بنده امین من
#داستان همسایهها رضا، حمید، احمد و قاسم توی کانون فرهنگی مسجد، روزنامهدیواری ماه اسفند را آماده
#داستان
عبادت با پشتی
داخل مسجد رفتم.🕌
هنوز وقت اذان نشده بود. بچهها توی مسجد بودند.
رضا، قرآن میخواند.📖
مجید، نماز مستحبی میخواند.
شعیب، کتاب« داستانهای پیامبر» را میخواند.📕
جواد مشغول دعا کردن بود و حمید داشت قرآنها را مرتب میکرد.📚
کنار دیوار نشستم و به پشتی تکیه دادم.😊
حمید مثل همیشه لبخند زنان به طرفم آمد.☺️
_ به جای اینکه بیکار بشینی بهتره یه کاری بکنی؛ نمازی، دعایی، قرآنی! اینجا جای عبادته داداشی!😉
پیرمردی که نزدیک من نشسته بود به حمید گفت:« ایشون هم مشغول عبادته!»😊
حمید گفت:« عبادت! تکیه زده به پشتی و همینجوری بیکار نشسته، این دیگه چه جور عبادتیه پدرجون؟»🤔
پیرمرد گفت:« پیامبر خدا میفرمایند:« کسی که در مسجد نشسته و منتظر نماز است همین کارش عبادت است»🌷
حمید آرام روی شانههایم زد:
_ داداش! تکیه بده و راحت باش، ببخش که مزاحم عبادتت شدم!😁
#قسمتدهم
نویسنده سیدمحمدمهاجرانی
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2630🔜