eitaa logo
ذاکرین آل الله
259 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
289 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحمی نیست که این زخم مداوا بکند کاشکی با جگرش زهر مدارا بکند زهر آهسته تمامِ جگرش را سوزاند حق بده این همه از درد تقلا بکند چند روز است که کارش شده از بسترِ مرگ خانه‌ای سوخته را خوب تماشا بکند غربت این است که در شهرِ مدینه هر شب باید او با درِ آتش زده احیا بکند رسم این است در این شهر که حُرمت شکنند چقدر روضه مهیاست که برپا بکند این حرامی که رسیده است که او را بکشد از زن و بچه‌اش ای کاش که پروا بکند پیرمرد است عصا یا که عبا با نعلین فرصتی حیف ندادند مهیا بکند عادتش بود که در آخرِ هر مجلسِ درس رویِ زانو بزند وای حسینا بکند عمه‌اش تا دل گودال ندارد راهی باید او داد زنَد با همه دعوا بکند تا مگر بعدِ سه ساعت برسید پیشِ حسین قبل از آنی که بر آن سینه کسی جا بکند بعد از آن هم بدود خیمه به خیمه تنها تا مگر دخترِ آتش زده پیدا بکند ... .
همه افلاک تو را بحر حقایق گویند اهل تفسیر، تو را مصحف ناطق گویند چارده صادق و معصوم همه نسل به نسل که خلایق همه را جلوه ی خالق گویند کذب و کذاب فزون بوده به دوران شما زین جهت بین امامان به تو صادق گویند پدر علم به هر رشته تویی در عالم نه من این را همه جا مؤمن و فاسق گویند شیخ عشاق شمایی به حقیقت نه مَجاز وَ طبیب دل هر بنده ی عاشق گویند قالَ صادق همه جا راه گشای علماست که به هر علم تو را منبع واثق گویند شیعه ی جعفری ات را متخلق بنما که جهانی به تو ما را متعلق گویند شکر حق گر نشدم رهرو شایسته ی تو به «رئوفی» نه که شیعه، به تو عاشق گویند .
دوبیتی يا رب تو به حقِّ جعفر آن صدق تمام آن كاو به حياتِ علم، بخشيده دوام همت بده ما را به بلندای نماز تا شيعه ی جعفری بمانيم مدام ◾️ سخت است به محتضر، دمی راز و نياز حتی چه رسد به خلق گردد دمساز هنگام وداع، حضرت صادق بود جان بر لب و می كرد سفارش به نماز .
همای قدسم و در آشیانه می سوزم غریب و غمزده با درب خانه می سوزم هر آنچه خیر که باشد پُر از نشانه ی ماست دریغ و درد که خود بی نشانه می سوزم برای آن که تسلی دهم به طفلانم کنار یک یکشان کودکانه می سوزم نفس نفس زدنم هم نکرد تأثیری دوان دوان پی مرکب روانه می سوزم میان شعله گرفتم دم حسین حسین به یاد کعب نی و تازیانه می سوزم به یاد جد غریبم حسین هر شب و روز بنالم از دل و با هر بهانه می سوزم چو دیدم این همه شاگرد، گرد پیکر خود به یاد مادر و دفن شبانه می سوزم .
یکی می گفت مثل مادرش پشت در افتاده یکی می گفت بین کوچه ها چون حیدر افتاده شبیه عمه اش زینب سرِ بازارهای شام به روی خاک با صورت وَ گاهی با سر افتاده یکی می گفت همچون مجتبی مسموم شد از زهر به خود می پیچد و در ذکر مادر مادر افتاده یکی می گفت تا آتش کشید از خانه اش بالا به یاد خیمه ها و ماجرای معجر افتاده یکی می گفت در بزم شراب اشکش برای چیست؟ یکی می گفت شاید یاد یک تَشت زر افتاده یکی می گفت تا شمشیر بالا رفت بر قتلش به یاد کربلا و نحر از پشت سر افتاده گریزِ گریه اش تا گوشه ی ویرانه رفت آن دم که او می دید لرزه بر تن یک دختر افتاده «رئوفی» بس کن این مرثیه را، تنها بگو کلِّ مصیبت های آل الله در یک پیکر افتاده .
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊 بیا ای دل امشب رویم تا بقیع زنیم ناله از عمق جان با بقیع بیا ای دل امشب چو زوّار روز چو شمعی سر قبر صادق بسوز ببر ای دل امشب مرا در بَرش زنم بوسه بر قبر بی زائرش سر قبر صادق بسوز آب شو و هم ناله با آه مهتاب شو چه حسِّ غریبی بقیع دارد آه ز خاکش غم وغصه می بارد آه سلام ای امامم شـه باکـرم بمیرم برایت نداری حرم چودیدندت آنشب به تاب وتبی بـه حـال قنـوت و نـماز شـبی چه ها با تو کردند ای نازنین که باصورت افتاده ای برزمین به آتش کشیدند تا خانه ات به هرسو روان اهل کاشانه ات تو در بین آتش در آن همهمه چه دیدی که می گفتی یا فاطمه تو راهمچنان بَرده ها بُرده اند و بــا نـاسـزا قلـبت آزرده انـد شکستندآن شب دل مضطرت جسـارت نمـودنـد بـر مـادرت اگرسیلی ازدست کین خورده ای اگر بین ره هی زمین خورده ای سـرت را نَبُـرّیده اند از قفـا تمـاشا نـدادند بـــر نیـزه ها کسی دخترت را که سیلی نزد به رخسار او رنگ نیلی نزد کسی خانه ات را به غارت نبُرد کسی خواهرت را اسارت نبرد نبستند دستان او با طناب نبردند او را بــه بــزم شراب شما را کسی به عزیزی نخواست کسی دخترت را کنیزی نخواست یتیمت میان خــرابه نَمُرد بجای غــذا تــازیـانه نخورد ولی دل بسوزد برای حسین برای همه بچه های حسین چه گویم چه کردند درقتلگاه که شد نــالـۀ فــاطـمه آه آه نمیدانم آن لحظه زهرا چه دید که فریاد جانسوز از دل کشید ز دل ناله می زد با شوروشین الهی که مادر فدایت حسین مگو باز «مداح »از قتلگاه که زهرا دگر رفته از حال آه .
🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊 ای دل ازداغ صادق به فغان ناله کن برسروسینه زن صیحه زنان ناله کن بر غریبیِ او مویه کُنان ناله کن برمزارش چوصاحب الزمان ناله کن حیفِ شاه کَرَم که ندارد حرم وامصیبت«٢» می زنم از غم حضرت صادق به سر شد جگر پاره ی فاطمه پاره جگر سینه ها ازغم غربت او شعله ور سینه زن درعزایش شده شمس وقمر بس پیاده دوید ناله ازدل کشید وامصیبت «٢» شیعـه در مـــاتم پــادشهِ عـالمین در عـــزای امام صادق آن نَیّــریـن می زندبرسروسینه به صدشوروشین ای فـدای غـریبیِ تـو مـولا حسین جان بقربان تو هم عزیزان تو وامصیبت «٢»
شهادت حضرت امام صادق ع ___ پیرمرد قبیله ی ما را در دل شب کشان کشان بردند ___ کوچه های مدینه شاهد بود مثل جدش علی چه سان بردند ____ چند ظالم به خانه ی شه دین ریختند و چه بی امان بردند ___ هر چه در خانه بود اهل جفا با شرار کینه از میان بردند ____ این ندا آمد از دل حضرت ناله اش را به آسمان بردند ____ او گناهی نکرده بود ولی دست بسته به ریسمان بردند ____ حرمتش را اجامر و اوباش هتک کردند و از میان بردند ____ اهل یثرب چه بی وفا بودند ایستادند و دشمنان بردند ____ نیست قدرت به خامه ات "دلجو" گرچه نام تو بر زبان بردند # کانال اشعار اصغر گلمحمدی متخلص به (دلجو )
آقا تو را چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آن همه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟ این اولین باری نبود این طور رفتید آقا شما را این چنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شما را از میان نار بردند آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی که عمه جان را هم سرِ بازار بردند یاد رقیه کردی آن جا که شما را پای برهنه از میان خار بردند این ظاهرِ درهم خودش می گوید آقا حتماً شما را از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقا هزاران شیعه در انظار بردند .
بسم الله الرحمن الرحیم امام زمان عج‌الله# شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام با سلامی به سلام فرمانده ای سبز پوش عشقِ تو را سرخ قامتیم ای پادشاهِ حُسن نگاهی که رعتیم فکری به روزگارِ بدِ حالِ ما بکن جان حسین تشنه‌ات ای ابر رحمتیم ما زائر سه شنبه و شبهای جمعه‌ایم آواره‌ایم  دربه‌درِ یک زیارتیم ما با غبارِ کرببلا هم‌نفس شدیم یعنی بیا که خاک تو هستیم تربتیم ما را ببخش اگر که اسیر معیشتیم ما را ببخش اگر که کمی کم محبتیم هر روز آمدیم و بدهکارتر شدیم تقصیر لطف توست عزیزم بد عادتیم بر روی ما حساب کن آقا که سالهاست چشم انتظارِ آمدنت اشک حسرتیم حرف امام صادق ما هست این حدیث درکت کنیم اگر همه‌ی عمر خدمتیم* ما را هزار بار جهان آزموده است هربار دیده است فقط استقامتیم این جمله‌ی بزرگ از آوینی است گفت : ما راست قامتانِ جهاد و شهادتیم هر روز می‌رسد خبری از شهادتی شکر خدا که باز بر این راه دعوتیم از نسل جبهه است همه‌ی نسل‌های ما نسل خمینی است اگر عین غیرتیم این بچه‌ها‌ی ما چقدر جمکرانی‌اند مدیون مِهرِ حضرت زهرای عترتیم * * * آورده‌ایم باز بدی‌های خویش را پیشِ کریم نابلدی‌های خویش را در امتحان راه تو هرچند رد شدیم لطفت قبول کرد ردی‌های خویش را انگار نا امید شدی از بزرگ‌ها دیدم صدا زدی نودی‌های خویش را عطر ظهور می‌رسد و کرده‌ای خبر نسل هزار و چهار صدی‌های خویش را ما را ببخش جای بصیریت بجای فهم آورده‌ایم بی خردی‌های خویش را ما تا ابد برای حسین تو سوختیم آقا نگاه کن ابدی‌های خویش را قلب حسین پیش علی‌اکبر آب شد وقتی که گفت یا ولدی‌های خویش را خلاد بن صفار می‌گوید: از امام صادق(ع) سؤال شد: آیا قائم به دنیا آمده است؟ حضرت فرمود: «لا وَ لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیامَ حَیاتِی»؛ (خیر! اگر دوران او را درک می کردم، همه‌ی زندگی ام را در خدمت به او می گذراندم) (حسن لطفی ۴۰۱/۰۳/۰۵)
4_5794221339720027221.opus
56.4K
تو گل گلشن دین مبین صادقی بر امامت تو ای شمس ولا،لایقی تویی نور مبین معنی یا و سین یابن زهرا ۲ شیخ الائمه، شمس هدایت تویی تابش رحمت و لطف و عنایت تویی با مقام رفیع قبر تو در بقیع یابن زهرا ۲ دشمن بی حیا ریخته در خانه ات نیمه شب آتش کین زده کاشانه ات شده ای غم نصیب همچو مادر غریب یابن زهرا ۲ زهر کینه به جسم و جان تو زد شرر زهر منصور دون برتو نموده اثر در مدینه بپا شده بزم عزا یابن زهرا ۲ گل زهرا نسب گشته صدایت خموش شیعه ی مرتضی از غم تو در خروش مدینه در غم است خون دل عالم است یابن زهرا ۲ پیکر پاک تو به دوش یاران بود جسم جدت به زیر سم اسبان بود ای شه عالمین گریه کن بر حسین یابن زهرا ۲
. ➖➖➖ یه داغه،یه درده، که انگاری مثه باد خزونه یه بغضه، که داره، بازم قلب ماهارو میسوزونه یه مرد ِ ، غریبه ، کسی حالشو اصلا نمیدونه بازم شعله از در زبونه کشید بازم اهل یک خونه در اضطراب بزرگ قبیله دلش خون شده با دستی که حبسه میون طناب این همه زجر و مصیبت_واسه این آقا زیاده صادق آل عبا رو _ میبرن پای پیاده سیدی امام صادق... ........ بدون ِ،عمامه،آقا رو میبرن از دل خونه غرورش، شکسته، بمیرم که چشاش کاسه خونه زمین خورد،توکوچه،رو دستاش داره از کینه نشونه نفس میزنه باز نفس میزنه مثه حیدر از غصه قلبش پُره داره روضه میخونه زیر لبش مثه مادرش هی زمین میخوره روضه ی قد کمونی_پیش چشماشه همیشه غیر گریه واسه مادر_روز آقا شب نمیشه سیدی امام صادق... ....... یه روضس، که یادش،دل عالمو خون کرده همیشه همونی،که داغش،شکسته دل ما رو مثه شیشه تو مقتل،نوشته، مثه روز حسین پیدا نمیشه کسی که خدا روضه خونش شده تو‌ گودال خون دست و پا میزنه تن ِ نیمه جونش روی خاک ِ و ... داره مادرش رو صدا میزنه تا دم مقتل رسیده_خواهرش با دیده تر دخترش تو خیمه داره_میزنه بر سینه و سر سیدی حسین مظلوم
سلام علیکم پخش مستندحماسه ساز روایت پهلوان ملی کشور در رشته والیبال نشسته علی کشفیا از شهر تبریز ساعت ۱۱ و۳۰ دقیقه صبح ومستندفصل پرواز روایت پهلوان کشتی کشورشهید ذبیح ا... عالی از پایتخت کشتی ایران شهرستان جویبار ساعت ۱۶ و ۳۰دقیقه شنبه ۱۵ اردیبهشت همزمان با سالروز شهادت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از شبکه ورزش تهیه کننده وکارگردان : سیدجوادمیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تعویض پرچم گنبد حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در آستانه شهادت امام صادق علیه السلام 📄
14-rafiei(www.rasekhoon.net)_20.mp3
1.55M
پادکست - اصحاب امام صادق علیه السلام
ابوجعفر خثعمی نقل می‌ کند: امام جعفر صادق عليه‌ السلام كيسه‌ زری به‌ من داد و فرمود: اين كيسه را ببر ، و بده به فلانى از بنى هاشم ، و به او نگو من داده ‌ام ابوجعفر خثعمی می‌ گوید: کیسه را بردم به او دادم‌. گفت خدا به كسى كه داده خير بدهد هر سال آنقدر به من می‌دهد ، كه تا سال ديگر ما را كافی‌ست. ولی جعفر بن محمد علیه السلام ، با آنكه دارد چیزی به ما نمی‌دهد. - بحارالأنوار ، جلد ۴۷ ، صفحه ۲۳
|⇦•جان جانانم... و توسل به امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی علی کوهکن •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ دوباره باز، دله تنگم هوای مشهد الرضا کرد هوای اون صحن و سرا که همیشه دردمو دوا  کرد امام رضا خورده دلم به نام تو تو شاه قلبمی و من غلام تو خوشا به حال اون کبوترایی که پر میزنن به هر طرف روو بام تو عشق اول آخرم، امام رضا سایه داری روو سرم، امام رضا کاری کن بیام حرم، امام رضا «جان جانانم،  مددی سلطان امام رضا جانم» رزق یه سالِ، نوکری مو میگیرم از پنجره فولاد هر دفعه که میام زیارت از غم و غصه میشم آزاد منم همونی که شدم گدای تو الهی زندگیم بشه فدای تو یه دل توو سینمه که بی قرارته دار و ندارم و میدم برای تو ای تموم زندگیم، امام رضا یاور همیشگیم، امام رضا شور و عشق بچگیم، امام رضا «جان جانانم، مددی سلطان امام رضا جانم»
2_144176761450281644.mp3
11.25M
↻  آقای شنوایِ حرفهای دلم از فاصله هزارکیلومتری … به شما سلام .
از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصر شما بالا گرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو در این دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانۀ امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی با تازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست سیدپوریا هاشمی
گرچه وجودم را شرار نار سوزاند کی سینه ام را حملۀ اغیار سوزاند؟ من بین شعله بودم و یاران همه خواب قلب مرا این غفلت انصار سوزاند با آنکه خواندم ذکر «حرِّم شیبتی» را اما تمام صورتم را نار سوزاند من تازه فهمیدم چرا مادر جوان مُرد پهلوی من را هم نوک مسمار سوزاند با پای عریان چون دویدم در پی او گلبرگ پایم را فشار خار سوزاند مُردم ز غیرت لحظه ای که ناسزا گفت! این بد زبانی قلب من بسیار سوزاند قاسم نعمتی @
آقا تورا چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آنهمه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آنشب تورا بی یار بردند؟ این اولین باری نبود اینطور رفتید آقا شمارا اینچنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شمارا ازمیان نار بردند آنشب میان کوچه ها باگریه گفتی که عمه جان را هم سربازار بردند یاد رقیه کردی آنجاکه شمارا پای برهنه از میان خار بردند این ظاهر درهم خودش می گوید آقا حتما شمارا از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقاهزاران شیعه در انظار بردند مهدی نظری
صادق ای آیینه ی صدق و صفا، واغربتا ای غریب ای کشته ی زهرِ جفا، واغربتا روضه های جانگدازت بر دلم آتش زده ای که دردت بر دل و جان آشنا، واغربتا حضرتِ موسی به بالینِ پدر با اشک و آه می زند با گریه بابا را صدا، واغربتا زهرِ منصور آتشی بر خرمنِ جانش زده وه چه شوری گشته در عالم به پا واغربتا سینه ی عرشِ خدا از این غمِ عظمی کباب بر زمین نازل شده تیرِ بلا، واغربتا چشم در خون می نشیند سینه مالامالِ غم سیلِ غم می بارد از ارض و سما واغربتا با سر و پای برهنه از سرِ سجاده اش می بَرندَش بی عمامه بی عبا واغربتا شهرِ یثرب از غمش در تاب و تب افتاده است در ملال و ماتم آمد سینه ها واغربتا خاک تا افلاک امشب غرقِ اشک و ماتم است عرشیان یکسر همه سر در عزا واغربتا چار سوی این جهان تحتِ لوای عزتش لیک او در هاله ی غم مبتلا واغربتا هم مجوسی هم مسیحی می رسد در محضرش می درخشد چون مَهِ بَدرالدجی، واغربتا می فشارد بغضِ سنگینی گلوی خسته را در عزا و ماتمِ شاهِ ولا واغربتا ساغرِ جانش شده امشب پُر از زهرِ جفا بر سرِ سجاده اش سر در ثنا واغربتا جانِ پاکش در شرر از کینه ی عباسیان ناله ی شیخ الائمه تا خدا واغربتا ظالمی خود روی مرکب لیک او را می کشید رحم بر حالش ندارد بی حیا، واغربتا تا زمین افتاد یادِ گودیِ گودال کرد با سنان افتاد جدش بی هوا واغربتا پشتِ مرکب یادِ آن ده نعلِ اسب افتاده بود پیکرِ جدش شد آنجا جابجا واغربتا هر چه شد آقا تو را شب بینِ کوچه برده اند روز بردند عمه را در کوچه ها واغربتا! هستی محرابی
مباد آنکه عبای تو یک کنار بیفتد میان راه،تن تو بی اختیار بیفتد تو را خمیده خمیده میان کوچه کشیدند که آبروی نجیبت از اعتبار بیفتد دگر غرور تو را چاره جز شکسته شدن نیست اگر محاسن تو دست این سوار بیفتد توقع اثری غیر آبله نتوان داشت مسیر پای برهنه ت اگر به خار بیفتد چه خوب شد که لباست به میخ در نگرفت و  چه خوب شد که نشد پهلویت ز کار بیفتد اگر چه سوخت حریمت ولی ندید نگاهت ز گوش دخترکان تو گوشوار بیفتد هنوز هم که هنوز است جلوه های تو جاریست که آفتاب ،محال است در حصار بیفتد علی اکبر لطیفیان