eitaa logo
علامه عسکری
5.2هزار دنبال‌کننده
608 عکس
111 ویدیو
23 فایل
🏫کانال علامه عسکری 💠 جهت ارتباط و سفارش کتاب های علامه عسکری و استاد جاودان 👈 @A721374Z 💫
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علامه عسکری
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی استاد ادیبی از شاگردان علامه عسکری درباره تحلیل قیام حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار عالی @Allameaskari
🍂شوق حضرت زهرا به شنیدن صدای اذان بلال 🍂 🔲هنگامی که پیامبر رحلت کرد بلال نیز خاموشی گزید و لب به اذان نگشود روزی حضرت زهرا سلام الله علیها شوق شنیدن صدای اذان موذن پدر را کرد🔲 چون این خبر به بلال رسید اذان گفت حضرت زهرا در اثر شنیدن صدای اذان بلال به یاد پدر و روزگار حیات وی افتاد پس ناله ای کرد و به روی زمین افتاد و بیهوش شد. 🔲مردم گفتند بلال بس کن که دختر پیامبر از دنیا رفت🍂 پنداشتند که حضرت فاطمه از دنیا رفته است. بلال اذان را قطع کرد وقتی زهرا به هوش آمد از او خواست تا اذان را تمام کند قبول نکرد و گفت می ترسم بر شما از آنچه هنگام شنیدن صدای اذان من، بر سر خود می آورید پس آن حضرت بلال را از اذان گفتن معاف داشت... 📚 سقیفه ص ۱۱۱ 🆔 @Allameaskari
هدایت شده از علامه عسکری
📦 برای سفارش کتب علامه عسکری و استاد جاودان حفظه الله به کانال زیر مراجعه نمایید. 🏮 @Allamehaskari 📸 کانال عکس کتب علامه عسکری در سروش به آدرس زیر 🏮 https://sapp.ir/allameaskaripic
🔲 #فاطمیه ☑️بمناسبت شهادت حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها ✅ خواب استاد علامه عسکری 🔶حضرت علّامه چندين ماه قبل از وفات خوابى را براى برخى از شاگردان و نزديكان نقل فرمودند كه تيمّنا و تبرّكا بيان می شود: « در اتاقم خوابيده بودم، ديدم درون اتاق يك روشنائى پيدا شد (مهتاب ولى زرد رنگ) ديدم مادرم زهرا عليهاالسلام تشريف آوردند. خودم را روى پاى مباركشان انداختم كه پايشان را ببوسم، اجازه ندادند. ولى دست مبارك را اجازه دادند بوسيدم (من واسطه ام به درگاه خدا، حضرت زهرا عليهاالسلام است و مرحوم علّامه امينى واسطه اشان حضرت امير عليه السلام بود). به ايشان عرض كردم: امّاه خُذينى اليكِ (اى مادر مرا ببر نزد خودتان) حضرت عليهاالسلام فرمودند: كلّا هرگز (نه) انّ لك اجلًا ستقضيه (مدت عمرى دارى كه بايد سپرى شود) و اعمالًا ستقوم بها (كارهائى هم انجام می دهى) ثم يصير آخرُ امرِكَ إلينا (پايان كار هم به ما ملحق می شوى)» 📝به نقل از کتاب مرز دار مکتب اهل بیت 🎥فیلم کوتاه این جریان از زبان علامه عسکری در کانال موجود است روی هشتک #فیلم را لمس کنید. 🏴 @Allameaskari🏴
✔️درد و دل امیرالمؤمنین علیه السلام در غم فراق فاطمه علیها السلام ☑️ چقدر این آسمان نیلگون و زمین تیره در نظر من زشت شده است. غم و اندوه من ابدی و ماندگار شده است و شب من با بی خوابی می گذرد. 🍂این غم از قلب من خارج نمی شود تا زمانی که خداوند مرا در آن خانه ای که تو در آن هستی وارد نماید. 💔در دلم دردی است که گویی زخمی چرکین دارد و اندوهی دارم که مانند آتش برافروخته است. 😭چه زود بود که بین ما جدایی افتاد ازین فراق تنها به خدا شکایت میبرم. 📓 قسمت هایی از کتاب دختر پیامبر اثر استاد جاودان 📩جهت سفارش کتاب دختر پیامبر به آیدی زیر پیام بدهید👇 @Aghayabnalhasan #ف✅کانال علامه عسکری 🏴 @Allameaskari🏴
هدایت شده از پند نامه
#ایام_فاطمیه تازه کمی فهمیدی من شبها و روزها چه کشیدم! #شیخ_حسین_کبیر_تهرانی 🔶️ 28 ماه صفر آن سال که ایام رحلت حضرت رسول بود، در مجلسی بودیم. حاج شیخ حسین کبیر آمد و روضه پیامبر خواند و بعد هم ذکر مصیبت مادر سادات حضرت زهرا (س)، و بعد رفت، تا ایام شهادت حضرت زهرا س یعنی 75 روز بعد پیدا نشد!! 🔰 ایام شهادت حضرت زهرا آمد، روی منبر نشست و روضه خواند. 🔰مجلس که تمام شد، دیدم خیلی منقلب است. 🔹️پرسیدم: چیزی شده؟ 🔸️گفت: آن روز که روضه مادر سادات را خواندم، زمین خوردم و دستم شکست! 🔸️شبها از درد دست خواب نداشتم! 🔸️گاهی ساعتها ناله می زدم، دردش عادی نبود! 🔸️تا چند شب پیش که بی تاب از درد خوابم برد! 🔺️ دیدم مادر سادات حضرت زهرا (س) نگاهی کردند و فرمودند: روضه ی من را می خوانی! 🔺️تازه کمی فهمیدی من شبها و روزها بعد از پدر چه کشیدم!؟ @taghriraterozaneh
هدایت شده از پند نامه
#ایام_فاطمیه 🔴 حضرت زهرا سلام الله علیها، در لحظه‌های واپسین زندگی به امیرالمومنین وصیت کرد: 🔺️یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یبْقَ لِی اِلاّ #رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاة وَ حَانَ زَمانُ #الرَّحِیلِ وَ #الْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِکَ #صَوْتَ‌فاطِمَةَ أبَداً اوُصیکَ یا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ #لاتَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛  🔸️ای ابوالحسن ! لحظه ای بیشتر از زندگی ام نمانده است و زمان کوچ کردن و خداحافظی فرا رسیده است. 🔺️سخنان مرا بشنو زیرا پس از این صدای فاطمه را هرگز نخواهی شنید. 🔺️تو را وصیت می کنم ای ابوالحسن که مرا #فراموش_نکنی و پس از وفات ام همواره مرا زیارت نمایید. @taghriraterozaneh
⚫️ امام محمدباقر ع : خداوند متعال به چیزی برتر از تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عبادت و حمد نشده است. 📘کافی جلد ۳ ص۳۴۳ @Allameaskari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 #فاطمیه 📹رهبرانقلاب:امیرالمؤمنین این روزها با سینه پراز غم با عزیزه خودوداع میکند ⚠️دل او پرازغم است اما اراده‌اش ‌کم نشده ⛔️غمهایی که کوهها را میشکند،انسان مؤمن رانمیتواندبشکند ☑️ @Allameaskari
✅ عبارت یاتی بکتاب جدید (به یک معنی یعنی حضرت حجت قرآن جدیدی می آورد) که در مورد اتفاقات بعد از ظهور امام زمان علیه السلام وارد شده است باعث شده بعضی اینگونه فکر کنند قرآن تحریف شده است و قرآنی که نزد امام زمان علیه السلام است قران اصلی است اما واقعیت مطلب چیست؟! 💢بسیاری از مطالبی که پیرامون آیات به نحو وحی بیانی از طرف پیغمبر اکرم گفته شده بود مخالف سیاست های دستگاه خلافت بود و مانع حکومت ایشان میشد ، به همین خاطر مصحف(قرآنی که همراه تفسیرش بود) امیر المومنین را نپذیرفتند. و ابوبکر دستور داد تا قرآنی بدون تفسیر و تاویل آیات نوشته شود. کار کتابت این قرآن بدون تفسیر از زمان او آغاز و تا اواخر حکومت عمر پایان یافت. 👈عمر آن را نزد حفصه به امانت گذاشت و همین قرآن بود که در زمان عثمان نسخه نویسی شد و به اقصا نقاط سرزمین اسلامی فرستاده شد. ⛔پس عبارت یاتی بکتاب جدید نه اینکه به معنای وجود قرآن دیگری باشد بلکه یعنی همان قرآنی که با تفسیرش در نزد امیرالمومنین علیه السلام ماند و همینطور از یکایک ائمه به امام زمان علیه السلام رسید و بعد از ظهور آن حضرت این قرآن ظاهر میشود. 💠برای اطلاعات بیشتر هشتک را لمس کنید. 📘اقتباس از کتاب سقیفه 🆔 @Allameaskari
📚 💢طالبان، القاعده ،وهابیت ،داعش و.. ثمره منش و روش خبیثه ی ((حسبنا کتاب الله )) و جدایی قرآن از حدیث 📌اما چه کسانی به طول تاریخ، شکاف میان قرآن و حدیث ،انداختند ؟ 💢چرا 14 قرن است ،که کتابی که برای هدایت همه بشر است و کتابی که دستخوش هیچ تحریف و غلطی نیست مستمسک تفکر سلفی🗡 و تکفیری🔪 قرار میگیرد؟ بخوانید در کتاب 👈 👉 ⚠️خلفاء ،بعد از آنکه ، شان نزول آیات و تفسیر پیامبر را مخالف سیاست خودکامه ی خویش دیدند شعار حسبنا کتاب الله سردادند ؛آیات را جدا کردند و احادیث را سوزاند .....دیگر(( مصحف)) که مجموعه ای از آیات و پیامبر بود دگرگون گشت تا آیندگان ندانند کدام راه ،حق است و کدام باطل... ص37 📇بانشر مطالب کانال همه مبلغ معارف ناب دینی باشیم📇 ♨️علامه عسکری♨️ 🆔 @Allameaskari
💠تهاجم به جای تدافع در کلام علامه عسکری @Allameaskari
‌‌‌‌‌‌💢🔸 اهمیت کتاب نقش ائمه در احیای دین در کلام آقای فیاض بخش 🔸💢 ‌اولین دستور برای که معمولا مطرح می شود این است که 🔸 هدف را در سیر کمالی باید معین کنیم . یعنی بدانیم که مقصد کجاست ؟! 🔺اولین دستور در مکتب و این است که باید را درست کرد. (گذشته تان را اصلاح کنید ) 🔺دومین دستور ، آشنایی با علیه السلام است. 🔺قدم سوم کتاب هایی که بزرگان ما در فرهنگ اهل بیت نوشتند را مطالعه کنند. بنده توصیه کتاب های مرحوم را میکنم . علامه عسکری میگوید من برای اینکه نوجوان ها بدانند چقدر کلاه سرشان رفته کتاب را نوشتم . 🔸 (علیه السلام) مایه ی مباهات ماست ... بینی و بین الّله اگر (علیه السلام ) از شما بپرسد چند بار را ختم کردید چه میگوییم ؟! 📔منبع:کانال رسمی استاد فیاض بخش 📮سفارش کتاب نقش ائمه👇 @Aghayabnalhasan 📗علامه عسکری @Allameaskari
#سخن_بزرگان ✅فقیه و فیلسوف عصر ما آیت الله حق شناس رَحِمَه الله، ازایشان سوال کرده بودند کتابی درسیره اهل بیت معرفی بفرمایید "فرموده بودند کتاب نقش ائمه در احیای دین علامه عسکری را بخوانید. @Allameaskari
🔷یکی از ادله ای که برای حقانیت ولایت امیرالؤممنین و افضلیت آن حضرت بر سایر صحابه نقل می کنند در کتاب کشف المراد مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی این گونه آمده: 🔹بیهقی از پیامبر روایت کرده است که آن حضرت فرمود: هرکس دوست دارد که به علم حضرت آدم و تقوای حضرت نوح و حلم حضرت ابراهیم و هیبت حضرت موسی و عبادت حضرت عیسی نگاه کند پس علی بن ابی طالب را نظاره کند. 📘کتاب اعتقادی کشف المراد بخش امامت 📚کانال علامه عسکری ☑️ @Allameaskari
💢روایت دروغین دیگری که به پیامبر نسبت می دهند💢 📚 نقش ائمه در احیای دین ج1 ص166 روايت سوم نيز از عايشه روايت شده است كه می گويد: «پيامبر اسيرى را به نزد من آورد. بعد از رفتن آن حضرت، به خاطر بی توجّهى من، اسير فرار كرد. پيامبر بازگشت و از من پرسيد كه اسير چه شده؛ گفتم: به صحبت كردن با زنان مشغول شدم و او فرار كرد! فرمود: چرا؟ خداوند دو دست تو را قطع كند. سپس بيرون رفته در ميان مردم اعلام كرد تا او را پيدا نمودند. امّا من در فكر بودم كه با اين نفرين پيامبر، ناگزير دست من بريده خواهد شد. همچنان به دست هايم می نگريستم كه كدام قطع خواهد گرديد و در اين انديشه غرق بودم! پيامبر به خانه آمد و وضع مرا مشاهده كرد كه دست هايم را زير و رو می كنم، و بدانها نظر می نمايم. فرمود: چه شده؟ مگر ديوانه شده اى كه دست هايت را حركت می دهى؟ گفتم: شما مرا نفرين كردى، من دست هايم را زير و رو می كنم و بدانها می نگرم كه كدام يك از آنها قطع خواهد شد! در اين هنگام پيامبر روى به آسمان نموده حمد و ثناى ربّانى گفت و آنگاه عرضه داشت: خداوندا! من بشرم، و آنچنان كه ساير مردم خشمناك می شوند، من هم غضب می كنم. اگر در چنين حالتى مؤمن يا مؤمنه اى را مورد نفرين قرار دادم، آن نفرين و لعنت را براى او پاكى و پاكيزگى قرار بده!» 📘مسند احمد ج 6 ص 52 📗سفارش کتاب نقش ائمه در احیای دین 👈🏻 @Aghayabnalhasan 📚کانال علامه عسکری ☑️ @Allameaskari
📚 حتما بخوانید 👈🏻قسمت هایی از کتاب نقش ائمه در احیای دین 🔶پيشگويى ديگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درباره خوارج اين بود كه به اصحابشان فرموده بودند: شما با سه طايفه می جنگيد. ابو سعيد خدرى می گويد: پيامبر ما را به جنگ ناكثين و قاسطين و مارقين فرمان داد. پرسيدم: اى رسول خدا! در ركاب چه كسى؟ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: «در ركاب على بن ابى طالب كه عمّار ياسر هم همراه اوست.» ابو ايّوب انصارى در جنگ صفّين حاضر بود. پس از توقّف جنگ به كوفه رفت. علقمه و اسود او را ملاقات كردند و به او گفتند: خداوند تو را به نزول پيامبر به خانه‏ات گرامى داشته، حالا شمشيرت را آورده‏ اى و اهل لا اله الّا اللّه (مسلمان‏ها) را می كشى؟! ابو ايّوب انصارى گفت: پيشرو به اهلش دروغ نمی گويد. پيامبر ما را فرمان داد با سه گروه در ركاب على بجنگيم؛ ناكثين، قاسطين و مارقين. ناكثين (كسانى كه پس از بيعت با حضرت امير پيمان و عهد خود را شكستند) اهل جمل بودند كه با آنها جنگيديم. قاسطين (ستمكاران) اهل صفّين بودند كه از جنگ با آنها آمده‏ ام و امّا مارقين (از دين خارج‏ شوندگان) اهل طرفات و سعفات و نخيلات و نهروان هستند كه نمی دانم اينها كيانند و كجايند. ولى حتما با آنها می جنگيم ان شاء اللّه. پيشگويى ديگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين بود كه: روزى اصحاب از عبادت و دين‏دارى ذو الثديه در حضور آن حضرت تعريف می كردند. در همين موقع او به طرف آنها آمد. اصحاب گفتند: اين است آنكه از او تعريف می كرديم. پيامبر فرمودند: «شما از كسى تعريف می كنيد كه در چهره‏ اش علامتى از شيطان است.» آن مرد از جايى كه پيامبر و اصحاب نشسته بودند، گذشت و سلام نكرد. پيامبر او را ندا كرده از او پرسيدند: تو را به خدا قسم وقتى بر جمع ما می گذشتى، در دل نگفتى در اين جمع بهتر از من نيست؟! گفت: آرى. سپس او رفت نماز بخواند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: چه كسى اين مرد را (كه خود را از پيامبر بهتر می داند و بدين سبب كافر شده است) می كشد؟ ابو بكر گفت: من. و به قصد كشتن وى روانه شد. هنگامى كه به او رسيد، او را ديد نماز می خواند. گفت: سبحان اللّه! كسى را كه نماز می خواند، بكشم؟! در حالى كه پيامبر از كشتن نمازگزاران نهى كرده است. برگشت. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: چه كردى؟ ابوبكر گفت: دوست نداشتم او را در حال نماز بكشم و شما از كشتن نمازگزاران نهى كرده‏ ايد. پيامبر دوباره به اصحاب فرمودند: چه كسى اين مرد را می كشد؟ عمر گفت: من. و به اين قصد روانه شد، ديد در حال سجده است. گفت: ابوبكر از من بهتر می دانست و او را نكشت؛ من هم او را نمی كشم. برگشت. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: چه كردى؟ عمر گفت: او را ديدم كه پيشانی ش را براى خدا بر زمين نهاده بود. دوست نداشتم او را بكشم. پيامبر باز فرمودند: چه كسى آن مرد را می كشد؟ على عليه السّلام عرضه داشت: من. پيامبر فرمودند: اگر به او برسى تو او را می كشى. على رفت. وقتى به آنجا رسيد، مرد رفته بود. حضرت برگشت. پيامبر پرسيدند: چه كردى؟ عرض كرد: رفته بود. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: اگر كشته می شد در امّت من اختلاف نمی افكند. 📒نقش ائمه ج 2 ص 535 سفارش کتاب نقش ائمه👇 @Aghayabnalhasan ✔️کانال علامه عسکری 🔷 @Allameaskari
❓پرسش: طبق روایت حضرت علی (علیه السلام) که می فرمایند: " روزی هر کس معیّن شده است" آیا تلاش ما برای مثلاً ثروتمندی بیهوده است؟ ✅ پاسخ آیت الله جاودان (شاگرد علامه عسکری) : 👈 تقدیرات اشخاص مختلف است‌‌‌. برخی بدون هیچ زحمتی ثروتمند می شوند و برخی نیز هر چه می کوشند، پیشرفتی ندارند و گاهاً ضرر هم می کنند.‌ امّا قاعده ی کلّی معمولاً این است که اگر کسی طبق قواعد دقیق اقتصادی کار کند، به ثروت و دارایی می رسد. البتّه باز هم شدّت و ضعف خواهد داشت، چون تقدیر و رزق همگان یکسان نیست. ص۴۹۱ 💠 @Allameaskari
🌹 «مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» #امنیت_مردم کانال علامه عسکری 💠 @Allameaskari
🌄 خانواده داغ دیده‌ی یکی از شهدای سپاه مسئولین باید مثل این عکس‌هارو بذارن جلوی چشمشون که حواسشون باشه کجا زندگی میکنن و برای حفظ این مملکت چه عزیزانی فدا شدن و چه خانواده هایی که داغدار شدن و چه فرزندانی که یتیم شدن.... @Allameaskari
در حسینیۀ آیت‌الله شیخ مرتضی زاهد رحِمَهُ الله سلام‌الله‌علیها (۹۷/۱۰/۳۰) ✅ ؛ «کتاب الله و عترتی» یا «کتاب الله و سنتی»؟ 1⃣ مقدمۀ اول: مذهب ما بر اساس حدیث ثقلین است. راهی که می‌رود، بر اساس همان است که صلّی‌الله‌علیه‌و‌آله آن را فرموده‌است. ما برای دین و مذهبمان سند داریم و این سند به پیامبر می‌رسد و سند پیامبر هم است؛ یعنی قرآن (معجزۀ الهی)، سند حقانیت پیامبر است. 2⃣ مقدمۀ دوم: حاکمانی که پس از پیامبر بر سر کار آمدند، جلوی نقل فرمایشات پیامبر را می‌گرفتند و بنا بود کسی از پیامبر چیزی نگوید؛ مگر بعضی افراد که از دستگاه حاکمه اجازه داشتند؛ مانند و . قرار بود مردم فقط قرآن بخوانند. البته قرآن‌هایی هم که در حاشیۀ آن توضیحات و تفاسیر پیامبر در مورد آیات آمده‌است، در زمان عثمان سوزانده شد یا در دیگ آب جوش از بین رفت و خبر این قضیه در صحیح بخاری هم آمده‌است. البته این کارشان را توجیه می‌کردند. وقتی علیه‌السلام بر سرکار آمد، دهان‌ها باز شد. هم ایشان معارف پیامبر را می‌فرمودند و هم سایر صحابه. خودشان هر روز بعد از نماز صبح به مردم فقه و قرآن می‌آموختند. بعد از ، در حالی بر سر کار آمد که مشاهده کرد، آنچه نباید به مردم می‌رسیده، رسیده‌است. لذا راه حل او دروغ‌سازی بود. کارخانۀ دروغ‌سازی بپا کرد. در مقابل هر حرف راستی، حرف دروغی به پیامبر نسبت داده می‌شد و راست و دروغ همگی بین مردم پراکنده شد. 📝 ، طبق نقلی که در کتب معتبر همچون و هم موجود است، قرآن و هستند. البته در صحیح مسلم آمده «اهل بیتی»، اما درست‌ترش همان است که در سنن ترمذی آمده: «عترتی اهل بیتی». عترت، خواص خویشاوندان است و خواص خویشاوندان پیامبر باز طبق نظر خود اهل خود اهل سنت، و و و علیهم‌السلام هستند اما در مقابل این حدیث، حدیثی را در بین مردم رایج کردند که ثقلین، قرآن و سنت است نه قرآن و عترت. تمام احادیثی که در کتب اهل سنت آمده و در آن‌ها ثقلین، قرآن و سنت هستند، یا اصطلاحاً »بلاغ» هستند – حدیث بلاغ، سند ندارد و جزو مشهورات بین مردم است- یا اینکه در سلسلۀ روایان آن‌ها افردای هستند که خود علمای بزرگ اهل سنت، حدیث این راویان را بی‌اعتبار می‌دانند. eitaa.com/javedan_ir @Allameaskari
🔺️حکایت مسجد امام حسن مجتبی(ع) در شهر مقدّس قم 🔺️مسجد امام حسن مجتبی(ع) که با اراده، اشاره و نقشة حضرت ولی عصر(ع) ساخته شد. ❌حضرت آیت الله شیخ لطف الله صافی آن را در کتاب «پاسخ ده پرسش»، صحفة 31 ذکر کرده اند. 🔰اهالی قم و اکثر مسافرانی که از جادة کمربندی قم عبور می کنند، اطلاع دارند که در نزدیک تقاطع کمربندی قم با خیابانی که منتهی به ترمینال قم می شود، مسجدی به نام امام حسن مجتبی(ع) بنا شده است. این مسجد به دست جناب حاج یدالله رجبیان از خیران قم ساخته شده است. 🔷️ حضرت آیت الله صافی می نویسند: در شب چهارشنبه بیست و دوم ماه مبارک رجب 1398ق. مطابق با هفتم تیرماه 1357 حکایت ذیل را شخصاً از صاحب حکایت، جناب آقای احمد عسکری کرمانشاهی که از خیران می باشند و سال هاست در تهران ساکن هستندشنیدم. @Allameaskari @taghriraterozaneh 👇👇👇👇👇👇👇👇
احمد عسکری کرمانشاهی از خیران می باشند ، نقل کرد: 🔸️در سال (1340) روز پنج شنبه. مشغول تعقیب نماز صبح بودم، که درب منزل را زدند. بیرون رفتم دیدم سه نفر جوان که هر سه مکانیک بودند، با ماشین آمده و گفتند: تقاضا داریم، با ما همراهی نمایید تا به مسجد جمکران مشرّف شویم و دعا کنیم، زیرا حاجتی شرعی داریم. من از این پیشنهاد خجالت کشیدم، سرم را پایین انداختم و گفتم: من چه کاره ام که بیایم دعا کنم. اصرار کردند و من هم دیدم نباید خواهش آنها را رد کنم، موافقت کردم. 🔸️ سوار شدیم و به سوی قم حرکت کردیم. در جادة تهران (نزدیک قم) ساختمان های فعلی نبود، فقط دست چپ جاده یک کاروان سرای خراب به نام قهوه خانة علی سیاه قرار داشت. چند قدم بالاتر از همین جا که فعلاً حاج آقا حبیبیان مسجدی به نام مسجد امام حسن مجتبی(ع) بنا کرده است، ماشین خاموش شد. رفقا که هر سه مکانیک بودند، پیاده شدند و کاپوت ماشین را بالا زدند و به تعمیر آن مشغول شدند. 🔸️من از یک نفر آنها به نام علی آقا مقداری آب برای قضای حاجت و تطهیر گرفتم و به زمین های مسجد فعلی رفتم و دیدم سیدی بسیار زیبا و سفید با ابروهای کشیده و دندان های سفید در حالی که خالی بر صورت مبارکشان بود، با لباس سفید، عبای نازک به نعلین زرد و عمامة سبز مثل عمامة خراسانی ها ایستاده و با نیزه ای به اندازة هشت یا نه متر، زمین را خط کشی می کرد. 🔸️گفتم: اوّل صبح آمده است اینجا، جلو جاده، دوست و دشمن می آیند رد می شوند، نیزه دستش گرفته است. 🔸️عرض کردم: عمو! زمان تانک و توپ و اتم است، نیزه را آورده ای چه کنی؟ برو درس ات را بخوان. رفتم برای قضای حاجت نشستم، 🔹️صدا زدند: «آقای عسکری! آنجا نشین، آنجا را من خط کشیده ام و مسجد است». 🔸️من متوجّه نشدم از کجا من را می شناسند. مانند بچّه ای که از بزرگ تر اطاعت می کند، 🔸️گفتم: چشم و بلند شدم. 🔹️فرمود: «برو پشت آن بلندی». من رفتم آنجا. پیش خود گفتم: سر صبحت را با او باز کنم و بگویم. آقا جان، سید، فرزند پیغمبر ما! برو درس ات را بخوان و سه سؤال پیش خود مطرح کردم که از او بپرسم: یکی اینکه این مسجد را برای جن می سازی یا ملائکه که دو فرسخ از قم بیرون آمده ای، زیر آفتاب نقشه می کشی، درس نخوانده معمار شده ای؟! دوم آنکه هنوز مسجد نشده، چرا در آن قضای حاجت نکنم؟ سوم اینکه در این مسجد که می سازی جن نماز می خواند یا ملائکه؟ این پرسش ها را پیش خود مطرح کردم. آمدم جلو و سلام نمودم. 🔸️بار اوّل، او ابتدا به من سلام کرد. نیزه را به زمین فرو برد و مرا به سینه گرفت. دست هایش سفید و نرم بود. چون این فکر را هم کرده بودم که با او مزاح کنم. چنان که در تهران هر وقت سیدی شلوغ می کرد، می گفتم: مگر روز چهارشنبه است؟ می خواستم بگویم روز چهارشنبه نیست، پنج شنبه است، آمده ای میان آفتاب. بدون اینکه عرض کنم، تبسّم کرد و فرمود: «پنجشنبه است، چهارشنبه نیست». 🔹️سپس فرمود: «سه سؤالی که داری بپرس»! من متوجّه نشدم، قبل از آنکه سؤال کنم, از ما فی الضمیر من اطلاع داد. 🔸️گفتم: سید، درس را ول کرده ای، اوّل صبح آمده ای کنار جاده؟ نمی گویی این زمان تانک و توپ، دیگر نیزه به درد نمی خورد و دوست و دشمن می آیند رد می شوند؟ برو درس ات را بخوان. خندید. چشمش را به زمین انداخت و 🔹️فرمود: «دارم نقشة مسجد می کشم». 🔸️گفتم: بفرمایید ببینم اینجا که من می خواستم قضای حاجت کنم، هنوز که مسجد نشده است که شما دستور به نهی از نشستن کردی؟ 🔹️فرمود: «یکی از عزیزان فاطمة زهرا(س) در اینجا به زمین افتاده و شده است. من خط کشیده ام، اینجا می شود محراب و اینجا که می بینی، قطرات خون ریخته، مؤمنین می ایستند. اینجا که می بینی مستراح می شود و اینجا دشمنان خدا و رسول به خاک افتاده اند». همین طور که ایستاده بود، برگشت و مرا هم برگرداند و فرمود: «اینجا حسینیه می شود» و اشک از چشمانش جاری شد. من هم بی اختیار گریه کردم. 🔹️فرمود: «پشت اینجا کتابخانه می شود. تو کتاب هایش را می دهی؟» 🔸️گفتم: پسر پیغمبر! به سه شرط، اوّل اینکه من زنده باشم، فرمود: «ان شاءالله». دوم اینکه اینجا مسجد شود. فرمود: «بارک الله». سوم اینکه به قدر استطاعت، چشم ولو یک کتاب شده. برای اجرای امر تو پسر پیغمبر می آورم، ولی خواهش می کنم برو درس ات را بخوان. آقاجان! این هوا را از سرت دور کن. خندید و دو مرتبه مرا به سینة خود گرفت. 🔸️گفتم: آخر نفرمودید اینجا را چه کسی می سازد؟ 🔹️فرمود: «یدالله فوق أیدیهم». 🔸️گفتم: آقا جان من این قدر درس خوانده ام، دست خدا که بالای همة دست هاست. 🔹️فرمود:آخرکار می بینی، وقتی ساخته شد، به سازنده اش از قول من سلام برسان... @Allameaskari
🔸️حکایت مسجد امام حسن مجتبی(ع) در شهر مقدّس قم. ❌ ادامه: ❌ 🔸️ بعد دو مرتبة دیگر هم مرا به سینه گرفت و 🔹️فرمود: «خدا خیرت دهد». 🔰من آمدم رسیدم به جاده، دیدم ماشین تعمیر شده است. 🔸️گفتم: چطور شد؟ 🔺️گفتند: یک چوب کبریت گذاشتیم زیر این سیم، وقتی شما آمدی درست شد. 🔺️گفتند: با چه زیر آفتاب حرف می زدی؟ 🔸️گفتم: مگر سید به این بزرگی را با نیزة ده متری که دستش بود، ندیدید؟ من با او حرف می زدم. 🔺️گفتند: کدام سید؟ خودم برگشتم، دیدم سید نیست. زمین مثل کف دست بود، پستی و بلندی نداشت، ولی هیچ کس نبود. یک تکانی خوردم. آمدم توی ماشین نشستم و دیگر با آنها حرف نزدم. حرم مشرّف شدیم، نمی دانم چطور نماز ظهر و عصر را خواندیم. بالاخره آمدیم جمکران، ناهار خوردیم و نماز خواندیم. گیج بودم. رفقا با من حرف می زدند، ولی من نمی توانستم جوابشان را بدهم. 🔰در مسجد جمکران یک پیرمرد یک طرف من نشسته و یک جوان طرف دیگر و من هم وسط آنها ناله و گریه می کردم. نمازمسجد جمکران را خواندم. می خواستم بعد از نماز به سجده بروم صلوات را بخوانم، 🔰دیدم آقا سیدی که بوی عطر می داد، آمد و 🔹️فرمود: «آقای عسکری! سلام علیکم». نشست پهلوی من. تُن صدایش همان تُن صدای سیدی بود که صبح دیده بودم. به من نصیحتی فرمود. به سجده رفتم و ذکر صلوات را گفتم. دلم پیش آقا بود. سرم به سجده بود، با خودم گفتم سر را بلند کنم و بپرسم شما اهل کجا هستید و مرا از کجا می شناسید؟ وقتی سر بلند کردم، دیدم آقا نیست. کنارم هنوز پیرمرد و جوان نشسته بودند. 🔸️به پیرمرد گفتم: این آقا که با من حرف می زد، کجا رفت؟ او را ندیدی؟ 🔺️گفت: نه. از جوان سؤال کردم. او هم گفت ندیدم. یک دفعه مثل اینکه زمین لرزه شد، تکان خوردم. فهمیدم که حضرت مهدی(ع) بوده است. حالم به هم خورد. رفقا مرا بردند و آب به سر و رویم ریختند. 🔺️گفتند: چه شده؟ نماز را خواندیم و به سرعت به سوی تهران برگشتیم. مرحوم حاج شیخ جواد خراسانی را در ورود به تهران ملاقات کردم. ماجرا را برای ایشان تعریف نمودم. ایشان خصوصیات آقا را از من پرسید. 🔺️ بعد گفت: خود حضرت(ع) بوده اند، حالا صبر کن، اگر آنجا مسجد شد که درست است. مدّتی بعد، روزی پدر یکی از دوستان فوت کرده بود. به اتّفاق رفقای مسجدی، جنازه را به قم آوردیم. به همان محل که رسیدیم، دیدم دو پایه بالا رفته است خیلی بلند. 🔸️پرسیدم اینجا چیست؟ 🔺️گفتند: این مسجدی است به نام امام حسن مجتبی(ع) و به اشتباه گفتند پسرهای حاج حسین آقا سوهانی آن را می سازند. بالاخره وارد قم شدیم، جنازه را در باغ بهشت برده، دفن کردیم. من ناراحت بودم. سر از پا نمی شناختم. 🔸️به رفقا گفتم: تا شما می روید ناهار بخورید، من می آیم. رفتم سوهان فروشی پسرهای حاج حسین آقا سوهانی. به پسر حاج حسین آقا 🔸️گفتم: اینجا شما مسجد می سازید؟ 🔺️گفت نه. گفتم: پس این مسجد را چه کسی می سازد؟ 🔺️گفت حاج یدالله رجبیان. تا گفت یدالله، قلبم به طپش افتاد. گفت: آقا چه شد؟ صندلی گذاشت، نشستم. خیس عرق شدم. 🔸️با خودم گفتم: یدالله فوق أیدیهم، فهمیدم حاج یدالله است. ایشان را هم تا آن موقع ندیده بودم و نمی شناختم. برگشتم به تهران و به مرحوم شیخ جواد گفتم. فرمود: برو سراغش که درست است. من بعد از آنکه چهارصد جلد کتاب خریداری کردم، رفتم قم، آدرس محلّ کار حاج یدالله را پیدا کردم. رفتم کارخانه از نگهبان پرسیدم، 🔺️گفت: حاجی رفت منزل. 🔸️گفتم: استدعا می کنم، تلفن کنید و بگویید یک نفر از تهران آمده با شما کاردارد. تلفن کرد. حاجی گوشی را برداشت. من سلام کردم و گفتم از تهران آمده ام، چهارصد جلد کتاب وقف این مسجد کرده ام. کجا بیاورم؟ 🔺️فرمود: شما از کجا این کار را کردید و چه آشنایی با ما دارید؟ 🔸️گفتم: حاج آقا چهار صد جلد کتاب وقف کرده ام. گفت: باید بگویید مال چیست؟ گفتم: پشت تلفن نمی شود. گفت شب جمعة آینده منتظر هستم، کتاب ها را به منزل بیاورید. کتاب ها را در تهران بسته بندی کردم، روز پنج شنبه با ماشین یکی از دوستان به قم، منزل حاج آقا بردم. 🔺️ایشان گفت: من این طور قبول نمی کنم، جریان را بگو. بالاخره جریان را گفتم و کتاب ها را تقدیم کردم. سپس به حاج یدالله مسجد رفتم، دو رکعت نماز خواندم و گریه کردم. مسجد و حسینیه را طبق نقشه ای که حضرت کشیده بودند، به من نشان داده و گفت: خدا خیرت بدهد، تو به عهدت وفا کردی. @Allameaskari @taghriraterozaneh