eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
20.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏‏‏‏‏‏‏دم عابر بانک بودم یه خانوم مسن اومد گفت پسرم میتونی ۵۰۰ تومن بزنی به کارت دخترم؟ گفتم آره مادر جان بده کارتتو، کارتشو داد گفت سواد که داری؟ خیلی بهم برخورد ولی به روش نیاوردم پول‌ رو براش انتقال دادم دیدم یه صفر بیشتر زدم و پنج تومن ریختم😐💸 بنده خدا الکی نگران نبو‌د😢😂 𓈒 1096 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 ╟🤍 - جـَواهرِ مـَن!💍 •- il mio gioiello ╟❤️ - آقـٰای‌ِ سیبیل!🤵🏻‍♂❤️‍🔥 •- Mr SybiL ╟🤍 - فرشتـه‌یِ بی بـٰال!🕊 •- Wingless angel °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . 𐚁 بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @asheghaneh_halal 🛵 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ بنی آدم اعضایِ یِکدیگرن،ولی ⟬تـــ♡ــو⟭ یه تیکه از وجود مَنـی...🔒🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
مال حلال.دکتر عزیزی.mp3
26.47M
📼 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ اهمیت‌رزق حلال⚡️ ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓂃حرف‌دلت‌رو‌اینجابشنو𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 📼 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 🙋خانم عزیز❗️ بدان و آگاه باش این قابلیت در وجود تو هست که با دیدن مهارت ها و تخصص های همسرت و افتخار آنها ، کله قند در دلش آب کنی ! 🙋‍♂آقای عزیز❗️ بدان و آگاه باش این قابلیت در وجود تو هست که با گفتن جملاتی از قبیل: خیلی دوستت دارم! تو برام یک چیز دیگه ای! به همسرت، کله قند در دلش آب کنی! پس لطــــفا دریغ نکنین 📝عیب جویی آسان تر است و عیب پوشی عاقلانه تر! 😇همسران لباس یکدیگرند، پس عیب یکدیگر را فاش مکنید. . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ این هفته اگر می‌شود آقای رئوفم🌱 بگذار که من زائر و مهمان تو باشم✨️ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوبیست‌ودو :_نیکی یه نگاه به ساعتت بنداز،ساعت هشت شب
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . راست میگوید،هفتاد و یک تماس بی‌پاسخ... گوشی را روی تخت میاندازم و در کمد را باز میکنم. میخواهم مانتویم را از تن بکنم، که حس میکنم صفحه ی گوشی روشن میشود. به طرفش میروم. تماسِ دریافتی از طرف "زنعمو" جواب میدهم و موبایل را روی گوشم میگذارم. :_جانم زنعمو؟ +:سلام نیکی‌جان،خوبی؟ :_سلام،ممنون شما خوبین؟ +:بدموقع که مزاحم نشدم؟ :_نه اختیار دارین... +:خب من سریع حرفمو میزنم،که بیشتر از این وقتتو نگیرم.. دخترم باید ببینمت... باید باهم صحبت کنیم،فقط لطفا مسیح از این قضیه بو نبره؟ باشه؟ تأکید میکنم،مسیح نباید چیزی بفهمه... چند تقه به در اتاقم میخورد. با شتاب برمیگردم صدای مسیح را از پشت در میشنوم:نیکی... بلند میگویم:بله؟ :_شام حاضره... +:اومدم اومدم موهایم را کنار میزنم و گوشی را با دو دستم میگیرمـ. کنجکاوی امانم را بریده. زنعمو که متوجه اوضاع شده میگوید:برو دخترم... شتاب‌زده میگویم:چشم،سلام برسونین،خداحافظ موبایل را روی تخت میاندازم و سریع لباسهایم را عوض میکنم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . میخواهم از اتاق بیرون بروم که یک لحظه چیزی شبیه برق از تنم میگذرد. صدای مسیح،در سرم میپیچد،بزرگ میشود و همه‌جا را میگیرد "یکی اینور خط از چهار بعدازظهر ، تا هشت شب،بال‌بال زده تا صداتو بشنوه"... آرام،ناخودآگاه،دستم را از روی دستگیره برمیدارم. تمام وجودم گُر میگیرد برای اولین‌بار در عمرم،احساسی خالص و ناب،در رگهایم جریان مییابد. دوباره،صدای مردانه و محکم مسیح، زمزمه‌وار، گوشهایم را نوازش میدهد. "میدونی تا تو بیای،من مُردم از نگرانی" دستم از من فرمان نمیبرد. ناخودآگاه،سمت چپ قفسه‌ی سینه‌ام مینشیند. قلبم،آنقدر بلند و محکم میکوبد که میترسم مسیح صدایش را بشنود. برمیگردم. رو به آینه‌ی قدی‌ام میایستم. پیراهن سرخابی،که از کمر به پایین گشاد است و قدش تا وسط ساق پایم میرسد جوراب شلواری ضخیم مشکی و شال گلبهی.... چشمهای درشت قهوه ای روشن... پوست روشن و مهتابی... شالم را روی سرم مرتب میکنم. باز نگاهم به برق چشمانم میافتد.... صدای مسیح در سرم میپیچد "تا بیای،مُردم از نگرانی".... حس میکنم این نفس‌نفس زدن‌های بی‌امان،کوبشهای محکم و... صدای مسیح میآید،دور است.. انگار از آنسوی خانه صدایم میزند :_نیکی....شام،یخ کرد .... حس میکنم دستپاچه شده‌ام. انگار اولین‌بار است که ميبینمش. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . پاتند میکنم و از اتاق خارج میشوم. مسیح پشت میز کوچک آشپزخانه نشسته،روبه‌رویش مینشینم. بدون اینکه نگاهم کند،میگوید :_چقدر دیر کردی... از سرمای لحنش،یخ میزنم. با تعجب،نگاهش میکنم. چقدر زود،حاللتش عوض میشود. با حوصله،در بشقابش،سه تا کتلت میگذارد و بعد،بشقاب را به طرفم میگیرد. هول میشوم،تشکر میکنم و بشقاب را میگیرم. برای خودش هم،کتلت میگذارد و شروع به خوردن میکند. من هم آرام،شروع میکنم. اما هرچند لحظه یکبار ناخودآگاه سر بلند میکنم و نگاهش میکنم. او،بی‌توجه به من،مشغول خوردن است. :_چقدر گرسنه بودم.... سرم را بلند میکنم. اولین بار است که از گرسنگی میگوید. زیر لب میگویم +:کاش زودتر غذاتون رو میخوردین... بدون اینکه نگاهم کند،برخلاف من،با لحنی محکم میگوید :_منتظر تو بودم... غذا برایم میشود زهر هلاهل ... ... میشود سم میشود مرگ.... حسی بچگانه،گلویم را چنگ میاندازد. "نگران نشده فقط میخواسته با من غذا بخوره،اونم از سر تکلیف".... سعی میکنم کودک درونم را آرام کنم. چند نفس عمیق میکشم. حس میکنم بغض چنبره زده بر گلویم سعی دارد خفه‌ام کند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مسیح،پارچ آب را برمیدارد و بدون اینکه چیزی بگوید،لیوان مقابلم را پر میکند. از همه‌ی حرکاتش تعجب میکنم. به چه حقی ذهن من را میخواند ؟ هرچه که بود،الآن به این لیوان آب احتیاج دارم . دست دراز میکنم و لیوان را برمیدارم و لاجرعه سر میکشم. حس میکنم بهترمـ ِ هرچند وقتی در اتاق،یاد حرفهای مسیح و دل نگرانی‌اش افتاده بودم،حال دوست داشتنی‌تری داشتم... از پشت میز بلند میشومـ. آرام،متکبر و مغرور سر بلند میکند :_غذاتو کامل نخوردی... +:میل ندارم... و بی هیچ حرف دیگری به طرف اتاق برمیگردمـ. لحظه‌ی آخر،صورتم را به طرف آشپزخانه میگیرم. مسیح،دست‌تنها مشغول جمع کردن میز است. پا روی دلم میگذارم و وارد اتاقم میشوم. ★ کتاب به دست ، وارد آشپزخانه میشومـ. طلا مشغول پاک کردن سبزی است. متوجه حضور من نشده. سرفه‌ای مصلحتی میکنم تا توجه‌اش جلب شود. سرش را بلند میکند،میخواهد بلند شود که میگویم :_بشین،بشین صندلی روبه رویش را بیرون میکشم :_مزاحم که نیستمـ ؟ لبخند میزند +:اختیار دارین خانم... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ سیدنا روحی فداک😌 •جانم فدای آقایی که هرچه گفت شد😎 •گوشتان به دهان این سید عزیز باشد🌱 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1545 𓈒 . 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝
بهترین هـوا نہ آفتابیـہ🌞 نه ابرے و بارونـے☁️ نه برفــے❄️ هـواے با تو بودنہ ...🥲 صبح بخیر 💙 🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . امام هادی علیه‌السلام فرمودند : به آنکه تمام محبتش را نثار تو می‌کند ، با تمام وجود خدمت کن 😉🌼' . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ‌این‌ها که می‌شنوی شعر نیستند،✨ حرفند حرف‌هایی که وقتی نیستی با تو می‌گویم...💛 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💍 ⏝ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•• •• مایه ے خوشدِلے آنجاست که دلــ💖ــدار آنجاست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌. 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
👜 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 بابام حالش خراب شد زنگ زدم اورژانس و اومدن بالا سرش دیدم مامان به گوشه کِز کرده😔 رفتم بغلش کردم گفتم خوب میشه با بغض نگام کرد و گفت با کفش اومدن داخل فرشارو تازه شسته بودیم😂😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1097 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃دونفره‌هاےویژه‌بامامان‌بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 👜 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 ╟🤍 - بَنـدِ دلـَم‌!🪡🧷 ╟❤️ - امتـِدادِ زندگیـم!✨ ╟🤍 - مُخـَدرِ قلبـَم!❤️‍🔥 °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . 𐚁 بفرماییدتودم‌در‌بده ╰─ @asheghaneh_halal 🛵 ⏝
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . روایت همسر محترم شهید وارد معراج الشهدا که شدیم، نشستم بالاسر روح‌الله... با اشک چشمام غسلش دادم! داشتم آروم آروم صورتش رو نوازش می‌کردم و باهاش حرف می‌زدم. تو حال خودم بودم‌ که چشمم به موهاش افتاد، 🥀 تو انفجار موهاش سوخته بود! دلم گرفت، اما این آرزوی روح‌الله بود. نمی‌دونم شاید شبِ سوم محرم تو روضه‌ها از حضرت رقیه(س) خواسته بود. آخه میگن موهای بانوی سه ساله هم تو آتیش دشمن سوخته بود.. خوش به حالت آقا روح‌الله که به عشق سه ساله ارباب، در دفاع از حرمش، همونجوری که دوست داشتی شهید شدی...😢 ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . وإن ضاقت فعند الله المتسع🙂💚 . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
دکترعزیزی25دی1401.mp3
1.08M
📼 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ 📌تفاوت خلقت زن و مرد سیستم خلقت زنان است نه نیاز🎀 ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓂃حرف‌دلت‌رو‌اینجابشنو𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 📼 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نذار جز تو كسی شوهرتو به وجد بياره وقتی شوهرتون باهاتون شوخی میکنه تو ذوقش نزنین. به جاش بگین واااای چقد تو بانمکی منو شاد میکنی خیلی باحالی و بخندین گاهی لازم شما هم گپ بزنید و مزه بپرونید و اوقات با هم بودنو خوش سپری کنید، همسرت برا شادی شما اینکارو میکنه😇 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ می‌‌بَرد حال و هوای صحن‌°🌸° از دل‌ها، غبار°☘️° تیره و تار آمد این دل تا حرم°🌑° خورشید شد°☀️° . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوبیست‌وشش مسیح،پارچ آب را برمیدارد و بدون اینکه چیز
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . روی صندلی مینشینم و کتاب را روی میز میگذارم. طلا دوباره مشغول میشود. :_کمک نمیخوای؟ +:نه خانم،ممنون :_تو یخچال سبزی نداشتیم؟ +:پلاسیده شده بودن خانم...بهتره سبزی رو نشسته،داخل یخچال گذاشت.. سر تکان میدهم :_نمیدونستم... طلا لبخندِ عمیقی میزند +:خانم شما خیلی جوونین...آقامسیح هم واسه همین به من گفتن بیام.. به صرافت میافتم :_واسه چی؟ +:خب خانم،خونه‌داری سخته...آقا گفتن نمیخوان شما بیشتر از این دچار ضعف بشید و از درساتون عقب بمونین... راستش شرارهخانم هم... طلا حرفش را میخورد. یک تای ابرویم را بالا میدهم و با لحنی پر از شک و ابهام میپرسم :شراره خانم چی؟ طلا با چاقو و ساقه‌های کرفس خودش را مشغول میکند +:هیچی خانم،هیچی... یاد تماس دیشب زنعمو میافتمـ. کنجکاوی،قلقلکم میدهد. از بچگی خیلی اهل کنجکاوی نبوده ام،اما نمیدانم چرا راجع هرچه به مسیح مربوط میشود،گوش تیز میکنم. با لحنی شمرده و محکم میگویم :_طلا خانم،میگم زنعمو چی میگفتن ؟ طلا آرام میگوید +:هیچی به خدا خانم...فقط میگفتن آقامسیح خیلی شما رو دوست دارن... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به پشتی صندلی تکیه میدهم و فکر میکنم ناآگاهانه،پوزخند میزنمـ. طلا میگوید +:شراره خانم همیشه راست میگن...در این مورد هم حق با ایشونه... خودِمن دیدم،دیروز که شما بیخبر رفتین بیرون،آقا وقتی برگشتن خونه چقدر نگران شدن... تا وقتی من اینجا بودم،پنج شش بار رفتن تا سر خیابون و برگشتن... مدام موبایل و تلفن خونه دستشون بود و به شما زنگ میزدن... من هیچوقت آقا رو اینطور پریشون ندیده بودم... میخواهم بحث را عوض کنم :_شما کی رفتی؟ +:من سه ربع از چهار گذشته بود،رفتم..میدونین آخه شوهرم یه کمی حساسه... حس میکنم میخواهد درد و دل کند. میپرسم :_چند سالته شما،طلا خانم؟ +:من نزدیک پنجاه سال از خدا عمر گرفتم... لبخند میزنم،درست حدس زده بودم.. حالا یکی دوسال اینطرف آنطرفتر.. حرفش را ادامه میدهد. +:راستش خانم... میگن پیری هزار دردسر و آفت دنبالش داره،راس میگن...شوهرمنم،سر پیری،معرکه گرفته... اینروزا همش میگه دیر نیا خونه،قبل غروبی خونه باش... لبخند میزنم. :_خب طلاخانم،لابد دوستتون داره، نمیخواد بیش از حد کار کنین و خسته بشین... لبخند شرمگینی میزند. از شنیدن این حرف،لپهایش گل میاندازد. یاد وقاحت بعضی از دختران همسن و سال خودم میافتم..کاش گذر زمان خیلی چیزها را عوض نمیکرد. طلا با خجالت روسری‌اش را مرتب میکند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:آره خانم... راستش بهم میگه بچه‌ها دیگه از آب و گل دراومدن... لازم نیست زیاد کار کنیم.. اما وقتی شراره خانم زنگ زدن گفتن واسه آقامسیح و تازه عروسشون میخوان آشپزی کنم،به شوهرم گفتم اینجا رو نمیشه نرم...آقامسیح خیلی گردن من و خونواده‌ام حق دارن... میگویم :_مگه شما،کمک‌حال زنعمو نبودین؟ +:نه خانم... شراره خانم خودشون آشپزی میکنن... فقط دوهفته یه بار یه خانمی هست که میره واسه نظافت... من فقط روزایی که مهمون دارن میرم که دست تنها نباشن... چقدر زندگی های مامان و زنعمو شبیه است و چقدر رفتارهایشان متفاوت... از وقتی به یاد دارم،منیر کارهای آشپزخانه‌مان را برعهده داشت.بین مامان و زنعمو،من ترجیح میدهم شبیه زنعمو باشمـ. میپرسم :_چند تا بچه داری طلا خانم ؟ طلا به یاد بچه‌هایش که میافتد لبخند میزند +:سه تا ...سه تا پسر... الآن دیگه هرکدوم واسه خودشون مردی شدن... لبخند میزنم :_خدا حفظشون کنه..ـ +:ولی الآن بهشون برمیخوره که من میام اینجا... لب پایینش را میگزد. انگار از حرفی که زده،پشیمان شده. +:ببخشید خانم،اصلا قصد بدی نداشتم :_حرف بدی نزدی طلا خانم.... +:خانم به آقامسیح نگید...ممکنه منو مرخص کنن... دستم را به گرمی روی دستش میگذارم :_نگران نباش طلا خانم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . لبخند تلخی میزند. +:میدونین خانم؟ حتما آقامسیح بهتون گفتن... من به عنوان دایه،این روزا بهش میگن پرستار،آقامسیح رفتم تو خونه ی آقای آریا...از بچگی دیدمشون،یعنی از وقتی چند ماهشون بود...اگه بیشتر از پسرای خودم دوسشون نداشته باشم کمتر هم ندارم... باز انگار،حس میکند حرف ناشایستی زده. خودش را جمع و جور میکند.. نمیخواهم از حضورم معذب شود.روزها در این خانه،به یک هم صحبت نیازمندم. :_میفهمم چی میگی طلا خانم... +: راستش خانم،اآلن دیگه به پول کار کردن من نیاز نداریم .... اونقدر آقامسیح و آقامانی کمکمون کردن که خداروشکر،الآن دیگه دستمون به دهنمون میرسه.. لحنش محکم میشود +:ولی به شوهرم و بچه‌هام گفتم،گفتم هرطور شده باید برم...آقامسیح کم در حق من و خونوادم لطف نکردن لبخند میزنم،پس از این کارها هم بلد است. طلا با لبخند گرمی میگوید +:خانم،قدر آقامسیح رو بدونین، ماشاءالله هزار ماشاءالله یه پارچه‌ آقان... خدا رو صد هزار مرتبه شکر،فرشته ای مثل شما،نصیبشون شد... لبخند تلخی میزنمـ. دو هفته بعد که خبر طللقمان پخش شود،نمیدانم چه حسی خواهند داشت. صدای موبایلم از اتاق بلند میشود. "ببخشید" میگویم و از جا بلند میشوم. گوشی را برمیدارم. "ناشناس" روی صفحه حک شده با پیش شماره ی تهران.. منتظر تماس کسی نیستم. بیخیال رد تماس میدهم و به طرف طلا برمیگردمـ. طلا خوب و گرم حرف میزند و آدم دوست دارد ساعتها کنارش بنشیند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ نصرت الهی در انتظار ماست☺️ •حضرت آقا(حفظه الله): همان‌طور که امام بزرگوار یک وقت به بنده فرمودند - و بنده هم خودم این را در دوران مسؤولیتهای مختلف تجربه کرده‌ام - همواره در شداید، دست قدرت الهی به ما کمک کرده است . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰#⃣ | ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1546 𓈒 . 𐚁 شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے ╰─ @asheghaneh_halal . 🌙 ⏝
تـــو ... هـمون آخـيش بعـد از خستگی‌هامـے🙂 خنده وسـط گریه هامے😍 همونـے ڪہ نفسم بند بودنشہ ... قلب من اگه میتپہ🫀 دلیلــش توی و ضربــانش تویـے✋🏻 🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . خداوند در قرآن فرموده‌انـد : آنکه از خدا پروا کند ، خداوند راه‌نجات را به او نشان می‌دهد 🍃' . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تـــــو . . .♥' بین همـه چیزای تلخ‌زندگی • • • یه حبه‌قنـــــدی 🥰😘❤️ 🍬 . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝