#ازشنبه ۵
مأیوس نشوید. با برنامهریزی حتماً به هدفتان میرسید...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1519🔜
#ارسالی_کاربر
نقاشی محمد تقی زاده ۵ ساله
برای دهه ی فجر
خیلی زیباست پسرم مرحبا به شما😍👏👏👏
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خداوند
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🍃
#داستان
داستانهایی از امام هادی علیه السلام
💢باد هم پردهدارش بود💢
بارها دیده بودند در بدمستیهایش با غضب دستور میدهد امام هادی علیهالسلام را به قصر بیاورند تاجانش را بگیرد.
اما امام که میرسد، بیاختیار، تمامقد احترامش میکند و مقابلش سر بالا نمیآورد.
خسته شده بودند از تناقضهای متوکل.😒
از در ملامت درآمدند: «این دیگر چطور دشمنی است که تو با این هاشمی داری؟! به کاخت که وارد میشود، همه نوکران تو میشوند نوکر او! کار به آنجا رسیده که جلو جلو پرده را هم برایش کنار میزنند، مبادا که دستش به آن بخورد و زحمتش شود!»😒
متوکل جام شرابش را کوبید روی میز: «غلط کردهاند! هرکس برایش پرده کنار بزند، خونش را میریزم. بمانید و ببینید».😡
امام وارد درگاه کاخ شد.
نوکران متوکل از ترس سرجایشان خشک شده بودند. امام پیش آمد. دیگر کسی جرئت نداشت برود طرف پرده. دو قدم مانده بود که امام به پرده برسد، باد زد و پرده را کنار کشید. وقتی میخواست برگردد هم.😊
امام که رفت، نعره متوکل به آسمان رفت: «از این به بعد، این پرده لعنتی را خودتان برایش کنار بزنید. کم مانده باد، پردهدارش باشد!»🌺
💢شیرین، مثل ایمان💢
با آبوتاب گفت: «نبودی صالح! خودم با همین دو چشم خودم دیدم که باد زد و پرده را از سر راه علی بن محمد کنار زد! کور شوم اگر دروغ بگویم!»
صالح، واقفی بود. این حرفها را نمیفهمید. رفیقش، پردهدار متوکل را دست انداخت و زد زیر خنده: «خرافاتی شدهای مرد!»😅
داشت میخندید که امام رسید. پیش از آن، هرگز همدیگر را ندیده بودند. امام، لبخندی زد و گفت: «صالح! خدا در وصف سلیمان پیامبر گفته «ما باد را در تسخیر او قراردادیم تا به امرش هرکجا خواست برود. پیامبر تو و اوصیای او که اولیتر از سلیماناند!»
صالح خیره شد در چشمان امام. چیزی در قلبش رخنه کرد؛ شیرین، مثل ایمان. شیعه شد.😍
۹
💢ادعای دروغین💢
معرکه گرفته بود، چه معرکهای!
ادعا میکرد زینب کبری است، دختر فاطمه اطهر سلامالله علیها.
مردم هم باورشان شده بود. خبر دهانبهدهان گشت تا رسید به متوکل. دستور داد زن را بیاورند پیشش.
- «چند ده سال از زمان پیامبر میگذرد! تو چطور جوان ماندهای؟»
زن با غرور و تکبر گفت: «جدم پیامبر دست روی سرم کشید تا به اعجاز دست او، هر چهل سال، یکبار جوان شوم».
متوکل فرستاد پی امام هادی علیهالسلام. امام رو به زن گفت: «گوشت فرزندان فاطمه بر حیوانات وحشی حرام است. اگر راست میگویی، برو داخل قفس شیرها!»
زانوهای زن لرزید. صدایش هم. پناه آورد به مقابله: «تو میخواهی من را به کشتن بدهی! اگر راست میگویی چرا خودت نمیروی؟»
نفسها در سینه حبس شد. شیرهای غرّان متوکل سر و دندان به قفس میکوبیدند و غرّش میکردند.
علی بن محمد علیهالسلام، بیحرف از جا برخاست، در قفس را باز کرد و داخل آن شد. شیرها آرام شدند. دورش را گرفتند و پوزههایشان را به عبای امام مالیدند. امام دستش را فرو برد در یال بلند شیرها و نوازششان کرد.💞
💢دو کیسه زر💢
هربار به بهانهای عدهای را میفرستاد تا خانه امام را زیرورو کنند؛
شاید که بهانه به دستش بدهند برای اثبات دشمنی امام با او تا علی بن محمد علیهالسلام را بکشد و راحت شود.
این بار، بهانه را مغرضی تنگنظر به دست متوکل داده بود: «من شک ندارم که هادی علیهالسلام میخواهد علیه تو شورش کند. خانهاش پر سلاح است. بفرست بروند ببینند».
متوکل سربازانش را فرستاد خانه امام را وجببهوجب بگردند. گشتند. میان اندک اثاث امام، دو کیسه زر پیدا کردند با مهر مادر خلیفه.
ترسان و لرزان، خبر کیسهها را برایش آوردند. خون، خونش را میخورد. دستور داد مادرش را بیاورند: «کیسههای زر تو در خانه علی بن محمد چه میکنند؟»
مادرش گفت: «یادت که نرفته چطور مریض شده بودی؟ همه طبیبان دربار از شفای تو عاجز شده بودند.
هزار دینار نذر علی بن محمد کردم. خوب شدی. آن کیسهها نذرم بود که ادا کرده بودم».🍃
۱۱
پینوشت
منابع
۱- بحارالانوار، ج۵۰
۲-نگاهی به زندگی چهاردهمعصوم، شیخ عباس قمی، ص ۴۳۰
۳-اعیان شیعه، ج ۲، ص ۳۷
۴-شگفتیهای عالم برزخ، علی غضنفری، ص ۱۴
۵-آفتاب در حصار، زهرا مرتضوی، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، ۱۳۸۶
۶-شمشیرهای آسمانی، مسلم ناصری، پیام آزادی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1520🔜
بنده امین من
اوستا مراد خیلی فکر کرد که چی کار کنه ثواب نماز جماعت مسجدی هارو بیشتر بکنه. دید بهترین راه این هست
احڪـოـام با طعم ترش و شیرین🍒 :
اوستا مراد امروز ناراحته. این شکلی😔 آخه امروز سهشنبه بود. هیشکی سراغش رو نگرفت که داستان اوستا مراد چی شد😩.
بچه ها ایندفعه هم اوستا مراد تو مسجد یک سوتی داده، می خواست با پیامهای شما شاد بشه ولی از شما هم خبری نشد و این شکلی شد. حالا انشالله فردا با جوابهاتون جبران کنید که خوشحال بشه.
اوستا مراد کاری می کنه اهالی مسجد قبل از نماز هی صلوات بفرستند.
❓به نظرتون چی کار می کنه؟
📿 قبل از جواب دادن، خودتون یک صلوات بلند بفرستید...
ماشاالله...🌈
💐 منتظر جوابهای دختر و پسرهای پاک و مومنمون تا فردا ظهر هستیم....
#احکام
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1521🔜
34.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خلاقیت
درست کردن کیف 😍
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1522🔜
#ارسالی_کاربر
تسنیم بخشی9 ساله از تهران
خیلی زیباست دختر گلم😍😍👏👏👏
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
#دردونهخونه ۱
ممکنه خدایی نکرده در بعضی خونه ها بین دختر و پسر فرق بگذارند...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1523🔜
🍃🌸🍃
حضرﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ میخوری؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍی ﻛﺮﺩ
ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !
ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﭼﺮﺍ?!
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻮﻥ ﻭقتی که ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﻭﺯی ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ
ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ نمی کند ...
ﻭلی ﻭقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی ...
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ ...
ﺧــــﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ :
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍی ﺑﺮ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ
ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍﺳﺖ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻥ
#داستان
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1524🔜