#داستان
یک بار برادر کوچکم محمد، موقعی که شش سال داشت، ظاهراً در حیاط مشغول بازی شده و یادش رفته بود نماز بخواند.
او در پاسخ پدر که پرسیده بودند: نمازت را خواندی؟ گفته بود: بله.
پدر پرسیده بودند: موقعی که نماز میخواندی کسی هم تو را دید؟
و محمد- که بسیار زیرک و باهوش است- جواب داده بود: «آنقدر حواسم به نماز بود که نفهمیدم کسی مرا دید یا ندید!»
پدر که از این تیزهوشی و حاضرجوابی محمد خیلی خوششان آمده بود، لبخندی زده و گفته بودند: «آفرین به تو پسر خوب که موقع نماز خواندن اینقدر متوجه نیایش با خدا هستی که متوجه اطرافت نمیشوی!»
بعد هم او را با تشویقهای مختلف به خواندن نماز سروقت ترغیب کردند.
*به نقل از خانم سعیده مطهری، فرزند استاد
شهید مرتضی مطهری
https://b2n.ir/w32407
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید؛
به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛
همه گفتند: تله موش مشکل توست، به ما ربطی ندارد!
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید؛
از مرغ برایش سوپ درست کردند؛
گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند؛
گاو را برای مراسم ترحیم کشتند؛
و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد؛
و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر
می کرد!
👈تله موش قبل از اینکه موش را گرفتار کند، دیگران را درگیر خود کرد.
💥تله موش، داستان زندگی یکایک ماست!
#بی_تفاوت_نباشیم
#ما_بهم_ربط_داریم
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
🔰 #استدلالی که باعث شد شاه سعودی به حجاج اجازه تبرک اماکن مقدس را بدهد:
سیّد شرفالدین، در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد و از جمله علمایی بود که به دعوت شاه، به کاخ وی رفت تا عید قربان را به وی تبریک گوید.
وقتی نوبت به وی رسید، شاه را گرفت و قرآنی را که در جلدی پوستی بود به وی هدیه داد.
ملک هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم بر پیشانی خود گذاشت.
سیّد اشرف الدین گفت: این جلد پوست بُز است چطور شما آن را میبوسید؟!
گفت: غرضِ من از قرآن است نه این جلد.
سید گفت: احسنت، ما هم وقتی پنجره یا در اتاق پیغمبر را میبوسیم میدانیم که آهن هیچ کاری نمیتواند بکند، غرض ما تعظیم رسول خداست. همانطور که شما با بوسه زدن بر پوست بز میخواستی قرآن را تعظیم کنی که در جوف آن پوست قرار دارد.
اقدامِ سیّد، که بهترین روش برای کشف حقیقت و #روشنگری بود، شگفتی حاضران را به همراه داشت، مردم یکپارچه الله اکبر گفتند و ملک عبدالعزیز که با برهانی به این آشکاری روبرو بود به حجاج اجازه داد با آثار رسول خدا تبرک جویند.
اما حاکمی که بعد از وی روی کارآمد دوباره به قانون گذشتگان برگشت.
https://b2n.ir/d38434
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
نجف بودیم. صدای آی دزد آی دزد که بلند شد، رفتم داخل کوچه. دزدی قالیچه ای از منزل سید علی اکبر زیر بغل داشت که به تور مردم افتاد. مرحوم ابوترابی با عجله خود را کوچه رساند. دست سارق را گرفت و گفت: آقا جان! چرا بدون خوردن صبحانه رفتی؟!
به آن افراد هم گفت: این شخص مهمان ماست و من خودم قالیچه را به او دادم. کاری به او نداشته باشید.
با هم به منزل آمدند. سارق شرمنده نشسته بود و منتظر بود که آقای ابوترابی تحویل پلیسش دهد. همسر سید، صبحانه ای از بهترین سر شیرهای نجف تهیه کرده بود. اما خبری از پلیس نبود.
موقع رفتن آقای ابوترابی قالیچه را زد زیر بغلش، قبول نمی کرد. گفت: اگر نبری همسایه ها
می فهمند شما صاحب این قالیچه نبوده ای.
با شرمندگی قالیچه را برد. صبح روز بعد با گریه و شرمندگی آمده بود در خانه سید.
#توبه کرده بود. می گفت: شما #هدایتم کردید. می خواهم دستم را بگیرید.
(راوی: اسماعیل یعقوبی قزوینی)
📚کتاب فرزند ابوتراب(ع)
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲 @AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
آیت الله بهاء الدینی علاوه بر اینکه در رفتار با مردم رعایت احترام آنها را داشتند و با عطوفت برخورد می کردند به طلبه ها نیز این را سفارش می کردند.
یکی از شاگردان ایشان نقل می کند یک شب که به قصد نماز جماعت ایشان می رفتم ماشینی از کنارم عبور کرد و مقداری آب گل آلود به عبای من ریخت. ناراحت شدم و با عصبانیت گفتم: مگر چشم نداری؟ شعورت کجاست؟!
بعد از نماز که آقا چند کلمه ای صحبت کردند، ناگهان فرمودند: برای طلبهای که نان امام زمان (ع) می خورد زشت است که فحش بدهد گیرم تاکسی، اشتباهی کرد و لباس شما هم کثیف شد، باید او را جسارت کنیم؟ باید با مردم مدارا کرد.»
📚حاج آقا رضا بهاءالدینی(ره) آیت بصیرت، ص۶٠
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان مصور
#تذکر_لسانی
#حجاب
✴️ موقع #تذکــــر دادن با هر عکسالعملی که مواجہ شدید، مایوس نشوید، بدانید کہ شما همیشه یک حلقه از این زنجیره هستید.
✨امــــر به معــــروف، همیشــه #تاثیــر دارد!
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
#هنر_امر_به_معروف
🔰آمد محضر آیتالله میلانی در مشهد. در اطراف حرم امام رضا علیه السلام مغازه داشت. عرض کرد: مغازه دارم در اطراف حرم، در ایامی که شهر شلوغ است و زائر زیاد، قیمت اجناس را مقداری بالا میبرم و بیشتر از نرخ متعارف میفروشم.
حکم این کار من چیست؟
آیتالله میلانی فرمود:
این کار «بیانصافی» است.
🔹مغازه دار خوشحال از این پاسخ و اینکه آقا نفرمود حرام است کفشهایش را زیر بغل گذاشت و دست بر سینه عقب عقب خارج میشد. آقای میلانی با دست اشاره کرد به او که برگرد!
برگشت!
🔸آقا دهان مبارکش را گذاشت کنار گوش مغازه دار و گفت: داستان کربلا را شنیدهای؟
گفت: بله!
گفت میدانی سیدالشهدا علیه السلام تشنه بود و تقاضای آب کرد و عمر سعد آب را از او دریغ کرد؟
گفت: بله آقا، شنیدهام.
آقای میلانی فرمود:
آن کار عمر سعد هم «بیانصافی» بود!
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
امام خمینی (ره) هرگاه شرایط نهی از منکر و امر به معروف وجود داشت، بیدرنگ وظیفه خود را انجام میدادند.
پس از فوت آیت الله کاشانی، عدهای از اقشار مختلف مردم تهران برای دیدن حضرت امام به قم آمدند، آنها با صدای بلند میگفتند : «الکاشانی رَجَع الینا مرجعاً» یعنی اگر کاشانی به رحمت خدا رفته است، ولی به جای ایشان خمینی به ما برگشت و در واقع فردی به ما داده شد که تمام خصوصیات کاشانی را دارد، به اضافۀ اینکه مرجع هم هست.
در همان مجلس یک نفر که جلو آمد تا دست امام را ببوسد، انگشتری طلا در دست داشت، در همان حال که میخواست دست امام را ببوسد، امام دست او را نگه داشت و فرمود: «عزیزم! این انگشتری برای مرد حرام است، شما این انگشتر را درآورید و انگشتر دیگری دست بکنید»
آن شخص هم با اختیار و رضایت، همان جا انگشتر طلا را از دست بیرون آورد.
منبع: کتاب پا به پای آفتاب، ج۴ ص۱۴۹، راوی: آیتالله مسعودی/کتاب سبزتر از سبز مهدی غلامعلی ص۲۲ - کیهان
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستانِ مصور
#تذکر_لسانی
#حجاب
✴️ موقع #تذکــــر دادن با هر #واکنشی مواجه شدید مأیوس نشوید. بدانید که شما همیشه یک حلقه از این زنجیره هستید.
✨#امــــر_به_معــــروف، همیشــه #تاثیــر دارد!
@AmoozesheAmrebemarouf
سلام همراهان گرامی
🔰برای دسترسی راحت تر به مطالب، میتوانید از هشتگ های زیر استفاده کنید
#نکته
#نکته_قرآنی
#داستان
#احکام
#تلنگر
#ایده
#کلیپ
#شبهه
#استفتاء
#استفتائات
#کتاب
#معرفی_کتاب
#فایل_صوتی
#فایل_pdf
#خاطره
#شیوه_ها
#راهکار
#غلبه_بر_ترس
#به_سبک_شهدا
#آسیب_شناسی
#غلط_رایج
#غلط_های_رایج
#فرهنگ_سازی
#در_محضر_بزرگان
#بی_تفاوت_نباشیم
#پاسخ_به_شبهات
#هنر_امر_به_معروف
#خاطرات_اعضاء_خوب_کانال
#ارسالی_اعضای_خوب_کانال
#استاد_علی_تقوی
#محرم
#ظهور
#دوره_به_احترام_ماه_خدا
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
🟢 امر به معروف طنزآمیز #شهید_مدرس
زمانی که نصرت الدوله، وزیر دارایی بود لایحه ای به مجلس آورد به موجب آن دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند.
او شرحی درباره خصوصیت این سگ ها بیان کرد و گفت: این سگ ها شناسنامه دارند، پدر و مادر دارند، نژادشان معلوم است و به محض آنکه دزد را ببینند او را می گیرند.
مدرس پس از شنیدن توضیحات شاهزاده نصرت الدوله دست خود را بر روی میز کوبید و گفت مخالفم.
وزیر دارایی گفت : هرچه لایحه می آوریم شما مخالفت می کنید دلیلش چیست؟
مدرس ضمن آنکه تبسمی بر لبانش نقش بسته بود جواب داد: مخالفت من، هم دلیل دارد و هم به سود شماست! مگر نگفتید این سگ ها به محض دیدن دزد، او را می گیرند؟
بسیار خوب آقای وزیر دارایی؛ با ورود این سگ ها به ایران، اولین کسی که گرفتار می شود خود شما هستید، پس مخالفت من به نفع شماست! 😏
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf
#داستان
🔰ماجرایی که #رهبر_انقلاب از کتاب "یادت باشد" شهید حمید سیاهکالی مرادی تعریف کردند؛
یک کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، نذر میکنند سه روز روزه بگیرند! به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند.
پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب سلام الله علیها میشود؛ گریهی ناخواسته این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریهی تو دل من را لرزاند، امّا ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمهی زهرا سرافکنده باشم! ببینید، اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است، مال همین روزهای در پیش [روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی در آنها حضور دارد و وجود دارد؛ اینها را باید یادداشت کرد، اینها را باید دید، اینها را باید فهمید.
فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید «آقا! به یک گل بهار نمیشود»؛ نه، بحث یک گل نیست؛ زیاد هستند از این قبیل. این دو -زن و شوهری که عرض کردم- هر دو دانشجو بودند که البتّه آن پسر هم بعد میرود شهید میشود؛ جزو شهدای گرانقدر دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. وضعیّت اینجوری است.
۱۳۹۷/۰۶/۱۵
🍀
🌺🍀
💠💠💠💠
📲👇
@AmoozesheAmrebemarouf