eitaa logo
ذاکرین آل الله
296 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
بیمار نیمه جان علی را نَفَس نبود غیر از پَر از پرستوي من ، در قفس نبود زهرا تمام عمر به داد همه رسید می سوخت مثل شمع ، کسی دادرس نبود او یک نفر ، زدن او را چهل نفر دور و بر گُلم به جز از خار و خس نبود تا داشتند نَفَس به روي در قدم زدند سیلی زدن به فاطمه در کوچه بس نبود سردار خیبرم که به زانو درآمدم درمانده شد علی و ره پیش و پس نبود طوري زدند قبله ي من ، رو به قبله شد او را به غیر مرگ ، دگر دسترس نبود 🔸شاعر: =======================
‏فاطمه اسمش که می آمد زمان می ایستاد برگ بر روی درختان هر خزان می ایستاد هر زمان از راه می آمد رسول الله هم محترم میداشتش از عمق جان می ایستاد در حیاط خانه بی روبند اگر پا می گذاشت شمس هم از شرم کنج آسمان می ایستاد شأن زهرا اینکه آقای جوانان بهشت روبروی او به جای سایه بان می ایستاد! گر زیارت نامه‌ی کوتاه او در آن نبود بی گمان قلب مفاتیح الجنان می‌ایستاد وقت قامت بستن مردم موذن روی پاست وقت قامت بستن زهرا اذان می ایستاد من که حیرانم چرا محراب و منبر خم نشد گر برای خطبه خواندن آنچنان می ایستاد ‏من نمیدانم چه شد اما روایت کرده اند مادر ما این اواخر قد کمان می ایستاد دست پایین آمد و افتاد زهرا بر زمین کاش در این لحظه غمگین جهان می ایستاد بر مزار بی چراغ مادر سادات کاش لااقل ابری به عنوان نشان می ایستاد 🔸شاعر: =======================
خیالِ راحت من، سایه و خیال شدی! رشیده ی علی از چه چنین هلال شدی؟! دوباره دست به پهلو گرفته ای زهرا چرا مقابل من رو گرفته ای زهرا؟! بگو چه کار برایت کنم که خوب شوی؟ دوباره نزد علی کاشف الکروب شوی شده بریده چرا ناله ات؟! هراسانم من از لباس پر از لاله ات هراسانم قسم به حرمت چشم ترت، بیا و بمان قسم به چادر روی سرت، بیا و بمان تمام روز و شب از درد سینه گریانی نماز نیمه شبت را نشسته می خوانی میان سجده، مرا باز جان به لب کردی چرا عزیز دلم مرگ را طلب کردی؟! نگاه کن به دل مضطر حسین و حسن بیا به گیسوی زینب دوباره شانه بزن مرا چگونه غمت باز خونجگر نکند به زخم های تنت مرهمی اثر نکند شکسته اند به داغت دل صبورم را شکسته اند شبیه پرت، غرورم را منی که پشت سر خود زره نمی بستم به پیش چشم تو، بین طناب شد دستم خدا کند که به زخمی دگر نمک نخورد به پیش دیده ی مردش زنی کتک نخورد 🔸شاعر: =======================
تنهاترین مظلوم تاریخم کنارم باش تنها طرفدارم تو بودی آخر افتادی این‌روزها مجروح جنگ غربتم برخیز آه ای طبیب من چرا در بستر افتادی قدری کنارم باش ای رنجیده از دنیا کی من به دوری تو عادت می‌کنم زهرا از بی‌ملاقاتی مشو غمگین خودم هر روز جای همه از تو عیادت می‌کنم زهرا تو شاه‌بانوی بهشتی پس بگو از من کی قصری از فیروزه و یاقوت می‌خواهی از من نکردی خواهشی نُه سال زهرا جان حالا که چیزی خواستی تابوت می‌خواهی؟ حس میکنم آرام جانم رفتنی هستی دست تو را در دست خود هر بار می‌گیرم دیروز اگر تو می‌گرفتی دست بر دیوار حالا منم که دست بر دیوار می‌گیرم 🔸شاعر: =======================
هزاران سال حتی بعد هم او را نمی‌فهمیم به غیر از نام، از اِنسِیّةُالحورا نمی‌فهمیم به غیر از "فا، الف، طا، میم، ها" از آیهٔ اسمش از این نوری که لَیسَ فَوقِهِ نورا نمی‌فهمیم زمان مخفی، مکان مخفی، مقامش همچنان مخفی چرا این‌قدر این سرّ است مستورا؟ نمی‌فهمیم درون خانه بود و عرش اعلا را رصد می‌کرد نگاه نافذش تا آن فراسو را نمی‌فهمیم کسی که از نمازش نور می‌تابید بر عالم زدند آتش چرا کاشانهٔ او را؟ نمی‌فهمیم چه صبری داشت حیدر، داغ روی داغ دید اما نشد با ذوالفقارش مانع شورا! نمی‌فهمیم هنوز آن خانه دارد در میان شعله می‌سوزد گناه ماست ای مردم اگر بو را نمی‌فهمیم اگر تنها برای زخم‌هایش روضه می‌گیریم دلیل درد پهلو، زخم بازو را نمی‌فهمیم اگر فرزند او در غیبت است امروز، یعنی ما به قدر کافی از اسرار عاشورا نمی‌فهمیم دلیل خلقت دنیاست زهرا، خوانده‌ایم این را و‌لی تا روز محشر قدر بانو را نمی‌فهمیم 🔸شاعر: =======================
بر گنبد طلای علی، شاهِ چاره جو خورشید یک دقیقه نتابیده بی وضو از نوع فتح قلعه ی خیبر مشخص است جز او نبوده است کسی قاهر العدو یل های نامدار عرب هم نمی شدند با ذوالفقار حیدر کرار رو به رو خواندیم خط به خط همه آیات وحی را مدح علی و آل علی بود مو به مو ما دلشکسته ها مگر از خود چه داشتیم؟! ما را نجف نشینی‌مان داده آبرو آرام؟ کوچه های نجف را قدم بزن ... هر جا  دلت شکست فقط "یا علی" بگو 🔸شاعر: =======================
ابلیس حِقد و کینه را بی‌کار نگذاشت بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت گفتند زهرا پشت این در ایستاده گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت* «در» شعله‌ور شد! غنچه‌اش را در خطر دید می‌خواست برگردد ولی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرد حتی بین آتش- «در» را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت دیگر نشد پای علی برخیزد از جا می‌خواست برخیزد، تنِ تب‌دار نگذاشت شاید از آن پس مرتضی هر خانه‌ای ساخت دیگر به روی درب آن مسمار نگذاشت 🔸شاعر: =======================
سرنوشت آن گل پرپر نمی‌دانم چه شد شرح این خون‌گریه را آخر نمی‌دانم چه شد احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود آن سفارش‌های پیغمبر نمی‌دانم چه شد روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت آشیانش سوخت، بال و پر نمی‌دانم چه شد چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد «در» که کلاً سوخت، میخ در نمی‌دانم چه شد بعد از آن سیلی که چون طوفان به رخسارش وزید حالت گلبرگ نیلوفر نمی‌دانم چه شد شد فدک سیراب از سرچشمه‌ی پهلوی او لاله‌های رسته بر بستر نمی‌دانم چه شد دست‌های شوهرش زخمی شد از ردّ طناب ریسمان بر گردن حیدر نمی‌دانم چه شد هیچ کس قبر شریفش را نمی‌داند کجاست آخرِ این قصه را دیگر نمی‌دانم چه شد 🔸شاعر: =======================
آن شب نمی‌شد آتشِ غم شعله‌ور، اگر یا که نبود مادرمان پشتِ «در» اگر یا اینکه بازوان نحیفش در آن میان در پیش تازیانه نمی‌شد سپر اگر یا دستِ‌کم به پیش نگاهِ ابوتراب دستی نمی‌گذاشت به رویش اثر اگر صیّاد اگر به لاله‌ی زخمیِ مرتضی هم بی‌هوا نمی‌زد و هم بی‌خبر اگر قصه نمی‌کشید به تنهاییِ حسین... در کوچه یار داشت علی، ده نفر اگر... 🔸شاعر: =======================
تا قنوتَت رو به‌سوی یار بالا می‌رود بر دو دستت آسمان انگار بالا می‌رود پرچمت را از زمانی که درِ خانه زدم برکت و نور از درودیوار بالا می‌رود اوج، معنایش به دست‌وپای تو افتادن است نوکرت از این جهت بسیار بالا می‌رود بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست ذیل ذکر اسم تو، اذکار بالا می‌رود تربت تو در حقیقت آبِ روی آتش است هر زمانی که تب بیمار بالا می‌رود حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست دست‌های سینه‌زن هربار بالا می‌رود :: کشته‌ی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد نیزه با دستور آن مسمار بالا می‌رود 🔸شاعر: =======================
خواستم یاری کنم اما در آن غوغا نشد خواستم من هم بگیرم دست بابا را نشد مادرم آن را گرفت و تازیانه پشت هم، هی فرود آمد، ولی دستان مادر وا نشد دستِ مادر آخرش واشد، نمی‌گویم چطور اینقدر گویم که زهرا دیگر آن زهرا نشد "من" فقط می‌دانم آن روز و در آن کوچه، چه شد "من" فقط دیدم چرا افتاد مادر، پا نشد حال و روزش فکر می‌کردم که بهتر می‌شود هر چه ماندم منتظر، فردا و فرداها... نشد هر چه گشتم کوچه را، فردا و فرداها... نبود هر چه گشتم گوشواره آخرش پیدا نشد... آخرش خم شد به درگاه علی، ماه علی آری، آن قامت به جز در پای یکتا، تا نشد... چشم امید یتیمان! چشم را وا کن ببین ناله هم، سهم یتیمان تو از دنیا نشد 🔸شاعر: =======================
آشوبِ فتنه در مدینه قائله انداخت دیوارِ بیت وحی را از شاکله انداخت آتش زبانه می‌کشید از خانه‌ی مولا این شعله‌ها در آسمان‌ها ولوله انداخت دنیا به عاشق‌ها همیشه سخت می‌گیرد مابین زهرا و علی هم فاصله انداخت جای غلافِ تیغ بر بازوی مادر ماند یک دست او را از قنوت نافله انداخت آن دست که با ریسمان، دستِ علی را بست در کوفه دور دست زینب سلسله انداخت ثانیِ ملعون در مدینه ظلم کرد اما در کربلا تیر جفا را حرمله انداخت 🔸شاعر: =======================