8.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔رفع هزینه های تبلیغاتی انتخابات
🚫دکتر جبرائیلی: حامیان و صاحبان دلار به این شرط از پزشکیان حمایت کردند که قیمت دلار را افزایش دهد!
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جواب قاطع امام خمینی به عوامل انجمن حجتیه در مورد درست نبودن حکومت شیعه قبل فرج :
🔹️اینایی که میگن هر حکومتی بلند بشود بر خلاف فرج است. اینا نمیفهمن چی میگن.
🔹️حکومت نبودن یعنی اینکه همه مردم به جان هم بریزن، بکشن هم رو و بزنن هم رو.
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
بچه حزب اللهی
🌹:#آن_پهلوان #داستان_واقعی #قسمت_بیست_سوم انس جلوی در چوبی و بزرگ خانه ای که عمران ادعا داشت از آن
🌹:#آن_پهلوان
#قسمت_بیستم_پنجم 🎬:
عمران با یادآوری چند ماه گذشته، آه کوتاهی کشید وزیر لب گفت به راستی این چند ماه به اندازه چندین سال من بزرگ شده ام ولی هنوز درک نکرده ام چرا مادرم در ان رؤیا، مرا به سمت مرحب بن حارث فرستاد؟! ولی امیدوارم به زودی این موضوع را درک کنم و در همین لحظه سر و صدایی داخل کوچه، پایین دیواری که عمران بر فراز سقفش، خوابیده بود به گوشش رسید.
عمران نیم خیز شد با دقت به پایین نگاه کرد؛ چندین سرباز به سمتی می رفتند؛ یکی از آنها با صدای بلند گفت: مسلمانان حمله کرده اند! مسلمانان به قلعه خیبر حمله کرده اند! باید مرحب را خبر کنیم و آن دیگری قهقهه ای زد و گفت: در و دیوار خیبر آنچنان مقاوم و محکم و استوار هست که هیچ جنبنده ای قادر نیست به این قلعه مستحکم حمله کند، آنچه که مسلمانان در سر دارند خوابی بیش نیست، برویم برویم مرحب را خبر کنیم.
عمران با شنیدن صحبت های سربازان سریع از جای برخاست؛ حالا که پای جنگی واقعی در میان بود و همچنین نام مرحب بن حارث به گوشش خورد؛ باید می رفت و از نزدیک می دید چون او ماه ها قبل یک جنگی نابرابر و جنگی مرموزانه و نامردانه را شاهد بود و اینک می خواست جنگ واقعی را از نزدیک ببیند و هنرنمایی مرحب بن حارث را شاهد باشد.
عمران طی این چند ماه، راه در روهای خیبر را که چندین قلعه مستحکم در خود جای داده بود، یاد گرفته بود و خود را به جایی رساند که از آنجا می توانست لشکر دشمن را ببیند
🌺🌿🌼🌿🌺🌿🌼
#آن_پهلوان
#قسمت_بیستم_ششم🎬:
چندین روز بود که مسلمانان قلعه قموص که استوارترین دژ از دژهای یهودیان خیبر بود را محاصره کرده بودند؛ عمران با چشم خود می دید که هر روز فوجی از مسلمانان به سردمداری کسی جلو می آمدند؛ مرحب بن حارث در حالیکه کلاه خودی از سنگ بر سر می گذاشت، از قلعه بیرون می زد؛ رجزی می خواند و عده ای را تار و مار می کرد و به قلعه باز میگشت.
درست است که عمران از خیبرنشینان بود؛ اما مدام در دل دعا می کرد: کاش پهلوانی پیدا شود و مرحب را زمین زند تا کمی دل او قرار گیرد.
مرحب هر روز بیرون قلعه میرفت، می جنگید و سپس وارد قلعه می شد و از جنگ خود با مسلمانان داستان سرایی ها می کرد؛ عمران شاهد همه ی این موضوعات بود تا این که روزی دیگر از پشت کوه های مشرق زمین سر زد عمران حس خاصی داشت مدام زیر چتر آسمان دست به دعا بر می داشت که خدایا مرحب را با قدرت خود زمین بزن! عمران از مادرش تعریف های زیادی از خدای یکتا شنیده بود؛ خدایی که محبتش باعث شده بود؛ مادرش دینا دل در گرو مهر آخرین پیامبر خدا بدهد و پدرش سلیمان این را کاملا متوجه شده بود.
صبح زود بود، باز مرحب آماده جنگ و رجز خوانی، کلاه خود بر سر گذاشت و امر کرد تا درب قلعه را باز کنند؛ دری که آنچنان سنگین بود که برای گشایش آن، چهل مرد جنگی می بایست کمک دهند تا در را باز و بسته کنند.
عمران دلش به تکاپو افتاد. خود را به محلی رساند که همیشه از آنجا جنگ مرحب با مسلمانان را تماشا می کرد.
درب قلعه باز شد و مرحب از قلعه بیرون آمد و سپس دوباره در را بستند که از هجوم ناگهانی مسلمانان به داخل، جلوگیری کنند. مرحب که چون همیشه متکبرانه جمع پیش رو را می نگریست؛ بادی به غبغب انداخت و هل من مبارز طلبید.
عمران از بالای دیوار، سرکی کشید و صحنه پیش رو را نگاه کرد؛ او می دید که شور و شوقی عجیب در بین مسلمانان افتاده است؛ انگار کسی که امروز علم مبارزه را به دست گرفته بود شخصی خاص بود که جایگاهی ویژه در بین مسلمانان داشت؛ آن شخص به تنهایی از جمع مسلمانان جدا شد و جلو آمد، عمران از آن فاصله درست نمی توانست چهره آن شخص را تشخیص دهد؛ اما به نظرش آمد که او را می شناسد و یا شاید حس درونی اش به او چنین گوشزد می کرد.
آن مرد جلو آمد، شمشیر دو لبه اش را در هوا چرخاند و فرمود:
منم که مادرم مرا حیدر نامیده
شیر بیشهای هستم که خشم و قهرش سخت است.
با بازوانی قوی و با خشمی سخت
مانند شیری شرزه پیش می آیم و
گردن کفار را میزنم؛ با شمشیرم،
شما را تار و مار خواهم کرد!!!
با این شمشیر آنچنان به شما ضربه می زنم که مهره کمر شما از هم جدا شود!
مرحب با شنیدن رجز خوانی آن مرد که خود را حیدر نامیده بود؛ نیشخندی زد و شمشیرش را در هوا تکان داد و با سرعت به طرف آن مرد حرکت کرد و در حین حرکت می گفت: منم مرحب بن حارث، پهلوان پهلوانان خیبر، تو اگر حیدر کرار هم که باشی یارای مقابله با من را نخواهی داشت و من تو را با قدرت خویش به زانو در خواهم آورد؛ هنوز حرف در دهان مرحب بود که شمشیری دو لبه بر سرش فرود آمد و فرق سر مرحب را به دو نیم تقسیم کرد.
بچه حزب اللهی
🌹:#آن_پهلوان #داستان_واقعی #قسمت_بیست_سوم انس جلوی در چوبی و بزرگ خانه ای که عمران ادعا داشت از آن
خون مرحب در هوا فواره زد و جمعیت الله اکبر گویان، حیدر کرار را تشویق می کردند و حیدر بی توجه به صدای تشویق حضار، خود را به درب بزرگ و سنگین خیبر رساند و با یک حرکت، دری را که چهل مرد جنگی باز و بسته می کردند، از جا کند و آن را روی شکاف بین قلعه و لشکر گذاشت تا آن در عظیم، نقش پلی را داشته باشد برای ورود سربازان اسلام به قلعهٔ خیبر...
همزمان با بلند کردن درب خیبر انگار ندایی از ملکوت بلند شد و در آسمان پیچید و همگان همراه آن ندا تکرار کردند«لافتی الا علی و لا سیف الاذوالفقار»
عمران هم ناخوداگاه این عبارت را تکرار می کرد و زیر لب می گفت: گویی دست خدا از آستین این مرد بیرون آمده، چون کندن در خیبر نیروی مافوق قدرت بشری می خواهد.
در این هنگام ناگهان رؤیای چندین ماه قبل عمران در ذهنش جان گرفت، انگار مادرش به او اشاره می کرد که به دنبال«آن پهلوان» برود و عمران اینک با تمام جان، یقین داشت که منظور مادرش از آن پهلوان، مرحب نبوده و مردی ست که فرق مرحب را به دو نیم تقسیم کرد.
پس عمران با عجله از کمینگاهش پایین آمد، خیبر نشینان را می دید که از ترس جان و از ابهت حیدر کرار به دنبال جایی برای پنهان شدن می گشتند و خیبر بدون سرباز و نگهبان و مرد جنگی مانده بود، انگار که تمام خیبریان در مرحب خلاصه میشدند و تمام مسلمانان در حیدر و اینک که حیدر کرار، مرحب را از نفس انداخته بود پس کل خیبر و تمام دژهایش تسلیم مسلمانان شدند.
ادامه دارد...
#طاهره_سادات_حسینی
🌹💠🌹💠🌹💠🌹
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
🔘 لحظه ی ترور دو پلیس راهور در ریگان کرمان لحظاتی پیش
👈ثبت شده توسط دوربین های امنیتی
تصویر دو مامور پلیس راهور که درپی حمله افراد مسلح در کرمان به شهادت رسیدند
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️انا لله و انا الیه راجعون
💔▪️قرارگاه قدس سپاه : دو تن از بسیجی های غیور طرح امنیت که مرزبانان این خاک و بوم بودند حین بازگشت از شیفت مرزی (مرز سراوان) و عزیمت به منزل توسط افراد مسلح ناشناس مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و در دم به شهادت رسیدند 🌹😞
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شبه نظامیان دروزی سویدا (متمایل به اسراییل )شب گذشته با حمله به جرمانا دمشق، منطقه را از تحت کنترل حکومت الجولانی خارج نمودند
@BACHE_HEZBOLLAHi
#بچه_حزب_اللهی