بسم رب الشهدا و الصدیقین
#زندگینامه
قسمت دوم👇👇
#زینب در دوران کودکی دو بار بیماری سختی گرفت که در بیمارستان بستری شد و خدا #زینب را دوباره به من داد. #زینب بین بچههایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمیگرفت.
#زینب از همه بچههایم به خودم شبیهتر بود. صبور اما فعال بود. از بچهگی به من در کارهای خانه کمک میکرد. #زینب بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی میباشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. همیشه به شوهرم میگفتم از هفت تا بچهام، #زینب سهم من است انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده بودیم.
#ادامه_دارد...
💚 کانال #عاشقان_ظهور 💚
🥀🥀🥀🥀🥀
#زندگینامه
#قسمتسوم👇👇
زینب اهل دل بود از دوران بچگی خوابهای عجیبی میدید.
در چهار یا پنج سالگی خواب دید که همه ستارهها در آسمان به یک ستاره⭐️ تعظیم میکنند.
وقتی از خواب بیدار شد به من گفت: من فهمیدم که آن ستاره پرنور که همه به او تعظیم میکردند کی بود؟ و آن حضرت فاطمه (س) بود.❤️
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
🦋🌷🦋🌷🦋🌷
#زندگینامه
#قسمت چهارم👇
#زینب بسیار درسخوان و خیلی مؤمن بود. #زینب دوران دبستان به کلاسهای قرآن میرفت. بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به #حجاب پیدا کرد.
#زینب کلاس چهارم دبستان با حجاب شد.مادرم سه تا روسری برایش خرید و #زینب با روسری به مدرسه میرفت. در مدرسه او را مسخره میکردند و اُمّل صدایش میزدند. از همان دوران روزه میگرفت با وجود گرمای زیاد و شرجی آبادان و لاغری جسمی که داشت.
اولین سالی که روزه گرفت ده روز قبل از رمضان پیشواز رفت و روزه میگرفت. #زینب کوچکترین دخترم بود، در همه راهپیماییهای زمان انقلاب شرکت میکرد. و فعالیتهای انقلابیاش را در مدرسه راهنمایی شهرزاد آبادان شروع کرد.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتپنجم👇👇
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
💎بعد از اینکه امام جمعه آبادان (مرحوم حجتالاسلام جمی) دستور تخلیه آبادان را دادند ما به اصفهان رفتیم.
البته دو تا از دختران در بسیج و بیمارستان فعالیت داشتند ماندند، ولی #زینب که سوم راهنمایی بود و من خیلی به او وابسته بودم به او گفتم که به تو احتیاج دارم، راضی به رفتن به اصفهان با من شد.
در اصفهان #زینب که این مدت (6 ماه) از درس عقب مانده بود به مدرسه راهنمایی نجمه رفت. مدیر مدرسه همیشه از #زینب تعریف میکرد و میگفت دخترت خیلی مؤمن است.🌺
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتهفتم👇👇
🕊🌷🕊🌷🕊🌷
#زینب بعد از انقلاب به خاطر پیام حضرت امام خمینی (ره)؛ هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود و خیلی مقید به انجام برنامههای خودسازی🗓 بود.
#زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل📚 به حوزه علمیه برود و طلبه بشود.
او میگفت «ما باید دینمان را خوب بشناسیم تا بتوانیم از آن دفاع کنیم.» هنوز در حال و هوای انقلاب بودیم که ناغافل، جنگ بر سرمان خراب شد.
مردم کمکم به دلیل بمباران و موشک💣 از شهر خارج شدند ولی بچههای من مخالف بودند.
#زینب هم عاشق آبادان بود. دختران بزرگترم برای کمک به بیمارستان🏨 شرکت نفت رفتند.
ولی #زینب چون لاغر و ضعیف و هم کم سن و سال بود به جامعه معلمان که فعال بودند میرفت و کارهای فرهنگی انجام میداد.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتهشتم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌺بعد از مدتی از محله دستگرد اصفهان به شاهینشهر رفتیم. #زینب اول دبیرستان 🏬بود و تصمیم گرفت به رشته علوم انسانی برود و سپس قصد داشت در آینده به قم برود و درس حوزه علمیه را برای طلبه شدن بخواند.
او در شاهینشهر فعالیتهای فرهنگی میکرد. و علاوه بر فعالیت در دبیرستان به جامعه زنان و بسیج میرفت. در دبیرستان گروه سرود و گروه تئاتر به نام «گروه سرود و تئاتر زینب» تشکیل میداد.
🦋دبیرستان او از خانه ما فاصله داشت.من هر ماه پولی بابت کرایه ماشین🚌 به او میدادم که با تاکسی رفت و آمد کند اما زینب پیاده به مدرسه می رفت...
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتنهم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌸با پولش کتاب📚 برای مجروحین میخرید و هفتهای یکی دوبار به بیمارستان🏨 عیسی بن مریم یا بیمارستان شهدا میرفت و کتابها را به مجروحین هدیه میکرد. چند بار هم با مجروحین مصاحبه کرد و نوار مصاحبه را توی مدرسه سر صف برای دانشآموزان پخش میکرد.
💎تا آنجا بفهمند و بشنوند که مجروحین و رزمندهها از آنها چه توقعی دارند، مخصوصاً سفارش مجروحین را درباره حجاب پخش میکرد.در زمستان اصفهان که وسیله گرمکننده🏮 درست و حسابی نداشتیم و همگی در یک اتاق که با یک تکه موکت فرش شده بود میخوابیدیم. یک شب که هوا خیلی سرد بود بیدار شدم دیدم #زینب در جایش نخوابیده. آرام بلند شدم و دیدم رفته در اتاق خالی در آن سرما مشغول خواندن نماز شب است. بعد از نماز وقتی مرا دید با بغض😢 به من نگاه کرد.
✨دلش نمیخواست که من در حال خواندن نماز شب او را ببینم. در تمام عمرم کمتر کسی را دیدم که مثل #زینب از نمازخواندن آن قدر لذت ببرد.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتدهم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
✨#زینب شبی که دعای نور حضرت زهرا (س)را حفظ کرد، خواب عجیبی دیده:
«یک زن سیاهپوش در کنارش مینشیند و دعای نور📖 را برای او تفسیر میکند. آن قدر زیبا تفسیر را میگوید که #زینب در خواب گریه میکند.😭
🌸#زینب در همان عالم خواب وقتی تفسیر دعا را یاد میگیرد، به یک گروه کودک تفسیر را یاد میدهد، کودکانی که در حکم انبیا بودند. #زینب دعا را میخواند، رودخانه و زمین و کوه⛰ هم گریه میکردند.»
❤️#زینب آن شب در عالم خواب حرفهایی را شنیده و صحنههایی را دیده بود که خبر از یک عالم دیگری میداد. او از خواهرش شهلا که این خواب را تعریف میکند سفارش میکند که خوابش را برای هیچ کس تعریف نکند.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتیازدهم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌸یک شب سر نماز، سجدهاش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد.😭 بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟»😔
با چشمهای مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای امام خمینی گریه میکنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار میآید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه میخورد.»
🌹#زینب هر روز ظهر که از مدرسه🏬 برمیگشت اول به مسجد المهدی🕌 میرفت، نماز میخواند و بعد به خانه میآمد.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتدوازدهم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌹در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد🕌 توسط منافقین ربوده شد و با خفه کردن او با چادرش او را به #شهادت رساندند و پیکر پاکش بعد از سه روز جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید.🌷
🦋 منافقین در طی ارسال نامه✉️ و تماس تلفنی📞 مسئولیت ترور #زینب را برعهده گرفتند.
🖤#زینب چهارده ساله و اولین دبیرستانی همراه با شهدای عملیات فتحالمبین (160 شهید) در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
بعد از دفن #زینب با تعجب دیدم که قبر زینب زیر یک درخت کاج قرار دارد و تازه رمز جمعآوری درخت میوه کاج را توسط #زینب فهمیدم.
✨#زینب قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود.
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتسیزدهم👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🖤#زینب دو تا وصیتنامه داشت. من سواد کمی داشتم و آرزو داشتم که به راحتی و روانی، آنها را بخوانم.😔
یک شب #زینب به خوابم آمد و گفت: «مامان، ناراحت نباش.» یک روز وصیتنامه مرا از اول تا آخر بدون غلط میخوانی؛ آن روز نزدیک است.»☺️
🥀صبح که از خواب بیدار شدم. سریع به نهضت سوادآموزی رفتم و ثبتنام کردم و خوب درس خواندم تا بالاخره به راحتی وصیتنامه #زینب را میخوانم و حتی بعضی جملاتش را حفظ نمودم. وصیتنامه دومش را در 13/12/1360 یعنی هجده روز قبل از شهادتش نوشته بود.
نامهها و دستنوشتههای #زینب شبیه به نامههای یک رزمنده در جبهه بود.🌷
#ادامه_دارد...
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor
#زندگینامه
#قسمتآخر👇👇
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷
🌺گوشه ای از نامه ی #زینب به دوستش زهرا که در ۱۴سالگی نوشته:
✨بنام او که از اویم، بنام او که بسوی اویم، بنام او که بخاطر اویم، بنام او که زندگیم در
جهت اوست، رفتنم به اوست، بودنم به اوست، جانم به اوست، احساسش میکنم،
با ذره ذره وجودم احساسش میکنم اما بیانش نتوانم کرد .
❣دست نوشته #زینب:
خدایا اکنون که من در این سن به سر می برم تازه دریافتم که چقدر این دنیای فانی بی ارزش وپوچ
است و حال می فهمم که چگونه #شهید عاشقانه به دیدارتو می شتابد . خدایا مرا نیز به آرزوی خودبرسان و #شهادت را نیز به من برسان.
♥️کانال #عاشقان_ظهور ♥️
eitaa.com/Asheghanezohoor