. 🌱
#صبحیزیبا ☀️
صبحها🌞لبخندیبچسبـانید
گوشـه لبتـان😊دلیلـش مهم
نیست❌اصلا نیازیبه دلیل
نـدارد🌀لبخنـد اسـت دیگــر
هفـت خـــان رستــم💪 ڪه
نیست🌺‼️
#سلام
#صبحتون_بخیر 🌤
#ارسالی_کاربر
سلام صبحتون بخیر
فاطمه محیا جمالی
سلام عاقبتتون بخیر متشکرم🌷🌷🌷
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
بنده امین من
#داستان چای و معما ننه راضیه آرام آرام چای مینوشید. من و نرگس هم کنارش نشسته و مثل هر شب منتظر ش
#داستان
مسجد گوهرشاد
کمکم از ضریح امام رضا علیه السلام فاصله گرفتیم و به طرف مسجد گوهرشاد رفتیم.
همین که داخل شدیم پدر پدرم گوشهای ایستاد و الله اکبر گفت.
وقتی نمازش تمام شد به او گفتم: «هنوز که اذان ندادند.»
پدرم گفت: «این نماز تحیّت است؛ یعنی نمازی که برای احترام می خوانند.»
فوری از جا پا شدم و من هم دو رکعت نماز خواندم و بعد گفتم: «خانوم گوهرشاد خیلی ممنون!»
پدرم لبخند زد:
_ منظورم از نماز تحیت، احترام گذاشتن به مسجده نه احترام گذاشتن به خانم گوهرشاد!
درسته که اینجا اسمش مسجدگوهرشاده و اگرچه خانم گوهرشاد خانم محترمیه؛ اما اینجا در اصل خونه خداست و خونه خدا بسیار محترمه و نماز ما همون احترام ماست!
امام علی علیه السلام می فرمایند: «از جمله حقوق مسجد این است که هرگاه داخل آن شدی دو رکعت نماز بخوانی.»
فوری از جا بلند شدم و نیت کردم:
_ دو رکعت نماز تحیت مسجد میخوانم، الله اکبر...
وقتی نمازم تمام شد پدرم گفت :« حالا که خیلی دوست داری برای خانم گوهرشاد نماز بخونی دو رکعت هم برای شادی روح ایشون بخون به من هم همین کار را میکنم؛»
برای سومین بار قامت بستم دو رکعت نماز می خوانم برای شادی روح خانم گوهرشاد، الله اکبر...
نویسنده سیدمحمدمهاجرانی
#قسمتبیستویکم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2707🔜
#سلام_امام_زمانم ❤
🌼🌿در تمناے نڪَاهت
بيقرارم تا بیایی
مڹ ظهور لحظہها را
ميشمارم تا بیایی...
🌼🌿خاڪ لایق نیست
تا بہ رویش پا ڪَذارے
در مسیرت جاڹ فشانم
گل بڪارم تا بیایی...
💚اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنا ✌️
بنده امین من
#داستان مسجد گوهرشاد کمکم از ضریح امام رضا علیه السلام فاصله گرفتیم و به طرف مسجد گوهرشاد رفتیم.
#داستان
بعداً
هوا حسابی سرد بود و باد شدیدی میوزید.
نماز تمام شده بود و مردم کم کم از مسجد خارج می شدند.
با بچهها دور بخاری جمع شده بودیم و منتظر رسیدن مربی قرآن بودیم.
از احمد پرسیدم: «راستی مسابقه دیروز را چه کار کردید؟»
احمد گفت: «بعداً میگم!
رضا گفت: «نکنه باختی میخوای صداشو در نیاری!»
_ بعداً میگم!
حمید گفت: «ببینم اصلاً تو را بازدی دادند، نکن فقط توپ جمع کنه بودی ها ها ها!»
_بعداً میگم!
جواد گفت: «من که میگم باختید اگه برده بودی تا حالا صد بار تعریف کرده بودی!»
_بعدا میگم!
همه از دستت عصبانی شدیم و گفتیم: «ای بابا! بعداً بعداً دیگه چیه؟»
احمد لبخند زد:
_ آخه پیامبر خدا می فرمایند: «توی مسجد از چیزهای دنیای نباید حرف زد!»
همین که بیرون رفتیم همه چیز را براتون میگم! میگم که من چقدر خوب بازی کردم و کاپیتان بودم میگن که چهارتا گل زدیم که سهتا شو خودم زدم! میگم که چه شوتهای محکمی میردم و همه دهنشون وا مونده بود میگم که...!
امین گفت: «ای بابا مگه قرار نشد توی مسجد از چیزهای دنیای حرف نزنی!»
احمد از کار خودش خنده اش گرفت:
_ای وای حواسم نبود!
نویسنده سیدمحمدمهاجرانی
#قسمتبیستودوم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2708🔜