eitaa logo
ذاکرین آل الله
251 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
288 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•ای عشق... حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── ای عشق چه زیبایی ای مرد چه تنهایی گریه کنِ حلقه ی اشکت، باران سینه زنِ دسته ی عشقت، طوفان موج عزای تو خروشان مقصدِ عالم، ای شاهِ جوانمرد با دلِ زهرا داغ تو چه ها کرد «سَیِّدَالعطشان، ارباب غریبم» بر تن کفن دارد، بوی حسن دارد سنگِ ستم آمد و از پا افتاد دور سرش حلقه ی دشمن ای داد روی زمین پیکرِ داماد ظرفِ دل ما از گریه لبالب لاله ی نجمه زیر سمِ مرکب «سَیِّدَالعطشان، ارباب غریبم» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•میروم‌ تا که ببینند... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمود کریمی ●━━━━━━─────── عمو جان قلبم از مهر خداییِ تو آکنده شده وقت یک حمله ی طوفانی کوبنده شده میروم تا که ببینند حسن زنده شده بنگر لشکر کوفه چه پراکنده شده تیغ حیدر به کمر بسته عمو میتازم دست و سر در وسط معرکه می اندازم همه بیمارِ تو، من از همه بیمارترم من از این لشکر بی ریشه جگردارترم سیزده ساله ام و از همه سردارترم به کمند عشق تو گرفتارترم دست پرورده ی عباسِ علمدار منم نوه ی صف شکن حیدر کرّار منم ای عمو! از حرم آهسته خودت را برسان تا که پلکم نشده بسته خودت را برسان میزنم ناله ی پیوسته خودت را برسان بر سر پیکر این خسته خودت را برسان شکرُ للّه بلاهای عظیمی دارم حسنی زاده ام و خُلق کریمی دارم قاسمت در وسط معرکه غوغا کرده پدرم لب به تشکر ز گلش وا کرده نیزه ای آمده در سینه ی من جا کرده روح من عزم سفر جانب زهرا کرده با تن غرق به خون باز رجز میخوانم میروم منتظر آمدنت می‌مانم گفت قاسم بلند شو پسرم روی پاهات بند شو پسرم *مگه میشه یه کسی که همه استخوان هاش شکسته،فقط یه راه داره یه جسمی کشیده و یا پهن بشه اونم باید له بشه..* شعله بر جان ما نکش اینقدر به روی خاک پا نکش اینقدر پسرم تو امانت حسنی چه کنم تا که دست و پا نزنی *تا عمو اومد به دادش برسه دور عمو درگیر شدن، حسین به این آقازاده نرسه، بچه زیر دست و پای مرکب ها موند...* روی جسمت برو بیا شده است استخوان های سینه ات وا شده است شاهدِ دست و پا زدن شده ام آه! شرمنده ی حسن شده ام *به میدان که می رفت تا سرشانه ی عمو بود، عمو که از میدان میاوردش سرشو روی شونه گذاشت، اما پاش هم روی زمین کشیده میشد..* قد کشیدی تو اینقدَر اینجا در عبا جا نمی‌شوی حتی راه رفتند بر حریم تنت جای نعل است بر روی دهنت * امانت امام حسنه جلو چشم امام حسین له کردن...* اسب روی تنت شتاب گرفت نعل از پیکرت گلاب گرفت کینه ها نقشِ بر زمینت کرد عقده های جمل چُنینت کرد پهلویت در فشار بود شکست سینه در اضطرار بود شکست ز من بگوی به گلچین تلاش بیهوده کردی گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد کربلا هم آکنده از بوی یاس شد پهلویت در فشار بود شکست سینه در اضطرار بود شکست روضه ات امتداد تاریخ است زخم نیزه مشابه میخ است تا که پا پشت در گذاشت زدند مادرم بار شیشه داشت زدند .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•از خیمه بیرون آمده.... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمود کریمی ●━━━━━━─────── از خیمه بیرون آمده آیینه ی قرص قمر شیری به میدان می‌زند مستانه و شوریده سر قلب حرم قلب عمو قلب همه دنبال او او غرقِ در عشق عمو مست است از جام عمو با اِن یکاد عمه شد راهی به میدان این پسر از خیمه بیرون آمده آیینه ی قرص قمر ابرو گره کرده ست فرزند مُعِزُّالمؤمنین از هیبت این نوجوان لرزید ارکان زمین گویا مهیّا گشته تا بر پا نماید محشری با ذوالفِقار حیدر و رزم علیِ اکبری در ترس چشمِ کوفیان تمثال آل حیدر را نگر فریاد زد اِن تَنکُرون این منم ابنُ الحسن فرزند پاک مرتضی سبط نبیِّ المؤتَمَن شمشیر می‌چرخاند آقازاده ی شیر جمل زَهره درید ابروش از یک لشکرِ هفتاد یل با رزم داده خاتمه هر قال را هر قیل را از خونِ دشمن ساخته صدها فرات و نیل را میشد شنید از غرّش او صور اسرافیل را فریادهای ممتد تکبیر جبرائیل را دیدند اهل عرش از رزم علی تمثیل را ردّ عرق بر روی پیشانی عزرائیل را آیات خشم مرتضی تفسیر شد در کربلا طرز نبرد مجتبی تکثیر شد در کربلا در قبضه دارد جنگ را همچون عقابی تیز پر فریاد سر داده عدو اَینَ المَفَرّ اَینَ المَفَرّ طوفان شده از غُرّش این شَرزه شیر مجتبی با هر هجومش می‌شود سر ها معلق در هوا پاشیده شد شیرازه ی کل سپاه از هیبتش پاشیده شد قلب یلان از صولت و از شوکتش .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•أنا القاسم... ( خوانی) و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمود کریمی ●━━━━━━─────── اأنَا القاسم؛ أنا ابنُ حسین أنا ابنُ حسن؛ أنا ابنُ حیدر کرّار بشناسید مرا منم،منم من، عقیق یمنم پسر شیرِ، عرصه ی میدانِ، جنگ جملم قاسم ابن الحسنم پسر فتّاح صفّینم، جانِ حسینم حسین مولای من و، من روح و ریحان حسینم من یتیمم لیک کلُّ عالم رو در تحت تکفّل دارم من قاسمم، کریم ابنِ کریم سیزده ساله ی اهل قِدَمم سیزده ساله ام و ماه شب چهارده من عمو عباسم شاگرد ابالفضلم، هم پای علی اکبر هم بازیِ طفلِ در دل گهواره پسر نجمه، پسر زینب بعد عباس و علی اکبر سوم قمرِ زینب، منم من بشناسید مرا أنَا القاسم، أنَا ابنُ حسین أنا ابنُ حسن؛ أنا ابنُ حیدرِ کرّار منم من، قاسم بن الحسن سبطِ، نبیِّ مصطفَی المُؤتَمن تیغ کرّارم، به ازرق بگو، پسرانت را با آن همه ادّعا، منِ سیزده ساله کشته ام تن به تن، منم من سیزده ساله ی شیرین شده لعل از عسل جام عمویم، حسین خُلق و خویم حسن، آبرویم حسین آرزویم حسن، آرزویم حسین عمویم به تماشا ایستاده، جولان مرا رعد میدانِ مرا، تیغ برّان مرا، طوفان مرا سِپه شام؛ چو لشکر کفتار و من شیرم من زاده ی شمشیرم از مِیمنه وارد شوم از میسره بیرون زنم و منهدم لشکر کفار شد از نعره ی تکبیرم، بشناسید مرا..‌ أنَا القاسم؛ أنَا ابنُ حسین أنا ابنُ حسن؛ أنا ابنُ حیدر کرّار .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 6 - 7.mp3
11.19M
|⇦•زاده ی شأن..‌‌ ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج‌ محمود کریمی ●━━━━━━─────── زاده ی شأن نزول سوره ی انسان منم قاسم بن الحسنم «حسین..» حامیِ آل علی و حامیِ قرآن منم قاسم بن الحسنم «حسین..» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... .
. |⇦•یتیمی درد بی درمان.... و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی ●━━━━━━─────── نوجوان‌ها همیشه الگو دارند به الگوشون نگاه می کنن علی اکبر که لباس رزم رو پوشید قاسم با یه ذوقی نگاه میکرد. رفت دست علی اکبر رو گرفت گفت من و هم راه بنداز، من و یادت نره ها هم سفره بودیم.. ما مثل داداشیم علی اکبر! وقتی ابی عبدالله جوونای بنی هاشمی ها رو صدا زد اومدن علی اکبر رو جمع کردند، ریختند رو عبا، قاسم یه طرف عبا رو گرفته بود هی میگفت قولت یادت نره داداشی علی اکبر.. علی اکبر رو‌ که آوردن دیگه بی تاب شد..رفت سراغ عمو جانش، بهم اذن بده..ابی عبدالله مگه دلش میاد به مه پاره ی امام‌حسن اینطوری رخصت بده.. اینقدر خوشگل بوده قاسم ابن الحسن وقتی میخواست بره میدون عمامه رو نصف کرد. نصفش رو پیچید به سر و صورت بچه گفت: چشمت میزنن عزیز دلم.. زره ام که براش پیدا نشد. اومد نشست تو خیمه هی تو دلش میگفت: دارم جا میمونم..چه خاکی به سرم بریزم...* یتیمی درد بی درمان یتیمی یتیمی خواری دوران *مادرش نمیتونه گریه هاش رو ببینه..گریه نکن عزیزم غصه نخور...بابات فکر این روز رو کرده. بعضیا میگن تو بازو بندش بود بعضیا میگن یه نامه ای بود مادرش داد گفت: ببر عمو ببینه رد خور نداره ..اینقدر ذوق کرد..* از پدر غم نامه آوردم عمو از چه میترسی که من مَردم عمو گر زره اندازه ام داری بیار من ندارم ترسی از کارزار نامه ات بوی برادر می دهد بوی آن ساعات آخر می دهد گر چه سخت است از تو دل کندن برو تیغ و تیر است پاسخ دشمن برو *مقاتل نوشته اند این دو تا هم دیگر رو بغل کردند وقتی بغلش کرد بلندش کرد پاهاش از رو زمین بلند شد...انقدر دوتایی تو بغل هم گریه کردن امام حسین غش کرد... قاسم هم غش کرد.. ای امان از دل زینب..یه آبی پیدا نمی کرد به صورت این دوتا بزنه..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•شیری از بیشه روان... حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی ●━━━━━━─────── شیری از بیشه روان جانب میدان شده بود به سوی معرکه میرفت و رجز خوان شده بود کفنی را به تنش کرده عمو جان حرم میچکد از لب او نام کریمان حرم از عبایی که به تن کرده زُهَل میریزد زیر پایش زلبش شهد عسل میریزد گرهی کور زده طاق دو ابرویش را عمه اش شانه زده طُرّه ی گیسو یش را خوبی نسل علی ها به پسر داشتن است به هنر داشتن است و به جگر داشتن است این هم از نسل علی صف شکن خنّاس است خوبی این پسر این است که با عباس است رفت میدان و رجز خواند و تماشایی شد ضربه هایش به سر ودست چه مولایی شد تیر دورِ سر او چرخ زد و جولان کرد پدری را ز غم مرگ پسر گریان کرد پسرِ دوم ازرَق که به میدان تن داد همه دیدند چگونه سرش از تن افتاد یک نفر گفت که این ضربه ی حیدر باشد یک نفر گفت که عباسِ دلاور باشد دیگری گفت که این مرد غیورِ جمل است دیگری گفت که این لشگر ما را اجل است دیگری گفت به والله حس آمده است زرهی نیست کفن کرده به تن آمده‌ است ناگهان بند نقاب از قد رعنا که گرفت دشت را در نظرِ غیرت زهرا که گرفت رو زد با رجزی گفت: أنا ابن الحسنم من اویس قَرنم شهر مدینه وطنم پسر فاطمه عم من و مولای من است پدرم نیست ولی اوست که بابای من است *به خیمه ی عمه ام میخواهید چپ نگاه کنید، کور خوندید ..* من به ناموس خدا چون پدرم حساسم غیرتُ اللهم و بر اهل حرم حساسم میزنم گردنتان را به دمِ شمشیرم انتقام علی و فاطمه را میگیرم در همین فاصله گفتند که نیرنگ زنیم این هم از نسل کریم است به او سنگ زنیم آنقدر سنگ به او خورد که از زین افتاد در حرم مادرش از ماتم قاسم، جان داد *سی و پنج نفر رو به درک واصل کرده. ابی مخنف نوشته هفتاد نفر رو به درک واصل کرده..یکی گفت چیکار میکنی یکی کی همهمون رو میکشه..نمیشناسی اینارو؟اینا خون علی تو رگاشونه..* *ازرق شامی که جنگش با صدها نفر مرد جنگی برابری می کرد پسراش رو فرستاده قاسم یکی یکی پسراش رو‌کشته...اومد گفت : تو چطور بچه های من و کشتی؟ بوه های من و میکشی..قاسم گفت: آره، توأم‌ می کشم. کسی چپ نگاه کنه به خیمه ها دمار از روزگارش در میارم... مسخره اش گفت: تو چه مرد جنگی هستی که هنوز بند چکمه یا نعلینت رو نبستی ،تا خم شدبند چکمه رو نگاه کنه با یه ضربه بدرک واصلش کرد .. عباس قمر بنی هاشم داره رزم شاگردش رو نگاه میکنه با الله اکبر هاش به خیمه هام خبر میده ... صدا زد.." الله اکبر لا حول ولا قوه الا بالله"چی کار کردی قاسم گل کاشتی.. دوره اش کردن کوفیا معروفن سنگ زنهای قهاری ان.. جناب عابس و سه نفر رو بد سنگ زدن تو کربلا. یکی عابس یکی قاسم ابن الحسنه یکیم خود ابی عبدالله است..منتها ابی عبدالله رو از نزدیک میزدن.یکی از این سنگها خورد به پیشانی ارباب لباس عربی رو آورد بالا خون از روی صورتش پاک کنه ...آی حرمله آتیش بگیری قلب ابی عبدالله را نشانه رفت. روضه اش بمونه برا شب عاشورا فقط همین رو بگم از جلو نتونست تیر رو در بیاره.. آقای غریبمون دست برد از پشت سر تیر رو درآورد.. مثل ناودان خون از قلب مبارک بیرون می ریخت...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•تا عمویش رسید... حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی ●━━━━━━─────── تا عمویش رسید بر سر او دید جسم به خون شناور او گفت قاسم بلند شو پسرم روی پات بند شو پسرم ای فدایت شوم زجا برخیز سرو رعنای مجتبی برخیز شعله برجان ما نکش اینقدر به روی خاک پا نکش اینقدر پسرم! تو امانت حسنی چه کنم تا که دست و پا نزنی روی جسمت برو بیا شده است استخوانهای سینه وا شده است شاهد دست و پا زدن شده ام آه شرمنده ی حسن شده ام قدکشیدی تو آنقدر اینجا در عبا جا نمی شوی حتی راه رفتند بر حریم تنت جای نعل است برروی بدنت اسب روی تنت شتاب گرفته نعل از پیکرت گلاب گرفته کینه ها نقش برزمین ات کرد عقده های جمل چُنین ات کرد قاسمم! قد کشیدی، ولی کمان شده ای تو پُر از خُرده استخوان شده ای *وقتی دید قاسم اونجوری داره دست و پا میزنه توکربلا دوتا بدن بودهنوز نفًس برتن بود اسبا رفتن روی بدن ابی عبدالله تا نگاه کرد یاد مادرش افتادحرفهاش عوض شد امام زمان منوببخشید آقا...* روی جسم توهمهمه شده است داغ تو داغ فاطمه شده است پهلویت درفشار بود شکست سینه دراظطرار بود شکست قاسمم! روضه ات امتداد تاریخ است زخم نیزه مشابه میخ است تا که پا پشت در گذاشت زدند مادرم بار‌ شیشه داشت زدند یه مادرو تو روز روشن بزنند چکارمیکنی بگو؟؟ نه مادرت زن همسایه اصلا چکارمیکنی بگو؟؟ تحملش سخته تو رو امام حسن چکار میکنی بگو؟؟ در افتاد.. مادر افتاد.. *موسی ابن جعفر علیه السلام فرمود: اون روز نامرد یه جوری تازیانه رو می چرخوند دیگه تا روزای آخر دست مادر ما بالا نیومد..* حسن جان! به هیچکس نگو که خوردم زمین به هیچکس نگو عزیزم آفرین حسن جان! حسن تو چادر مرا تکان بده جلو بیفت خانه را نشان بده دنبال حیدر می دوید از چادرش خون می چکید شکر خدا زینب ندید *اگه تو مدینه ندید خون پهلوی مادر را اگه فضه و اسماء مخفی کردند از این دختر بچه، عوضش کربلا جبران شد..از بالای تل هی با صورت زمین خورد و بلند شد...* منو زابراه نکن دست و پا که می زنی مادر و نیگا نکن *همین که قافله راه افتاد دیدند دختر علی سرشو پایین انداخت کاری ازش بر نمیومد میخواستن قافله رو راه بندازن دستشو بلندکرد....* یه نفر کاری کنه شمر اومده، برا ما جلوداری کنه «حسین حسین حسین..» ای بی کفن حسین خونین بدن حسین عریان بدن حسین حسین جان! به یاد لبت یک شبم خواب راحت ندارم شبی که میرفتم واست کاسه آب گذاشتم تا حالا از این خونواده زنی رو نبُردن اسارت الهی میمَردم نمی دیدم اینقدر جسارت واویلا... صلی الله علیک یا اباعبدالله.‌ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•چه دلخون شدم.. و حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── چه دلخون شدم چه گلگون شدم به زیر سم اسب ها بی جون شدم کفن پیرهَنم که بی جوشنم به بزم هزار نیزه مهمون شدم چه گلگون شدم شده عشق من با تو ضرب المثل لبم را بهم بسته طعم عسل عمو! قاسمت رو بغل میکنی همون جور که اکبر رو کردی بغل «عمو جانم عمو جانم» *حالا ابی عبدالله نشسته بالاسرش میگه:* یتیم حسن آتیشم نزن چرا مادرم رو صدا میزنی بمیرم برات برای نگات پیش چشم من دست و پا میزنی دارم میزنن، عمو روی دست کدوم نیزه راه گلوی تو بست زیر سمِّ مرکب نفس میزنی مثه مادرم سینه ی تو شکست دلِ من شکست... * وقتی قاسم داشت میرفت میدان، ابی عبدالله سوار اسب کرد. پاش به رکاب نمی رسید. حالا حسین بدن قاسمو داره بر میگردونه. روایت میگه ابی عبدالله سینه ی قاسمو به سینه اش گذاشته بود داره میاره پاهای قاسم رو زمین کشیده میشه. دیگه این بدن نرم شده، دیگه استخونی تو این بدن باقی نمونده.میگن بدنو آورد تو خیمه دارالحرب. کنار بدن علی اکبر گذاشت، خود حسین نشست ما بین این دو تا فرزند. یه نگاه به علی اکبر میکنه یه نگاه به قاسم میکنه، میگه دعا کنید دیگه منم بیام.. میگن وقتی خیمه ها رو آتیش زدن خیمه دارالحرب رو هم آتیش زدن. اگه این بدن ها تو خیمه دارالحرب باشه روضهٔ فاطمه تکمیل شده.* «عمو سوختم ...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•هرکه از عاشقی.. ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── هر که از عاشقی خبر دارد در دلش میل ترک سر دارد آنکه از نسل حیدر و زهراست شوق پرواز بیشتر دارد کربلا جای پر کشیدن هاست قاسم از راز آن خبر دارد رنگ و بوی حسین دارد او همنشینی گُل اثر دارد سیزده ساله است و با این حال جگری مثل شیر نر دارد ذکر أحلی من العسل به لبش پیش او مرگ هم شکر دارد بی زره آمده عدو می گفت چه قَدَر این پسر جگر دارد آمده مثل شیر می غرّد نسل حیدر عجب ثمر دارد یاد صفین زنده شد امروز بس که او جلوه ی پدر دارد زاده یوسف است و یوسف روی جلوه هایی چُنان قمر دارد * ابی عبدالله صورتشو پوشوند. گفت:* نور چشم حسن نظر نخوری چشم این گرگ ها خطر دارد *سیزده ساله امام حسن یجوری جنگ کرده، که لرزه به اندام شامیان انداخته. اَزْرق شامی بهش گفت عمر سعد برو. گفت برا من زشته. من دلاورم تو شام. به جنگ یه پسر بچه برم؟ یکی از بچه هامو میفرستم کارو تموم میکنه. اولین بچشو فرستاد به یه ضربه ی شمشیر قاسم بن الحسن رو زمین افتاد. صدای الله اکبر بلند شد. عمو میگه لا حول و لا قوه الا بالله... عباس میگه: جانم قاسم. فرزند دوم سوم چهارم همه رو به درک فرستاد، خود اَزْرق شامی اومد تو میدون به یه ضربه شمشیر قاسم، اَزْرق هم رو زمین افتاد. صدای سپاه اسلام بلنده. البته دیگه چیزی ازاین سپاه نمونده. سپاهیای ابی عبدالله زینب و نجمه و بچه ها و رباب و ... همه از صبح به شهادت رسیدن اصحاب، اما عباس میگه: جانم قاسم. دیدن هیچ چاره ای براشون نمونده دوره اش کردن. «از هر مسیری بری روضت میره دوباره کوچهٔ بنی هاشم.» این دوره کردن رو نانجیبا ازون جا یاد گرفتن. سنگ بارانش کردن...* گفت نور چشم حسن نظر نخوری چشم این گرگ ها خطر دارد تو برای حسین، یک حسنی با تو انگار بال و پر دارد هم برایت عمو و هم پدر است نشده چشم از تو بردارد مجتبای حسین صبری کن که عمو چشم های تر دارد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── *چه وداعی کرده قاسم.وقتی اومد تو خیمه زانوی غم بغل گرفته بود. «این صحنه ها رو ما زیاد دیدیم از بچه ها که میرفتن دفاع مقدس کم سن و سال بودن، مادراشون نمیذاشتن. کِز می کردن یه گوشه ای تا بخوان اذن بگیرن.» اون وقت مادرش نجمه خاتون سلام الله علیها نگاه کرد عزیز دلم! چرا اینطوری پژمرده شدی؟ گفت مادر هرکاری کردم بابا اجازه نداد، عمو اجازه نداد. درستش همینه بابا اجازه نداد. گفت دورت بگردم. من گره ات رو باز میکنم. نترس! یه ساروق بسته ای رو آورد گره هاش رو باز کرد، یه نامه ای ازاین بیرون آورد بوسید روی چشماش کشید. گفت این دست خط باباته. بابات نوشته برا عموت. کربلا نیستم حسین جان. اگه بودم خودم جونمو فدات میکردم. بچه های من نکنه از شهدا جا بمونن. یه وقت دیدن نامه رو گرفته داره میدوه. عمو حسین!...چیه قاسمم؟ قربونت بشم! گفتم نه نمیشه بری. تو امانت داداشمی. گفت: عمو این نامه رو بگیر بخون! میگن ابی عبدالله نامهٔ برادر رو خوند اینقدر گریه کرد دست گردن قاسم انداخت. یه طوری گریه کردن "فَغُشی عَلیهما..." هر دو غش کردن رو زمین افتادن.حالا داره میره... خدا به داد دل مادرش برسه.* قول داده مراقبت باشد چه کند کربلا خطر دارد تو برای حسین یک حسنی گرچه مثل حسین بی کفنی ناگهان زادهٔ مجتبی زمین افتاد ناگهان بی هوا زمین افتاد فرق او تا شکافت دشمن گفت: آفرین مرحبا! زمین افتاد ناله اش بین هلهله گم شد گرچه او با صدا زمین افتاد مثل حیدر، شهید شد قاسم یا علی گفت تا زمین افتاد پیش قاسم رسید و از گریه حضرت کربلا زمین افتاد یادش آمد مدینه هم مادر وسط کوچه ها زمین افتاد بر زمین خوردن ارث مادری است هرکه از نسل ما زمین افتاد آن طرف تر کنار علقمه هم ساقی با وفا زمین افتاد *یه موقعی ابی عبدالله رسید، روایت نوشته مثل بِسمِل! بِسمِل میدونی چیه؟ مرغی که سر می کَنَن میندازن رو زمین هی بال بال میزنه. داره بال بال میزنه، هی پاهاشو داره رو زمین میکشه. نانجیب بالاسرش نشسته، کاکل قاسم در دستشه، میخواد سرو جدا کنه. ابی عبدالله رسید، شمشیرو حواله کرد دست این نانجیب قطع شد. این یه وقت ناله زد قومش به دادش رسیدن میخواستن اینو جدا کنن و ببرن، دیگه نگم چه شد! زیر دست و پای اسب ها. یه وقت دید یه صدای ناله میاد.. عمو حسین!...* گلم! اما گلابم را ز سمِّ اسب ها بو کن جدا کن ای عمو از خاک صحرا استخوانم را ... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•بی زره آمدم.. حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج محمد رضا طاهری ●━━━━━━─────── بی زره آمدم و پیروهنم شد کفنم قاسم بن الحسنم، قاسم بن الحسنم مثل عباس عمویم بخدا صف شکنم قاسم بن الحسنم، قاسم بن الحسنم حسن! شده فتح الفتوحم حسن! رجز پر شکوهم حسن! نامت آرامش روحم حسن! علمت روی دوشم حسن! کفنم را بپوشم حسن! مانند تو میخروشم «حسن جانم، ای جانم ای جانم» در حرم ولوله افتاد که بر روی جبین قاسم افتاده زمین، قاسم افتاده زمین ای عمو برگ گُلت را بر روی خاک ببین قاسم افتاده زمین، قاسم افتاده زمین عمو! برسی اینجا به دادم عمو! به زمین سر نهادم عمو! زیر دست و پا فتادم عمو! بنگر که ز کینه عمو! چه شده زخم سینه عمو! دشت کربلا مدینه «عمو جانم، ای جانم، ای جانم» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•پا بر زمین نکوب.. حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── پا بر زمین نکوب عمو در کنار توست این سرو قد خمیده که دار و ندار توست ای ماه سیزده شبه ی دشت کربلا ماه شب چهاردهم بی قرار توست دل بردن از امام و سراپا عسل شدن این کار، کار بی هنران نیست کار توست ای جان فدای نغمه ی اِن تَنکُرونی ات هر کس شهید عشق شود از تبار توست حتی به بند کفش تو باید دخیل بست این بندِ بازمانده گره یادگار توست دارد زره به قامت تو گریه می‌کند حتی کلاهخودِ تو هم داغدار توست قاسم شدی که روی زمین قِسمَتَت کنند این تکّه های تن، سند افتخار توست .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•با رُخ غرق خون.. بن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی ●━━━━━━─────── بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيم "يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين" "يا رب الحُسين، بحق الحُسين، اِشف صدر الحُسين، بظهور الحُجُّة ، يا رب الحُجُّة، بحق الحُجُّة، اِشف صدر الحُجُّة، بظهور الحُجُّة " *شب ششم ماه محرم، شبِ آقازاده امام حسن، شب سيزده ساله ي كربلا...* اي شهادت تو را شهد شيرين به كام به جلالت درود به جمالت سلام بر مه عارضت بوسه ي چهار امام نسل صبر و سكوت، مرد خون و قيام با رُخ غرقِ خون، ماهِ هر انجم سيدي سيدي، قاسم بن الحسن يوسف فاطمه سبط خير البشر هم برايت عمو، هم برايت پدر او به جاي پدر، تو به جاي پسر تو از او سرفراز، تو به او مفتخر او تو را جانِ پاك، تو بر او عضوِ تن سيدي سيدي، قاسم بن الحسن سيزده ساله اي در دلِ كارزار *ياد همه ي سيزده چهارده ساله هاي جنگ بخير...* سيزده ساله اي در دلِ كارزار زخم ها بي حساب، قاتلان بي شمار * توي فتنه هاي اخير، اين چند تا شهيد كه همه ي شما ميشناسيد، آرمان علي وِردي و روح الله عجميان، بارها همه ي شما فيلم هارو ديديد، چند نفر به يه نفر اين شهدارو ميزدند، هفده نفر در قتل روح الله عجميان دست داشتن، مدينه هم همينجوري بوده، چند نفر به يه نفر زهرارو مي زدن، چند نفر به يه نفر كربلا ابي عبدالله رو توي قتلگاه مي زدند، قاسم رو هم همينجوري زدن، هم با شمشير ميزدن و هم با اسباشون از روي بدنش رد ميشدن، خيلي روضه ي امشب روضه ي سختي است، ابي عبدالله كنار بدن قاسم يه جمله اي گفته، كنار هيچ بدني نگفت، گفت: سخته برا عمو تورو جلوش ببينه دست و پا ميزني...* سيزده ساله اي در دلِ كارزار زخم ها بي حساب، قاتلان بي شمار *قاسم نه كلاه خود داشت، نه زره داشت، نه سپر داشت...* تن چو گُل برگ برگ، دل پُر از نيشِ خار استخوانها شكست، با هزاران سوار خونِ سر آبِ غسل، خاكِ صحرا كفن سيدي سيدي، قاسم بن الحسن *وقتي رفت ميدان، لباس مناسبِ رزم نداشت، رجز خوند، رجزي كه خوند خيلي دشمن رو تحريك كرد، تا اون موقع نميشناختنش، تا گفت:" اَنَا بن الحسن" يهو همه به خودشون اومدن، خيلي ها توي لشكر دشمن عثماني مذهب بودن، از اميرالمؤمنين كينه داشتن، فكر ميكردن اميرالمؤمنين در قتل عثمان دخيل بوده، خيلي هاشون هم از جنگ جمل از مجتبي كينه داشتن، وقتي امام حسن توي جنگ جمل اون نيزه رو زد، اون شتر رو زد زمين، اون كينه توي دلِ اينا موند، تا فهميدن نوه ي اميرالمؤمنينِ، تا فهميدن پسرِ امام حسنِ، اول كاري كه كردن سنگ بارونش كردن...* عضو عضوش همه گشته از هم جدا بارها زيرِ تيغ كرده جان را فدا .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── *قاسم بعد از علي اكبر رفت ميدان، يعني ابي عبدالله يه داغِ سنگيني رو ديده، علي اكبري رو از دست داده كه شيخ جعفر شوشتري ميگه: نگيد روضه ي علي اكبر، بگيد روضه ي جون دادنِ حسين... ابي عبدالله يه بار داغ ديده، نميخواد يه داغ ديگه ببينه، لذا تا از وسط ميدان يه ناله ي ضعيف بلند شد: "یَا عَمَّاهْ!" عمو! به دادم برس... نوشتن: ابي عبدالله مثل بازِ شكاري، يعني خيلي سريع رفت ميدان، لا إله إلّا اللّه، اما اين ميدان رفتن با ميداني كه برا علي اكبر رفت خيلي فرق داشت، وقتي رسيد بالا سَرِ علي اكبر، از بالاي ذوالجناح بدن قطعه قطعه رو ديد، ميدان رو ديد، از بالاي اسب افتاد، اما بالاي سر قاسم ديد صداش مياد اما خودش رو پيدا نكرد، ديد يكي بين غبار اسب ها هي ميگه: عمو! استخونام شكست... عمو به دادم برس... اي حسين!...* ميپيچه تو گوشم صدايي نمي دونم اما كجايي صدات غرقِ درده، خدايي نكرده ببينم زيرِ دست و پايي برام سخته دردِ جدايي بلند شو دلم رو نسوزون دوباره صدام كن عمو جون   *آخه رسيد بالا سَرِ علي اكبر، دلش ميخواست يه بار ديگه علي اكبر بگه: بابا! اما هرچي منتظر شد يه بار ديگه نگفت، اما قاسم تلافي كرد، هي مي گفت: عمو جان! عموجان!... چيكار كرد ابي عبدالله؟ يه نگاه كرد، تا گرد و خاك خوابيد، ديد قاسم رو زمينه، " وَهُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلَیْه " ديد اين بچه داره پاهش رو از درد به زمين ميكِشه، هي از درد به خودش ميپيچه... من اينجوري روضه بخونم امشب، اين شهادت همه ي روضه هارو برا ابي عبدالله تكرار كرد، شباهت روضه اش اينجوريه، هم به جدش پيغمبر، همه به جدش اميرالمؤمنين، همه به مادرش فاطمه، همه به باباش امام حسن، همه به ابي عبدالله، بگم برات با هم ضجه بزنيم، شباهتش به پيغمبر، هر دو رو سنگ باران كردن، هر دو بر اثر سنگ باران زخمي شدن، پيشاني شكست، پيغمبر هم توي اُحد زخمي شد هم توي طائف، تاريخ ميگه: قاسم رو هم سنگ باران كردن...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•من از تولد عاشقم... ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── من از تولد عاشقم وقتی پدر با عشق بعد از اذانش یا حسینی خوانده درگوشم در چشم هایت ای عمو جان کربلا دیدم وقتی گرفتی لحظه ی اول در آغوشم بگذار من هم در صف دلدادگان باشم نام مرا هم در میان عاشقان بنویس بعد از علی اکبر گُمانم نوبت من شد پیش جوان اسمی هم از این نوجوان بنویس از من عمو جان در گذر فرقی نخواهد کرد حتی اگر از من بگیرد عمّه شمشیرم بی تو نمیمانم، خودت هم خوب می‌دانی فردا ببینم نیستی از غصّه می‌میرم *وقتی همه ی اصحاب تو خیمه نشسته بودن، بُرِیر، زُهِیر، حبیب، عابِس، علیِ اکبر، آقا قمر بنی هاشم و.. حضرت فرمود: فردا همه شهید می‌شیم. یه مرتبه دیدن آقازاده ی امام مجتبی صدا زد. عمو جان آیا فردا منم شهید می‌شم یا نه؟ یه نگاه عمیقی ابی عبدالله به صورت قاسم کرد. یتیم برادرشه، یادگار حسنه، میخواد اینجا تا امروز بگه کلاس این خانواده چیه، چقد بالاست، از چه افقی به این عالم نگاه می‌کنه... صدا زد.. قاسمم یک سوال ازت می‌کنم، مرگ در نزد تو چگونه است؟ یه مرتبه بلند شد عرض کرد: عمو جان! اَحْلَی مِنَ العَسل، من از مرگ باکی ندارم از شمشیر نمی‌ترسم، حقّا که پسرِ شیر جملی.. می‌دانم اکنون در دل پاکت چه غوغایی ست قربانی ات وقتی که میراث حسن باشد می‌دانم اذنم می‌دهی اشکت که پایان یافت خط حسن وقتی که در دستانِ من باشد *وقتی همه رفتن دلش گرفت، مادرش یه نگاه کرد صدا زد.. پسرم برا چی گریه می‌کنی؟ گفت :عمو اجازه نداده به میدان برم، گفت این دست خط رو ببر به عمو جانت نشون بده محاله ردت کنه، حتما اذن بهت میده. انقدر خوشحال شد نامه رو گرفت آورد خدمت عمو جان. عمو جان! این دست خط رو میشه بخونید؟ همچین که ابی عبدالله، نامه رو باز کرد چشمش افتاد به دست خط داداش حسنش، دست خط داداشو میبوسید، حسن جان! دلم برات تنگ شده داداش، کجایی ببینی حسینتو با زن و بچه غریب گیر آوردن..* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇