eitaa logo
ذاکرین آل الله
257 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
289 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری که رها می شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده ی رفتن شده بود بعد یک عُمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست می آمد و رخساره برافروخته بود آمد، آمد به تماشا بکشد میدان را *اول شهید از بنی هاشم این آقاست .."السَّلامُ عَلَیکَ أوَّلَال شّهیدمِن نَسلِ إبراهیم"همه اصحاب رفتن قرار گذاشته بودن باهم تا ما هستیم ازبنی هاشم کسی به میدان نره، اول شهید ازبنی هاشم آقا علی اکبرِ... امام صادق علیه السلام فرمود : خوشبختی برا یه پدر اینه خدا بهش پسر بده بزرگ بشه خوش قد و بالا بشه، جمالش رو ببینه، و سخترین مصیبت برا یه پدر اینه داغ اون جوان به دلش بمونه... امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اوج سعادت و خوشبختی برا اون پدری است که بچه اش از لحاظ ظاهر و چهره به او شبیه باشه... حالا من سؤالم اینه حالا اگه این‌جوان چهره اش شبیه پیغمبر باشه؟ فرمود هر وقت مشتاق پیغمبر میشدیم علی اکبر رو نگاه میکردیم .. فرمود هر وقت دلمون برا امیرالمؤمنین تنگ میشد علی اکبر رو نگاه می کردیم .. هر وقت دلمون برا مادرمون زهرا تنگ میشد راه رفتنش مثل راه رفتن فاطمه بود ..* آمد به تماشا بکِشد دیدن را معنی جمله ی در پوست نگنجیدن را بارها از دل شب یک تنه بیرون آمد رفت از میسره، از میمنه بیرون آمد آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه گفت:"لاحول ولاقوة الابالله" *همه عالم مات و مبهوت عباسند، اما عباس میرفت و میومد نگاه به قدو بالای علی اکبر میکرد، هی زیر لب میگفت "لاحول ولاقوة الابالله"چشت نزنن عمو ،چشمت بزنن پدرت پیر میشه * رفتی از خویش ، که از خویش به وحدت برسی پسرم! چند قدم مانده به بعثت برسی *مرحوم علامه قزوینی یه جمله ای داره، میگه: دو نفر بودن تو ‌کربلا به تنهایی میتونستن ورق کربلارو ‌عوض کنند، به تنهایی میتونستن مقابل سی هزار نفر بجنگند، و دوام بیارن، اما ابی عبدالله نذاشت، انگار مقدر خدا برا این بود، یکیش علی اکبر بود که زره پیغمبر رو تنش کرد، تو روایت داریم آنقدر این آقازاده شبیه جدش بود، اندام بدنشم اندازه پیغمبر بود ، براهمین برگشت گفت: بابا سنگینی زره من رو ‌اذیتم ‌میکنه "ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي"دومین کسی که ابی عبدالله دستش رو بست اجازه نداد بجنگه اباالفضل بود بهش گفت فقط برو آب بیار داداش ...* ناگهان گرد و غبار حرم آرام نشست دیدمت خرم ‌وخندان قدح باده به دست سید حمید برقعی *وقتی میخواست وداع کنه هیچ وداعی بعد از ابی عبدالله به این شلوغی و به این عظمت نشد، کار به ‌جایی رسید ابی عبدالله اومد دستش رو ‌گرفت ازبین زن و بچه کشیدش بیرون فرمود: رها کنید علی اکبرم رو‌... بچه ها همه التماسش میکردن داداش نرو ... زن و بچه دورش میگفتن: به ما رحم‌کن ... اینجا نوشتن ابی عبدالله بهش گفت: بیا برو پسرم... یه نگاهی بهش کرد، این ‌نگاه رو ‌توی ‌تاریخ نوشتن، نگاه ازسر شوق که داره میره میدان، یه نگاهی کرد برو پسرم ... در ظاهر ابی عبدالله بهش اجازه داد برو اما در باطن فقط داره نگاش میکنه، هی دور میشد ابی عبدالله بیشتر نگاش میکرد، چه خبره تو ‌دلِ ابی عبدالله؟! تو ‌نبرد اول نزدیک صد و بیست نفر رو ‌درنبرد تن به تن به هلاکت رسوند... یهو ‌وسط گرما، گرم این نبرد و شلوغی میدون یه نگاه‌کرد به خودش دید همه دارن شمشیر میزنن، اما انگار شمشیرا به علی اصابت نمیکنه، چی شده؟ یه نگاه کرد عقب دیدباباش روی بلندی داره نگاه میکنه، فهمیدبابا هنوز دلش گیرِ علی اکبرِ، فهمید نگاهِ ابی عبدالله هنوز برداشته نشده... مقاتل نوشتن تشنگی رو بهانه کرد، میدونست آبی نیست تو‌خیمه ها .."الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِی" وقتی برگشت انگار دنیارو دادن به حسین .. یه کاری کرد ابی عبدالله.."هاتِ لِسانَكَ"ابی عبدالله زبان تو ‌دهان علی گذاشت... نوشتن تا زبان تو‌دهان علی گذاشت هر دو ‌گریه کردن، میخواست بگه بابا من ازتو تشنه ترم *باردوم رفت میدان ‌گفت: بابا! دیگه بذار برم‌ ، ابی عبدالله یه جور دیگه نگاش کرد، مقتل میگه : "فنَظَرَ إِلَیْهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنْهُ"دیگه نا امید شد، علی رفت میدان ... نوشتن: نزدیک هشتاد نفر رو ‌توی ‌نبرد دوم به درک ‌واصل کرد... دیگه خسته شد، تشنگی فشار آورد، ابی عبدالله هنوز داره نگاه ‌میکنه علی وسط میدانِ، یه مرتبه نانجیبی با شمشیر فرق سر علی رو زد ... همین رو بدون برا روضه علی اکبر همه ی دشمن به حسین خندیدن همه هلهله کردن ..تا فرق سرش زخمی شد خودش رو ‌انداخت رو‌گردن اسب، وقتی سوار زخمی میشه خودش رو ‌میندازه رو‌گردن اسب، اسب متوجه میشه سوار زخمیِ برمیگرده عقب...
نوشتن: خون سرش روی ‌چشمای اسب رو‌گرفت، تو ‌اون ‌گرد وخاک‌اسب دیگه جایی رو ندید، به جای اینکه بیاد عقب، رفت وسط لشکر دشمن، ابی عبدالله داره از دور میبینه، نگاه کرد دید وسط میدون شلوغ شد، همه دور یه نفر حلقه زدن، شمشیرا بالامیره .. وسط این شلوغیا یه مرتبه شنید یه صدایی میگه بابا .."ابتا .."حسین... ابی عبدالله اومد، سوار اسبشِ، اومد رسید میدان بالا سر علی .. مقتل میگه: میخواد بگه از اسب پایین اومد باید بگه : “فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس”اما هیچ‌جا ننوشتن ... نوشتن تا رسید کنار بدن “فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس”از اسب افتاد زمین .. .دوسه قدم اومد پاشه دید زانوهاش رمق نداره، لشکر نگاه کردن دیدن حسین رو زانوهاش داره راه میره ..حسین ..* پاشو عصای، دست بابا پاشو علیِ ارباً اربا تنت چه دَرهمه واویلا پاشو یه فکری کن برا من رسیده عمه بین دشمن ببین به گریه هام میخندن خدا میدونه دارم میمیرم بعد تو دیگه از تموم دنیا سیرم برای بابات نمونده چاره تن جدا جدا تو رو عبا میذاره *رسید بالا سر علی با تحیر نگاه کرد" فقطّعوه بسیوفهم ارباً ارباً"....ابی عبدالله کنار هر شهیدی رفت باهاش دوسه جمله حرف زد اما کنار علی اکبر نوشتن هی گفت: بابا با من حرف بزن ...* نرو آخه هنوز جَوونی درسته غرق خاک و خونی ولی بگو پیشم می مونی *تارسید کنار علی اکبر نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن ..* چه وضعی داره زخم پهلوت چقدر کبوده دست و بازوت شکسته فرق سر تا ابروت دوباره زخمِ پهلو و سینه کنارتم ولی دلم رفته مدینه *اینجا یه زخم ‌پهلو ‌دید هرکاری کرد نتونست علی رو ‌جمع کنه، بغل کنه ،این بدن رو کنارهم قرارداد خودش رو ‌انداخت رو این بدن ... یه بار دیگ هم این کارو ‌کرد، کجا؟ مدینه وقتی باباش گفت یتیمای فاطمه بیان ... مدینه هم‌خودش رو انداخت روی بدن مادر ....حسین
تو اوجِ گریه کردنات، موقع دعای آخرِ مجلس روضه، یادِ کی می‌افتی؟!! خدا براتون حفظش کنه هرکی هست.. «برا هم دعا کنیم» التماس دعا ..سالار برای شفای کامل حنجره این نوکر روسیاه
واحد جانسوز شهادت حضرت علی اکبر آتش گرفته حاصلم،جانی نمانده به تن صورت گذارم بر گل رخساره پر خون او اشک روان گشته به روی پیکر گلگون او خاک زمین شد آشنای گریه ام پیچیده در صحرا صدای گریه ام اکبر من؛وای وای 6 خون می چکد از تیرها از نیزه ها شمشیر ها خون گل پرپرم دارم کنار جسم او روی لبانم اسم او ای وای علی اکبرم آخر چگونه این تن صد پاره را با خود برم آه ای جوانان بنی هاشم بیائید از حرم ای وای من،ای وای من،ای وای من شد آیه آیه سوره طاهای من علی اکبر من وای وای 4 به مژگان سیه گشتی رسول دوم دینم محمد اکبر بابا،چه زیبا گشته تلقینم لبت خشکیده واویلا گل زردم گل لیلا بیا با لب زلبهای تو خار تشنگی چینم غلط وصف تو را گفتند،ای از یوسف تو یوسف تر که او شد جامه اش پاره،تو را تن پاره می بینم علی آئینه قدی،بیا برگرد نتوانم که تکه های شیشه هایت را،کنار یکدیگر چینم دو پلک را ببند اکبر،نداری طاقت دیدن که با زانو بیایم تا تو را گیرم به بالینم مداح :
🎤 ای جان حسین جانان حسین عالم سنه قربان حسین دست من و دامان تو چشم منو احسان تو ای جان من قربان تو هر کس که سینه میزند گویی عبادت میکند از گریه کنهای حسین زهرا شفاعت میکند دست من و دامان تو چشم منو احسان تو ای جان من قربان تو ای جان حسین جانان حسین عالم سنه قربان حسین شاهن شه هفت آسمان ای صاحب کون مکان ارواحنا لک الفدا نامت دوا ذکرت شفا یا ساکن کربلا دست من و دامان تو چشم منو احسان تو ای جان من قربان تو ای جان حسین جانان حسین عالم سنه قربان حسین تا نوکر دربارتم چیزی نمیخام از خدا چیزی نمیخام از خدا الی حسین و کربلا دست من و دامان تو چشم منو احسان تو ای جان من قربان تو ای جان حسین جانان حسین عالم سنه قربان حسین ای سایه روی سرم میر و علمدار حرم یابن امیرالمومنین ای روشنی بخش زمین شه زاده ی ام البنین دست من و دامان تو چشم منو احسان تو ای جان من قربان تو ای جان حسین جانان حسین عالم سنه قربان حسین
ازحرم پیغمبر آمد یا علی اکبر آمد اهل شام و کوفه گفتند حیدر آمد پشت راهش قلب خیمه در تب و تاب است این جوان که روی او چون قرص مهتاب است جان ارباب است ذکر بین خیمه ها یا علی جان فانی ذات خدا یاعلی جان حیدر کربو بلا یاعلی جان ◾️◾️◾️◾️◾️◾️
🏴 اشعار ========================== نجف به مضجع پاک توباسلام رسیده به پایبوسی تومسجدالحرام رسیده عجب نباشداگرعرش هم زده زانو چنین به حائر قدسی توامام رسیده بلندمرتبه شدهرکه برتواشکی ریخت بلندگریه نموده به این مقام رسیده کسی کنارتنت دادمی کشدکه خودش به دادمردم عالم عَلَی الدوام رسیده تن توبنددل زینب است، پاره شده پس ازتوجان به لب شاه تشنه کام رسیده تنت شبیه اذان پخش شد،جگر گوشه! اذان توسرنیزه به شهرشام رسیده کنار پیکر تو زینب آمده اما شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده چقدر دشنه تشنه! چقدر زخم عمیق! صدای هلهله ها هم به بار عام رسیده برای بردن جسم تو ده نفر کم بود عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده 🔸شاعر: ======================
🏴 اشعار ========================== به چشم اهل حرم علی جان به یک بدن احمدی و حیدر و پرچم دشمن است خیبر و کربلا غزوه‌ایست دیگر ز ایل ما اولین قتیلی بزرگی از تیره‌ی خلیلی برای حق بودنم دلیلی علی ما نائب پیمبر اذان بگو بر مناره‌‌ی دل تو هم قم اللیل یا مزمل بگو به الله اکبر تو دوباره الله باشد اکبر تویی که در خنده‌ات بهشتی تویی که در خشم خود جهنم بزن به قلب سپاه دشمن که تیغ برّان توست محشر وداع جانسوزت از حرم را و گریه های برادرم را مخور غم اشک خواهرم را به پیشوازت رسیده مادر ز تشنگی آمدی به سویم لب تو بوسیده‌ام که گویم من از تو شرمنده‌ام که چشمه نداشتم غیر دیده‌ی تر چه شد تنت در میان دشمن هزار قطعه است در بر من علی اکبر! علی اوسط! علی اصغر! علی پرپر فقطعوک فقطعوک فقطعوک فقطعوک یکی به نیزه یکی به نشتر یکی به قیچی یکی به خنجر تو با شهادت به باد دادی تمامی زحمت علی را ببین که ناموس ماست اینگونه ایستاده‌ست بین لشگر 🔸شاعر: ========================
🏴 اشعار ========================== چه شرافت اینکه گدا شوم به سرای تو که سخا تویی چه عنایت اینکه به ابتلا تو ببینی ام که شفا تویی نبوی ثمر علوی پسر دُر فاطمی حسنی کرم و شجاعتت همه چون پدر که تمام آل عبا تویی جبروت محو جلال تو ملک است و میل وصال تو حَسُنَت جمیع خصال تو که ورای مدح و ثنا تویی به ضریح نزد حسین تو، پدرت چو کعبه و حِجر تو حرم از وجود تو شش جهت همه قبله‌ی شهدا تویی تو برای فدیه مرا بخوان به طواف دور سرت کشان صنما به سعی تو ام چنان که صفا تویی و منا تویی نه فقط به چهره محمدی تو چنان خلاصه‌ی احمدی که نگفته آنکه به عمر خود سخنی ز روی هوی تویی چو پدر در اوج هدایتش چو عمو به وقت سقایتش تو چو عمه‌ای و حمایتش قمری و شمس و ضحی تویی به وداع تلخ تو از حرم چه نهیب زد شه محترم که رها کنید! علی اکبرم! همه غرق ذات خدا تویی پدرت چو دیده تن تو را به کنار تو متحیرا چه شده است پیکرت اکبرا که تمام کرب وبلا تویی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی ولدی علی همه جا تویی 🔸شاعر: ========================
🏴 اشعار ========================== سنگ‌ها صورت او را عوضم بوسیدند تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می‌رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه‌هایش همگی دور سرش چرخیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می‌رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول‌الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی‌ام را به زمین پاشیدند مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش عوض فاتحه‌خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته‌ام ناله زدم مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی‌ام‌ را از خاک دسته‌جمعی به من و گشتن من خندیدند 🔸شاعر:
🏴 اشعار ========================== گویا که نگینِ روی انگشترم افتاد وقتی به روی خاک، علی اکبرم افتاد با ضربه‌ی نیزه، وسط معرکه دیدم از پشت فرس، جلوه‌ی پیغمبرم افتاد هم میوه‌ی دل بود مرا، هم پر پرواز هم میوه‌ی دل چیده شد و هم پرم افتاد دیدم که شده خُرد عصایم سر پیری در هر قدمی تا بدنش پیکرم افتاد بر صورت خونیِ علی بر سر زانو با حالت حیرت زده، چشم ترم افتاد آن قدر که با کینه بر او تیغ کشیدند هر گوشه‌ای از دشت، گل پرپرم افتاد شد گریه‌ی من باعث خندیدن دشمن عمامه، کنار بدنش از سرم افتاد دلشوره‌ی جان دادنم از خس خس اکبر بر سینه‌ی پر عاطفه‌ی خواهرم افتاد در خیمه بنی فاطمه با گریه به لیلا گفتند که پیغمبر اهل حرم افتاد 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ========================== کاش که در باغ اضطراب نیفتد روی زمین شیشه‌ی گلاب نیفتد چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است پای علی اکبر از رکاب نیفتد می‌رود ارباب مثل باز شکاری شیر حرم از روی عقاب نیفتد کرده کمین نیزه‌ای به قصد تقرب نقشه کشیده‌ست از ثواب نیفتد! آمده شیطان ز صحنه‌ عکس بگیرد حرمله نزدیک‌ شد ز قاب نیفتد فاطمه‌ی کربلاست حضرت زینب آمده تا باز ابو تراب نیفتد خیمه‌ی لیلا غریق اشک حرم شد خانه‌ی کس اینچنین در آب نیفتد گفت که از ما‌ گذشت؛ کاش خدایا ولوله در خیمه‌‌ی رباب نیفتد 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ========================== مجلس ختم حسین است! علی محتضر است! داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است این علی نیست فقط؛ احمد و حیدر هم هست روضه‌اش بین محرم، رمضان و صفر است یا پسر مرده شده یا که برادر مرده... هرکجا دیدی اگر دست کسی بر کمر است! سر زخمش سر مولاست که‌رفته به سجود پهلویش‌ پهلوی زهراست که در پشت در است یک طرف تیغ زیاد و طرفی نیزه زیاد یکطرف کم‌شده و یکطرفش بیشتر است صحبت معجر زینب شد و پا شد آقا چه کند؟ زینب کبرای حرم در خطر است ای جوانان بنی هاشمی آماده شوید که دگر‌ موقع تشییع تن دو نفر است 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ========================== کار من نیست تنت را ز زمین بردارم مثل این است که از خاک نگین بردارم عضوهای تو در این بادیه تکثیر شدند همه‌ی گرگ صفت‌ها ز تنت سیر شدند تا کنار تو مرا محتضر و گریان دید پدری در صف دشمن پسرش را بوسید من کنار تو شکستم؛ همه این را دیدند نیزه‌ها یک به یک اعضای تو را دزدیدند شده یک تیر؛ ولی چند نشان کشتن تو مجلس ختم حسین است کنار تن تو خیز از جا و ببین سخت‌ترین مرحله‌ها از حرم آمده عمه وسط حرمله‌ها نیزه‌ها از کمر تا شده‌اش دور شوید هر چه از جسم علی برده به من پس بدهید ترسم این است که در دشت تنش گم بشود نکند زینتیِ نیزه‌ی مردم بشود 🔸شاعر: ==========================
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ای لشکر حسینی ...تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر... 🔰مداح :حاج صادق آهنگران 🔰زمان:سال 1364/عملیات والفجر 8/ در جمع رزمندگان اسلام
متن روضه 🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم 🔸صبحم زستاره سحرم دست کشیدم زبان حال آقامون ابی عبدالله 🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست 🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم شاعر: سید رضا موید داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد... نمیدونم جوان دارید یا نه... الهی کسی داغ جوانش رو نبینه... میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه... بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده... با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن... جوون بشه... درمقابلشون راه بره... وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند... اما سخت ترین لحظه هم.. برا همچین پدر و مادری زمانیه که.. داغ جوانشون رو ببینند.. قربان غریبیت برم حسین.. داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد.. قرآن کریم میفرماید: یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است.. میدونست یوسفش سالمه.. بلاخره هم به یوسفش رسید.. اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد... جانها فدای ابی عبدالله.. جانها فدای جوان ابی عبدالله.. شهزاده علی اکبر.. اومد کنار ابی عبدالله صدا زد: بابا اجازه میدان بده.. حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم.. میخوای بری برو بابا.. اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم.. 🔸من نگویم مرو ای ماه برو 🔸لیک قدری ببرم راه برو بذار برای بار آخر. قد و بالات رو نگاه کنم علی جان.. 🔸برو میدان ولی آهسته برو 🔸دیدن عمه ی دل خسته برو تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان.. همه از خیمه بیرون اومدند.. دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن.. لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه هی صدا میزدنند: إرحَم غُربَتَنا به غربت ما رحم کن علی وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک انقده برا جنگیدن عجله نکن.. آخه ما طاقت دوریت رو نداریم.. دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان.. بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد: رهاش کنید... فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست.. هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان.. اما چه رفتنی.. دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه.. تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش.. 🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم جوانم علی... 🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم صدا زد: خدایا تو شاهد باش.. فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم.. رفت به سمت میدان.. یا صاحب الزمان.. جنگ نمایانی کرد.. خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد.. برگشت صدا زد بابا.. يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي بابا دارم از تشنگی میمیرم.. فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام ابی عبدالله به گریه افتاد.. فرمود عزیز دلم.. علی جان طاقت بیار بابا.. خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی.. برگشت به سمت میدان... طولی نکشید.. صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه.. بابا به دادم برس.. افتاد روی اسب.. بعضی مقاتل نوشتند.. مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه.. رفت وسط قلب لشگر دشمن.. چه کردند با علی اکبر.. حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله.. دور تا دور علی اکبر رو گرفتند.. تصور کن... یکی با شمشیر میزنه... یکی با نیزه میزنه... یکی با سنگ میزنه... فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند.. ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش.. ولی دیگه پاها رمق نداره.. (فجلس علی التراب) روی زمین نشست.. دید جوونش رو قطعه قطعه کردند.. 🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی 🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم خدایا حالا حسین چکار کنه.. سر جوانش رو به دامن گرفته.. هی صدا میزنه.. ولدی علی.. دید جواب نمیده.. دوباره صداش زد.. ولدی علی.. علی جواب نمیده.. دلش طاقت نیاورد.. سر رو به سینه چسباند دلش طاقت نیاورد. یدفعه دیدند.. وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه ِ ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند.. هی صدا میزنه. عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا علی جان بابا.. اُف بر این دنیا بعد از تو علی.. 🔸سپه كوفه و شام استاده 🔸به تماشاى شه و شهزاده 🔸شه روی نعش پسر افتاده 🔸همه گفتند حسین جان داده حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره.. هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره.. یه نگاه به سمت خیمه ها.. 🔸جوانان بنی هاشم بیاید 🔸علی را بر در خیمه رسانید 🔸خدا داند که من طاقت ندارم 🔸علی را بر در خیمه رسانم التماس دعا.
🏴 اشعار ========================== صحبت از رفتن علی تا شد کمر شاه کربلا تا شد هر کجا را نگاه کرد حسین تکه ای از علی هویدا شد اشک بر دیده‌ی حسین نشست زخم بر پیکرش که پیدا شد چه قدر سنگ خورد سینه‌ی او چه قدر نیزه بر تنش جا شد اولین بار بود در تاریخ پای زینب به معرکه وا شد گریه کردیم و زخم‌های حسین غیر یک زخم او مداوا شد درد اکبر نمی‌شود درمان چون فقط اکبر ارباً اربا شد 🔸شاعر: ==========================
🏴 اشعار ========================== می‌نشینیم سر کوی اباعبدالله به امید رخ نیکوی اباعبدالله از کریمیِ خودش بوده که ما هم شده‌ایم همه‌ی عمر ثناگوی اباعبدالله صحنِ پیشانی ما بوی حسینیه گرفت از گِل تربتِ خوشبوی اباعبدالله اهل معراج نشد هیچ رسولی الا... با توسل به سرِ موی اباعبدالله نزد پیغمبر ما خوب‌تر از هر عملی‌ست زدنِ بوسه به بازوی اباعبدالله دستگیر است اگر از همه‌ی خلق حسین بوده چون فاطمه الگوی اباعبدالله رحمت واسعه‌اش، جلوه و یاد حسن است رفته بر خوی حسن، خوی اباعبدالله نیست انصاف، نگوییم از ایمانِ رباب ذوبِ مولا شده بانوی اباعبدالله فاطمه در صف محشر به سویش خواهد رفت هر که رفته قدمی سوی اباعبدالله مُحرمِ کعبه‌ی بی دلبر زینب نشویم قبله‌ی ماست فقط روی اباعبدالله ** زودتر خورد زمین، خواهر مظلوم حسین دید تا، خم شده زانوی اباعبدالله دست بر پهلوی خود بُرد عقیله، ناگاه... نیزه‌ای خورد به پهلوی اباعبدالله آسمانِ رُخش از لطمه غروبین شده بود سنگ چون خورد به ابروی اباعبدالله آتش از بام سرش ریخت، سرِ مویش سوخت دید تا سوخته گیسوی اباعبدالله 🔸شاعر: ==========================