🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#رؤیای_عطیه🧕
هوا خیلی سرد بود.
وقتی عطیه از مدرسه برگشت
به مادرش سلام کردو زود به سمت بخاری رفت.
دستانش از سرما قرمز شده بود
و گونه هایش سرخ وگل انداخته بود.
آرام آرام تنش گرم شد.
احساس خوشی کرد.
بعد از ناهار
باید به کلاس نقاشی می رفت.
چون نقاشی را خیلی دوست داشت.
به مادرش گفت :مامان جان دوستم ملیحه برای فردا عصر جشن تولدش من را دعوت کرده.
اجازه می دهید بروم.
مادرش گفت: بله دخترم چون من خانواده اش را می شناسم.
عطیه خیلی خوشحال شد.
فردا عصر آماده رفتن شد.
ومادرش اورا به خانه ملیحه رساند.
مهمانها آمده بودند.
بعد از کلی خوش گذراندن وپذیرایی،
مادر ملیحه گفت:" براتون یک خبر خوش دارم.
بعد پرده ای که گوشه ی پذیرایی بود را کنار زد.
پیانویی دیده شد.
گفت:الان ملیحه برای شما پیانو می زنه.
ملیحه ازمادرش تشکر کرد.
وجلوی چشمان حیرت زده مهمان ها به نواختن پرداخت😳
عطیه واقعا خوشش آمده بود.
وقتی به خانه برگشت
به مادرش گفت:
مامان جان من هم دوست دارم به کلاس موسیقی برم.
نمی دونید ملیحه چه قدر قشنگ پیانو می زد.
مادرش گفت:
دخترم این که هر روز به یک چیزی علاقه مند بشی
وبخواهی هر روز به یک کلاس بری اصلا خوب نیست.
_مامان مگر چه اشکالی دارد؟
_ببین دخترم اگر تمام حواست را جمع کنی وروی یک موضوع تمرکز کنی به نتیجه بهتری می رسی.
اگر ذهنت دچار پراکندگی بشه،
اصلا از کلاس های مختلف نتیجه خوبی نمی گیری.
ولی عطیه نمی توانست متوجه شود.
ولی به خاطر احترامِ زیادی که به مادرش داشت قبول کرد.
شب بعد از شام
عطیه با پدرش هم.مشورت کرد وپدر گفت:عطیه جان همه ی ما تمایلات وخواسته هایی داریم،
باید ببینیم کدام بهتر است.
تمایل و خواسته بهتر را انتخاب کنیم.
دخترم الان به نظر شما کدام یک از تمایلاتت بهتره.
عطیه کمی فکر کرد وگفت:خوب معلومه درس خواندن.
پدر گفت: احسنت به تو دختر عاقلم.
پیشانی عطیه را بوسید.
و عطیه سعی کرد روی درس خواندن تمرکز کند.
گاهی کلاس نقاشی هم می رفت.
آخر سال که کارنامه ها آمد،
عطیه با بالاترین نمره قبول شده بود.
ولی دید که ملیحه ناراحت است.
خوب می دانست که ملیحه نمره های خوبی نیاورده.
چون بیشتر وقتش را برای یادگیری و تمرین پیانو گذاشته بود.
(فرجام پور)
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙349🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#زهرا_زهرا_یازهرا_سلام_الله_علیها
زهرا زهرا یا زهرا، فریادت در یاد ما
تا همیشه در ذهنِ، مسجد النبي مانده
خطبه ي فدك با آن، جمله هاي كوبنده
زير و رو كردي تو، بساط نامردان را
به خون خود بخشیدی، بهاي آن را
از آن، قدرت بيان، پُر شد، گوش آسمان
گرچه، قامتت كمان، زهرا
زهرا زهرا یا زهرا، فریادت در یاد ما
🌹⚜🌹⚜🌹
نام تو بها داده، استقامت زن را
خاك چادرت برده، آبروي دشمن را
خطبه ي تو جوشيد، درون جان زينب
به كوفه جاري شد بر، زبان زينب
ننگِ، شام و كوفه را، زينب، كرده برملا
بعد از، داغ كربلا، زهرا
زهرا زهرا یا زهرا، فریادت در یاد ما
🌹⚜🌹⚜🌹
ما نمي بريم از ياد، گونه هاي نيلي را
از زمانه مي گيريم، انتقام سيلي را
منتظر مي مانيم، به حرمت هم عهدي
كنار هم تا صبحِ، ظهور مهدي
شيعه، بيقرار تو، روزي، در بهار تو
مي آيد، مزار تو، زهرا
زهرا زهرا یا زهرا، فریادت در یاد ما
🌹⚜🌹⚜🌹
شاعر: محسن رضوانی
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙350🔜
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
📜داوریهای شگفت انگیز امیرالموُمنین علیه و علی اولاده الصلواة و السلام
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙351🔜
15.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺
#کارتون_مثل_نامه
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙352🔜
27.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺
#سفرهای_علمی(قسمت اول)
👈فریزل👩🏫، معلم عجیب و غریبی است و یک اتوبوس🚌 مدرسۀ عجیبتر از خودش دارد که با آن دانشآموزانش 👭👬👭را به سفرهای علمی خیلی عجیب و باورنکردنی و در عین حال بسیار هیجانانگیز میبرد...👌
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙353🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#داستان
#قرار 💫⚜💫
خواهرم سارا که از مدرسه برگشته بود،بعد از کمی استراحت درسای فردا رو آماده کرده بود.
نزدیکای غروب بود که بلوز تمیزوقشنگی تنش پوشید.جلوی آینه ایستاده بود وبا وسواس موهایش را شانه می کرد.گفتم خواهر جون <مزاحم شدم.جایی می خوای بری...؟>😊
گفت <جایی که نه داداشی اما...>☺️حرفش را نصفه گذاشت.موهایش را بافت و پشت سرش انداخت.
همین طور که با من حرف می زد خودش را مرتب و زیبا کرد.کم کم نگران شدم,🤔
نکند مهمان دارد ...نه جایی نمی روم، باید سر در بیارم 🤔.بین رفتن و ماندن مردد بودم که بوی عطر خوشی🌹🌹فضا را پر کرد.
سارا گفت:<یادته داداشی !این عطررو خودت برای تولدم خریدی...>❤️
وقتی حسابی مرتب و خوش بو شد.آمد وکنار من نشست تصمیم گرفتم بروم.🚶♂🚶♂
گفت<کجا؟من که جایی نمی خوام برم,فقط ساعت ۱۷/۵ قرار دارم...>‼️
بعد به ساعتش نگاهی انداخت.ساعت۱۷/۵ بود.سجاده نماز را پهن می کرد تازه فهمیدم
با چه کسی قرار دارد... .👌
خواهرم سارا اون روز دو تا جمله قشنگ بهم یاد داد و گفت:
🍀🌼🍀🌼🍀
امام حسن مجتبی علیه السلام به هنگام نماز بهترین لباسهای خود را میپوشید و در مورد دلیل این کار هم فرمود:
🌸🌿🌸🌿🌸
«خدای بزرگ زیباست و زیبایی را دوست میدارد. پس من برای پروردگارم خود را آراسته میکنم، زیرا خداوند میفرماید: نزد هر مسجدی خود را آراسته کنید. به همین دلیل دوست دارم بهترین لباسهایم را بپوشم.»
🌸🌼🌺🌼🌸
امام علی(ع) می فرماید :بهترین لباس,لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد.💯
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙354🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_آمد
🌷🌷🌷
✨مقام معظم رهبری(مد ظله) :
🇮🇷دههی فجر، در حقیقت مقطع رهایی ملت ایران و آن بخشی از تاریخ ماست که گذشته را از آینده جدا کرده است.
🌷🌷🌷
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙355🔜
🦋🌸🌼🦋👦
#شعر
#یاد_امام
من کودکی هستم، چون دیگران اما،
در باغ دل دارم، گل بوته ای زیبا،
گل بوته من هست،زیباتر از هر گل،
زیباتر از نسرین زیباتر از سنبل،
در دیده جان من، از عطر آن لبریز،
با آن بهارم من، دور از غم پاییز،
این گل های یاد است، یاد رخ رهبر،
یادش برای من، از عط گل بهتر،
او چون پرستویی، از شهر ما کوچید،
اما گل یادش، در سینه ها رویید،
یاد امام آری، همچون گلی زیباست،
او گرچه با ما نیست، یادش ولی با ماست
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙356🔜
40.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺
#کارتون_پهلوانان(پوریای ولی)
پهلوان پویای ولی با تیزهوشی و همکاری شاگردانش: پهلوان یاور، پهلوان صفی و پهلوان مفرد، در مقابل مکر و حیلهٔ اسکندرخان، داروغهٔ طماع، حریص و جاهطلب شهر، ایستادگی و مبارزه میکند. همچنین گفتههای پوریای ولی آمیخته با نکات اخلاقی و فرهنگی است. داستان این مجموعه در شهر خوارزم، از شهرهای خراسان قدیم، در قرن هشتم هجری قمری میگذرد.
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙357🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺
#کارتون_جعبه_کاردستی📦
هزاران راه وجود دارد که میتوانید جعبه مورد علاقۀ خود را بسازید؛ فقط کافی است از تخیل خود استفاده کنید! انواع حیوانات، آدم، هیولا، انواع وسایل نقلیه، عروسک و خیلی چیزهای دیگر! بکشید، بسازید و رنگ کنید.
🚙🐥🎎🤶👻🦆🐒🐝
هرکس میتواند یک هنرمند باشد! چیزهایی که شما نیاز دارید اغلب در خانه پیدا میشوند، مانند کارتن، جعبه، دستمال کاغذی و هر چیز دیگری که در اطراف شما است میتواند برای کاردستی زیبای شما مورد استفاده قرار گیرد. وقتی کاردستی میسازید تخیل و خلاقیت خود را به کار میبرید، هنر خود را به نمایش میگذارید و بیشتر از همه از ساخت کاردستی خود لذت میبرید👌😊
♦️🔆 ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙358🔜
22.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺
#کارتون_ماجراهای_کوشا(قسمت دوم:سایه)
کوشا سؤالات زيادی در ذهن دارد. پدربزرگش به کمک کيف آزمايشگاهی خود و دو طوطی به نام قرمزه و سبزه با انجام آزمايشهایی ساده به سوالات او جواب میدهد.
کوشا دوست دارد درمورد همه چیز بداند؛ دربارۀ آسمان، خورشید، ستارهها، باد، هوا، درختان و خیلی چیزهای دیگر. پدربزرگ با صبر و حوصلۀ فراوان به تمامی سؤالات او پاسخ میدهد. سبزه و قرمزه هم به پدربزرگ کمک میکنند؛ چمدان سبزرنگ پدربزرگ نیز برای نمایش بهتر آنچه پدربزرگ میخواهد آموزش دهد، وسایل مناسبی در اختیار آنها قرار میدهد.
♦️🔆#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙359🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
✨درخواست جالب نوجوان 12 ساله از مقام معظم رهبری✨
اگر شما جای من بودید و امام خمینی جلوتون بود، ازشون چی میخواستید⁉️
♦️🔆#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱ سالگی⬇️
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
🦋🌸🌼🦋👦
🔙360🔜
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#داستان
#من_و_مشقم 🧕✍📕
مریم از مدرسه برگشت.
بعد از ناهار خوردن و کمک به مادر سریع
دفتر و کتابش را از کیف بیرون کشید و مشغول به نوشتن شد.
مادرش گفت:
-دخترم الان زندایی و بقیه میرسند هر کاری داری زود باش که باید حاضر شویم، دیر میشود.
مریم ابروهایش را با نگرانی چین داد و گفت:
- مامان کاش حداقل یک ساعت بعد بیایند من اگر الان درسهایم را ننویسم تا شنبه وقت نیست.
تازه شنبه املا هم داریم.
مادرش با ناراحتی گفت:
اینبار همهچیز یکهویی شدهاست، تو هم از دَرس ماندهای...
مریم خودکار آبی را درآورد و شروع به نوشتن کرد.
هنوز یک صفحه ننوشته بود که زنگ در به صدا درآمد.
مریم و مادر هردوبه هم نگاه کردند و خندیدند.
مریم با لبخند گفت:
-دیگر چارهای نیست...
مادر دستش را مشت کرد و چشمانش را باز و بسته کردو گفت:
-آفرین...
در باز شد و زندایی با دو بچهی بازیگوش به داخل آمدند.
مریم عاشق بچهها بودـ
ولی دوباره خودکار به دست شد و ادامه داد.
داداش کوچولو از خواب بیدار شد.
مریم سریع خودکار را روی زمین گذاشت، و لوگوهای بازی را از کمد بیرون آورد.
از آنطرف آرش و سروش هم آمدند و با داداش کوچولو شروع به ریخت و پاش کردند.
با هر زوری بود یک صفحه هم نوشت.
فقط دو صفحه مانده بود، که دوباره زنگ خانه به صدا درآمد.
مریم در را باز کرد، مادربزرگ به آرامی داشت میآمد.
مریم به آشپزخانه دوید ،و کنار مادر ایستاد.
مادر گفت:
-چیزی میخواهی بگویی؟
مریم روی نوک پا ایستاد و آرام چیزی در گوشِ او گفت.
مادر لبهایش را به هم مالید، کمی فکر کرد و گفت:
-نمیدانم، شاید ناراحت شود، شاید هم نه...
مریم با نگرانی از آشپزخانه بیرون آمد.
مادربزرگ به در ورودی رسیده بود، مریم کمک کرد تا بنشیند، و برای او متکا آورد.
مادربزرگ گفت:
-دخترم هنوز حاضر نشدهای؟
مریم با کمی خجالت گفت:
-حاضر میشوم، راستش کمی درس دارم که باید بنویسم.
مادربزرگ گفت:
-آفرین پس بیاور و همینجا بنویس.
مریم با خودش گفت، فکر خوبی است هم مادربزرگ تنها نمینشیند و هم من مشقم را مینویسم.
صفحهی آخر را هم نوشت و فقط دو خط دیگر ماند.
پدرش آمد و تا از در وارد شد، گفت: بچهها سریع حاضر بشوید که دیر است. الان دایی کاظم هم میآید باید حرکت کنیم جادهی شمال شلوغ میشود.
مریم میخواست بنشیند آن دو تا خط را هم بنویسد که؛
یک لحظه خودکارش را نگه داشت.
پدرش عجله دارد!
درسش هم فقط یک کمی مانده است!
جنگی داخل مغزش شروع شد!؟
کدام مهمتر است؟! کدام واجبتر است؟!
کدام را اول باید انجام دهم؟!
خودکارش را داخل جامدادی جا داد. سریع وسایلش را جمع و جورکرد، و مرتب کناری گذاشت.
جورابهای داداش کوچولو را پوشاند.
روسری و چادرش را هم پوشید.
پدر دمِ در ایستاده بود.
با لبخند به مریم نگاه کرد و رو به مادر گفت:
-این دختر همیشه هر کاری را سر وقتش انجام میدهد، فکر میکنم اخلاقش مثل خودم است.
مادرش با خنده گفت:
-بله همینطور است.
مریم در دلش از خدا تشکر کرد و به داداش کوچولو کمک کرد تا باهم سوارِ ماشین شوند.
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سالگی🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 361 🔜
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#شعر
#فاتح_صبح_بهار
در میان آسمان خورشید
با نگاهی گرم می خندد
سر به روی بستر زربفت
در حریری نرم می خندد
در میان دست های صبح
سکه ی نور است این خورشید
اینک از روی صفا و مهر
آسموان او را به ما بخشید
صبح در آغوش بیداری
بچه ها را باز می خواند
با صدای دلنواز خود
یک نفس آواز می خواند
بچه ها در کوچه ها خوشحال
نغمه ی شادی به لب دارند
با دلی سرشار از ایمان
بانگ آزادی به لب دارند
صبح در آغوش بیداری
بچه ها راباز می خواند
با صدای دلنواز خود
یک نفس آواز می خواند
بچه ها در کوچه ها خوشحال
نغمه ی شادی به لب دارند
با دلی سرشار از ایمان
بانگ آزادی به لب دارند
⇦ #رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سالگی🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 362 🔜
کودک.mp3
2.96M
#صوتی
#شعر_انقلاب
شنیدنی🌹
خیلی قشنگه💫
⇦#رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سالگی 🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 363 🔜
48.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹
📺
#کارتون_جزیره_دانش(قسمت دوم)
ناخدا و ملوان در جزیرۀ دانش زندگی میکنند. این دو با کمک آزمایشات مختلف دانش خود را در علوم فیزیک و شیمی بالا میبرند.
هر قسمت این برنامه دارای بخشهای گوناگونی است که بخش اول آن انجام یک آزمایش علمی توسط ناخدا و ملوان است. در بخش دوم یکی از کودکان پُرکار میهنمان دربارۀ آزمایش علمی خود که قبلاً انجام داده و با آن آزمایش در مسابقات علمی شرکت کرده توضیح میدهد. سپس ناخدا و ملوان آزمایش علمی او را بررسی و توضیحات تکمیل کنندهای به ما میدهند. در بخش آخر نیز اطلاعات جالب و علمی دربارۀ یکی از حیوانات حیات وحش در اختیار ما قرار میدهند.
♦️🔷♦️
⇦ #رسانه_تنهامسیر ۸ تا ۱۱سالگی 🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 364 🔜
46.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹
📺
#کارتون_قهرمانان_مدرسه (قسمت دوم)
سه نفر ازبهترین مدرسه به نامهای عرفان، سینا و فراز که به ترتیب در کاردستی با قطعات جورچین، کار با رایانه و ورزش مهارت دارند، توسط معلم مدرسه انتخاب می شوند و ماموریت دارند که شهر را از دست گروه خلافکاری که در شهر اصراف می کنند نجات دهند ودرهر قسمت موفق به انجام ماموریت خود می شوند
⇦ #رسانه_تنها_مسیر ۸ تا ۱۱سالگی 🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 365 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹•••✧﷽✧•••🌹
#سرود_دهه_فجر
🇮🇷بیست و دو بهمن🇮🇷
⇦ #رسانه_تنها_مسیر ۸ تا ۱۱سالگی 🔰
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
http://eitaa.com/joinchat/992215059Caff98da854
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙 366 🔜