eitaa logo
بنده امین من
9.9هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ ♾ زوم بی نهایت 💐ویژه ولادت امام زمان (عج) 🟣نشر برای اولین بار تولید فضای مجازی معاونت تبلیغات حرم مطهر امام رضا(ع) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت دوم وقتی به خانه رسیدم بابا هنوز نگفته بود چه خبر که همه ح
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت سوم همان موقع آقای مدیر آمد توی حیاط مدرسه و مبصر کلاس ‏ها را خواست. هرکدام را مسئول کاشتن درخت‏ ها در یک سمت حیاط کرد و به مبصر کلاس ششم گفت: «عزیزی! برای من کاری پیش آمده که همین الآن باید بروم بخشداری. خودت با مبصر کلاس ‏های دیگر نظارت کنید تا درخت‏ ها را بکارند.» عزیزی انگار می‏ خواست چیزی بپرسد که آقامدیر گفت: «مشغول کاشت درخت ها شوید. اگر نهال ها زیاد بود، بیرون مدرسه را هم درخت کاری کنید.» آقای مدیر فوری موتورگازی‏ اش را روشن کرد و از در مدرسه زد بیرون. از دود موتورش داشتیم خفه می‏ شدیم که سورچمنی صدایمان کرد. فکر نمی‏ کنم مبصر کلاس به خوش ‏رفتاری سورچمنی توی کل دنیا گیر بیاید. ‏دور از چشم من گره روی گونی کنفی را بازکرده بود. یکی از ترکه‏ های آبدار مو را برداشته بود. آن را بالای سرش تاب می ‏داد. انگار می‏ خواست گوسفندها را ببرد چرا. یالاّ ببینم درخت‏ هایتان را بردارید و بروید طرف دیوار آفتاب‏رو... یوسف! آن ترکه‏ ها را بینداز دور و بیا این جا چاله بکن!»   «این‏ ها را بابام داده بکاریم. چرا بیندازم دور؟!»   «آن ها را بینداز دور، آن‏ ها به درد گوسفند چراندن هم نمی‏ خورند.»   دیگر داشت اشک‏ هایم سرازیر می‏ شد از دست این سورچمنی خپلو که گونی ترکه‏ ها را با احتیاط گذاشتم کنار دیوار توی سایه. رفتم به کمک منصور و افتادم به کار چاله‏ کنی. این جا بِکَن، آن جا بکَن. وقتی چاله ‏ای کنده می‏ شد، دو تا از بچه‏ ها هم بودند که فوری ریشه درختی را فرومی‏ کردند توی چاله و خاک می‏ ریختند پایش. به سورچمنی خوش‏ جنس گفتم: «این طور که درخت نمی‏ کارند... ریشه این درخت را نگاه کن سربالا مانده... آن یکی را ببین چقدر عمیق کاشته ‏ای... این نهال که اصلاً ریشه‏ ای برایش نمانده!» او هم ابروهایش را پایین آورد و گفت: «این قدر حرف نزن بچه. برو آن آبپاش را پر از آب کن بیاور!» سر بالا کردم و دیدم دورتادور مدرسه‏ درخت کاری شده؛ ولی هنوز نهال ‏های زیادی روی دست بچه‏ ها مانده است. عزیزی دستور داد همگی برویم توی فضای باز جلوی مدرسه و درخت‏ ها را بکاریم. توی شلوغ پلوغی مدرسه دویدم و رفتم گوشه ی حیاط، کنار ایوان مدرسه و شروع کردم به کندن یک چاله ی دراز که چند تا از بچه ‏های بیکار می‏ گفتند: داری قبر یزید می‏ک نی؟! خندیدم و فوری رفتم سراغ ترکه‏ های مُو و همان طور که بابا راهنمایی‏ ام کرده بود، آن ها را کنار هم به طور مایل توی چاله خواباندم. دو وجب از درازی ترکه ‏ها را توی خاک بردم و رویشان خاک ریختم. چاله دراز را هم زودی با آب پاش پر از آب کردم. کار تمام. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🍃سرود زیبای "یا اباصالح"🌷 💫کاری از: گروه سرود رایت المهدی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸حسین بابایی ۵ساله از مشهد شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸محمدسبحان ادب ۳ماهه شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸مبینا فلفلی شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸فاطمه زهرا حیدری شهرستان طرقبه شاندیز @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت سوم همان موقع آقای مدیر آمد توی حیاط مدرسه و مبصر کلاس ‏ها
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت چهارم آقای ماه ‏نظر وقتی با موتورگازی‏ اش برگشت، نگاهی به دورتادور حیاط مدرسه انداخت و خوشحال و خندان در حال گذاشتن موتورش روی جَک گفت: «آفرین به همه ی بچه ‏ها که محوطه ی مدرسه را درخت ‏باران کردند.» نگاهش که به قبر یزید افتاد، از عزیزی پرسید: «این ها دیگر چه درخت هایی هستند که ردیف شده ‏اند کنار هم و هیچ شاخه ‏ای ندارند؟!» تا عزیزی بخواهد حرفی بزند، من دویدم جلو و گفتم: «آقا مدیر اجازه! این ها همان ترکه‏ های مُو هستند که می‏ گفتم... قرار است خودشان ریشه کنند و برگ وبار بیاورند... اگر همه ی‏شان گرفت سال دیگر چند تایش را می ‏بریم جاهای دیگر می ‏کاریم.» آقامدیر مثل این که خودش آن جا بود؛ ولی دلش آن جا نبود. چند لحظه رفت توی فکر و با تعجب نگاهم کرد. مانده بودم دیگر چه بگویم که عزیزی همان حرف‏ های بابام را در مورد ترکه‏ های انگورم تکرار کرد: «این ها جورواجور از مُوهای روستا هستند آقامدیر. اگر این ترکه‏ ها ریشه کنند و سبز شوند، همه ایوان مدرسه پر می ‏شود از انگورهای رنگارنگ که هرکدام شان طعم و مزه ی خودشان را دارد.» چهره ی آقامدیر به گل لبخند شکفته بود و رو به من می‏گفت: «آفرین آفرین! صدای اذان عموحاجی از کوچه باغ پشت مدرسه به گوش می ‏رسید. آقای ماه‏نظر به عزیزی اشاره کرد زنگ تعطیلی را بزند. *** شب که نشسته بودم به مشق نوشتن، بابا پرسید: «ترکه‏ های مُو را کاشتی؟!» - «آره! خیلی هم خوب کاشتم شان؛ ولی آقامدیر تعجب کرده بود چرا این‏ هایی که کاشته ‏ام شاخ و برگ ندارند.» بابا خندید و گفت: «این آقامدیر شما بچه‏‏ شهری است، حق دارد ترکه‏ های مُو را نشناسد. حالا بگو ببینم دیگر چه نهال‏ هایی توی مدرسه کاشتند؟» - «همه جور نهالی بود. گردو بود، توت بود، بادام، هلو، زردآلو، حتی سنجد هم بود، شاید هم چیزهای دیگر.» - «آن وقت این ‏ها را با نظم و ترتیب کاشتید یا درهم برهم؟» - «همین طور قاتی پاتی کاشتیم رفتیم... هر یک متر یک چاله کوچولو می‏ کندیم و می‏ گذاشتیم شان توی چاله. خاک می‏ ریختیم پایشان.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▬▬▬✨❁﷽❁✨▬▬▬ جَمْکَراْنْ تو شهرِ قُم یه مسجدْ به نامِ جمکرانِ این مسجدِ قدیمی واسه امام زمانِ یه مسجدِ با شکوه برای شیعیانِ دعای مردم اینجا اَلْغوث و اَلْاَمانِ دعا واسه ظُهورِ آقا صاحبْ زمانِ امامِ مهربونی که غایب و نهانِ اُمیدِ شیعیانُ مُنجی واسه جهانِ از رو به رویِ مسجد یک بارِگَه عَیانِ ضَریحِ با شُکوهِ خانومْ معصومه جانِ برای مسجدِ ما این بهترین نِشانِ همسایگیِ حضرت یه لُطفِ بی کرانِ ✍شاعر : علیرضا قاسمی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ┈•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━ 💫مولودی نیمه شعبان (عج) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━ سالروز میلاد منجی عالم، حضرت صاحب الزمان، امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد. عیدتون کلی مبارکاااااا🌹😍❤️ (عج) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ 🍃همه‌ی اتفاقات خوب، برای انسان‌های مثب‌اندیش می‌افتد 🍃انسان‌هایی که زیبا فکر می‌کنند با دیگران با محبت رفتار می‌کنند 🍃شکرگزار هستند، خودشان را دوست دارند و به زندگی لبخند می‌زنند...😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
─━━⊱⋆✣✦﷽✦✣⋆⊰━━─ ❣❣ پرتوِروےتوتادرخلوتم‌دیدآفتاب می‌رودچون‌سایه‌هردم‌بردروبامم‌ هنوز ایڪه‌گفتےجان‌بده‌تاباشدت‌آرامِ‌جان جان‌بغمهایش‌سپردم‌نیست‌آرامم‌ هنوز "حافظ شیرازے" ⚘ 🏝کسی را دارم که نیم نگاهش را لحظه‌ای به نگاهی نمی‌فروشم کسی که تمامی لحظات بی‌کسی‌ام را با یاد او پر می‌کنم و این عشق را بارها اکران می‌کنم تا همگان بفهمند وجودش را که سهل است یک تار مویش را هم به دو دنیا نمی‌دهم امام زمانم دوستت دارم 🌥 @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
بنده امین من
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت چهارم آقای ماه ‏نظر وقتی با موتورگازی‏ اش برگشت، نگاهی به
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ داستان درختکاری قسمت پنجم - «بگو هفت بیجار... مگر هیچ کس از مردهای آبادی آن جا نبود بگوید چطور نهال‎ها را بکارید؟» - «نه نبود. فقط سهراب عزیزی مبصر کلاس ششمی‏ ها بود که زور می‏ کرد تندتند چاله بکنیم و بکاریم شان.» بابا قاه قاه خندید و زمزمه کرد: «کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر می‏ خواهد و مرد کهن. این طور که شماها درختکاری کرده‏ اید من که چشمم آب نمی‏ خورد از ده تا درخت یکیش هم سبز شود. سبز هم که بشوند، روی هم سایه می ‏اندازند و مثل صنوبر می ‏روند بالا. درخت نور می‏ خواهد که با این فاصله ‏ی کمی که کاشته ‏اید از نور محروم می ‏شوند.» از بس از درختکاری خوشم آمده بود، فردایش که روز جمعه بود، به بابا گفتم دلم می‏ خواهد به دست خودم توی زمین‏ هایمان درخت بکارم. می‏ خواهم روش درست درختکاری را یادم بدهی. بابا گفت: «امسال برنامه ‏ای برای احداث باغ جدید و کاشت درخت نداریم. نهال جدید آب زیاد می‏ خواهد که فعلاً قنات مان کم ‏آب شده و چشم به باران رحمت پروردگار داریم آب زیاد شود؛ ولی اگر بخواهی یکی دوتا درخت بکاری مانعی نیست. می ‏شود آن ها را کنار جوی آب باغ ‏دراز خودمان بکاری.» ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
┄━━•●-❥●•━━┄ 🌸محمد امین از شهرستان گراش، استان فارس @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
40.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄━━•●❥-🌤﷽🌤-❥●•━━┄ ✨ بچه های عزیز اگر می خواهید بدانید که چگونه می توان یار امام زمان(عجل الله فرجه شریف) شد، حتما کلیپ را تماشا کنید. @Bandeyeamin_man ─━━━✣✦━♥️━✦✣━━━─