╭───────𔘓───────╮
𔘓من بہ اندازهے اخمایے ڪه براے بقیہ میڪنم
𔘓 دوسِٺ دارم
𔘓بہ اندازهے بد اخلاقیام براے بقیہ
𔘓 دوسِٺ دارم
𔘓بہ اندازهے بے ٺوجهےهام بہ بقیہ
𔘓 دوسِٺ دارم
𔘓همونقدر ڪه از بقیہ بدم میاد
𔘓از ٺو خوشم میاد
𔘓اڱه قرار باشہ ٺوے این دنیا
𔘓 یڪے برام مٺفاوٺ باشہ
𔘓 ♥️اون ٺویـے
╰───────𔘓───────╯
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی دلت میخواد
جایی باشی
فارغ از هیاهو
پنهان از دید
جایی در انتهای
یک رویا....
شبتون زیبا... 🌙
نهال❤
❤️ ❤️ ❤️ قسمت545 سارا:کورش، مژده بده سارا دوان دوان از پله ها پایین آمد وبه طرف اقاکورش رفت. ا
قسمت546
از آشپزخانه نگاهم به عکس بزرگی که ازامیرعلی روی دیوار است میفتد.
باخودم میگم چه خوب که منم فردا برای همیشه ازاین عمارت میرم. تحمل این عمارت بدون. امیر علی واقعا برام سخته.
سارا:کورش گوشیتو بده یه زنگ به امیرعلی بزنم.
آقاکورش گوشیش رااز روی میز بر میداردو به سارامیدهد.
ساراشماره ای را میگیرد گوشی را لبخند زنان در گوشش میگزارد.
بعداز چنددقیقه که کاملا مشخص است با شنیدن صدای امیرعلی به وجد امده است میگوید :سلام پسرم. فراموش کردی رسیدی زنگ بزنی. نمیگی نگرانت میشم.
وساراخانم شروع میکند به با صدای بلند خندیدن.
_:برات یه خبر خوبم دارم. امروز یه خانومه اومد،خیلی به دلم نشست. قراره بچه مارو به دنیا بیاره........... عزیزم منم دلتنگتم. میخوای با پدرت حرف بزنی.گوشیرو میزارم رو بلندگو.
_سلام بابا.
آقاکورش :سلام پسرم چطوری؟
امیرعلی :خیلی خوبم بابا، خیلی. توی تراس اتاقم وایسادم بیرون رو میبینم ولی هیچ جا ایران خودمون نمیشه.عمه کیمیا و بچه هاشم دارن میان دیدنم. مامانمم قراره با شوهرش بیان اینجا زندگی کنن. واسه مدتی که من اینجام تا تنهایی بهم اثر نکنه.
این حرف امیرعلی :کمی سارا را ناراحت میکند.
سارا :خب خدارو شکر تو مملکت غریب تنها نیستی.
اقاکورش :موفق باشی خلبانم. به امید روزی که تو آسمونا ببینمت.
امیرعلی :ازالان منو خلبان هواپیمای شخصیت بدون فرمانده.
آقاکورش :عزیزم. خیلی مواظب خودت باش. سلام ما روهم به عمه برسون.
سارا :خواهشا با جاستین هم. در نیفت.
اقاکورش :خب دیگه میخوام گوشیو قطع کنم کاری نداری
امیرعلی :نه فقط یه چیزی.
نهال ومادرش رفتن؟ونست باباشو ببینه؟
ناخداگاه لبخند روی لبم مینشینه.سارا از حرف امیرعلی حرصی میشودو آقاکورش کلافه نفسی بیرون میدهد.
اقاکورش :پسرجون وقتشه از خواب وخیال این دختره بیای بیرون.
سارا :نه هنوز نرفتن ولی بزودی از دستشون راحت میشیم.
امیرعلی :یعنی هنوز باباشو ندیده.
دوستدارم جواب امیرعلی رو بدم اما جرئتشو ندارم.سارابه جای جواب امیرعلی میگوید :امیرجان مریم، امروز بهم گفت که میخواد یه سر به کیمیا بزنه، اگه یه وقت دیدیش و باهم رو به رو شدین درست رفتارکن. به حرمت روزای بچگیتون.
امیرعلی :باشه ولی جواب منو ندادیدا.
سارا :ما فضول بابای نهال نیستیم. فقط میدونیم خدمتکارمون فردا بدهیمونو بهمون میده وواسه همیشه از اینجا میره.
امیرعلی :پس خدارو شکر باباشو دیده.
سارا :دیگه باید قطع کنم. عزیزم. خداحافظ.
سارا گوشی را قطع میکندوبه من نگاه میکند.
تنفررا ازاین فاصله میتونم. از چشماش بخونم. که رو به آقا کورش میگوید :ببین رفته اونور دنیا ولی هنوز راجب این دختره سوال میپرسه.
آقاکورش :بی خیال سارا فردا واسه همیشه دختره و مادرش ازابنجا میرن.
مادرم:نهال دخترم شام. حاضره برو. بهشون بگومیز شامو بچینیم یا نه.
ازروی صندلی بلند میشوم به طرفشون میروم.
_:خانم، اقا شام. حاضره میزو بچینیم.
اقاکورش :اره.
می خواهم. به آشپزخانه برگردم که صدای سارارا میشنوم.
_:نهال.
_:بله خانم.
سارا :فردا پولو که از بابات گرفتی دیگه این طرفا نیا. شماره حسابمو. مینویسم بهت میدم مبخوام از فردا صبح دیگه برای همیشه نبینمت.
_:باشه.
سارا:برو یه کاغذو خودکار برام. بیار.
به طرف مبز تلفن میروم و از دفترچه تلفن کاغذ کوچکی جدا میکنم وبه همراه یک. خودکار برای ساراخانم میبرم.
روی کاغذ شماره حسابش را مینویسدو به طرفم میگیرد.
سارا :بیابگیرش.
کاغذ را از دستش میگیرم و به آشپزخانه میروم.
_:مامان گفت میزو بچینید.
مادرم با دیدن کاغذ در دستم میگوید :این چیه؟
_:شماره کارت.
مادرم:خدایا خودت کمکمون کن.
_:نگران نباش. بابا حتما ویقینانا بهمون کمک میکنه.
_پناه بر خدا. بیا، بیا بریم میز شامو بچینیم.
بامادرم میز شام را میچینیم وسارا وآقا کورش سر میز مینشینند.
همه پارت های فصل اول آماده شده😍دوستانی که میخوان زودتر رمان رو بخونن وارد لینک زیر بشن وی ای پی #رماننهال 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4114546821C209335af48
#ادامہدارد....
#کپےوفورواردحــــــراموپیگردالهےوقانونےدارد🚫
✍نویسنده:#زهرابانشی
─┈➤ ٺو غیر ممڪن ٺرین
اٺفاقِ زندڱــےِ منـے..─「♥️」
#حانیہ_احمدے
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
"دوسٺٺ دارم"هایے هسٺ🤍
ڪه آدم، در هر فصلے بشنود
جوانہ مے زند، قد میڪشد…
گل مے دهد!🌸
ابراز علاقہهایے
ڪه بوے شڪفٺن مےدهند
سرسبزے با خودشان مےآورند
و ٺازهاٺ میڪنند…
میدانے ؟
"ابراز علاقــہاٺ"♥️
از آنها بود...
شڪوفه هاے روے ٺنم را میبینے!؟!
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
♡••
دیوانہترین
حالتِیڪعشق
زمانـۍست
دِلتنـگـشوے
ڪارزِدستِتُـونیاید..💔
╔══════•𖧹⬤𖧹•══════
𖡇ـشــق یعنے داشٺنِ ٺو؏♥️
𖡇گرفٺنِ دسٺاٺ
𖡇نڱاه ڪردن ٺوے چشماٺ
𖡇نفس ڪشیدن ڪنارٺ
𖡇و ٺوے آغوشٺ بودن💞
𖡇خداروشـڪر بخاطر بودنٺ
╚══════•𖧹⬤𖧹•══════
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman