فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خلاقیت
موشک فوتی با نی و کاغذ
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1784🔜
#خونهیمادربزرگه ۵
پدربزرگها و مادربزرگها زیاد بلد نیستن با کامپیوتر و موبایل کار کنند. راهنماییشون کنید...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1785🔜
سه تا قل هو الله بخونیمُ😍
یه دنیا ستاره بکشیم😍
یه شب بخیر قشنگ به امام زمان جونمون بگیم 😍
و بریم ...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1786🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
_🌹_سلام صبحتون بخیر...
حال دلتون خوب
خونه تون گرم
زندگیتون صمیمی
لحظه هاتون شیرین
حال هرروزتون عالی باشه
هر کجا هستید
آسمون دل تـون
از غم و غصه خالی...
صبح سه شنبه تون خوش و بخیر🌺
💭💜 چلچله💜💭
یکی بود یکی نبود
یک چلچله بود که تشنه اش بود. چلچله پرواز کرد و
آمد نزدیک آب. بال هایش که خورد به آب، خوش حال شد و زود تند سریع،
آبش را خورد. چونکه چلچله ها در یک چشم به هم زدن آب شان را می خورند.
چلچله دیگر تشنه نبود، اما حالا گرسنه اش بود. چلچله زود تند سریع، پرواز کرد توی آسمان.
از چپ به راست، از راست به چپ، شیرجه زد و چند تا پشه و مگس شکار کرد. چونکه چلچله ها حشره می خورند و سرعتشان هم برای شکار خیلی خیلی خیلی زیاد است.
چلچله، غذا را که شکار کرد، برگشت تا لانه اش را پیدا کند.
دوستان چلچله فریاد زدند: «هی! از این طرف! لانه ات اینجاست؛ زیر این سقف. »
چونکه چلچله ها با سروصدا کردن، محله شان را به همدیگر نشان می دهند.
چلچله آمد و جوجه ها از خوش حالی جیغ و داد کردند و گفتند: «ما گرسنه ایم!»
چلچله هم زود تند سریع، پشه هائی را که ته گلویش نگه داشته بود، ریخت توی دهان باز جوجه هایش.
چونکه چلچله ها غذای بچه هایشان را ته گلویشان نگه می دارند.
#داستان
💜
💭💜
💜💭💜
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1787🔜
#حیوانات
چلچله
اسم دیگر چلچله پرستو است.
وقتی چلچله ها می آیند، یعنی که فصل بهار آمده است.
خانه: آسمان ها، بیشتر آسمان آفریقا و اروپا
غذا: حشرات
🌸🍂🍃🌸
بنده امین من
زنگ شیرین احکام:😋 بعد از خوردن غذا، اوستا مراد از پنجره به آسمان🌞 نگاه کرد و متوجه شد که نزدیک اذان
زنگ شیرین احڪـოـام
حاج آقا به اوستا مراد گفته که موقع وضو حواسش باشه که آب مظهر لطافت و رحمته...
از اون روز به بعد الاغ اوستا سریع و قبراق شده🦄
همون الاغی که همش خسته و عرعرو بود و لگد می زد🐴
❓ به نظرتون چرا الاغه اینطوری شد؟
⏰ تا فردا ظهر، چهار شنبه، منتظر جوابهای خلاقانه بچه های مومن و دانامون هستیم.
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1788🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هنری
کیف یا سبد کنفی بسیار زیبا و خلاقانه
#خلاقیت
😍😍😍
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1789🔜
#خونهیمادربزرگه ۶
از خونهی پدربزرگها و مادربزرگ بیاجازه چیزی رو نپیچونید...
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1790🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_پلاک (قسمت سوم)
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1791🔜
🐥🏡لنگه جوراب 🏡🐥
لنگه جوراب قرمز تنهایی روی بند نشسته بود. حوصلهاش سر رفته بود. آهی کشید. نسیم، آه او را شنید و گفت: «چی شده؟ چرا آه میکشی؟» لنگه جوراب گفت: «خسته شدم. پس کی خشک میشوم؟» نسیم گفت: «اینکه غصه ندارد. الان خودم تو را خشک میکنم!» نسیم لنگه جوراب را برداشت و به این طرف و آن طرف برد. بچهی همسایه لنگه جوراب را دید. با خوشحالی فریاد زد: «لنگه جورابم پیدا شد!» لنگه جوراب گفت: «من که مال تو نیستم، من مال علی هستم.» بچهی همسایه داد زد: «نه، تو مال من هستی. جوراب من هم مثل تو قرمز بود.»
لنگه جوراب گفت: «نه. من مال علی هستم.» بچهی همسایه داد زد:«مال من هستی...» بچههای توی کوچه، صدای آنها را شنیدند.لنگه جوراب را دیدند. دست از بازی کشیدند و با خوشحالی گفتند: «لنگه جورابم پیدا شد! لنگه جورابم پیدا شد!» لنگهی جوراب گمشدهی آنها هم قرمز بود. نسیم تندتر وزید و لنگه جوراب را برد آن دورتر. اما بچهها هم تندتر دویدند. نسیم، های و هوی کرد و باد شد. باد لنگه جوراب را با سرعت از بچهها دور کرد. اما بچهها سوار دوچرخههایشان شدند و تند تند پا زدند. چیزی نمانده بود که بچهها به لنگه جوراب برسند که باد، هایی کرد و هویی کرد و توفان شد. گرد و خاکی شد که نگو! بچهها لنگه جوراب را گم کردند. لنگه جوراب از بس که چرخیده بود، گیج و ویج شده بود. توفان نمیدانست از کدام طرف برود. یک دفعه یک لنگه جوراب قرمز را دید که در هوا تکان میخورد. توفان به آن طرف رفت. علی کوچولو، لنگه جوراب قرمزش را در هوا تکان میداد و میگفت: «از این طرف... از این طرف...»
توفان، های و هوی خندید و لنگه جوراب را انداخت پایین. لنگه جوراب افتاد روی کلهی علی. علی از خوشحالی خندید و داد زد: «مامان ! لنگه جورابم پیدا شد!» لنگه جورابها که به هم رسیدند، از خوشی خندیدند.
#داستان
🐥
🏡🐥
🐥🏡🐥
🏡🐥🏡🐥
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1792🔜
بنده امین من
زنگ شیرین احڪـოـام حاج آقا به اوستا مراد گفته که موقع وضو حواسش باشه که آب مظهر لطافت و رحمته...
سلاااام✋
این آقا پسرا و دختر خانم های گلم 🌹 دیروز و امروز به سؤال احکاممون جواب دادن:
💢 محمد مهیار شهامتی9ساله از اردبیل: اوستا مراد به الاغش آب زیاد می داده
💢 یکتا باباخانی از شیراز: بخاطره اینکه او ثواب کرده بود وخوبی به دیگران یاد داده بود خدا جواب بهش داد.
💢 اسما شریفی زاده: چون خر اوستا مراد رام نشده.
💢 حنانه سادات: اوستا مراد حواسش نبوده، شیر آب را باز گذاشته، شیر آبکه چکه میکرده ، الاغ هم میفهمه.
💢 شهریار بحرانی ۱۱ ساله از تهران: اوستا مراد وقتی وضو می گیره نمی ذاره آب روی زمین بریزه و آب رو توی سطلی می ریزه و می ده به الاغش تا بخوره.
💢 علی کده هستم از زاهدان ۱۲ ساله: ممکن است اوستا ظرفی می گذاشت تا آب وضو بریزد در آن از از آن آب استفاده کنند.
💢 تسنیم بخشی 9 ساله از تهران : شاید قبلا اوستا مراد با الاغش بد رفتاری می کرد. بعد الاغش هم تنبلی می کرد ولی بعد اون روز اوستا مراد با الاغش خوش رفتاری می کرد بعد الاغش هم دیگه تنبلی را کنار گذاشت🐎🐎
۵تا دسته گل💐صلوات💐 تقدیمشون کنیم که خدا برای پدر و مادرشون حفظشون کنه که اینقدر خلاقند و احکام نمازشون را خوب بلدند😊
مرحبا بندهی خوب خدا👏👏👏👏
هفتهی بعد منتظر سؤال بعدی احکام اوستا مراد باشید😊
🍃