#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
مینشیند منتظر بانوی محشر پشت در
خانه وقتی خانهی زهراست، پس هر سائلی،
بعد دق الباب خندان میشود در پشت در
آنقدر از صاحب این خانه احسان دیده بود
سجده کرد و اَشهدش را گفت کافر پشت در
در زدند و با خودش میگفت حتماً سائل است
باز هم با کیسهی نان رفت مادر پشت در
در کمال حیرت اما دید بانوی کرم
جای سائل آمده اینبار لشکر پشت در
در زدند و در زدند و در زدند و در شکست
آه شد آغاز، جنگی نابرابر پشت در
با غضب شیطان به سوی اهل جنت حمله بُرد
پا نهاد ابلیس بر آیات کوثر پشت در
غنچهی یاس و هجوم آتش و مسمارِ داغ
شد گل نشکفتهی سادات، پرپر پشت در
نیست پاسخ همچنان این پرسش تاریخ را
از چه بابت رفت فضه جای حیدر پشت در
کار دنیا را ببین در رفت و آمدهای خود
ناگهان از پا میافتد مرد خیبر پشت در
گر هزاران بار برگردد به دنیا باز هم
می رود زهرا هزاران بار دیگر پشت در
✍ #علی_ذوالقدر
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
سوزِ دلِ آن قِصه را دیوار میداند
عُمقِ مصیبت را فقط مسمار میداند
✍ #سیدروح_الله_موید
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
دری که بوسهگهِ انبیایِ عُظمی شد
چگونه بود که با ضربهی لگد وا شد؟!
✍ #سیدپوریا_هاشمی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
آتش افتاده به جان همه؛ اما چه شده؟
همه جمعند دَرِ خانهی مولا؛ چه شده؟
آسمان ناله زد و گفت: درآنجا چه شده؟
فاطمه پشتِ در افتاده؛ خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن دَر به سماوات رسید
گل یاسِ نبوی را چه جراحات رسید
به فلک نالهای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که در عالَم بالا چه شده؟
آسمان دید که بر عرش، طنین افتاده
شعله بر بال و پَرِ روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده و گل به زمین افتاده
وای فضه! تو بگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده؛ از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است؛ ز مسمار بپرس
آه! مسمارِ درِ خانه در اینجا چه شده؟
در هیاهو که همه فتنهگران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عدهای دست علی را به طنابی بستند
بی حیا مردم بیشرم! شمارا چه شده؟
گرچه مأمور به صبر است تواناست علی
در برِ کوهِ مصیبات، شکیباست علی
خیز ای فاطمه ازجای که تنهاست علی
خیز از جا و ببین حرمت مولا چه شده؟
نظر گل به سوی خرمنی از خار افتاد
مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد
بازوی فاطمه با ضربتی از کار افتاد
یارِ تنهای علی در بَرِ اعدا چه شده؟
به خداوند، گُلِ لم یزلی زهرا بود
در شب غربت و غم، نورِ جلی زهرا بود
تا که جان داشت به تن، یارِ علی زهرا بود
ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟!
✍ #سیدهاشم_وفایی
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
(گلچین و تلفیق سه مثنوی فاطمی)
من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم
بحری شدهام تمام گوهر
در مدح و ثنای کفو حیدر
آن اختر عالم هدایت
پیوند رسالت و ولایت
او کوثر و نور و قدر و طاهاست
او مریم یازده مسیحاست
لبخند نماز بر لب اوست
صد لیلهی قدر، هر شبِ اوست
وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت
دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش
چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور
زآن نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان
از عصمت او حجاب جوشد
جز او که ز کور، چهره پوشد؟
حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهان بی نهایت
چون فاطمهاش دُرِ سخن سُفت
رازی ز کمال خویشتن گفت
حیرتزده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزد مصطفی رفت
احمد که ز قصّه بود آگاه
لبخند زد و شکفت ناگاه
کای کلّ علوم را تجسّم
بنشین به برم بزن تبّسم
کاین راز نگفته با تو گویم
زهراست محمّد و من اویم
با این همه داشت دستش آماس
گرداند ز بس به خانه دستاس
انداخته بود دست او پوست
با آن همه داشت کار را دوست
چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریک کار خانه
فردوس گدایِ فضهی اوست
خاکِ کف پای فضهی اوست
ای دختر نور و کفو یاسین
ای بضعهی خاتم النبیین
تو لیلهی قدر کبریایی
تو مادر کل انبیایی
قرآن به فضیلتت گواه است
هر لحظهی تو هزار ماه است
قرآن به تو قلب خود گشوده
مشتاق تلاوت تو بوده
تهلیل تو بهترین شهادت
تسبیح تو بهترین عبادت
ای ملک خدا مدینهی تو
جنت نفسی ز سینهی تو
یک قطره ز اشک توست کوثر
یک سایه ز قامت تو محشر
یک حکم تو را هزار طاعت
یک اجر محبتت شفاعت
کوثر، نمی از محبت تو
تطهیر، گواهِ عصمت تو
با آنکه به خاک بی نشانی
خورشید هزار کهکشانی
کی گفته که قبر تو نهان است
خاک تو فراتر از جهان است
بالله قسم ای رسول را اُم
عالم شده در مزار تو گم
بر عرشهی فُلکِ تو فَلَک چیست؟!
در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست؟!
ارکان وجود، محکم از توست
مُلک و ملکوتِ عالَم از توست
مسکین تو ای ملیکهی دین
صد باغ فدک دهد به مسکین
بالله به بهشت، ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری!
تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی
احقاق فدک برای این بود
کآن در ید دشمنان دین بود
دشمن زشما فدک ستانَد
تا دست علی تهی بمانَد
تو یار امام راستینی
تو دست خدا در آستینی
جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید
از فتنهی شوم اهرمنها
قرآن و علی شدند تنها
در شهر مقدس مدینه
شد باز دوباره باب کینه
از فتنه به دوششان حطبها
بدذاتتر از ابولهبها
در بیت رسول پا نهادند
در را به غضب فشار دادند
دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند
خاکم به دهن، به ضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی
تا چند کنایه و اشاره؟!
والله شکست گوشواره
فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم
تاریکیِ محض، نور را کشت
شیطان به بهشت، حور را کشت
پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد
آن آیه دُرِ نهفتهاش بود...
محسن گل ناشکفتهاش بود...
✍استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#حضرت_زهرا_س_اذان_بلال
چو دید نقش زمین همسر جوانش را
ز دست داد همهی طاقت و توانش را
به پیش دیدهی او چون زدند زهرا را
هزار مرتبه دشمن گرفت جانش را
نه با علی، نه حسن، نه حسین، نه زینب
نگفت درد و غم و غُصهی نهانش را
به حیرتم که اگر در مدینه رو آرم
کجا نشان بدهم قبر بینشانش را
چگونه پیر نگردد علی به فصل شباب
کزاو گرفت عدو همسر جوانش را
که دیده بین قفس طایر شکستهپری
که ظالمانه بسوزند آشیانش را؟!
به جز به باغ امید علی و زهرایش
که دیده غنچه نشکفتهی خزانش را؟!
حسین مادر مظلومه را دهد از دست
اگر بلال به پایان برد اذانش را
چه قرنها که ستم بر علی شده «میثم»
که ریختند بسی خون شیعیانش را
✍استاد #غلامرضا_سازگار
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدند
در بهشت وحی بر خیر النّسا سیلی زدند
نامسلمانان که دم از دین و قرآن میزدند
بر رخ تطهیر و قدر و هل اتی سیلی زدند
گر «من آذاها فقد آذانی» اَت خورده به گوش
آن ستمکاران به روی مصطفی سیلی زدند
فاطمه آیینهی توحید و وجه کبریاست
بر رخ توحید و وجه کبریا سیلی زدند
صورت انسیّة الحورا کجا سیلی کجا؟
با که گویم دیوها حوریّه را سیلی زدند
اینکه رویش نیلگون گردیده ناموس خداست
فاش میگویم به ناموس خدا سیلی زدند
چارده قرن است میپرسند آل فاطمه
اهل عالم مادر ما را چرا سیلی زدند؟
روی زهرا شد کبود و سوخت رخسار حسن
بر گل روی امام مجتبی سیلی زدند
«میثم!» آن سیلی به روی فاطمه تنها نخورد
بر تمام انبیا و اولیا سیلی زدند
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مناجات_با_خدا؛ #امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت؛ #حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
ماندهام بی کَس و بی یار، مرا یاری کن
باز هم از منِ درمانده طرفداری کن
بار من روی زمین مانده..، خدایا چه کُنم
بار من مانده خدایا..، تو خریداری کن
معصیت در دل مُردابْ فرو بُرد مرا
تا که آب از سر من رد نشده..، کاری کن
بندهی نفْس شدم، بندگیام یادم رفت
بنده را راحت از این بندِ گرفتاری کن
اختیاراً ز درِ خانهی تو دور شدم
پس گداییِ مرا لطف کن، اجباری کن
وای بر حال کسی که رمضان گریه نکرد
سفره تا جمع نشد..، اشک مرا جاری کن
در سحر اهل مناجات تو سیراب شوند
منِ غفلتزده را تشنهی بیداری کن
روی قلبم بنویسید: گرفتارِ رضا...
سنگ را در حرمش لایقِ حَجّاری کن
بی پناهیم، پناهِ همه ی ما..، زهراست
زیر بال و پرش از شیعه نگهداری کن
بَردهام..، بردهی بی قیمتِ بازار نجف
حلقه در گوش همین بَردهی بازاری کن
دوست دارم که غلامِ درِ حیدر باشم
پس مرا تا به ابد نوکرِ درباری کن
جان آقای غریبی که ندارد حرمی
دل ویران مرا یک شبه مِعماری کن
گریه بر داغِ حسن ارثیهی اجدادیست
ایل و اولاد مرا اهل عزاداری کن
روزه با روضه اگر باز شود..، میچسبد
گریهکُن! با نمِ اشک خودت افطاری کن
▪️
پیش چشمان پسر، مادر او سیلی خورد
آی ناموسپرست! از غم او، زاری کن
جگرش سوخت ولی قاتل او زهر نبود...
قدر یک لحظه فقط فکر به مسماری کن!
میخِ دَر با همه هستیِ حسن بد تا کرد
پای خود را به حریم پَرِ زهرا وا کرد
✍ #بردیا_محمدی
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#شب_جمعه
دل تاریخ در این ماجرا سوخت
بر این غربت، غریب و آشنا سوخت
مدینه هیزم آوردند اما
در آتش خیمههای کربلا سوخت
✍ #میثم_مؤمنی_نژاد