#نهجالبلاغه
سخنانی برگرفته از نامههای حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه
خطبه 72نهجالبلاغه
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2783🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
■ساخت باکس😍😍
#خلاقیت
#آمـوزشـے🍡
#ایـده_بـگـیـریـم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2784🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❖
برای زیبایی "چشمها"🍃
از "ترس خدا" اشک بریز...🌺
برای زیبایی صورت
"عادت وضو" را ترک نکن...
برای زیبایی اعصاب
در بارگاه خدا "سجده"کن...
برای زیبایی دل در دلت🍃
همیشه "یاد خدا" باش....🌺
الهی به امیدتو✌️
آخیش
کتاب کوچولو تکان خورد و داد زد:«آی کاغذم، وای نوشتههام، های شمارههام، آخ نقاشیهام»
کتاب بزرگ از بالای قفسه گفت:«آرومتر بچه جون، این همه داد و بیداد نکن»
کتاب کوچولو یک لحظه ساکت شد. خواست سرجایش بنشیند که دردش آمد. فریاد زد:"آی کاغذم، وای نوشتههام، های شمارههام، آخ نقاشیهام"
همین موقع امیر وارد اتاق شد. کتاب کوچولو را روی زمین دید. ابروهایش را توی هم کرد و گفت:«کی این بلا رو سر تو آورده؟»
کتاب کوچولو را روی زمین گذاشت و از اتاق بیرون دوید.
کتاب کوچولو خطهایش را بالا کشید و گفت:«اصلا با امیر قهرم»
کتاب بزرگ پوفی کرد و گفت:«اگه تو رو میگذاشت توی قفسه دست خواهر کوچولوش بهت نمیرسید»
کتاب کوچولو تا اسم خواهر امیر را شنید جیغ کشید:«آی کاغذم، وای نوشتههام، های شمارههام، آخ نقاشیهام»
امیر همراه مادر به اتاق آمد. مادر کتاب را روی میز گذاشت. از توی کشو چسب، پاککن و جلد را بیرون آورد. امیر پاککن را برداشت و خطخطیهای روی کتاب کوچولو را پاک کرد. مادر به قسمتهای پاره شده چسب زد و با کمک امیر کتاب را جلد کرد.
امیر کتاب کوچولو را کنار کتاب بزرگ توی قفسه گذاشت.
کتاب کوچولو نفس محکمی کشید و گفت:"آخیش" و خوابید.
#باران
#داستان
🌸🍂🍃🌸
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2785🔜
#نهجالبلاغه
سخنانی برگرفته از نامههای حضرت علی علیه السلام در نهجالبلاغه
خطبه 160نهجالبلاغه
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry8_14
═══••••••○○✿
🔚2786🔜