فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡🕊
اگر نبود خون حسین
خورشید سرد می شد و
دیگر در آفاق جاودانه شب
نشانی از نور باقی نمی ماند...✨
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
صلی الله علیک یا مولای
یااباعبدالله الحسین (ع)
و صلیاللهعلیکیا مولاتی
یا فاطمه الزهرا(س)🖤
#فاطمیه
شب تون فاطمی ✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مولا جانم
دوری تو
اثر جمع بدیهای من است...😔
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
دعا برای استقامت و پیروزی مردم غزه
را فراموش نکنیم 🙏🏻
بخوانیم همه با هم 🤲
🔹 اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ 🔹
.
مولای غریبـــم💚
گفتیم بیا ولی دلی تنگ نشد
بر هیچ لبی نام تو آهنگ نشد
صد بار شده وزیر فرهنگ عوض
صد حیف که انتظار فرهنگ نشد
صبحتون مهدوی ✨🌺
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه است و من و حسرت يك برگ برات
شب جمعه است و دلم تنگ تو ای راه نجات
باز هم فاصله ها بغض گلوگير شده است
السلام ای شه بی يار و قتيل العبرات
صبحتون حسینی♥️✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🎙#آیت_الله_بهجت
🌱 با سیدالشهدا می شود...
از آیت اللّٰه بهجت(ره) پرسیدند:
"آقا می شود راه صد ساله را یک شبه رفت؟!"
ایشان فرمودند:
«با سیدالشهدا(؏) میشود»
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
هر شهید یک فانوس است
میسوزد و نور میدهد
و از کنار او بودن تو هم نورانی میشوی
با شهدا که رفیق شدی شهید میشوی❤️🕊 !
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🕊
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
«چرا در قبر ميگويند بدان پيغمبر تو كيست, امام تو كيست، اين «رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً» را چرا ميگويند در پشت سر هر نماز بخوانيد. تعقيبات ما دو قسم است نماز صبح، ظهر و عصر، مغرب و عشا، هر كدام يك تعقيبات خاص دارد؛ اما اين «رَضِيتُ بِاللَّهِ» يك تعقيب مشترك است در پشت سر هر نمازی مستحب است ما اينها را بخوانيم؛ برای اينكه در #شب_اوّل_قبر از ما سؤال ميكنند امام اوّل تو كيست؟ امام دوم تو كيست؟ مگر جريان #مرگ يک جريان آسانی است...»
❇️ درس اخلاق ٩۶/۵/١٢
رَضیتُ بِاللهِ رَبّاً وبِالاِسْلامِ دیناً وَ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وآلِهِ نَبِیّاً وَ بِعَلِىٍّ اِماماً وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِىٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسى وَ عَلِىٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْخَلَفِ الصّالِحِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ اَئِمَّةً وَ سادَةً وَ قادَةً بِهِمْ اَتَوَلّى وَ مِنْ اَعْدائِهِمْ اَتَبَرَّءُ...
🥀🕊 @BandeParvaz
.
آه از آن رفتگان بی برگشت..🕊
پر از حسرتیم
برای آخرین بارهایی که
فکر نمیکردیم آخرین بار باشد..
🌹 #پنجشنبه است
خیرات و #فاتحه و #صلوات برای
عزیزان آسمانی فراموش نشه🌹
روحشان شاد، و یادشان گرامی
🍃اَللّهُـمَّ اغْفِـرْ لِلمُؤمِنیـنَ وَالمُؤمِنَاتِ
وَالمُسلِمیـنَ وَالمُسلِمَـاتِ
اَلاَحیَـاءِ مِنهُـم وَالاَمـوَاتِ
تَابِـع بَینَنَا وَ بَینَهُـم بِالخَیـراتِ
اِنَّکَ مُجیـبُ الدَعَـوَاتِ
اِنَّکَ غافِـرَ الذَنـبِ وَالخَطیئَاتِ
وَ اِنَّکَ عَـلىٰ کُلِّ شَـیءٍ قَدیـرٌ
🌷اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ و عجِّل فَرَجَهُم🌷
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
امام خامنهای:
بنظر من دانشجوی موفق کسی است که:
خوب درس بخواند،
خوب تهذیب اخلاق بکند،
وخوب ورزش بکند..
۱۶ آذر ماه روز دانشجو مبارک🌸
یاد همه شهدای دانشجو گرامی وراهشان پررهرو🌷🍃🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
امام خامنهای: بنظر من دانشجوی موفق کسی است که: خوب درس بخواند، خوب تهذیب اخلاق بکند، وخوب ورزش بکند
.
۱۶ آذر در کشورمان روز دانشجو نامگذاری شده؛
در واقع این روز، به یاد ۳ دانشجویی است که در اعتراض به دیدار رسمی نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا با شاه پهلوی آنهم چندی پس از کودتای ننگین آمریکایی ۲۸ مرداد، توسط رژیم ستمشاهی به شهادت رسیدند
روز دانشجو نامگذاری شد👨🎓
یادشان گرامی وراهشان پررهرو🌷
🏷 #روز_دانشجو
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
💥 #ازلحظه_مرگ_میترسی؟
شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من از لحظه مرگ بسيار ميترسم
چــه کنــم؟
🌱🌷امام صادق(ع) فرمودند⇩
زيـارت عاشـورا را زيـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
🍃💕امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا شفاعت #حسين علیـهالسلام
را هنگام ورود به قبر روزى من کن..
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وای خدای من 🥺
چقدر دلم پر کشید برای
حال و هوای شب جمعه های کربلا💔
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
مهمات روی دوش، تیر به سرش خورد و شهید شد و فقط گفت "یاحسین"
🔹تک پسر بود. خانهی بزرگی فروختند پولش را ریختند به حساب مسعود تا دیگر جبهه نرود. کارخانه بزند و خودش مدیر شود.
🔹️بار آخری که رفت؛ توی وسایلش یک چک سفید امضاء گذاشته بود با یک نامه: نوشته بود: «برگشـتی در کار نیست! این چک رو گذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم، به مشکل بر نخورید.»
🔹️دوباره مهمات را گذاشت روی شانهاش. یکی از دوستانش، دل از دستش رفت. صدا زد: «مسعود بس است!» نگاهش کرد: اما سرش را که برگرداند، تیر خورد توی سرش.
🔹️فقط گفت: «یا حسین» و همانجا افتاد و شهید شد.
📎مزار شهید #مسعود_آخوندی گلستان شهدا اصفهان میباشد.
#شب_جمعه_یادشهداباصلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
🕊پیش بینی روز شهادت❗️
🍃پدرشهید در رابطه با زمان شهادت فرزندش گفت:
مأموریتهای سوریه ۴۵ روزه بود اما سجاد به ما گفت ۲۴ روزه میروم و بر میگردم.
باعث تعجب بود که با وجود مأموریت ۴۵ روزه تأکید زیادی بر ۲۴ روز داشت؛ از روزی که رفت دقیقاً ۲۴ روز بعد خبر شهادتش را آوردند.
#شهید_سجاد_مرادی
#سالگرد_شهادت 🕊🥀
#شب_جمعه_یادشهداباصلوات 🌷
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_صد_و_چهارم ✍ آنچه باعث ایست و عدم حرکت میشود ، توقع و انتظارِ ب
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_صد_و_پنجم
✍ ♥️🦋
تمام شبکه
های دنیا مجازیست؛
دلم را تنها به شبکه های
حقيقىِ ضریح تو گره زدهام...
ای کاش خونههامون
یه خروجیِ اضطراری داشت که
دَرِش باز میشد به بینالحرمین:)💔
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم واهلک عدوهم من الجن والانس
#اَللهّم_ارزقنا_زیارت_الحسین
#شب_جمعه
✍پشت در اتاق شستشو منتظرباربد بودم،سعی میکرد صبوری کند تا صدایش نيايدبيرون،اما مگر با خودش بود؟نمیتوانست داد نزند ومن پشت در هزار بار ميمردم وزنده میشدم! پرستارصدازد،خانوم ....سریع پاتند کردم به داخل و تمام زخمهایش،زخمم شد تمام درد هایش،چنگال تیزی بود که به جان قلبم افتاده بود!خون آلود و دردناک چشم دوخته بود به من بی دل بینوا!سریع نگاهم را گرفتم وبه چشمهایش دوختم و آب میوه رابه سمت لبهایش بردم وسریع نوشيدتا جانی بگیرد اما میدانستم که بودنم در آنجا،جان تازه داده ولی باید میرفتم،چون جمع مردانه بود ونميخواستم معذب باشد،وارد اتاق شدم،سرپرستار که دیگر مراکامل می شناخت پرسید،ایشان سيگارميکشند؟ومن در جواب گفتم که بله!اوتذکرداد که نباید سیگار مصرف کند چون تمام اکسیژن خون اورا میسوزاند و این برایش مضر است!ضمنا فردابايدعمل شود،این عمل بسیار سخت و دردناک است،بنابراین استرس نباید به او وارد شودو....چشمی گفتم و وقتي باربد آمد،از من خواست که بروم و برایش یک پاکت سیگار و یک فندک بخرم!ولی چطور میتوانستم از مغازه چنین خریدی داشته باشم وازطرفی مگربرايش ضرر نداشت و خطرناک نبود؟آه خدای من! چقدرگاهي پیچیده میشود همه چیز ومن باید سرکلاف پیچیده ی گم شده راپيداکنم!نه یی گفتم وبه ديوهرروبروخيره شدم و گفتم دکترمنع سيگارکرده،....اما التماس او حالم را بد میکرد!لباس بیمارستان را عوض کردم وکيفم رابرداشتم!نميخواستم بامن قهرباشد! باید می گذاشتم خودش این آسیب را لمس کند!به جای یک بسته،دو بسته خریدم! خب،بايدبگويم فروشنده باتعجب ونگاهي مرموز براندازم ميکرد،من هم گوشی را برداشتم و الکی به نشانه ی تماس پرسیدم:باباجون از تخت نياپايين من خودم برات سیگار میخرم،فقط اسم سيگارتو یادم رفته!!!وبعد دیدم که انگار آرامش خاطرپيداکرده(که الحمدلله خانومه برای خودش نميخواد)نفس عمیقی کشیدم و زدم بیرون واز آن طرف خیابان سریع داخل بیمارستان شدم و کارت همراهم رانشان دادم وواردبخش شدم!باید کفش را داخل جا کفشی بیرون در می گذاشتم،ودمپايي ميپوشيدم چون بخش سوختگی باید عاری ازهر میکروب وعفونتي میبود،وارد اتاق شدم دیدم که باربدنشسته ومنتظراست!لبخندش رادوست داشتم حتی برای این خطای وابسته اش،ويلچير را آوردم ودمپايي زیر پایش،و کمک کردم بيايدپايين،کارسخت و سنگینی بود ولی دوست داشتم،حس خوبی به من میدهد،لبخند فاطمه از آن سوی تخت،احساس خوشایندی در من ايجادميکرد،چشمکي نثارش میکردم واوبرايم بوس ميفرستاد!داخل راهرو شدیم و باربد از من خواست که ببرمش داخل سرویس بهداشتی۲ که به عنوان شستشو و حمام استفاده میشد،در را بستم وکشيک دادم تا اوسيگارش رابکشد!عذاب وجدان داشتم،ولی وقتی می دیدم حالش خوش می شود،من هم حالم بهترميشد،عباس آقاهم به قول خودش فکر میکرد فقط خودش یواشکی سيگارميکشد اماديد،نه!رفیق بغلی اش هم اینکاره است!شب زودخوابشان برد ومن و فاطمه،مشغول گپ شدیم،به فاطمه گفتم عباس آقا فردا عمل دارد؟ او گفت که بله عمل پیوند دارد! هردوکلي باهم درد دل کردیم وبرای فردا نگران بودیم،تصمیم گرفتیم بخوابیم تا ۶صبح،ساعت ۴بود وانهارابيدارکرديم تا کمپوتی بخورند و دوباره بخوابند،بعدخودمان هم خوابيديم! باصدای پرستاربيدهرشديم،نمونه خون گرفت تا برای عمل مشکلی پیش نیاید،اماساعتي بعد برگشت و گفت که باربدکم خونی شدید داردوبايدخون به اوبزنندولي عباس آقا نه!به او گفتم بخاطرسيگاري که مصرف میکنی,است ولی دیگر ادامه ندادم تاعصباني نشود،ساعت ۹شد وهردورابه اتاق عمل بردند و همه مرتب به من زنگ میزدند،فاطمه گفت چرا به همه تماسهاپاسخ میدهی؟خب نمیخواستم کسی بيخبرونگران باشد ولی تصمیم گرفتم وقتی از عمل آمد به آنها زنگ بزنم،بنابراین تمام حواسم را به اتاق عمل دادم!رفتم سراغ مفاتیح بزرگ کنار اتاق عمل که داخل بخش سوختگی بود،و بازش کردم قبلشح وضو گرفتم و شروع کردم سوره ی یاسین را خواندم وفوتش کردم سمت اتاق عمل!فاطمه با کنجکاوی نگاهم میکرد،لبخندی تحویلش دادم واواز آرامش من همیشه تعجب میکرد،مرتب به من میگفت چقدر از توانرژي مثبت میگیرم،چقدر آرامی!خوش به حالت!
کاش منم مثل توبودم!
ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_صد_و_پنجم ✍ ♥️🦋 تمام شبکه های دنیا مجازیست؛ دلم را تنها به شبک
#دلنوشته
#صبرانه_ای_از_عشق
#قسمت_صد_و_ششم
✍ساعت دو بعدازظهر بود،برخلاف روزهای دیگرکه ساعت ملاقات بود،امروز اجازه ملاقات نبود بخاطر حساسیت عمل پیوند که افراد متفرقه ممکن بود با خودشان آلودگی را وارد بخش کنند،بنابراین همه از پیش،بیشتر تماس می گرفتند و تبدیل شده بودیم به منشی تلفن!باربداز تماسها کلافه بود و توجه میخواست،برای همین اشاره کرد که دیگر جواب ندهم!پرستارودکتر جراح بالای سرشان بودند،از انهاپرسيد که درد دارند؟انهاپاسخ دادند،خير! برای دکترعجيب بود..چون باید مترفین تا الان اثرش رفته باشدودرد شروع شده باشد،ولی هردو آرام بودند!از کتايون(پرستارمهربان بخش)پرسيدم چراساعت درد برای دکترمهم است؟ مگر چه اهمیتی دارد که درد کی بیاید!هروقت آمد شماراصداميکنيم!لبخندزدوچيزي نگفت!باید آنجا بودید ومي ديديد که مثل بچه ها آرام گرفته بودند!مشغول خواندن قرآن کریم بودم که سرپرستاربالحن خاصی گفت:خوب شد شمااومدي وگرنه کسی مدتها به این قرآن دست نزده و داره اونجا خاک میخوره!
نگاهم به ناخنهای جگری اش افتادوگفتم:خب چرا شما نرفتين سراغش؛من که موقتی ام ولی شماهميشه اينجايين وميتونيد استفاده کنید از محضر مبارک کتاب!
خنديدوگفت :ماوقتشونداریم!ضمنابهت نمیخوره انقده ملّاباشي!فاطمه از خنده منفجرشدوگفت:اوووه حالاکجاشوديدي!خیلی ملّای بلائی يه!ايناروببين!چطوري آرومن! حاصل ورد این خانومه! قرآن واکرده حاچ خانوم خونده،بعد فوت کرده سمت اتاق عمل،اینا که اومدن درد ندارن!
حواسم پرت شد!ناگهان پرتاب شدم به سالهاپيش!زماني که اميردربستربيماري بود و مهناز خانوم(عروس ما)برایش یاسین ميخواندواميرعزيزم آرام ميشدوميخوابيد!تا آن لحظه به یقین نرسیده بودم وفقط داشتم به یاد آن روزها،از سر عادت این کار را انجام می دادم،اما حالا به عینه برایم ثابت شده بود که معجزه چطورباکلام خداقابل لمس ميشود!؟به فاطمه گفتم ماجرا را وسرپرستارکه از حرف های من سر،درنمی آورد،رفت!پدرام پسر بغل دستی باربد همین طور داشت بادقت گوش میکرد،ناگهان گفت:خاله؟گفتم:بله!
_من درد دارم مامانم نیست،میشه برامنم قرآن بخونی آروم بشم؟
_بله خاله جون!
من وفاطمه باتعجب به هم خیره شدیم،شروع کردم به خواندن وبعد هم فوت کردم سمتش،وبه او گفتم آرام میشوی واگر کمک خواستی صدایم کن!او هم گفت:باشه خاله!
شام را که آوردند آنها رابيدارکرديم غذابخورندوبعدبخوابند،ذهنم درگيرپسرک بود،آیا میخواست بااین کارش مرامحک بزنديا می خواست واقعا آرام شود؟ باصدای باربد به خودم آمدم،عشقم چرا خودت نميخوري؟ شروع کردم به خوردن،باربد اخلاقش بود،تنهایی درحضور من غذانمي خورد،آن شب خیلی دلم پیش زخمهاودردهاي اميرم بود وبرای خودم یواشکی گریه ميکردم!نميدانم از خستگی کی خوابم بردولي دیگر صبح شده بود وپرستارداشت وضعیت رابه دکترشرح ميداد،مادرپسرک آمده بود و داشت غر ميزدچرا میوه هایت رانخوردي؟خب چه توقعی داشت!بچه بادست سوخته چطور از خودش پذیرایی ميکرد؟بامادرش دعواميکردوقهربود!مادرش با مرد دیگری ازدواج کرده بود وبرای پسرک اهمیت زیادی قائل نبود!روبه مادرش داد زد که کجا ولم کردی رفتی؟این خاله اگر نبود من از درد دیشب هلاک ميشدم!برو ازش بپرس چی خوند که من دردم ساکت شد توهم برا من بخون!
مادرش هاج و واج مرا نگاه کرد وگفت :این چی میگه؟
گفتم:اين نه!
پسرعزيزم!
هيچي براش سوره ی یاسین خوندم تموم که شد فوت کردم سمتش و بعد خوابید!همین!
ادامه دارد...
❌کپی به هیچ وجه جایز نیست ❌
باند پرواز 🕊
#دلنوشته #صبرانه_ای_از_عشق #قسمت_صد_و_ششم ✍ساعت دو بعدازظهر بود،برخلاف روزهای دیگرکه ساعت ملاقا
دوستان عزیزم 🔔🔔🔔
که دنبال کننده ی داستان شبانه مون هستید
در جریان باشید
امشب به پاس همراهی شما و جبران شبهایی که داستان را نداشتیم،
نویسنده ی بزرگوارمون دو پارت برامون ارسال کردند😍
جبران زحمت شون
صلواتی برای سلامتی خودشون وفاتحه ای برای
شادی روح برادر عزیزشون هدیه می کنیم🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتماببینید و کربلاتون را بگیرید امشب 🤲
علامت مومن اینه که هر چند وقت یکبار دلش تنگ میشه ..💔😭
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
حضرت مادر ...برامون یه برات کربلا شب جمعه
همین نزدیکیا
امضا کن😭
صلی الله علیک یا مولای
یااباعبدالله الحسین (ع)
و صلیاللهعلیکیا مولاتی
یا فاطمه الزهرا(س)🖤
#فاطمیه
شب تون فاطمی ✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┈───── 🌱🕊
╰─┈➤ @BandeParvaz