eitaa logo
بنده امین من
10.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (قسمت چهل و پنج ) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 ╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮ @farzandetanhamasiry8_14 ╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯ 🔙1167 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18 امام سجاد ع؛ خدایا مرا از کسانی قرار ده که از والدین، چون سلطانی ستمگر میترسند. ❌خطر 👈پدر ومادر خیلی مهربونن، امامراقب باش سواستفاده نکنی و وارد حریمشون نشی! لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1168 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴ مصرف‌گرایی، چیز خوبی نیست. باعث می‌شود که عادت کنید به خریدن چیزهای غیرضروری... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚 1169 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎀🎀🎀 🎀🎀 🎀 ‌سلام بروی ماهتون 🤚✋ 🍃🌸 در پناه پروردگار چهارشنبه قشنگتوووون به خیر و نیکی🍃🌸 😊😊😊 💎💕💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 👑پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را به تصویر بکشد. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در چمن می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، پرندهو قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. ... اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است. تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند. این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. بعد توضیح داد : 👌آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود ، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود. لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚 1170 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
26.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (قسمت دوم : روزه) ⇦ ۸ تا ۱۱سال 🔰 ╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮ @farzandetanhamasiry8_14 ╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯ 🔙1171 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ البته اعتدال را هم رعایت کنید. بعضی چیزها لازم است به موقع عوض شوند... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1172 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗🍃 خورشیدی‌ و ما چو ذره ناپیداییم سر، بر درِ آستان تو می‌ ساییم صبح دگری دمید، برمی‌خیزیم تا دفتر دل به نام تو بگشایی الهی به امید تو 🍃💗 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتي که داشتيم ناهار مي‏خورديم، در زدند. من تندي چادرم را سر کردم و به طرف در حياط رفتم. مرد فقيري بود که پول مي‏خواست. آمدم و به پدربزرگم گفتم. پدربزرگ بلافاصله از جايش بلند شد و رفت دم در. فکر کردم پولي به مرد فقير مي‏دهد و برمي‏گردد. اما با کمال تعجب؛ صداي «يالله» آقاجون را شنيدم که معني‏اش اين بود که مهمان داريم. عمه زهرا چادرش را سر کرد و رفت از آشپزخانه بشقاب و قاشق و چنگال آورد و سر سفره گذاشت. آقاجون و مرد فقير هم آمدند و سرسفره نشستند مرد فقير، اولش خيلي خجالت مي‏کشيد. اما پدربزرگ آنقدر به او احترام گذاشت و محبت کرد. تا بالاخره او هم با ما خودماني شد. ناهارش را خورد و پولش را گرفت و رفت. عصري، آن آقاي پولدار هم که از پشت تلفن صدايش را شنيده بودم، آمد. با يک ماشين خيلي گران و راننده‏ اش. عصا زنان وارد شد و رفت به اتاق پدربزرگ. من محو کت و شلوار و عصا و کفش‏هاي قيمتي‏ اش شده بودم. عمه زهرا اصلا جلو نيامد. من هم مجبور شدم او را تا اتاق آقاجون راهنمايي کنم. آقاجون به آن آقا هم احترام گذاشت، اما ساکت و رسمي نه خنده‏ اي نه خوش و بشي ونه حرف اضافه ‏اي! انگار نه انگار که ثروتمندترين مرد شهر آمده بود تا مبلغ زيادي پول در اختيار آقاجون بگذارد. من باز هم تعجب کرده بودم. اما وقتي آن آقاهه رفت و عمه زهرا برايم توضيح داد که خمس مال آن آقا چقدر مي‏شود. برق از سرم پريد! اولش خيال مي کردم صحبت از چند صدهزار تومان باشد. بعد که عمه زهرا بيشتر توضيح داد. گفتم چند ميليون. اما وقتي عمه زهرا گفت که صفرهاي چک آن آقا از ميليون هم بيشتر است، سرم گيج رفت. بي‏ اختيار پرسيدم:«اين همه ثروت؟ پس چرا آقاجون، زياد تحويلش نگرفت؟ باور کن عمه زهرا رفتار آقاجون با اون مرد فقير خيلي بهتر از رفتارش با اون آقاهه بود!» عمه زهرا لبخندي زد و گفت: «علت داره عزيزم! آقاجون نمي‏خواد کسي فکر کنه بخاطر مال و ثروت زياد، مي‏تونه عزيزتر باشه. مالي که اون آقا داده، به جيب آقاجون نمي‏ره. بلکه حسابش با خدا تصفيه مي‏شه. پس اون آقا نمي‏تونه هيچ منتي بر آقاجون داشته باشه. اگه آقاجون هم قبول مي‏کنه که خمس مال اونو بگيره. داره در حقش لطف مي‏کنه!» فهميدن اين حرف‏ها کمي سخت بود. اما بيشتر که فکر کردم، يواش يواش چيزهاي تازه ‏اي فهميدم عمه زهرا ادامه داد: «ببين عزيز دلم! اگه يه روحاني، در برخورد با ثروتمندان احترام بيشتري از ديگران قابل بشه، مردم فقير سرخورده مي‏شن. ثروتمندان هم فکر مي‏کنن که منتي به سر اونا دارن و کم‏کم توقعات اضافي پيدا مي‏کنن. امام خميني هميشه مي‏گفت که اين انقلاب، متعلق به پا برهنه‏ هاست. اونا بودن که توي خيابونا ريختن و جلوي توپ و تانک و مسلسل، سينه سپر کردن و انقلابو پيروز کردن. اونا بودن که بعد از انقلاب هم، بچه هاشونو به جبهه فرستادن تا با دشمن متجاوز بجنگن و شهيد بشن.» حرف‏هاي عمه زهرا به اينجا که رسيد، چشمم افتاد به قاب عکس عموي شهيدم. با اينکه بارها اين عکس را ديده بودم و به عمو محسن که در جبهه شهيد شده بود. فکر کرده بودم. اما حالا حس ديگري داشتم. باز هم به آقاجون فکر کردم و احساس کردم دارم بيشتر مي‏شناسمش پدربزرگ، توي اين شهر براي همه عزيز بود. شايد علمش. تقوايش و حتي ثروتش از همه بيشتر بود. اما ترجيح داده بود ساده و فقيرانه زندگي کند. هم زخم شکنجه‏ ي ساواک را بر پشتش داشت و هم داغ شهادت بهترين فرزندش را در دل، درست مثل خيلي از مردم عادي کوچه و بازار، در حالي که مي‏توانست مثل يک ارباب، مثل يک حاکم، يا حداقل مثل آن آقاي پولدار شهرمان، زندگي پر زرق و برق و پر افاده ‏اي داشته باشد. ولي زندگي ساده و با صفا در آن خانه کوچک قديمي را انتخاب کرده بود. خانه ‏اي که در آن، با يک مرد فقير و گرسنه مثل ميهمان عزيز و محترمي رفتار مي‏شد. 🍂🍃🍂🌸🍃🍂🍃 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1173🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مرحمت بالا زاده لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1174🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ زندگی مصرفی، عاقبت خوبی ندارد. ممکن است ضررش به حودتان هم برسد... لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (قسمت چهل و پنجم : روحش شاد ) لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1175🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا