،به سوى مولاى خود مىشتابند،
🔷خداوند توسط ايشان امام حقّ را يارى مىكند.
📚مکیال المکارم -جلد 1، صفحه 109
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📜صدوق (ره) در «كمال الدين» از موسى بن متوكل و او از حميرى، از ابراهيم بن مهزيار روايت نموده كه گفت: «در يكى از سالها سفرى بمدينه كردم و در بارۀ اولاد امام حسن عسكرى عليه السّلام تحقيقاتى نمودم، ولى چيزى دستگيرم نشد. آنگاه بمكه رفتم تا مگر در آنجا اطلاعى بدست آورم روزى در اثناى طواف جوانى گندم - گون و زيبا روى ديدم كه داشت بمن نگاه ميكرد. من بآرزوى اينكه شايد مقصود خود را يافته باشم بطرف او رفتم. وقتى بوى نزديك شدم سلام نمودم و او جوابى از سلام من بهتر داد.
سپس پرسيد: اهل كجائى؟ گفتم: از مردم عراق ميباشم. گفت: كدام عراق؟ گفتم: اهواز. گفت: از ديدنت خوشوقتم. آيا در اهواز جعفر بن حمدان خصيبى را ميشناسى؟ گفتم: او نداى حق را لبيك گفت. فرمود: خدا او را رحمت كند. شبهاى درازى را بعبادت گذرانيد و خداوند پاداش بسيار بوى عطا فرمود. سپس فرمود: ابراهيم ابن مهزيار را ميشناسى؟ گفتم: ابراهيم بن مهزيار من هستم. پس با من معانقه طولانى نمود، آنگاه پرسيد: اى ابو اسحاق! مرحبا بتو! آن علامتى كه بواسطه آشنائى كه با امام حسن عسكرى عليه السّلام داشتى نزد تو بود، چه كردى؟ گفتم؛ شايد مقصودتانگشترى است كه امام حسن عسكرى عليه السّلام بمن لطف فرمود؟!.
گفت: آرى، مقصودم همانست. وقتى آن را بيرون آوردم و نظرش بآن افتاد از دست من گرفت و بوسيد و سپس نقش آن را كه نوشته بود: «يا الله يا محمد يا على» خواند. آنگاه فرمود: قربان پدرم گردم! كه جواب مسائل بسيارى را براى امروز كه بآن احتياج دارم از وى گرفتم و همه نوع احاديث و اخبار از او استفاده نمودم.
تا آنجا كه فرمود: اى ابو اسحاق! مطلب مهمى را كه بعد از حج قصد كردهاى بمن اطلاع بده! گفتم: آنچه در نظر داشتم هم اكنون بتو ميگويم. گفت: هر چه ميخواهى بپرس تا بخواست خدا برايت شرح دهم.
گفتم: آيا از اولاد امام حسن عسكرى صلوات اللّه عليه خبرى دارى؟ گفت:
آرى و اللّه! من نور حقيقت را در جبين محمد و موسى پسران آن حضرت ميبينم و از طرف آنهاست كه نزد تو آمدهام تا از آنها براى تو خبر آورم. اگر ميخواهى بشرف ملاقات آنها فائز شوى و ديدگانت بنور جمال آنان روشن گردد، با من بطائف بيا ولى از رفقايت پوشيده دار تا مطلب بر آنها مكتوم بماند.
ابراهيم بن مهزيار گفت: با وى بطائف رفتم و از ريگستانى گذشته از دور چادرى ديديم كه بر سينۀ تل ريگى نصب كردهاند و از نور آن صحنه بيابان روشن گشته است. او نخست بدرون چادر رفت تا براى ورود من اجازه بگيرد، پس بآنها سلام كردم و اطلاع داد كه من بيرون منتظرم. يكى از آنها (كه ميان چادر بود) و بزرگتر بود و نامش (م ح م د) بود بيرون آمد.
ديدم رنگ صورتش باز، پيشانيش روشن، ميان ابروانش گشاده، رخسارش صاف، بينيش كشيده و ميان برآمده، و در طراوت همچون شاخۀ بان بود و گوئى صفحۀ پيشانيش ستارۀ درخشانى است، كه ميدرخشد بر گونۀ راستش خالى مانند پارۀ مشكى بر روى نقره خام، نمايان بود و موى سر مباركش نتابيده و تا نرمى گوشش ميرسيد. قيافه نورانى او را هيچ چشمى نديده، و زيبائى و وقار و حجب و حياى بىنظيرش را نميتوان توصيف كرد.
چون نظرم بوى افتاد بسويش شتافتم و دست و پايش را بوسيدم. فرمود: اى ابو اسحاق! خوش آمدى! روزگار قبل از اين، پيوسته وعدۀ ملاقات را بمن ميداد، و رابطۀ قلبى كه ميان من و تو برقرار است، با وجود بعد منزل و تأخير ملاقات، همواره تو را در نظرم مجسم مينمود، بطورى كه هيچ گاه از لذت صحبت و خيال مشاهده يك ديگر بىخبر نبوديم. خدا را شكر كه ملاقات ما صورت گرفت و از انتظار و فراق بيرون آورد.
سپس از تمام برادران سابق و لاحق من؛ پرسش فرمود. عرضكردم: پدر و مادرم قربانت شود، من از موقع رحلت مولايم امام حسن عسكرى (عليه السلام) تا كنون همواره شهر بشهر در جستجوى شما هستم، و همه جا درهاى اميد برويم بسته ميشد، تا اينكه خدا بر من منت نهاد و كسى آمد و مرا بخدمت شما آورد. خدا را شكر ميكنم كه بزرگوارى و احسان حضرتت را بمن الهام نمود. حضرت خود و برادرش موسى را معرفى كرد و از آن پس مرا بگوشۀ خلوتى برد و فرمود:
پدرم با من پيمان بست كه جز در پنهانترين و دورترين نقاط زمين مسكن نكنم تا اسرار وجودم مخفى شود، و جايم از نقشههاى گمراهان محفوظ بماند و از خطرات مردم سركش و بد انديش در امان باشم از اين رو مرا بطرف تلهاى شنزار و بيابانهاى خشك و ريگزار انداخت، و پايانى كه فرياد مردم روى زمين را برطرف سازد، در انتظار من است. پدرم صلوات اللّه عليه از حكمتهاى مخزون و علوم مكتوم چيز گوارا بىنيازهائى بمن آموخت كه اگر شمهاى را بتو بگويم ترداند.
ادامه مطلب👇👇
@Aldolatahalzahraeyah
اى ابو اسحاق! پدرم صلوات اللّه عليه بمن فرمود: اى فرزند! خداوند اقطارزمين و آنها را كه سعى در عبادت و اطاعت او دارند بدون حجتى كه مقام آنها را بالا برد و بدون امامى كه مردم بوى اقتدا نمايند و بروش او روند و منظور او را دنبال كنند، نميگذارد. و فرمود: اى فرزند! اميدوارم تو از كسانى باشى كه خداوند آنها را براى نشر حق و برچيدن اساس باطل و اعلاء دين و خاموش ساختن آتش گمراهى آماده ساخته است.
اى فرزند! هميشه در جاهاى پنهان و دور بگذران زيرا كه هر يك از دوستان خدا دشمنى خطرناك و مخالفى مزاحم دارند، خداوند جهان جهاد با اهل نفاق و خلاف؛ يعنى ملحدان و دشمنان را واجب ميداند؛ پس زيادى دشمن تو را بوحشت نياندازد.
اى فرزند! بدان كه دلهاى مردم ديندار و با اخلاص مانند پرندگانى كه ميل بآشيان دارند مشتاق لقاى تو ميباشد. آنها در ميان خلق با ذلت بسر برند ولى در نزد خدا نيكوكار و عزيزند، و در ظاهر مردمى بيچاره و محتاج ميباشند، در صورتى كه قناعت و خويشتن دارى آنها را بدان گونه درآورده است.
دين خود را بوسيلۀ مبارزه با آنچه ضد دين است كامل نگاه ميدارند. خداوند آنها را با استقامت در برابر ظلم امتياز داده تا در سراى باقى مشمول عزت وسيع خود گرداند. آنها را طورى قرار داده كه در پيشامدهاى ناگوار بردبارى زياد نشان دهند تا عاقبت نيكى داشته باشند.
اى فرزند! در هر كارى از نور استقامت و پايدارى استضائه كن تا بدرك صنع خدا و امداد غيبى فائز شوى. هر گونه گرفتارى و مصيبت كه پيدا كنى بالاخره باعث سرفرازى تو خواهد بود و ان شاء اللّه تو را بعزت و سعادت ميرساند.
اى فرزند! چنان مىبينم كه زمان تأييد تو با امداد خداوند نزديك و بزودى مجد و شرافت تو آشكار گردد. روزى را مىبينم كه پرچمهاى زرد و سفيد بين حطيم و زمزم در اطراف تو برافراشته باشد، و دسته دسته با تو بيعت ميكنند و در دوستى تو صفا نشان ميدهند، و مانند دانههاى درّ كه يك رشته گردن بند را تشكيل دهد، دور تو را احاطه كرده باشند! در اطراف «حجر الاسود» دستهاشان براى رسيدن بتو بهم ميخورد خداوند آنها را از دوستى پاك و سرشت پاكيزه آفريده. دلهاشان از آلودگى نفاق و پليدى شقاق پاك و پوست بدنشان براى ديندارى نرم است (يعنى تن بانجام وظايف دينى ميدهند) دلهاى آنان با پذيرش حق از ستمگرى پيراسته، و رخسارشان بواسطه فضل و كمال خرم است، و متدين بدين حق و پيروان آنند.
وقتى كه كارهاى آنها سخت محكم شد، و ستون نفرات آنان نيرومند گرديد با حملات آنها اجتماع ملتهاى (باطل) متلاشى گردد. در وقتى كه آنها در سايۀ درخت بزرگى كه شاخ و برگ آن بر اطراف درياچۀ طبريه١ سر كشيده با تو بيعت ميكنند؛ آنگاه صبح حقيقت دميده شود و تيرگى باطل از ميان برود و خداوند بوسيلۀ تو پشت طغيان را در هم بشكند و راه و رسم ايمان را (بصورت نخست) بازگرداند. و بيماريهاى عمومى آفاق (بىدينى) و سلامتى دوستان (ثبات و ديندارى آنها) را آشكار گرداند٢.كودكان كه در گهوارهاند، دوست دارند كه كاش ميتوانستند حركت نموده بسوى تو آيند، و وحوش صحرا مايلند كه كاش راهى از كنار تو داشتند. اطرافجهان نزهت گيرد، و هر شاخۀ شكسته و خشكيدهاى سرسبز گردد و اساس عزت و شرف در جاى خود قرار گيرد، و آنها كه از دين (اسلام) روى برتافتهاند. بمحل خود برگردند، و ابرهاى فتح و پيروزى بر تو ببارد.
ادامه مطلب👇👇
@Aldolatahalzahraeyah