❖﷽❖
#احادیث_مهدوی
📜در بحار از امام صادق عليه السّلام منقول است كه فرمود:هرگاه قائم عليه السّلام بپاخيزد در هراقليم از اقاليم زمين مردى را قرار مىدهد و به او مىگويد:اگر موضوعى بر تو وارد شد كه آن را نفهميدى و ندانستى كه در آن چگونه قضاوت كنى به كف دستت نگاه كن و به آنچه در آن است عمل نماى.
🌊و لشكرى به قسطنطنيه مىفرستد،چون به خليج رسند چيزى به پاهاى خود مىنويسند و روى آب راه مىروند.[مردمان قسطنطنيه]گويند:اينان ياران او هستند كه بر روى آب راه مىروند، پس خود او داراى چه كمالاتى مىباشد!در آن هنگام در شهر را به روى آنها مىگشايند،آنها وارد شهر مىشوند و به آنچه مىخواهند فرمان مىدهند.
📚مکیال المکارم - جلد1، صفحه 185
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#احادیث_مهدوی
📜٤٥٠-عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن خالد عن محمّد بن عليّ عن عبد الرّحمن بن أبي هاشم عن سفيان الجريريّ عن أبي مريم الأنصاريّ عن هارون بن عنترة عن أبيه قال:سمعت أمير المؤمنين عليه السّلام مرّة بعد مرّة و هو يقول و شبّك أصابعه بعضها في بعض ثمّ قال:
💎تفرّجي تضيّقي و تضيّقي تفرّجي،ثمّ قال:هلكت المحاضير و نجا المقرّبون و ثبت الحصى على أوتادهم،أقسم باللّه قسما حقّا إنّ بعد الغمّ فتحا عجبا.
📝عنتره مىگويد:شنيدم امير المؤمنين عليه السّلام-در حالى كه انگشتان دو دست را در هم كرده بود-پىدرپى مىفرمود:
✅گشايش كارم در گرفتارى من و گرفتارىام در گشايش كار من است.
سپس فرمود:كسانى كه شتابزده درخواست امر فرج مىنمايند هلاك شدند و مقرّبان درگاه الهى نجات يافتند كه ايشان در عقيده سخت استوارند به راستى به خدا سوگند ياد مىكنم كه پس از اندوه فتح عجيبى است.
📘الروضة من الکافی، صفحه 597
محمدبن یعقوب کلینی
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#احادیث_مهدوی
📜٤٥٢-عنه عن أحمد بن محمّد عن الحسين بن سعيد عن حمّاد بن عيسى عن الحسين بن المختار عن أبي بصير عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:كلّ راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعبد من دون اللّه عزّ و جلّ.
📝امام صادق عليه السّلام فرمود:هر پرچمى كه پيش از قيام حضرت قائم عليه السّلام برافراشته شود صاحب آن طاغوت است كه در برابر خداى عزّ و جلّ پرستش مىشود.
📙الروضة من الکافی، صفحه 597
محمدبن یعقوب کلینی
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#احادیث_مهدوی
📜در بحار ضمن حديث مرفوعى از حضرت على بن الحسين عليهما السّلام دربارۀ امام قائم عليه السّلام آمده:
🕊پس زير درخت اقاقيايى مىنشيند،جبرئيل به صورت مردى از قبيلۀ كلب نزد او مىآيد و مىگويد:اى بندۀ خدا!چرا اينجا نشستهاى؟مىفرمايد:اى بندۀ خدا!من منتظرم تا شب فرا رسد كه به مكّه بروم و در اين گرما خوش ندارم بروم.
پس جبرئيل مىخندد،و چون مىخندد آن حضرت او را مىشناسد كه جبرئيل است.
پس جبرئيل دست او را مىگيرد و با او مصافحه مىنمايد،و سلام مىكند و به او عرضه مىدارد كه:برخيز.و اسبى كه به آن براق گفته مىشود، برايش مىآورد.
پس آن حضرت سوار مىشود سپس به كوه رضوى مىآيد.
💎آنگاه حضرت محمد و حضرت على-عليهما الصلوة و السلام-مىآيند و براى او فرمان سرگشادهاى مىنويسند كه بر مردم مىخواند سپس به سوى مكه بيرون مىرود كه مردم در آنجا اجتماع كردهاند.
🕯امام سجاد عليه السّلام فرمود:پس مردى از سوى آن حضرت بپاخيزد و ندا كند:اى مردم!اين خواستۀ شما است،آمده شما را دعوت كند به آنچه رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله به آن فرامىخواند.
پس از جاى خود برمىخيزند،آنگاه خود آن حضرت برمىخيزد و مىفرمايد:اى مردم!من فلان فرزند فلان هستم،من فرزند پيغمبر خدايم،شما را مىخوانم به آنچه پيغمبر خدا به آن فرا مىخواند.
✴️پس عدّهاى بپامىخيزند كه او را بكشند،كه سيصد-يا سيصد و چند نفر-از جاى برمىخيزند و از اين كار جلوگيرى مىكنند،پنجاه نفر از اهل كوفه و بقيه از ساير مردم،همديگر را نمىشناسند و بدون قرار قبلى آنجا جمع شده باشند.
📘مکیال المکارم - جلد1، صفحه 327
@Aldolatahalzahraeyah
❖﷽❖
#حدیث_مهدوی
📜در غيبت شيخ نعمانى از ابان بن تغلب روايت است كه گفت:
با حضرت جعفر بن محمد عليهما السّلام در مسجد مكه بودم و درحالىكه آن حضرت دستم را گرفته بود،فرمود:
❇️اى ابان! خداوند سيصد و سيزده مرد را در اين مسجد شما خواهد آورد،
اهل مكّه مىدانند كه هنوز پدران و اجداد آنها خلق نشدهاند،
✴️شمشيرهايى در بر آنها است كه بر هرشمشير نام آن مرد و نام پدرش و خصوصيات و نسبش نوشته شده،
✅سپس دستور مىدهد آوازدهندهاى ندا كند:اين مهدى است به قضاوت داوود و سليمان حكم مىكند و از بيّنه نپرسد.
📙مکیال المکارم -جلد 1، صفحه 327
@Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
❖﷽❖
#انتظار
📜[٨٨٨]٤-عليّ بن إبراهيم،عن محمّد بن الحسين،عن ابن أبي نجران،عن فضالة بن أيّوب،عن سدير الصّيرفيّ قال:
سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام يقول:إنّ في صاحب هذا الأمر شبها من يوسف عليه السّلام، قال:قلت له:كأنّك تذكر حياته أو غيبته؟قال:فقال لي:و ما ينكر من ذلك،هذه الأمّة أشباه الخنازير،إنّ إخوة يوسف عليه السّلام كانوا أسباطا أولاد الأنبياء تاجروا يوسف و بايعوه و خاطبوه و هم إخوته و هو أخوهم،فلم يعرفوه حتّى قال:أنا يوسف و هذا أخي،فما تنكر هذه الأمّة الملعونة أن يفعل اللّه عزّ و جلّ بحجّته في وقت من الأوقات،كما فعل بيوسف،إنّ يوسف عليه السّلام كان إليه ملك مصر و كان بينه و بين والده مسيرة ثمانية عشر يوما،فلو أراد أن يعلمه لقدر على ذلك،لقد سار يعقوب عليه السّلام و ولده عند البشارة تسعة أيّام من بدوهم إلى مصر، فما تنكر هذه الأمّة أن يفعل اللّه جلّ و عزّ بحجّته كما فعل بيوسف،أن يمشي في أسواقهم و يطأ بسطهم حتّى يأذن اللّه في ذلك له،كما أذن ليوسف قالوا:أإنّك لأنت يوسف؟قال:أنا يوسف.
📝سدير صيرفى گفت:از حضرت صادق عليه السّلام شنيدم مىفرمايد:
همانا در صاحب الامر[عليه السّلام]شباهتى به يوسف عليه السّلام است.
او گويد:من عرض كردم:گويا از زندگى يا غيبت ايشان سخن مىگوييد؟
♻️فرمودند:و اين مردمان خوكمانند چه چيز آن را انكار مىكنند.همانا برادران يوسف عليه السّلام نوادگان فرزندان پيامبران بودند كه با يوسف تجارت كردند،با او خريد و فروش كرده،به صحبت پرداختند.
آنان برادران او و او برادر ايشان بود و آنان او را نشناختند تا وقتى كه گفت:من يوسفم و اين برادر من است.
♻️پس چگونه اين مردمان لعنتشده انكار مىكنند كه خداوند عزّتمند در دورهاى از دوران با حجّتش چنان كند كه با يوسف كرد.
همانا حكومت مصر با يوسف عليه السّلام بود و ميان او و پدرش راهى به اندازۀ هيجده روز.
كه اگر مىخواست او را آگاه كند مىتوانست.
آنگاه يعقوب عليه السّلام و فرزندانش آن راه را هنگام مژدۀ[يوسف]از روستايشان تا مصر نهروزه پيمودند.
♻️پس اين مردمان چگونه انكار مىكنند كه خداوند شكوهمند با حجّتش چنان بكند كه با يوسف كرد.
در بازارهاشان راه رود و در خانههاشان قدم گذارد تا خداوند به او دربارۀ كارش اجازه دهد چنانكه به يوسف اجازه داد.آنان گفتند:آيا تو همان يوسفى؟گفت:
من يوسفم.
📙 اصول کافی -جلد 2، صفحه 122
@Aldolatahalzahraeyah