eitaa logo
بچه حزب اللهی
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
20 فایل
🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 ⚜️کانال » بچه حِزبُ اللّٰهی 💛 فَإِنَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ💛 خبر وتحلیل کم ولی خاص . سیاسی ونظامی . داخلی وخارجی . جبهه مقاومت. 🌹 ادمین: @Pirekharabat313 تبلیغات: @Amirshah315 لینک کانال: @BACHE_HEZBOLLAHI
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ آن که عباس عبدی میگفت بویی از گرسنگی نچشیده و روزنامه‌های زنجیره‌ای اصلاح‌طلب او را نماد تحجر و نشناختن جهان مدرن معرفی میکردند و در توییتر لیبرال‌‌ها او را مارکسیست مسلمان معرفی میکردند را در این 90 ثانیه بشناسید. 🔹کسی که میداند نظام سرمایه‌داری را چطور توضیح دهد که مردم بفهمند و اهل علم هم به وجود مطالعه پشت سر تک‌تک جملاتش اعتراف کنند و کسی هم نتواند بگوید چپ ضد توسعه و پیشرفت است! ثروتمندان مذهبی و خیرّ سالهاست که امثال او او را در حوزه، حامی و نظریه‌پرداز موافق خود قلمداد میکنند و سال‌هاست به ایشان احترام میگذارند. 🔹بی‌بی‌سی‌ها و اینترنشنال ها درست فهمیده‌اند که ذهن مردم را نسبت به کدام بخش از حوزه علمیه و علماء آن دور کنند تا روحانی‌نماهای ضد مردم و خاکسار در مقابل سرمایه سالارها، آزادانه دین ضد انسانی خود را تبلیغ کنند تا مردم از دین ناامید شوند... @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
⭕️توییت جالب یه کاربر خارجی! ترجمه: 🔻به اروپایی ها می گویند اسلام تهدید است و می خواهد جامعه غربی را نابود کند. 🔻واقعیت این است که این ایدئولوژی های نمایشی سکولار و ضد دین، تهدید واقعی برای فرهنگ غرب هستند. 🔻شاید اسلام آخرین فرصتی باشد که ما برای حفاظت از ارزش هایی که مسیحیت زمانی از آن دفاع می کرد، داریم. 🔻دروغ ها را باور نکن اسلام را بیاموزید و جهان را نجات دهید. ⚫️          @BACHE_HEZBOLLAHi
🌹مَن بِه قرْبانِ “كَريمى” بِشوَمْ ، كه گِدا دورْ و بَرَش بيشتَر است… السَّلامُ عَليْك يا حَسَن بن عَلى 💚       @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_پنجاه_سوم 🎬: رباب و اهل حرم صحنهٔ مظلومیت حسین را می بینند، علی اصغر
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: دو پسر حارث کشته میشوند و بار دیگر ندای حسین در صحرای کربلا می پیچد:آیا کسی هست مرا یاری کند؟ انگار مهرسکوت بر لبها زده اند، صدایی از کسی بلند نمی شود، ناگاه صدای ضعیفی از پشت سر به گوش حسین میرسد: من می خواهم حجت خدا را یاری کنم امام نگاهی به سجاد که از شدت بیماری توان ایستادن ندارد و بر تکه چوبی تکیه داده تا کمی کمرش را راست بگیرد می کند و رو به زینب که سایه به سایه سجاد حرکت می کند میفرماید: خواهرم! پسرم را به خیمه بازگردان... زینب تکیه گاه سجاد میشود و او را به خیمه میبرد و با سرعت برمیگردد، او باید در کنار برادر باشد.. امام رو به یاران شهیدش می کند و میفرماید:ای دلیرمردان! ای یاران شجاع!من شما را صدا میزنم، چرا جواب مرا نمی دهید؟شما در خواب هستید و من امید دارم بار دیگر بیدار شوید، نگاه کنید کسی نیست از ناموس رسول خدا دفاع کند سخنان امام اشک را به چشمان همگان می آورند و بار دیگر ندای هل من ناصر حسین در دشت می پیچد، امام مانند خدا مهربان است، می خواهد حجت بر همگان تمام کند و اگر کسی وجدانش بیدار شد، بهشتی شود، باز هم جوابی نمی آید ، اما ندای امام شوری در آسمان به پا کرده و چهار هزار فرشته لبیک گویان به کربلا می آیند تا او را یاری کنند. اما امام اجازه جنگ به آنان نمی دهد، چون او شوق دیدار خداوند را دارد و می خواهد اسلام ناب محمدی را با خون پاک خویشتن آبیاری کند و بارور سازد و نام اسلام و شیعه تا قیام قیامت بر تارک هستی بدرخشد و باعث نجات انسان های روی زمین شود. حال حسین به میدان می آید، انگار که حسین نیست و حیدر کرار است، شمشیر می زند و رجز می خواند:«من فرزند علی مرتضی هستم و به این افتخار میکنم» و سپاهیان کفر را یکی پس از دیگری به درک واصل میکند. امام به جناح راست سپاه حمله میکند و میفرماید:مرگ بهتر از زندگی ذلت بار است. و سپس به جناح چپ حمله می کند و میفرماید:«من حسین بن علی هستم و قسم خورده ام تسلیم شما نشوم» همگان متعجبند، آخر حسین که تشنه لب است و اینهمه داغ یاران و فرزندان و عزیزان دیده، پس این نیروی شگفت انگیزی که دارد و با آن همگان را تار و مار نموده از کجا می آید؟! اما نمی دانند که شوق وصال خداوند همهٔ غم ها و تشنگی ها را زایل می کند. امام می جنگد و میکشد اما سعی دارد از خیمه ها فاصله نگیرد، هربار تعدادی را سرنگون میکند و ندای لاحول و لا قوه الا بالله او که به گوش اهل حرم میرسد، دلشان را محکم میکند که هنوز امام زنده است. امام در حین شمشیر زدن رو به سپاه می فرماید:برای چه به خون من تشنه اید؟‌ گناه من چیست؟ نانجیبی از میان فریاد میزند: گناه تو این است که فرزند علی بن ابیطالب هستی، ما تو را می کشیم چون از حیدر کرار کینه به دل داریم.. و انگار مظلومیت و علی و شیعه همیشه با هم قرینند و مظلومیت مهر حک شده ایست بر پیشانی اولاد علی و شیعیان علی... حسین بی امان می تازد و میکشد، شمر عصبانی شده، به عمر سعد میگوید: اگر اینچنین پیش برود، حسین بن علی هیچ از سپاه ما باقی نمی گذارد، باید بین او و حرم و اهل بیتش فاصله انداخت، وقتی حسین ببیند به سمت خیمه ها و ناموسش یورش بردیم، درهم خواهد شکست با این نقشه، شمر با تعدادی از سپاهش به سمت اهل حرم حمله میکنند، امام ، که کوه غیرت است، متوجه میشود و فریاد میزند: ای پیروان شیطان، مگر دین ندارید و از قیامت نمی ترسید؟! غیرت شما کجا رفته؟! شمر میگوید: چه میگویی ای پسر علی؟! امام می فرماید: تا من زنده هستم به ناموس من نزدیک نشوید و این کلام امام رگ غیرت عربی سپاه را بیدار میکند و از راه خیمه ها برمیگردند. این نقشه شمر نقش بر آب می شود و بار دیگر مکری دیگر بکار میبرند و شمر میگوید: اگر حسین اینچنین بتازد تا ساعتی دیگر یک تنه همه ما را خواهد کشت، باید همه لشکر باهم، هر کس با هر چه در دست دارد به یکباره بر او حمله کنند. باران تیر و نیزه و سنگ باریدن گرفته، سنگی به پیشانی مبارک امام می خورد و خون پیشانی ایشان جاری میشود و انگار تاریخ تکرار میشود و این پیشانی حسین نیست و پیشانی رسول الله است که با سنگ کافری شکسته میشود ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤 داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: امام لحظه ای درنگ میکند، دست به پیشانی میبرد که ناگاه تیری زهرآگین بر سینهٔ مبارکش می نشیند، انگار زهر این تیر بدجور امام را آزرده، صدای امام در دشت می پیچد:«بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، من به رضای خدا راضی ام» تیر عمیقا بر سینهٔ امام نشسته و مانع حرکت امام است، باید تیر را درآورد، اما یک دست را بر سینه مینهد و با دست دیگر تیر را یکباره بیرون میکشد و خون از جای آن فوران می کند، امام خون را در مشت میگیرد و به آسمان میریزد و میفرماید:بار خدایا! همهٔ این بلاها در راه تو چیزی نیست.
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_پنجاه_سوم 🎬: رباب و اهل حرم صحنهٔ مظلومیت حسین را می بینند، علی اصغر
انگار همه چیزبر عکس شده و از زمین به آسمان میبارد، آنهم خون مظلوم، خون حسین که همان خون خداست و گویی آسمان دهان باز کرده و خون را در خود فرو میبرد و حتی یک قطره از آن بر زمین نمیریزد، آسمان همچون تشتی پر از خون سرخ شده و همه لشکر از این اتفاق ترسیده اند، اما حیف که تلنگر نمی خورند و به خود نمی آیند. خون از سینه مبارک امام مانند جویی روان شده و انگار تمامی ندارد، حسین دوباره مشتش را پر از خون می کند و با آن محاسن صورتش را خضاب می کند و میفرماید:«می خواهم جدم رسول خدا را اینگونه ملاقات کنم» خون از بدن امام رفته و ضعفی بر او مستولی شده، دشمن فرصت را غنیمت میشمرد و از هر طرف به او زخم میزند، گویی باید به تعداد یارانش بدن ایشان را از زخم کینه شان پر نمایند و اینجاست هفتاد و دو زخم به بدن مبارک امام وارد میشود، حضرت در بین گرگهای گرسنه که به او خیره شده اند با صورت از روی اسب به زمین می افتد و انگار عرش خداست که بر زمین افتاده...گویی حسین آخرین سجده اش را باید در پیشگاه خدا با بدن ارباً اربا انجام دهد... صدای مناجات امام بلند میشود:«در راه تو بر همهٔ این سختی ها صبر میکنم» امام در آخرین لحظات هم شعار توحید و خداپرستی میدهد، در این هنگام ذوالجناح که یار همیشگی حسین است،یالش را به خون مولایش رنگین میکند و به سوی خیمه ها میرود، اهل حرم که بی تابانه چشم به میدان دوخته اند با دیدن اسب بی سوار شیون و ناله سرمیدهند، رباب روی میخراشد انگار هم اینک علی اصغرش را کشته اند و می خواهد به سوی میدان برود که زینب بر سر زنان به سوی قتلگاه میدود و می بیند فوج دشمن حسینش را محاصره کرده اند زینب فریاد می زند:وای برادرم... و انگار ندای هل من ناصر حسین اینبار از حلقوم دختر علی بیرون می آید، ناگاه کودکی از میان حرم با لباس سفید و بلند عربی پیش میرود ومیگوید: من باشم و عمویم تنها و بی یاور بماند؟! حسین متوجه عبدالله میشود او بیش از یازده سال سن ندارد، کودک است هنوز، حسین تمام توانش را جمع می کند و باصدای ضعیفی میفرماید:یادگار برادرم برگرد اَبجَر شمشیر کشیده تا حسین را شهید کند، این کودک دستانش را سپر بلای عمو میکند و میگوید:وای برتو! آیا می خواهی عموی مرابکشی؟! شمشیر فرود می آید و دستان کودک از بدن جدا می شود انگار دو جوی خون راه افتاده و خون او با خون عمویش در هم می آمیزد، حسین سر عبدالله را به سینه میگیرد و گویی چیزی درگوشش زمزمه میکند...حرمله که نشان داده دیوی کودک خوار است بار دیگر تیر در چله کمان میگذارد و اینبار تیرش گلوی پسر حسن بن علی را میشکافد و او در آغوش حسین به آسمان پرمیکشد.. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤 @BACHE_HEZBOLLAHi
🌐 ترکیه اعزام نیروی نظامی به سومالی را تصویب کرد مجلس ترکیه لایحه ارائه شده از سوی دولت این کشور برای اعزام نیروی نظامی به سومالی را تصویب کرد. ⭕️🖊هرجا که منافع باشد ونفت ...!! ادعای اسلامی وحمایت ودفاع از اسلام دارد ولی در بحث غزه و فلسطین همیار وخادم صهیونیزم است @BACHE_HEZBOLLAHi
🌐 پوتین با پزشکیان دیدار می‌کند «ولادیمیر پوتین» رئیس‌جمهور روسیه برای دیدار با «مسعود پزشکیان» رئیس‌جمهور ایران در نشست بریکس که در ماه اکتبر در کازان برگزار خواهد شد، آماده می‌شود. 🌐 سرگئی لاوروف: نابودی جنبش حماس غیر ممکن است وزیر خارجه روسیه گفت که «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر رژیم صهیونیستی نابودی کامل حماس را پیش شرط اصلی آتش بس عنوان کرده، در حالی که این هدف، غیر معقول و غیر ممکن است. #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_هشتاد_ششم🎬: روایت انسان کم کم به زمانی نزدیک می شود که از آن به
🎬: دو سرباز درحالیکه هر کدام طبلی بر دوش داشتند با چوبهایی صاف و قطور در شهر آکدا که بر ساحل رود فرات بناشده بود راه می رفتند و بر طبل می نواختند و چند قدمی یک جا می ایستادند و هماهنگ با هم فریاد میزدند: آهای مردم شهر آکدا، بدانید و آگاه باشید که لطف کاهن بزرگ معبد شامل حالتان شده و به شما فرصت داده تا فرزندانتان را برای خدمت به معبد و تعلیم کاهن شدن به معبد ببرید، این فرصت امروز است و تمدید نخواهد شد. شور و ولوله ای در شهر افتاده بود، این فرصتی استثنایی بود، پس هر کس میخواست فرزندش در آینده کاهن شود و به بت های بزرگ و قدرتمند خدمت کند، اینک می بایست فرزندش را به معبد معرفی کند. هر کسی حرفی میزد و غلغله ای در شهر بر پا بود و عده ای به شتاب به سمت خانه هایشان می رفتند تا فرزندانشان را برای این موهبتی که نصیبشان شده کاندید نمایند.همه می دانستند که تعداد کمی از بین بچه هایی که کاندید شده اند برای تعلیم و خدمت، به معبد راه پیدا می کنند. هرکس با شتاب به سمتی میرفت، ابلیس که از کنار درخت نخلی در همان حوالی همه را زیر نظر گرفته بود، نگاهش در پی دختری نوجوان بود که نزدیک معبد بر روی سنگفرش خیابان نشسته بود و لقمه ای در دهان می گذاشت. ابلیس آرام آرام به آن دختر نزدیک شد، دختر از جا برخاست و قدش به نیمه درخت نخلی می رسید که در همان حوالی به چشم می خورد و این نشان میداد که دخترک سالها بعد مثل دیگر مردم شهر قدی بلند به بلندی درختان نخل خواهد داشت. ابلیس نزدیک دختر شد و گفت: به نظرم چهره تو بسیار روحانی ست و چه خوب که در معبد پرورش یابی، تو نمی خواهی از این فرصت استفاده کنی؟! دختر که خود از ذات خرابش آگاه بود و می دانست که هم اکنون لقمه ای که در دست دارد از اموال کسی ست که به ناحق و دزدی برداشته است اما مظلوم نمایی می کرد و انگار احساس صمیمیت با این مردی که چشمانش مانند آتش سرخ بود می کرد، لبخندی زد و گفت: من خیلی دوست دارم کاهن معبد شوم، من تمام خدایان معبد را دوست دارم و از همه بیشتر به «ایشتار» علاقه دارم و حتی گاهی آشنایان که از این علاقه من خبر دارند مرا ایشتاره می نامند، اما چه کنم که پدر و مادر یا بزرگتری ندارم که مرا به معبد ببرد و نام مرا نیز در سیاهه کاهنان آینده ثبت کند و قانون است که خودم به تنهایی نمی توانم کاندید شوم. ابلیس یک تای ابرویش را بالا داد و گفت: پس من اینجا چکاره ام؟! دستت را به دست من بده تا به عنوان بزرگتر، تو را به معبد ببرم، ایشتاره با خوشحالی دستش را به دست ابلیس داد، گرمای دست ابلیس در جان او افتاد و لذتی در وجودش افکند. ابلیس همانطور که هم قدم با دختر از پله های معبد را بالا میرفت گفت: به خانه خودت خوش آمدی کاهنه! من شک ندارم که تو را از بین تمام کسانی که اعلام آمادگی می کنند انتخاب خواهند کرد و تو کاهنه ای خواهی شد که دنیای اطرافت را دگرگون می کنی، فقط باید تمام آموزش های کاهن اعظم را مو به مو انجام دهی. ابلیس این دختر را که دختری سر راهی بود خوب می شناخت و میدانست ،مادرش زمان تولد این دختر، برای فرار از بدنامی و بی آبرویی او را جلوی خانه یکی از متمولان شهر رها کرد، این دختر تحت نظر شخصی که خوی ابلیسی داشت بزرگ شده بود و حالا هم نظر ابلیس بر او افتاده بود تا کارهایش را به وسیله او پیش ببرد. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕 @BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️حکومت امام زمان، سالی یک بار بر روی زمین 🔷️وقتی ظهور آقا شکل میگیره و حکومت تشکیل میشه چند ویژگی داره. ۱=امنیت برقراره و از شرق تا غرب اگه شما شب بری بیرون هیچ دزدی به شما نمیزنه ۲=هیچ گشنه ای پیدا نمیشه و هیچ فقیری پیدا نمیشه ۳=مردم به دنبال کمک کردن به هم هستند ۴=عدالت بر قراره و حق کسی ضایع نمیشه. و دیگر موارد.... 🔷️خب همه اینا رو دیدید؟اربعین ام دیدی؟ اربعین مثال حکومت امام زمانه، یعنی توی اربعین همه به دنبال کمک کردن بهم هستند. شب تا صبح ام پیاده روی کنی تو امنیت هستی. هیچ گشنه و فقیری پیدا نمیشه که بهش حتا کمک کنی و همه سیر هستند و گشنه ها غذا شون رو از سفره سیر ها بر می‌دارند. این فقط یه نمونه حکومت امام زمانه، اگه واقعا دوست دارید کل سال تون اربعین بشه واسه ظهور کار کنید. اگه یکی گفت از کجا معلوم یه گرسنه ای باشه، همون لحظه پیاده روی اربعین رو نشونش بدید بگید این یه مثال از حکومت آقا امام زمانه. @BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️ دعوای زرگری یا کشمکش بر سر قدرت؟ @BACHE_HEZBOLLAHi
اول شبکه راه‌آهن فرانسه رو مختل کردن بعد به شبکه برقش حمله کردن و امروزم زدن فیبر نوریشو ترکوندن همشم سعی دارن بگن کار ایران و رفیقاشِ ! همینجور پیش بره یه انفجاری عملیات تروریستی چیزیم انجام میدن دیگه کامل میفتن رو ایران با رسانه هاشون و اجرای نقشه های بعدیشون ... از المپیک پاریس همینجور نماد شیطان پرستی و نکته میباره 😄 از جنگ مذهبی که بعد این رقابتا شکل میگیره تا مسائل جنسیتی و فلان ... @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢۸۰ کشور در مراسم تحلیف شرکت خواهند کرد 🔹عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس: در مراسم تحلیف رئیس‌جمهور، ۱۱ رئیس‌ مجلس، ۴ نایب رئیس، ۶ نخست وزیر، ۲ رئیس‌جمهور و تعدادی زیادی از وزرا از حدود ۸۰ کشور حضور پیدا می‌کنند. @BACHE_HEZBOLLAHi
برای اولین بار در المپیک پاریس۲۰۲۴ زینب نوروزی ورزشکار قایقرانی رویینگ ایران درحمایت از مردم مظلوم فلسطین با پرچم همبستگی ایران و فلسطین ظاهر شد درود به شرفت دختر💚 @BACHE_HEZBOLLAHi
دستگیری تیم تروریستی جیش‌الظلم در سیستان‌وبلوچستان @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دولت تدبیر وامید (روحانی) گرانترین زمین های ایران به قیمت ثمن بخس! ماجرای واگذاری ماشین‌سازی تبریز و زمین ایل‌گلی از زبان یک خبرنگار... @BACHE_HEZBOLLAHi
1_2506250313.mp3
23.07M
حالا که حمله به استاد میرباقری زیاد شده این صوت بالا رو یه بار دیگه گوش کنید 👆 نقش ما در این هندسه جدید و آمادگی برای عصر ظهور چه خواهد بود ؟؟؟ @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸🇱🇧گردان های شهید عزالدین قسام پیامی تصویری برای مقامت اسلامی لبنان (حزب‌الله)منتشر کرد. 🔹در این فیلم تصاویری از شکار تانک های رژیم صهیونیستی به دست مقاومت فلسطین به نمایش در آمده است. @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
🇵🇸🇱🇧گردان های شهید عزالدین قسام پیامی تصویری برای مقامت اسلامی لبنان (حزب‌الله)منتشر کرد. 🔹در این ف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️۷ اکتبر ۲۰۲۳ را فراموش نکنید 🔔اخطار به صهیونیستها 👈جبهه مقاومت امروز اماده تر و با روحیه ای بالاتر اماده شروع دوباره است 🇵🇸🏴‍☠ویدویی از تسخیر پایگاه نظامی رژیم صهیونیستی در ۷ اکتبر @BACHE_HEZBOLLAHi
⭕️ هزینه چاپ هر اسکناس دلار امریکا چقدر است؟ اسکناس یک دلاری: ۲.۵ سنت ۵ دلاری: ۴.۸ سنت ۱۰ دلاری: ۴.۸ سنت ۲۰ دلاری: ۵.۳ سنت ۵۰ دلاری: ۵.۲ سنت ۱۰۰ دلاری: ۸.۶ سنت منبع: بانک مرکزی آمریکا ✍ هر کس تصور میکنه که آمریکا برای کسری بودجه ش دلار چاپ نمیکنه سخت در اشتباه و اگر خیلی بر اشتباهش پافشاری کنه قطعا مزدور آمریکاست! حتی در زمان حضور امریکا در افغانستان دستگاه چاپ دلار به افغانستان آورده بودند تا دلارهای بدون پشتوانه بسیار زیادی منتشر کردند که، ظاهرا قیمت از آنجا شروع شد... @BACHE_HEZBOLLAHi
❌️درگیری میان وزرای نتانیاهو با تشدید شدن وخامت اوضاع برای اسرائیل چه در میدان جنگ و چه در انظار بین‌المللی ... به نقل از خبرنگار اسرائیلی، ویزر جنگ اسرائیل در طی نامه ای از نتانیاهو در خواست کرد که با نیرو ها و وزرای مخالف برخورد شود! 📌 وزیر دفاع آمریکا: هر گونه تنش بین #لبنان و "اسرائیل" می تواند اوضاع را منفجر کند و ما دوست داریم این مشکل با دیپلماتیک حل شود. #بچه_حزب_اللهی @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آیین نامه واردات اجرا بشود سنگ اندازی نشود و بانک مرکزی اذیت نکند چه تاثیری بر بازار خودرو خواهد داشت؟ تیگو ۸ پرو در کشورهای حوزه خلیج فارس یک الی یک و نیم میلیارد است مدیران خودرو هم مجبور خواهد شد به این قیمت عرضه کند توضیحات جلال رشیدی کوچی درباره تاثیر واردات بر قیمت ها 📿 @BACHE_HEZBOLLAHi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇨🇳💸💸💸💸 چین شجاعانه به سمت سطح بعدی نظم نوین جهانی و اردوگاه کار اجباری دیجیتال حرکت می کند. چینی ها اکنون برای برداشت پول نقد بالای 20000 یوان (2740 دلار آمریکا) به مجوز پلیس نیاز دارند. سقف برداشت روزانه از خودپرداز 500 یوان (69 دلار) است. پول نقد آزادی است. و دولت چین می خواهد آن را از مردم بگیرد. . به زودی در همه جای دنیا اینطور خواهد شد. 🇨🇳💸💸💸💸 China is boldly moving towards the next level of the new world order and digital labor camp. The Chinese now need a police permit to withdraw cash above 20,000 yuan (US$2,740).  The daily ATM withdrawal limit is 500 yuan ($69).  Cash is freedom.  And the Chinese government wants to take it from the people. . @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_پنجاه_چهارم 🎬: دو پسر حارث کشته میشوند و بار دیگر ندای حسین در صحرای ک
داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: ساعتی ست که حسین روی خاک داغ کربلا افتاده، هیچ کس را یارای نزدیک شدن به او نیست، زینب از فراز تلی کمی آنطرف تر مدام چشم به گودی قتلگاه دارد و هر بار هر حرکتی که حسین می کند، زینب اشک شوق میریزد که خدایا حسین زنده است. حسین بدنش پاره پاره شده و زبان خشکش از تشنگی به کام چسپیده اما با خدای خویش چنین میگوید: خدایا! در راه تو بر بلاها صبر میکنم امام انگار تپش قلب زینبش را حس کرده، شمشیر بر زمین میزند و می خواهد شمشیر را ستونی کند که بر ان تکیه کند و کمی نیم خیز شود و خیمه ها را بنگرد، اما ناگهان ضربت شمشیری بر بدنش اصابت میکند و بلند نشده بر زمین می افتد‌‌.. عمر سعد ندا میدهد هرکس سر حسین را جدا کند هزار سکه طلا میگیرد، اما کسی یارای چشم در چشم شدن با نواده رسول الله نیست، عمرسعد آنقدر جایزه را بالا و بالاتر میبرد که سنان از جا بلند میشود و میگوید: من سر حسین را برایت می آورم به شرطی هموزن آن در و سیم و طلا به من بدهی.. عمرسعد میپذیرد و سنان به سمت حسین میرود، اما ناگاه دستش میلرزد و شمشیر بر زمین می اندازد.. شمر با عصبانیت به دنبال سنان میرود و از او میپرسد چه شده؟ سنان درحالیکه رنگ به رخ ندارد میگوید: به خدا قسم که آن برق نگاه حسین نبود، برق نگاه حیدر کرار بود که مرا مینگرید، من از اول اول از ابوتراب میترسیدم و اینک از حسین میترسم،اینها دلاورمردانی هستند که حتی عزرائیل هم به کمکشان میشتابد تا دشمنانشان را نابود سازد. شمر زهر خندی میزند و میگوید: تو همیشه در جنگ ترسو بودی، انگار کار حسین را باید من تمام کنم و نامم برای همیشه ماندگارشود‌ شمر به سوی امام می رود، قلب زینب درسینه بدجور می زند، و قدم به قدم جلو می رود، ناگهان صدای فرشتگان در آسمان میپیچد: ای خدا پسر پیامبر تو را میکشند ندایی قدسی خطاب میکند:من انتقام خون حسین را میگیرم، انگار اشاره به ظهور منجی اخرالزمان میکند. هودجی در آسمان دیده میشود، بانویی کمر خمیده و پهلو شکسته به همراه همسری که فرقش به خون نشسته برای استقبال از پسری تشنه لب ایستاده اند... شمر بالای سر حسین ایستاده و قهقه ای سرمیدهد و میگوید: می بینم لبانت از تشنگی ترک خورده و زبانت خشک است و دیگر یارای رجز خوانی نداری، میگفتی که پدرت کنار حوض کوثر ایستاده و منتظراست تا به او بپیوندی و سیرابت کند، حال من با خنجر خود تو را به آب بهشتی میرسانم.. شمر روی سینهٔ امام مینشیند،فریاد زینب با فریاد فاطمه که از آسمان این صحنه را میبیند در هم می آمیزد. حسین سوی چشمانش رفته و چیزی نمی‌بیند، با صدای ضعیفی می فرماید:کیستی که برسینهٔ من نشسته ای؟آیا تو مرا نمی شناسی؟ شمر خنده ای سر میدهد و میگوید: من شمر هستم و تو هم خوب میشناسم، آری تو حسین پسر علی هستی و نواده رسول خدا، آخرین پسرزهرا که قرار است به دست من به وصال مادر برسد. امام میفرماید: اگر مرا میشناسی چرا میخواهی آتش خشم خدا را به جان بخری؟! شمر که انگار عقلش را به وعده ای دنیایی از دست داده می گوید:چون یزید جایزه ای بزرگ به من وعده داده... گویی این شمر نیست و ابلیس است تمام زر و زیور دنیاست که بر سینهٔ حسین نشسته... آسمان تیره و تار شد و طوفانی سهمگین در گرفت ، شاید باد میخواست تا زینب نبیند چگونه حسینش را سر میبرند اما زینب از بالای تل دید که حسینش را زنده زنده ذبح کردند و حتی قطره آبی به او ندادند.‌‌.. زینب بر سر زنان، روی می خراشد به پیش میرود، بالای سر حسین میرسد، شمر کناری میایستد، هنوز بدن امام گرم است و اندکی پاهای مبارکش تکان می خورد، گویی به زینب خوش آمد می گوید که به حجله بهشتی برادر پا گذاشته...زینب خم میشود و بوسه بر رگ های بریده برادر که هنوز اندکی نفس در آنها مانده مینهد انگار میخواهد نفسش آخرین نفس حسین را به جان کشد... دیگر مرا تاب نوشتن نیست....عذرخواهم😭😭😭😭 ادامه دارد... به قلم:ط_حسینی 🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️ داستان«ماه آفتاب سوخته» 🎬: زینب بالای پیکر بی سر برادر نشسته و می فرماید:«ای رسول خدا! ای کسی که فرشتگان آسمان به تو درود میفرستند، نگاه کن و ببین این حسین توست که به خون خود آغشته شده است» مرثیهٔ جانسوز دختر حیدر کرار، همه را به گریه واداشته است، گویی او زینب نیست بلکه فاطمه است که خطبه می خواند، زینب از جای برمی خیزد، همه سپاه چشم به او دارند، دختر حضرت زهرا می خواهد چه کند؟! نا گاه زینب دست می برد و بدن چاک چاک برادر را برمیدارد و رو به آسمان میگوید:«بارخدایا!این قربانی را از ما قبول کن»
بچه حزب اللهی
داستان«ماه آفتاب سوخته» #قسمت_پنجاه_چهارم 🎬: دو پسر حارث کشته میشوند و بار دیگر ندای حسین در صحرای ک
به راستی زینب کیست، اینهمه داغ دیده، برادرش را که بند قلبش به قلب او وصل بوده در پیش چشم او ذبح کردند و او اینگونه رجز می خواند.همانا که صبر خجلت زده زصبر زینبی ست عمر سعد چشم غره ای به سپاه می رود و میگوید: او را ساکت کنید که اگر ساکت نکنید، کل سپاه را هم اینک از راه به در میکند و بر ما میشوراند.. شمر میگوید چه کنیم؟! ناگاه فکری شیطانی به مخیله اش میرسد...زینب از نسل حیدر کرار است، غیرت در این خانواده میجوشد، همانطور که غیرت فاطمی،زهرا را به پشت در کشاند و فدایی علی نمود ، غیرت زینبی هم او را از رجز خوانی می اندازد. زینب اینک مرد کاروان حسین است پس به خیمه ها حمله برید که زینب را از خطبه خواندند بیاندازید نانجیبان با آتش در دست به سمت خیمه ها حمله می کنند،زینب نگاهی به پشت سر می اندازد و فریاد میزند: وای من! علی بن حسین را دریابید... زینب با سرعت به طرف خیمه ها میرود و میبیند که لشکر کوفه به زنها و کودکان هم رحم نمی کند و آتش به خیمه ها انداخته، زینب همانطور که به سمت خیمه سجاد میرود، فریاد میزند: همگی از خیمه ها بیرون آیید، عزیزانم! در بیابان پخش شوید که دست این نانجیبان به شما نرسد. بچه ها هراسان و بدون کفش به بیابان میریزند، یکی دنبال عبا و روسری هست و آن دیگری گوش کودک را برای غنیمت گرفتن گوشواره پاره می کند. یکی خلال از دست فاطمه کوچک میرباید و آن یکی چادر زنی را میکشد.. هیاهویی به پا شده ، زینب به سمت خیمه سجاد میرود و خوب میداند که سجاد ذخیره خدا در روی زمین است، حجتی است از حجتهای دوازده گانه، پس باید همچون مادرش زهرا تا پای جان از ولایت زمانش دفاع کند. زنها و کودکان بر سر زنان کمک می طلبند اما کسی نیست که به ناموس رسول خدا مدد رساند، ناگاه از بین کشتگان مردی بلند میشود، انگار ندای معصومانه کودکان او را دوباره زنده کرده، درست است او سوید است، همانکه صبح امروز به میدان رفت و وقتی از اسب سرنگون شد، همگان فکر کردند که مرده است اما او بیهوش شده،اینک با هیاهوی کودکان به هوش می آید ، اطرافش را نگاه میکند وای من عباس...علی اکبر...عون...محمد...همهٔ یاران و رفقا رفته اند...خدای من زینب...کودکان کربلا را ببین که حرامیان دورشان قهقه زنان میگردند، سوید شمشیر می کشد و به سوی سپاهی که به خیمه ها حمله کرده اند حمله می کند، تعدادی را به درک واصل میکند و سرانجام در یک حمله دسته جمعی از سمت سپاه کفر، به شهادت میرسد و عنوان آخرین شهید دشت نینوا را سوید از آن خود میکند. سپاهیان ترسیده اند...خدای من مرده ها زنده میشوند، نکند حسین هم زنده شود، پس به دستور عمر سعد ده نفر با اسب های تازه نعل شده به پیکر بی جان حسین ، اسب میتازند ... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌿🖤🌿🖤🌿🖤🌿🖤 @BACHE_HEZBOLLAHi
بچه حزب اللهی
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_هشتاد_هفتم🎬: دو سرباز درحالیکه هر کدام طبلی بر دوش داشتند با چوب
🎬: عصر آن روز، دخترنوجوان همراه ابلیس وارد معبد شد، گوش تا گوش صحن معبد پر از دختر و پسرهای کودک و نوجوان بود، ناگهان دختر خودش تنها را بین بچه ها دید و نفهمید که ابلیس کجا رفت. کاهن اعظم بالای چند پله ای که در صدر مجلس وجود داشت رفت و پشت سکویی ایستاد که روی آن سر حیوانی شاخدار کنده کاری شده بود، قامت بلند کاهن اعظم بلندتر از همیشه به نظر میرسید. بچه ها انگار مسخ شده بودند در سکوت کامل خیره به کاهن اعظم بودند و کاهن در حالیکه با دقت به بچه ها نگاه می کرد زیر لب وردی می خواند، تک تک بچه ها را با نگاهش آنالیز میکرد، گویی با این نگاه تا عمق جان افراد پیش رو را می دید، ناگهان دختر نوجوان همان مردی را که با او به داخل معبد آمده بود دید، آن مرد درست پشت سر کاهن اعظم قرار داشت، دخترک با دیدن آن مرد پشت سر کاهن اعظم، یکه ای خورد و آن مرد که کسی جز ابلیس نبود، چیزی پشت گوش کاهن اعظم گفت و کاهن بدون آنکه نگاهی به آن مرد بیاندازد خیره به جمع پیش رو بود، دختر نوجوان احساس کرد که آن مرد را فقط او می بیند و اما همه او را دوست دارند. در همین هنگام چشمان کاهن روی ایشتاره ثابت ماند و آن مرد دوباره چیزی پشت گوش کاهن گفت... کاهن با انگشتش اشاره ای به ایشتاره کرد و گفت: تو اولین برگزیده برای معبد بزرگ آکدا هستی، جلو بیا...جلو بیا... دختر با قدم های لرزان جلو رفت، کاهن اعظم انگار محو تماشای دختر شده بود، باز هم به او اشاره کرد که جلوتر بیاید دیگر کاهنان که به صورت ردیف کنار سکو ایستاده بودند با تعجب این صحنه را نگاه می کردند چون این حرکات کاهن اعظم برایشان تازگی داشت و تا به حال پیش نیامده بود که به کسی اینچنین توجه داشته باشد. کاهن اعظم لبخندی روی لبهای کشیده و گشادش نشاند و باز او را جلوتر خواند و اشاره کرد تا دختر به روی سکو بیاید و در کنار او قرار بگیرد. دختر بالا رفت، کاهن اعظم دست به گردن او انداخت و گفت: من تو را کاهنه می نامم، تو دست راست من خواهی شد، صورتت معمولی ست اما برای من جذابیتی بسیار دارد، به من الهام شده که تمام راز و رمز کاهنان را به تو بیاموزم و تو را مجهز به انواع معجزه ها کنم و می دانم تو آینده ای درخشان خواهی داشت. کاهنان پایین سکو از این حرکات کاهن اعظم انگشت به دهان مانده بودند، کاهن اعظم همانطور که با دستش کاهنه را دربرگرفته بود از سکو پایین آمد و رو به کاهنی که به او نزدیکتر بود و گویا مقامش از دیگر کاهنان بالاتر بود کرد و گفت: من آن گوهری را که میبایست گلچین کنم کردم، انتخاب دیگر خدمتکاران معبد باشما.... کاهن اعظم با زدن این حرف همراه و هم قدم با کاهنه، به دری که در انتهای معبد بود و مخصوص عبور و مرور کاهن اعظم بود نزدیک شد تا از آنجا به اقامتگاهش بروند. ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ @BACHE_HEZBOLLAHi
در درگیری تروریست های سنی وهابی با شیعیان پاراچنار پاکستان ۳۵ شیعه شهید و دست کم ۱۶۶ نفر مجروح شدند. چندین روز است که سنی های وهابی ، با حمله به خانه ها و تجمع های شیعیان آن هارا شهید و مجروح میکنند ⚫️          @BACHE_HEZBOLLAHi