❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🍃صبحت بخیر ای غزل ناب دفترم
ای اولین سروده و ای شعر آخرم
🍃صبحی که یادتو در آن شکفته شد
گویا تلنگری زده بر صبح محشرم
تعجیل درظهورش #صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
مسئول جدید باغ وحش
سهیل به سختی کلمات توی مجله را هجی کرد:«ب ا غ باغ و ح وح و ح ش باغ وحش»
به تصویر مجله نگاه کرد. از مادر پرسید:«مامان این جا نوشته باغ وحش! این حیوونا هم تو عکس پشت میله هستن!»
مادر کنارش ایستاد به کتاب نگاه کرد و گفت:«بله پسرم نوشته باغ وحش!»
سهیل سرش را بالا گرفت و پرسید:«باغ وحش کجاست؟»
مادر توضیح داد:«به جایی که حیوانات رو توی قفس نگه می دارد تا مردم برن و اون ها رو ببینن باغ وحش میگن»
سهیل سرش را تکان داد و گفت:«وای وای وای چه جای بدی!»
به عکس نگاه کرد و ادامه داد:«مامان ببین این خرس توی قفس چقدر ناراحته! من باغ وحش رو دوست ندارم!»
مادر لبخندی زد و دست بر سر سهیل کشید:«با تو موافقم باغ وحش جای خوبی نیست»
سهیل مجله را کنار گذاشت و کمی فکر کرد و گفت:«اما من دلم میخواد حیوانات رو از نزدیک ببینم و باهاشون آشنا بشم!»
مادر خندید و گفت:«خب عزیزم خارج از باغ وحش نمیشه حیوانات رو از نزدیک دید» مجله را ورق زد و ادامه داد:«البته حیوانات اهلی رو میشه از نزدیک دید»
مادر که دید سهیل توی فکر است گفت:«حالا شما برو یه نقاشی خوشگل بکش منم کارها مو انجام بدم برای دیدن حیوانات یه فکری می کنیم»
سهیل گفت:«چشم» و سراغ دفتر و مدادهایش رفت.
مادر به اتاق رفت. از توی کمد کوچکش یک جعبه برداشت. بعد هم مشغول دوخت و دوز و چسب کاری شد.
کارش که تمام شد دست روی کمر گذاشت و گفت:«بالاخره تمام شد»
پیش سهیل رفت:«سهیل جان هنوز داری نقاشی می کشی؟»
سهیل نقاشی اش را برداشت و به مادر نشان داد:«مامان ببین خرسم چقدر خوشحاله!»
مادر سهیل را بوسید و گفت:«افرین پسرم خیلی زیبا شده! حالا بیا که می خوایم با هم بریم باغ وحش!»
سهیل با چشمان گرد پرسید:«باغ وحش؟»
مادر دست سهیل را گرفت و به اتاق برد. مادر با نمد و کاغذهای رنگی حیوانات باغ وحش را درست کرده بود. هر کدام از حیوانات در محل زندگی خودشان بودند. بعضی ها در جنگل، بعضی توی دشت و بعضی کنار ساحل!
مادر به وسیله تلفن همراه صدای حیوانات را برای سهیل پخش می کرد و در مورد هر کدام از حیوانات توضیحاتی می داد.
سهیل با همه ی حیوانات باغ وحش آشنا شد. رو به مادر گفت:«خیلی ممنون مامان جون من حالا همه ی حیوانات رو می شناسم!»
مادر لبخندی زد و گفت:«خیلی خوبه پسرم حالا تو مسئول جدید باغ وحشی و امشب می تونی حیوانات باغ وحش رو به بابا هم معرفی کنی»
#باران
#داستان
🌸🍂🍃🌸
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1445🔜
بنده امین من
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ الزّهَراء مجموعه انیمیشنی مادر خوبی ها 1️⃣ قسمت اول: مادر بابا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ الزّهَراء
مجموعه انیمیشنی مادر خوبی ها
2⃣ قسمت دوم: پیراهن بهشتی
#مادر_خوبی_ها
#انیمیشن
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1444🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی_کاربر
علی صالحی
۷ ساله
از استان همدان
ممنون آقا پسر گل
عیدتون خیلی مبارکا باشه😍
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
بنده امین من
#اوستامراد و اما ســـوال احـოـــڪام: یادتون ڪه هست امام جماعت ده به دیدن اوستا مراد رفته بود و ف
#اوستامراد
سلاااام✋
این آقا پسرا و دختر خانم های گلم 🌹 دیروز و امروز به سؤال احکاممون این جوابهای خلاقانه را دادن:
🔷حورا یوسفی کلاس سوم ۹ ساله شهر تهران: فکر کنم صحبت کرده همه حواسشان پرت شده ولی امام نماز جماعت محل نذاشته ونماز را ادامه داده
🔶علیرضاموذنی: در نماز جماعت حتما باید ردیف اول را کسانی بایستند که به سن تکلیف رسیده و نمازش شکسته نباشد و نماز را بلد باشد و اشتباه نخواند .
اوستا مراد در ردیف اول ایستاده است و چون احکام نماز را درست بلد نیست اشتباه خوانده و بقیه هم چون از طریق اوستا مراد به امام جماعت وصل بوده همه نماز ها باطل شده
🔷محمدسجاد فریدزاده ۹ساله از اصفهان: اوستا مراد داشت بدون مهر نماز میخوند و وقتی امام جماعت به اون سلام کرد اوستا مراد به جایی که فقط جواب سلام او را بدهد اوستا مراد برگشت و به او سلام کرد و چون بدون مهر داشته نماز میخونده و حواسش به نماز نبوده نماز اوستا مراد باطل شده و باید یک نماز دیگه بخونه
🔶زینب مرندیان ۸ سال و نیمه از تهران: به نظر من به خاطر چند مورد نماز اوستا مراد باطل شد
۱*به خاطر اینکه ما نباید سر نماز چیزی بخوریم و به خاطر اینکه اوستا مراد کشک در دهانش گذاشته بود تا آب بشه و کشک آب شده رو میخورد نمازش باطل شد
۲*وسط نماز اشاره کرد و صورتش را برگرداند و همینطور الله اکبرش رو تیکه تیکه گفت و این هم نمازش رو باطل میکنه
۳ * اوستا مراد بدون مهر نماز میخوند و باید با مهر یا چیزی که سجده میشه کرد نماز خوند
🔷 نرجس صفری: چون اوستا مراد احکام نمازش رو خوب بلد نبود 😊☺️
🔶فائض: پشت امام جماعت وایستاده به عنوان مامون ولی وسط نماز، نمازش رو قطع کرده و رفته
🔷محمدهاشم شعبانی: خواندن حمد و سوره در نماز جماعت در حالی که می دانیم خواندن حمد و سوره در نماز جماعت موجب بطالت نماز می شود.
🔶زینب تقوی ۱۱ساله: چون اون تنها واسطه بین مردم و امام جماعت بوده . بنابراین با باطل شدن نماز اون نماز بقیه هم به جز امامجماعت باطل میشه.😊
🔷محمدصدرا شامحمدی از نجفآباد: احتمالاً صف جلو پشته سره امام جماعت بوده وسط نماز رفته 🎺
🔶فاطمه عابدی کلاس هفتم: چون در نماز جماعت همه با هم وصل هستند تا نمازشون به جماعت حساب بشه.اما اوستا مراد که این کار رو کرد و نمازش باطل شد ، نماز کل صف و همه نماز گزاران که اقتدا کرده بودند به هم خورد به جز امام جماعت چون امام جماعت به کسی اقتدا نکرده .
🔷زینب مهدیزاده از اردکان یزد: به نظر من، اوستا مراد در صف جماعت طوری ایستاده بوده که بقیه نتونستن وصل امام جماعت بشن، برای همین بقیه نمازشون باطل شده.
۵تا دسته گل💐صلوات💐 تقدیمشون کنیم که خدا برای پدر و مادرشون حفظشون کنه که اینقدر خلاقند و احکام نمازشون را خوب بلدند😊
مرحبا بندهی خوب خدا👏👏👏👏
هفتهی بعد منتظر سؤال بعدی احکام اوستا مراد باشید😊
🍃
بنده امین من
#اوستامراد سلاااام✋ این آقا پسرا و دختر خانم های گلم 🌹 دیروز و امروز به سؤال احکاممون این جوابهای
حالا بریم ببینیم تو مسجد چه اتفاقی افتاد...
بعد از نماز، در مسجد هیاهویی شد، بیا و ببین. آقاها از یه طرف به اوستا مراد اعتراض میکردند و خانمها هم از پشت پرده.
اوستا مراد هاج و واج آدمهارو نگاه میکرد که چی میگن. گفت: من به شما چی کار داشتم؟ بمن چی کار دارید؟
امام جماعت رو به اوستا مراد کرد و گفت: اوستا جون چرا انقد بلند بلند نمازت رو خوندی؟ ببین چه وضعی درست شد؟
اوستا گفت: من هر وقت گله رو می برم چرا براشون بلند آواز می خونم خیلی خوششون میاد همشون شروع می کنند به بع بع کردن.
حاج آقا گفت: احتمالا اونها هم دارن بهت اعتراض می کنند.
اوستا جون قبل از امام جماعت نباید تکبیر بگی وگرنه نمازت باطله و انقدر تکبیر و حمد و سوره رو انقد بلند حوندی همه فک کردن امام هستی و با تو هماهنگ شدن. بقیه هم چون زودتر از امام تکبیر گفتن پس نمازشون باطله و باید دوباره نماز بخونند.
اوستا مراد گفت: من دوست داشتم نماز رو زودتر شروع کنم.
حاج آقا گفت: نماز جماعت احکام خاص خودش رو داره. هر کار دوست داشتیم که نمیشه انجام بدیم.
اوستا گفت: اومدم مسجد نمازم درست بشه، نماز بقیه رم خراب کردم.
حاج آقا گفت: حالا اشکال نداره. دوباره نماز جماعت می خونیم.
اوستا جون فقط این بار:
بعد از امام تکبیر بگو،
ذکرهارو آروم بگو که مزاحم بقیه نباشه.
حمد و سوره هم نمیخواد بخونی.
#اوستامراد
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1445🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐
📺
#کارتون_پله_های_سعادت(قسمت دهم : تبرى)
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سال 🔰
╭┅───🍃🌼🍃🌼🍃──.─┅╮
@farzandetanhamasiry8_14
╰┅──.─🍃🌼🍃🌼🍃───┅╯
🔙1446 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خلاقیت
❤️یه #کاردستی زیبا مخصوص روز مادر
ایده #روز_مادر
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1447🔜
بنده امین من
#خاندانویرانی ۲ به روایت آقا❤️ واقعیتهایی که باید در مورد رژیم پهلوی بدانیم تا عدهای نتوانند آن
#خاندانویرانی ۳
به روایت آقا❤️
واقعیتهایی که باید در مورد رژیم پهلوی بدانیم تا عدهای نتوانند آن را بزک کنند...
با اجازه!
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1448🔜
*😘 دستبوسِ مادر*
❤️ هم تکریم، هم صمیمیت...
✅ هم با *بوسیدن دست مادر* ایشان را تکریم کنیم و هم با عشق ورزیدن، صمیمیت را روز به روز بیشتر کنیم...
*💐به مناسبت روز مادر💐*
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1449🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🥀 ﷽🥀🕊
🌈 #صبـح را
از پنجـرهے چشـمانت تمـاشا میڪنم
چہ باشڪوه صبـحیسـت...
خندهٔ تـو
ڪہ با خورشیـد دمخـور میشـود..☀️
•••
😔💔 دل تنگم
و حوصله شرح نیست...
📎سلام ، صبـحتون شهـدایـی🌺
#سلام_امام_زمانم ❤️
.
🌷 خاطره ای از همسر شهید چمران:
🔷 یک هفته بود که مادرم را در بیمارستان بستری کردیم. مصطفی به من سفارش کرد که “شما بالای سر مادرتان بمانید و حتی شبها رهایش نکنید.”
من هم این کار را کردم. وقتی حال مادر بهتر شد و از بیمارستان ترخیص شد، به خانه آمدیم و من، دو روز دیگر هم پیش او ماندم.
🌹 یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد!
من با تعجب گفتم: “برای چی مصطفی؟!”😳
🌺 گفت: “این دستی که این همه روز، به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.”
گفتم: “از من تشکر میکنید؟! خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این کارها را میکنی!!”
❤️ گفت “دستی که به مادرش خدمت میکند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.”
هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم..
ــــــــــــــــ
#داستان
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚1450🔜