eitaa logo
ذاکرین آل الله
254 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
289 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
به پشت درمادرمه باچشم ترمادرمه سپرشده واسه بابام شکسته پرمادرمه مادردردت به جونم مادرببین گریونم مادربگومیمونم ببین بابام زانوی غم بغل گرفته وبه لب میگه همش یازهرا(س)٢ ببین داداش حسن توخواب میلرزه وبه سوزوتب میگه همش یازهرا(س) یازهرافاطمه جان بنددوم بی قرینه مادرمه یک مدینه مادرمه میخ درسوخته خدا توسینه ی مادرمه مادرای مهربونم مادرای همزبونم مادرای قدکمونم پاشویه کم جون دلم مثل قدیم جلوچشام قدم بزن توخونه٢ پاشوبازم جون داداش به موهای زینب خود مادربزن یه شونه٢ یازهرافاطمه جان =================== بودونبودمادرمه کل وجودمادرمه شیرخدابابام علی(ع) یاس کبودمادرمه مادرکشیدی غربت سهمت سیلی ومحنت دیگه نکن وصیت جلوی من گذاشته ای سه تاکفن خدای من دلم چه بی قراره٢ توروخدابه من بگوچراسه تامگه داداش حسین(ع)کفن نداره٢ یازهرافاطمه جان توقتلگاه حسینمه به نیزه هاحسینمه زیرثم مرکباو به هرکجاحسینمه داداش زدنیاسیرم دادش به غم اسیرم داداش بی تومیمیرم توقتلگاه هربلائی سرت حسین(ع)آوردنو حیازمانکردن٢ جلوچشام سرازتنت بریدن ورحمی داداش به معجرانکردن٢ یازهرافاطمه جان
  رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی ما را در اوج غم تک و تنهاگذاشتی   برداشتی تو بار خودت را ز بستر و آن را به روی شانه بابا گذاشتی   یادم نمی رود بخدا لحظه ای که تو با یا علی به آتش در پا گذاشتی   مادر لباس محسن خود را نبرده ای آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی   این یادگاری ات جگرم را کباب کرد دربین شانه موی خودت را گذاشتی   گفتم که چار ساله کجا مادری کجا این کار را برای اماگذاشتی   آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود آخربرای زینب کبری گذاشتی  
نگاه مبهمی امشب به آسمان داری خدا به خیر کند نیتی نهان داری   چه دیده ای که شدی سیر از من و بابا که قصد شعله کشیدن به باغ مان داری   حسین این طرف و آن طرف حسن انگار خدا نکرده سر ترک این و آن داری   بس است دسته دستاس هم پر از خون شد اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری   هزار شکر که دست تو لرزشی دارد دلم خوش است عزیزم کمی تکان داری   نه زخم بسترت این روزها رهایت کرد نه از حرارت و از سرفه ها توان داری   نوازشم مکن از طرز شانه ات پیداست میان سینه خود درد بی امان داری   که چند دنده فقط سالم است باقی نه چقدر زخم و ترک روی استخوان داری   شکست دست تو را قنفذ و نفس میزد هنوز نام علی باز بر زبان داری   مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی که بعد این همه ضربه هنوز جان داری   شما چهار بهشتید پس چرا سه کفن چقدر حرف نگفته برای مان داری   وصیتت شده تا از حسین نوحه کنم شب است و باز پرستار روضه خوان داری   نفس بده که بگویم چه گفته ای با من غروب میشود و تو نفس زنان داری....   ....به روی خیمه پر شعله خاک میریزی که چند دختر نوپا در آن میان داری   دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت: تو هم به روی سرت زخم خیزران داری   تو دست بر سر او میکشی و میگوئی چقدر لخته خون بین گیسوان داری   رباب در بغلت ضجه میزند بی بی به نیزه دار بگو طفل بی زبان داری    
خدا برا کسی نیاره تو شعله مادرش بسوزه جلو چش یه عده نامرد چادر و معجرش بسوزه خدا برا کسی نیاره دستای باباشو ببندن غریبه ها بیان با طعنه به اشک مادرش بخندن یه عده لا اُبالی:مارو به غم نشوندن الهی خیر نبینن:خونمونو سوزوندن مادر با بارِ شیشه: موند بین دود و آوار خونابه های پهلوش:نشست به روی دیوار کابوس تلخ کوچه رو یادم نمیره ای خدا هنوز صداش توو گوشمه فضه رو میزدِش صدا واویلتا واویلتا دلم پُره از این مدینه به حق مادرم جفاشد از زندگی خیری ندیدو نیومده گلش فداشد دلم پُره از این مدینه نصیبمون غصه و غم شد مادر هیجده ساله ی ما قدش شکسته شدو خم شد رمق نداره دیگه: حتی بلندشه از جا چندروزیه میگیره: تو خونه روشو ازما صورت زخم مادر: شده کبودونیلی به روی هر دو گونش:نشسته جای سیلی میدونم اینو که دیگه فصل غمش شده خزون بین نماز میگه خدا مرگ منو زود برسون واویلتا واویلتا
وقتی مرا در روضه دعوت میکند زهرا یعنی کریمانه کرامت میکند زهرا بیش از پدر‌مادر محبت میکند زهرا از نان شب خرج رعیت میکند زهرا تفسیر ناب آیه های هل اتی یعنی... لطف بدون منت و بی انتها یعنی... پیراهنش در دست خالی گدا یعنی ... شام زفافش هم عنایت میکند زهرا غم می زداید از دل سائل به یک لبخند با دست و دل بازی گدا را میکند خرسند یک روز نان سفره و یک روز گردن بند همواره لطف بی نهایت میکند زهرا هرکس مقیم خانه اش شد اهل ایمان شد مقداد شد میثم شد و عمار و سلمان شد از برکتش حتی یهودی هم مسلمان شد چادر نمازش هم هدایت میکند زهرا زهرا تر از زهرا ندارد عالم ایجاد آیات قرآن از مقاماتش خبر میداد جانم به این عفت که نزد کور مادرزاد حجب و حجابش را رعایت میکند زهرا توحید دارد میچکد از سقف ایوانش اعجاز بیرون میزند از مطبخ نانش زهرا که جای خود بگویم از کنیزانش ... فضه‌ش پیمبرگونه صحبت میکند زهرا چیزی نمیخواهد در این دنیا برای خود فیضی دهد همسایه را با ربنای خود پهلویش آزرده ست اما با خدای خود هرشب سر سجاده خلوت میکند زهرا یک عمر در کنج دلش یاد علی دارد تصمیم بر یاری و امداد علی دارد لحظه به لحظه بر لبش ناد علی دارد با ذکر مولایش عبادت میکند زهرا با اینکه خلقت را برای او بنا کردند از عالم هستی حسابش را جدا کردند هر سیزده معصوم بر او اقتدا کردند پس بر امامان هم امامت میکند زهرا از خون که رنگین شد زمین دیگر زمان فهمید از شور و شوق فاطمیون بی گمان فهمید از حلقه ی دار "نمر" ها میتوان فهمید دارد که بر دلها حکومت میکند زهرا دنیا اسیر عشق پاکش بیشتر ایران محبوب زهرا میشود از هر نظر ایران دیروز در شهر نبی امروز در ایران سیدعلی‌ها را حمایت میکند زهرا یا قهر و آتش یا دگر تسلیم یعنی چه ؟ در پای طاغوت زمان تعظیم یعنی چه؟ در ریسمان ذلت و تحریم یعنی چه ؟ تفسیر صبر و استقامت میکند زهرا از هرم آتش صورت پروانه میسوزد در پیش چشم کودکان کاشانه میسوزد چون شمع ذره ذره مرد خانه میسوزد اما صبوری در مصیبت میکند زهرا وقتی که دل را میدهد در دست دلبر هم... در پای عهدش میگذارد تا ابد سر هم... با صاحب و مولای خود یکبار دیگر هم... بین در و دیوار بیعت میکند زهرا پا را که داخل میگذارد از در مسجد از ترس میلرزد به خود سرتاسر مسجد محو کلام آتشین اش منبر مسجد با خطبه ای غرا قیامت میکند زهرا بوی شهادت میرسد از لحن سوگندش "لبیک یا حیدر" نوشته روی سربندش جان علی را میخرد با جان فرزندش از هستی‌اش خرج ولایت میکند زهرا با صورت نیلی و با چشمان کم سویش با سینه ی آزرده و با زخم بازویش با لاله های بسترش با درد پهلویش از غربت مولا روایت میکند زهرا هرشب سراغ از مهبط مسمار میگیرد از پا می افتد , پهلویش هر بار میگیرد وقتی کمک از شانه ی دیوار میگیرد یعنی که به سختی حرکت میکند زهرا از تندی شلاق بی احساس بی دین نه از بی حیایی غلاف تیغ بدبین نه از چشم شور و پای شوم و دست سنگین نه از درد تنهایی شکایت میکند زهرا اشک مرا پای شب مهتاب بگذارید تابوت را در گوشه ی سرداب بگذارید نزد حسینم نیمه شبها آب بگذارید این روزها دارد وصیت میکند زهرا همچون پرستویی که بالش گشته آزرده مانند سرو سیلی از باد خزان خورده مثل گلی پرپر شبیه یاس پژمرده در عرش بابا را زیارت میکند زهرا فردای محشر باز محشر میشود قطعا مادر می آید دیدنی تر میشود قطعا با لطف او یک طور دیگر میشود قطعا از ما گنهکاران شفاعت میکند زهرا خسران زده در کوله بارش در ندارد که در روز رستاخیز دست پُر ندارد که هرچه بگوید فاطمه رد خور ندارد که نزد خدا از ما ضمانت میکند زهرا هم سینه زن هم گریه کن هم روضه خوانش را هم چای ریز بی ریا و بی نشانش را تا دوستان دوستان دوستانش را با دست خود راهی جنت میکند زهرا 🔸شاعر: ____
علی پناه همه خلق و تو پناه علی میان کوچه تویی یک تنه سپاه علی   علی کنار تو قد راست میکند یعنی وجود حضرتتان بوده تکیه گاه علی   حکایت تو و حیدر حکایت عشق است علی برای تو خورشید شد،تو ماه علی   همین یکی دو سه روزه نبوده قصه ی عشق به سمت فاطمه بود از ازل نگاه علی   میان شعله و آتش به فکر حیدر بود نگفت آه دل من که گفت آه علی   چراغ خانه ی حیدر بیا و رحمی کن به ناله های علی و شب سیاه علی   علی کنار تو جان میدهد نه در کوفه نجف که نیست مدینه است بارگاه علی
پشتِ در خانه ی علی بلوا شد با فاطمه بر سر علی دعوا شد یک ضربه و یک بازو و یک آه بلند شال از کمر امیر مردان وا شد دربی که تمام قد در آتش میسوخت آوار به روی صورت زهرا شد در حال نفس نفس زدن بود هنوز یک میخ گداخته سرش پیدا شد سربسته بگویم سخن از ناموس است سربسته بگویم که چه در آنجا شد با طفل زمین خورد در آنجا مادر بی طفل ولی بود که از جا پا شد شرحِ غم زهرای جوان را باید از رنگِ محاسن علی جویا شد 🔸شاعر: ____
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادر توست اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است تمام عزت شیعه رهین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش دوام خدمت ما با دعای مادر توست ز نور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم ز هر دری کوتاست امید دلخوشی من وفای مادر توست بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است که انتقام تو تنها دوای مادر توست 🔸شاعر: ____
گریه ام، معذرت من باشد طلب مغفرت من باشد غفلتم وقت گناه از نظرت بدترین معصیت من باشد آنچه از دور و برت دورم کرد نفسِ بی تربیت من باشد اخم و تنبیه تو بی حکمت نیست موجب تقویت من باشد درک تنهایی ات، ای یوسف دل کاش در ظرفیت من باشد اینکه من یاد توام، رحمت توست نه که از معرفت من باشد نوکرت هستم و این نوکری ام سبب منزلت من باشد دوست دارم که شهیدت بشوم کاش این عاقبت من باشد کمکم کن برسم صحن حسین صحبت از حیثیت من باشد گریه کردن به ترک های لبش با تو این سنخیت من باشد 🔸شاعر : _______________ 🔹
من به عشقت اسیر می میرم پیش پایت حقیر می میرم مهرتو روشنی به دل بخشید گر که روشن ضمیر می میرم چون که مسکین آستان توأم وقت مُردن امیر می میرم دوست دارم که با تو باشم من گرجوان یا که پیر می میرم از رهت پا نمی کشم هرگز تا که دراین مسیر می میرم بس که شرمنده ام ز افعالم پیش تو سر بزیر می میرم دم مُردن اگر تو را بینم چقدر دلپذیر می میرم لحظه ای بعد دیدن رویت گربمیرم چه دیر می میرم به ولای تو می خورم سوگند گر بگوئی بمیر می میرم در ره عشق تو «وفایی »گفت من به عشقت اسیر می میرم 🔸شاعر : ___________
امشب مدینه خوابِ راحت کرد مادر اما تو را خیلی اذیت کرد مادر   همسایه هایت را دعا کردی و این شهر هرشب فقط پشتِ تو غیبت کرد مادر   چشم و سر و پهلویَم امشب درد دارند دردِ تو بر ما هم سرایت کرد مادر   بابا تو را می شست دیدم رفت از حال وقتی به بازویِ تو دقت کرد مادر   این زخمِ سینه عاقبت کارِ خودش کرد ما را اسیرِ این مصیبت کرد مادر   هم اشک هم بابا عرق می ریخت اما حالِ مرا خیلی رعایت کرد مادر   از چادری که سهمِ من شد از تو،پیداست آتش فقط از تو عیادت کرد مادر   با آنهمه زخمی که خوردی ، قاتلِ تو از ماندنت در کوچه حیرت کرد مادر   آنروز دیدم هفت جایت را شکستند دیدم مغیره هِی جسارت کرد مادر   دست از قلافِ خویش قُنفذ بر نمی داشت هِی زد ، تو را غرقِ جراحت کرد مادر   از بس برایم روضه خواندی از حسینم چشمم به این خون گریه عادت کرد مادر   می آید آنروزی که می گویم : کجایی پیراهنش را شمر غارت کرد مادر   بر نیزه بود و ناگهان دیدم که سنگی  پیشانیِ او را دو قسمت کرد مادر   بازارِ شام و حال و روزِ ما به بازار عباس را غرقِ خجالت کرد مادر   عمداً سنان با چند نامردِ یهودی ما را معطل چند ساعت کرد مادر   لطفی
رفتی و روز و شبم یکسره غمبار شده نیستی خانه به روی سرم آوار شده سهم دستان منم مثل تو دیوار شده پسرت فاطمه تب کرده و بیمار شده   نفسم!همنفست بی کس و بی یار شده    موقع غسل تنت بود ،سرم درد گرفت تا نگاهم به پرت خورد پرم درد گرفت بیشتر دیدمت و بیشترم درد گرفت زیر تابوت تو زهرا کمرم درد گرفت   دم در خیره به من تیزی مسمار شده   آب غسلت همه از چشم تر حیدر بود ورم بازویت از صورت تو بدترد تازه بو بردم اگر پوشیه ات بر سر بود... ..روی پیشانی تو جای کلون در بود   شصتم از وضع وخیم تو خبردار شده   با چنین وقت کمم کار تنت را چه کنم؟ خون جار شده روی کفنت را چه کنم؟ رد سیلی کنار دهنت را چه کنم؟ نیمه شب گریه ی سخت حسنت را چه کنم؟   رفته ای و اسدالله گرفتار شده   به خدا زندگیم را به نظر چرخاندند ریشه ام را که تو بودی به تبر چرخاندند خبر مرگ تو را اهل خبر چرخاندند تا که دیدند علی را همه سر چرخاندند   بی محلی به علی سنت بازار شده   نیستی دخترمان زار و پریشان شده است تو چه گفتی که فقط گرم حسین جان شده است حرف از پیرهنی آمد و گریان شده است صحبت از بوسه ی بر حنجر عریان شده است   کربلا وعده ی دیدار منو یار شده   موقع گریه برای بدن بی سر شد بدنی پاک لگد کوب شد و پرپر شد قطعه قطعه پسری محضر یک مادر شد نوبت نیزه زن ناشی خیره سر شد   نیزه ای در وسط حنجره اش کار شده   کیخسروی
  پس از مصیبت در، در بدر شدم ، مادر همین که از خبرت با خبر شدم مادر   نوشته اند : چهل تن به یک نفر من هم اسیر صورت آن یک نفر شدم مادر   میان شعله ی آتش چه آمده به رخت که من ز داغ رخت شعله ور شدم مادر ؟   چه آمده به سرت ؟ باز چهره پوشاندی ! دوباره زخمی زخم بصر شدم مادر ؟   حسن نگاه به دیوار خانه می نالد: شهید روضه ی مسمار در شدم مادر!   نشسته ام .. که تو شب ها دگر نمی خوابی شکسته ام ز غمت، پیر تر شدم مادر   رهم دهید به خانه که بی لیاقت من  به روضه خوانیتان مفتخر شدم  مادر   دعا کنید برایم به حق چادرتان نیازمند دعای سحر شدم مادر   شما که عازم راه سفر شدی مادر، پس از شما چقدر در بدر شدم مادر   کرمی
از بس که غصه بر جگرم پا گذاشته خون بر نگاه های ترم پا گذاشته   دیگر توان نمانده بیایم زیارتت انبوه درد دور و برم پا گذاشته   تنهایی علی که از هرچه بیشتر بر زخم های مختصرم پا گذاشته   با پای خود نیامده ام... لطف بچه هاست یک شهر روی بال و پرم پا گذاشته   من هم قد حسن شده ام او نیست هم قدم ردی خمیده بر کمرم پا گذاشته   گل بوسه های میخ در و تازیانه ها بر بوسه هایت ای پدرم پا گذاشته   آنکس که پیش چشم علی میزند مرا روی غرور همسفرم پا گذاشته   محسن فقط مدافع من گشت پشت در اما کسی بر سپرم پا گذاشته   بیابانی
زمین گریه زمان گریه، تمام چشمها گریه صدای مادرم میآید از سجاده با گریه   چرا عجل وفاتی از قنوتش میچکد اینبار چرا پس با صدای قطعه قطعه، پس چرا گریه؟   چرا ایندفعه جای "جار ثم الدار"ِ دستانش به روی چادرش میبارد از هر ربنا گریه؟   دل معصوم وقتی بشکند کون و مکان بغض است که ماهی بین دریا و کبوتر در هوا گریه    صدایی از در و همسایه میآمد که یا حیدر بگو که فاطمه یا شب شود یا روز را گریه   پدر یک بیت الاحزان از کبود دردهایش ساخت و کار ما در آنجا روز و شب شد، یکصدا گریه   جلال او، جمال او، صفاتی از خدا دارد و با هر قطره اشک مادرم دارد خدا گریه   میان کوچه این ایام بی انصافی محض است که خنده سهم قنفذ باشد اما سهم ما گریه   نه، اشک مادرم ازقصه های غربت باباست فراوان ریخت از این دردهای آشنا گریه   علی را کار طوفانی زهرا خانه برگرداند شبیه رعد میغرید و مثل ابرها گریه   عظیم پور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام باقر علیه السلام: ‌خوبی و بدی در روز جمعه چند برابر(حساب) می‌شود. روز جمعه سرور روزهاست، خداوند نیکی‌ها را در آن چند برابر می‌کند و گناهان را در آن می‌زداید و درجات را در آن بالا می‌برد و دعاها را در آن مستجاب می‌کند و اندوه‌ها را در آن بر طرف می‌سازد و حاجت‌های بزرگ را در آن بر می‌آورد. ‌ امام محمد باقر علیه السلام فرمود: در هر شب جمعه، از اول شب تا آخر آن، فرشته ای از سوی خداوند از عرش الهی ندا می‌کند: ‌آیا مؤمنی هست که پیش از طلوع صبح، برای آخرت و دنیای خود، روزی، شفای بیماری، و نجات از زندان مرا بخواند تا من دعای او را مستجاب، توبه‌اش را قبول، روزی اش را زیاد، بیماری و غم‌اش را برطرف و ستمِ ستمگر را از او دفع کنم؟ ‌‌📚 ثواب الاعمال، ص۱۴۳ 📚 دایرة المعارف تشیع، ج۷ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فرازی از نامه عجل الله به شیخ مفید : از خداوند بترسید و تقوا پیشه کنید و ما خاندان رسالت را مدد رسانید. در برابر فتنه هایی که پیش می آید و البته عده ای در این آزمایش و برخورد با فتنه ها هلاک می شوند، مقاومت کنید و البته همه این ها از نشانه های حرکت و قیام ما هستند. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان، خداوند نور خود را تمام خواهد کرد.
|⇦•بیت وحی و شعله های نار... به امام زمان عجل الله و روضۀ حضرت زهرا سلام الله علیها بیت وحی و شعله های نار أَینَ المُنتَقِم سوخت در آتش گل و گلزار أَینَ المُنتَقِم این صدای ناله زهراست می آید به گوش از میان آن در و دیوار أَینَ المُنتَقِم مادر و شش ماهه باهم پشت در افتاده اند کار شد بر خادمه دشوار أَینَ المُنتَقِم خونِ محسن می‌چکد از آن دَرِ آتش زده خون زهرا ریزد از مسمار أَینَ المُنتَقِم با چهل نامرد شد در کوچه زهرا رو به رو وایِ من از این همه آزار أَینَ المُنتَقِم در کنار قبر زهرا نیمه شبها تا به صبح ناله میزد حیدر کرار أَینَ المُنتَقِم ─── داره در میسوزه کبوتر میسوزه جلو چشمِ دختر، بمیرم برات یه مادر میسوزه، بمیرم برات چه خاکی به سر شد آتیش شعله ور شد پیچید آهِ زهرا، بمیرم برات علی بی پسر شد، بمیرم برات رنج و عذاب شد نقش زمین زندگیِ ابوتراب شد عبای حیدر برا فاطمه حجاب شد فضه کجایی؟ فضه کجایی؟ از مادرم نمیرسه دیگه صدایی تو خونمون شده عجب برو بیایی وای مادرم، وای مادرم... خونه ی آقامِ چرا ازدحامِ نگفتش یکی هم، بمیرم برات این آقا امامِ، بمیرم برات تا حقش رو خوردن گلوشو فشوردن بدونِ عمامه، بمیرم برات علی رو می بردن، بمیرم برات
|⇦•گریه کنید مادرِ ما بی پناه بود... و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها گریه کنید مادرِ ما بی پناه بود گریه کنید مادرِ ما بی گناه بود میخونه مقتل و با خون جگر چهل نفر به یک نفر زده این روضه به سینه ها شرر چهل نفر به یک نفر کوچه پر شد از یه عده خیره سر چهل نفر به یک نفر یه مادر و میخ در و یکی بگیره جلو چشم ِحیدر و یه چادره شعله ور و بسوزه چادر می سوزه میخ در و زهرا خودش برای علی یک سپاه بود گریه کنید مادر مون پا به ماه بود مونده از خون روی چادرش اثر تازیانه و غلاف و میخ در ناموس حیدر و این همه خطر چهل نفر به یک نفر پناهش و اینا زدن خانوم پا به ماهشو گرفته خون‌ نگاهش و غرق لگد شکسته تکیه گاهشو وای از مدینه وای از کرببلا وای از پشت در و‌ گودال قتلگاه میسوزه خونه ای که مثل بهشته میخ در بود و پر و بال فرشته الهی بشکنه دست اون کسی که توی نامش به معاویه نوشته قدم قدم توی کوچه تا دَمِ در اومدم نرسیده بی هوا لگد زدم لگد زدم صدای ناله ی زهرا میون شلوغی گم شد ضربه ای که زد به پهلو ضربه ی دوازدهم شد وای از مدینه و وای از کرببلا وای از پشت در وگودال قتلگاه
دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم   اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم   کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم   سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم   عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم   من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم   من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم   دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم این میخ این در  همه را آب می‌کشم   لطفی