🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#نماز_خواندن_خوابیده
حمید روی تخت بیمارستان بود. ملافهی سفیدی سرش کشیده بود و آروم آروم اشک میریخت. دو روز بود که از عمل او میگذشت. حمید حوصلهاش حسابی سر رفته بود. او یک غصهی بزرگ دیگه هم داشت. او فکر میکرد در اتاق بیمارستان نمیتونه نماز بخونه. دلش برای مسجد، بچههای مسجد و تکبیر گفتن در نماز جماعت تنگ شده بود. یهدفعه صدای در اومد. نگاه حمید به آقای سبحانی، روحانی مسجد، افتاد. او با دوستان حمید به عیادتش اومده بودند. آنها با حمید سلام و احوالپرسی کردند. آقای سبحانی دست حمید رو در دست گرفت و برای شفاش دعا کرد و بچهها آمین گفتند. آقای سبحانی گفت: «حمیدجان! چیزی احتیاج نداری؟» حمید گفت: «نه. فقط از این ناراحتم که نمیتونم از روی تخت بلند شم و نماز بخونم.»
آقای سبحانی گفت: «میتونی تیمّم بگیری و نشسته و حتی خوابیده نماز بخونی.» حمید گفت: «خوابیده؟» آقای سبحانی رسالهی کوچکی رو که همراه آورده بود، باز کرد و گفت: «بگیر، خودت بخون.»
🦋🌼🌸🦋👦
🔙53🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#احترام_به_پدر_و_مادر
✋سلام بچههای گلم
وقت قصه شب شده.
قصه امشبمون در مورد احترام به پدر و مادر هست.
بچه های گلم؛می دونید دو تا نعمت بزرگ که خدا به ما داده و ما هم باید قدر این نعمتهاش و بدونیم چیه؟ آفرین👏 به شما ؛ کاملا درسته ؛پدر و مادر 👨👨👦
دوستان عزیر ! می دونید احترام به پدر و مادر 👨👨👦 اون قدر مهمه که خداوند در قرآن به احترام گذاشتن به اونها تاکید کرده!
یکی از فرمانهای بسیار مهمّ خداوند به همه ی بندگان که از راههای سعادت و خوشبختی انسانها در دنیا و آخرته، مهربانی به پدر و مادر👨👨👦 ( مخصوصاً مادر ) 🙍و دوری از اذیّت و آزار اونهاست.احسان به پدر و مادر👨👨👦 ، با هدف قدردانی از زحماتی که برای فرزندان👨👨👧👦 خود کشیده اند در واقع تشکّر و سپاس از خدای مهربونه و به همین دلیل نیکی به والدین👨👨👦 در سرنوشت انسان تأثیر به سزائی داره.
خدا بعد از نماز خوندن سر وقت، مهربونی با پدر و مادر 👨👨👦رو خیلی خیلی دوست داره و اونو به ما سفارش کرده . ما نه تنها حق نداریم به اونا حرف زشت بزنیم ، حتی اجازه نداریم صدامون رو از صدای پدر و مادر بلندتر بکنیم . ما موقع راه رفتن جلوتر از اونا راه 🚶نمیریم . و با اخم😟 هم نگاهشون نمیکنیم . ما حتی پدر یا مادرمون👨👨👦 رو هم، به اسم نباید صدا بزنیم بلکه باید با ادب باشیم و به حرفشون گوش👂 بدیم که اگه کسی حرفشون رو گوش 👂نده، یه گناه خیلی خیلی بزرگ کرده و خدا از دستش ناراحتِ میشه.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙54🔜
🦋🌼🌸🦋👦
🍃🌺همه باید!، به پدر و مادرشون👨👨👦 احترام بذارن و به اونا خوبی کنن . چون اگه کسی به پدر و مادر👨👨👦 خودش محبت و مهربونی کنه، خدا برای اون، توی بهشت یه خونه🏡 میسازه .
مهمتر این که، اگه پدر و مادر👨👨👦 از دستمون خوشحال باشن خدا هم، خوشحاله و اگه ناراحت بودن، خدا هم از دست ما ناراحته .
پدر و مادر👨👨👦 اینقدر عزیزن، که حتی اگه ما با محبت به اونا نگاه کنیم، عبادت کردیم و ثواب بردیم . چه برسه که باهاشون با احترام رفتار کنیم. تازه اگه کسی میخواد عمرش زیاد بشه، باید دل ❤️پدر و مادرش👨👨👦 رو شاد کنه و با اونا مهربون باشه ، تا براش دعا🙏 کنن و اون توی زندگیش موفق باشه. آخه دعای🙏 پدر و مادر👨👨👦 در حق فرزندشون مستجاب میشه.
خداوند متعال می فرماید : به پـــــدر و مادر👨👨👦 خود نيـــکی کنيد . ( اسراء / 23)
مبادا که آزار و شرّ و ضرر رسانی تو بر مادر و بر پــدر
امام رضا عليه السلام مي فرمايند :
کسی که از پدر و مادر👨👨👦 تشکُّر نکند ، از خُدا تشکُّر نکرده است .(ميزان الحکمه)
قال امیر المؤمنین علی(ع): بر الوالدین اکبر فریضة.
امیر المؤمنین علی(ع) فرمود: بزرگترین و مهمترین تکلیف الهی نیکی به پدر و مادر👨👨👦 است.
میزان الحکمة، ج 10، ص 709.
عزیزای من؛ما نباید جلو پدر و مادر 👨👨👦حتی پاهامونو👣 دراز کنیم به اونها کمتر از اف هم نگیم و به حرف اونا گوش👂 بدهیم و از اونها اطاعت کنیم. احترام گداشتن به والدین واجب هست هر چند کافر باشند.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙55🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#عادت_به_کار_خوب
#لیوان هایکاغذی
بچه ها 🚶🚶♀قدم می زدند و بستنی 🍧لیوانی می خوردند وبگو بخند😀 می کردند!
هوا گرم بود و بستنی 🍦خنک خیلی می چسبید!
سعید تا بستنی اش 🍦تمام شد، لیوان خالی اش را مثل توپ⚽️ بالا انداخت و آن را محکم شوت کرد!
رامین هم لیوان خالی بستنی اش🍦 را با یک ضربه برگردان به عقب پرتاب کرد!
احمد لیوان خالی اش را توی دستش نگه داشته بود. تازه لیوان خالی بچه ها را هم از زمین برداشت.
بچه ها گفتند: میخواهی این ها را برای یادگاری به خانه🏡 ببری؟!
احمد لبخند☺️ زد و چیزی نگفت. چند متر جلوتر به یک سطل بزرگ زباله رسیدند.
احمد از دور نشانه گیری کرد و لیوان ها را یکی یکی توی سطل زباله انداخت.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙56🔜
🦋🌼🌸🦋👦
به بچه ها👬 گفت: هم تمرین بسکتبال بود و هم تمرین یه کار خوب. آدم باید همیشه تمیز باشه. خدا تمیزی رو دوست داره. من هم دوست دارم از کودکی به کار های خوب عادت کنم.
خودت را عادت بده
به کار خوب همیشه
اگر همه خوب باشیم
دنیا چه زیبا میشه
حضرت علی (ع) می فرماید:
خودت را به کارهای خوب عادت بده.
میزان الحکمه، حدیث 12138
🦋🌼🌸🦋👦
🔙57🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#اتحاد
یکی بود یکی نبود توی یک جنگل زیبا روی یک درخت قشنگ یک لانه پرنه بود توی لانه سه تا تخم زرد بود وقتی پرنده زرد روی تخمها خوابید پرنده جفت برای او غذا می آورد چند روزی گذشت جوجه ها از توی تخم بیرون امدند اول خیلی قشنگ نبودند
جایی را هم نمی دیدند فقط دهانشان را باز می کردند و خانم پرنده و آقای پرنده برای آنها غذا می آوردند آنها با اتحاد وهمکاری جوجه ها را بزرگ کردند و زمان یاد دادن کارهایی شد که معمولا پرنده ها به بچه هایشان یاد می دهند خانم پرنده پرید پایین و یک تکه چوب را با منقار گرفت و پرید روی درخت جوجه ها هر کدام می خواستند به تنهایی یک شاخه چوب بزرگ را بالا بیاورند یکی میگفت من قوی ترم الان بلندش می کنم یکی دیگر میگفت خودم بلندش میکنم دعوا بالا گرفت و شروع کردند به هم نوک زدن خانم پرنده مهربون گفت جوجه های قشنگ با نمک من بیایید اینجا کارتون دارم
۱ - دعوا نکنید شما برادر و خواهرهستید.
۲- با هم باشید همیشه
۳- به این مورچه های کوچک نگاه کنید آن دانه که می برند مگر نه اینکه چندین برابر قد و قواره آنهاست ولی آنها با اتحاد و همدلی و انسجامی که دارند با هم دانه را بلند می کنند و همه در یک جهت حرکت میکنند در حالی که اگر این طرف و آن طرف میرفتند هرگز موفق به بردن دانه نمی شدند.
۴- کاری را انجام دهید که از عهده آن برآیید. حالا عزیزانم ببینم که چه میکنید. بعد هر سه پرنده با هم متحد شدند و آن تکه چوب را از زمین بلند کردند و پیش مامان پرنده نشستند.
و مامان پرنده گفت آفرین و آنها را در آغوش گرفت آنها را در آغوش گرفت آنها از مورچه ها یاد گرفتند که با هم متحد باشند تا توان انجام کارها را پیدا کنند.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙58🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#آنچه_برای_خود_نمیپسندی_برای_دیگران_هم_مپسند
انیمیشن دیدنی از روایت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در مورد آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند
🌼🌸👦
🔙59🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#وقت_افطار
وقت افطار داریم نزدیک میشیم
بیاین با هم به یاد خاطرات بچگی دعا کنیم😊
🌼🌸👦
🔙61🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#جدول_ضرب
آموزش جدول ضرب به صورت شعر
🚺🚹🚼
#ضرب✖️ به صورت شعر آسان راحت
دو 2تا چهار تائیه داداش مامان دائیه
دو3 تا زد به شیشه یعنی جوابش شیشه
دو4 تاهشته هشته ماشین بابات تو رشته
دو 5تایند هر دو مشت با هم هستند ده انگشت
دو 6 تا داریم امام پاسخ دوازده تمام
دو 7 تا چهارده معصوم یاشهیدند یا مسموم
دو 8 تا شانزده تا گل رو هر شاخه ش یه بلبل
دو 9 تا سن زهرا هیجده ساله و دانا
دو 10 تا بیست بیستی خدا هست و تو نیستی
سه 2 تا زد به شیشه یعنی جوابش شیشه
سه 3 تا نه تائیه نهار پلو ماهیه
سه 4 تا در قلب ماست دوازده نور خداست
سه 5 روز احسان پانزدهم رمضان
سه 6 سن زهرا هیجده ساله و دانا
سه 7 تا قدرش بدان بیست و یک رمضان
سه 8 تا بیست و چهاره هر کاری داره چاره
سه 9 تا روزش عجب بیست وهفتم رجب
ده 3 تا هم سی روزه ماه های سال و روزه
چهار 1 ذکر چهار قل رمز به شت است و گل
چهار 3 تا در قلب ماست دوازده نور خداست
چار 4 تا شانزده حاصل دانا شدی و فاضل
چهار 6 تا کن تو چاره جوابش بیست وچاره
چهار 7 تا بیست وهشته بلبل در باغ و دشته
چهار 8 تا حرف فارسی
سی و دو تاست نترسی
چهار 9 تا بیست و شیشه
یادت باشه همیشه
چهار 10 تا شد او رهبر
چهل سالگی پیامبر
پنج 1 نور و صفاست
پنج تن آل عباست
پنج 2 تایند هر دو مشت
با هم هستند ده انگشت
پنج 3 تا روز احسان
پانزدهم رمضان
پنج 8 تا شد اربعین
شد چهلم ماه دین
پنج 9 تا چهل و پنجه
فرصت طلا و گنجه
پنج 10 تا شد پنجاه روز
مدرسه بعد از نوروز
نه9 تا هشتاد و یک
صبحانه شیر با یک کیک
هشت 10 تا میشه هشتاد
صد افرین ای استاد
هفت 8 تا پنجاه و شش
گردو بخور با کشمش
هفت 7 تا چهل و نه تا
اخر شدی تو اوستا
شش 7 تا شد چهل و دو
هدیه دادم یه کادو
ده 6 تا هم که شصته
انگشت دست هم شصته
هشت 8 تا شصت و چاره
این که کاری نداره
نه 7 تا شصت وسه سن
پیامبر انس وجن
شش 10 تاهم که شصته
انگشت دست هم شکسته
شش 9 تا پنجاه و چار
پیچ باز کن با اچار
شش 8 تا شد چهل و هشت
ماشین بگیر برو رشت
شش 6 تا سی و شیشه
زبان بد یه نیشه
🦋🌼🌸🦋👦
🔙62🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#بالا_بلندی
این بازی در فضای باز انجام میشود. شرکت کنندگان یک نفر را به عنوان گرگ انتخاب میکنند که باید دنبال بچههای دیگر شرکت کننده بدود و آن ها را بگیرد. وقتی گرگ به یکی از بچه ها نزدیک شود او باید روی یک بلندی که از پیش تعیین شده، برود و تا وقتی روی بلندی است گرگ نمیتواند او را بگیرد. گرگ، بازی را با دنبال کردن کودکان دیگر ادامه میدهد. هر کس را پیش از این که روی بلندی بایستد بگیرد، گرگ میشود و کار او را دنبال میکند. وقتی گرگ، دنبال کودکی می دود، دیگران شعر میخوانند و شادی میکنندو در عین حال مواظباند گرگ هدفش را عوض نکند و آن ها را نگیرد. وقتی گرگ دارد دنبال کودکی می دود، بچه ها می خوانند:
گرگ بازی تنبلی هرگز مکن / جان من! خود رابه گوشه کز مکن
در این بازی ممکن است به جای بلندی، کودکان با گچ یا زغال، دایره یا مربعی بکشند و درون آن را جای امن بدانند.
امروزه، می توان این بازی را به خاطر هیجان و سرعت و تحرکی که دارد،و با هدف ایجاد شور و شادی، تقویت عضلات، سرعت و دقت به کودکان آموزش داد
🦋🌼🌸🦋👦
🔙63🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#حیاط_خونه
من تو حياط خونه
گذاشتم آب و دونه
تا گنجشکا آب بخورن
دون بخورن،يه کم
خرده نون بخورن
گنجشک ريزه ميزه
الآن توي حياطه
واي چه بي احتياطه!
توي حياط خونه
دنبال آب و نونه
جيک و جيک و جيک
دون مي خوره
خرده هاي نون مي خوره
نمي دونه رو ديوار
يه گربه در کمينه
داره اونومي بينه
گنجشک خبر نداره
گربه ي شيطون بلا
تو فکر يک شکاره
منم ميرم توي حياط
ميگم آهاي بي احتياط
بپر برو که گربه
الآنه در کمينه
داره تورو مي بينه
گنجشک ريزه ميزه
مي پره روي پشت بوم
از اونجا هم پر ميزنه
ميره به سوي آسمون
گربه ي چاق تپلو
ميگه ميو ميو ميو
غذاي من کجا رفت؟
پر زد و تو هوا رفت
🦋🌼🌸🦋👦
🔙64🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#روانشناسی_نقاشی_کودک
⁉️آدمک نقاشی کودک تان چه می گوید🎨🎭🖌
💁تحلیل نقاشی کودکان
کودکان #افکار و #احساسات خود را در نقاشیهای شان بروز میدهند و با بررسی نقاشیهایشان میتوان به اختلالها، اضطرابها، نگرانیها، تنش ها و افکار آنها پی برد.
یکی از تصاویری که معمولا بیشتر کودکان مادر و کودکی در نقاشیهای خود ترسیم میکنند، #آدمک است اما هر عضو بدن آدمک معنا و مفهومی میتواند داشته باشد.
👦سر بزرگ:
#سر جایگاه تفکر است و کودکان سر آدمکها را با اندازه های مختلفی میکشند. برخی معتقدند کشیدن سر بزرگ برای آدمک نشاندهنده #تکبر کودک است و برخی بر این باورند که سر بزرگ آدمک به معنی #دوست_داشتن خود است.
بعضی از کودکانی هم که عقبافتادگی ذهنی دارند، سر آدمک هایشان را بزرگ میکشند.
👶سر کوچک:
نشان میدهد کودک #ارزش زیادی برای خود قائل نیست. کودکانی که زمینه #افسردگی دارند نیز آدمکهای نقاشیشان را با سرهای کوچکی رسم میکنند.
👀چشم:
#چشم انعکاس #عمق_وجود_کودک است. بیشتر کودکانی که به مراکز مشاوره میآیند و با مادرانشان مشکل دارند، چشمهای آدمکشان را غیرطبیعی و عجیب و غریب میکشند.
نتایج بررسیهای مادر و کودک نشان داده کودکانی که مدام به آنها چشمغره میروند، چشمها را بزرگ و کودکان پرخاشگر چشمها را #عصبانی رسم میکنند اما کودکان شاد، چشمهایی #شاد و #خندان میکشند.
بعضی از کودکان به خصوص دخترها، روی #مژه ها و #ابروهای آدمک شان تاکید میکنند که این موضوع به زیبایی شناختی آنها مربوط میشود.
👄دهان:
کشیدن #دهان بسته و به هم فشرده نشانه تنش در کودکان و لبهای پهن و کلفت نشانه #پرخاشگری است.
معمولا کودکان بی اشتها یا آنهایی که زیاد حرف نمیزنند، دهان آدمک شان را کوچک میکشند.
کودکان شاد یک خط منحنی رو به بالا که نشانه شادی آدمک شان است و کودکان ناراحت یک خط با انحنای رو به پایین به عنوان دهان رسم میکنند.
😁دندان:
ترسیم دندانهای نوکتیز در نقاشی، #پرخاشگری کودک را نشان میدهد. برخی کودکان هم رابطه بین دندان و #جنسیت را در نقاشیهایشان به خوبی نشان میدهند.
مثلا وقتی کودک یک مرد را میکشد، دندانهایش را مشخص تر رسم میکند تا وقتی یک زن را نقاشی میکند.
👂گوش:
کودکانی که گوشهای آدمک شان را بزرگ و مشخص میکشند، دوست دارند حرفشان شنیده شود یا مدام شاهد دعواهای لفظی پدر و مادر و سایر اعضای خانواده هستند و این موضوع باعث آزارشان شده است.
برخی کودکان هم به دلیل انتقادهای زیادی که از آنها میشود، گوشها را بزرگتر و مشخصتر رسم میکنند.
👧موها:
دخترها به دلیل #جنسیت شان تاکید بیشتری روی کشیدن #موهای_آدمکهای نقاشیشان دارند و حتی گل سر را روی موهای آدمک شان میکشند ولی کمتر پیش میآید پسربچه ها موهای آدمک شان را با دقت بکشند.
😊گونه:
معمولا بعد از ۷ سالگی، کودکان روی گونه آدمک شان تاکید میکنند و این حالت را بیشتر در نقاشی #کودکان_شاد میتوان دید.
👩گردن:
ترسیم گردن بلند برای آدمک نقاشی نشانه میل به بزرگتر شدن است و به نوعی سن و جنسیت آدمک را نشان میدهد اما گردن کوتاه و پهن میتواند نشاندهنده خشونت کودک باشد.
👫سایر اندامها:
بعضی کودکان سینه های مادرشان را با دو خط منحنی نشان میدهند.
این نقاشیها به بحث روانشناسی کودکان در دوران شیرخوارگی برمیگردد و نشاندهنده دلبستگی های دهانی کودک به مادر است.
👣پا:
رسم #پاها اهمیت زیادی در تحلیل نقاشی کودکان دارد. پاهای به هم چسبیده آدمک نشانه اعتماد به نفس پایین او است.
پسر بچه ها معمولا به دلیل جنسیتشان پنجه های آدمک را نوک تیز و خشن میکشند اما دخترها معمولا گرایش دارند پاها را در اندازه های کوچکتری رسم کنند.
✋دستها:
#دستهای باز حس خوب کودک و ترسیم دستهای بسته یا دستهایی که در جیب آدمک است یا انگشتهای آن معلوم نیست، نشان میدهد کودک نمیتواند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کند.
کودکانی هم که دزدی های کوچک انجام میدهند یا پنهان کاری میکنند، دستهای آدمک شان را واضح و مشخص نمیکشند.
🙎تنه:
کودکان پرخور و چاق یا کودکانی که پدر و مادرشان چاق و درشت هستند، معمولا آدمک های چاق و فربه میکشند.
🖌🎨🎭🖌🎨🎭
🦋🌼🌸🦋👦
🔙66🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#پسر_قهرمان
کودکی ده ساله که دست چپش به دلیل یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد…
پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد!
استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند.
در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد.
بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.
استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.
سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!
سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود.
وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید.
استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی!
یاد بگیر که در زندگی، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی
🦋🌼🌸🦋👦
🔙68🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#فینگیلی_و_جینگیلی
در ده قشنگی دو برادر زندگی می کردند. اسم یکی از انها فینگیلی و دیگری جینگیلی بود.
فینگیلی پسر شیطون و بی ادبی بود و همیشه بقیه مردم ده را اذیت میکردو هیچکس از دست او راضی نبود.
اما برادرش که اسمش جینگیلی بود. پسر باادب و مرتبی بود هیچ وقت دروغ نمی گفت و به مردم کمک میکرد.
یک روز فینگیلی و جینگیلی به ده بالا رفتند و با بچه های انجا شروع به بازی کردند. بازی الک و دولک، طناب بازی و توپ بازی. در همین وقت فینگیلی شیطون و بلا یک لگد محکم به توپ زد و توپ به شیشه خورد و شیشه شکست. بچه ها از ترس فرار کردند و هر کس به سمتی دوید. ننه قلی از خانه بیرون امد. این طرف و ان طرف را نگاه کرد. اما کسی را ندید. ننه قلی به خانه برگشت و کنار حوض نشست. از انطرف بچه ها وقتی دیدند ننه قلی در را بست دوباره جمع شدند و شروع به بازی کردند.
ننه قلی یواش یواش در را باز کرد و صدا زد آی فینگیلی، آی جینگیلی، آی بچه ها، کی بود که زد به شیشه؟
جینگیلی گفت: من نبودم.
فینگیلی گفت: من نبودم.
ننه قلی از فینگیلی پرسید: پس کی بوده؟
فینگیلی که ترسیده بود به دروغ گفت: کار قلی بوده.
قلی با ترس جلو امد و گفت که کار او نبوده.
یکی ازبچه ها گفت: اگه کسی که این کارو کرده راستشو نگه، دیگه اونو بازی نمی دیم.
جینگیلی گفت: راست بگو همیشه، دروغگو چیزی نمیشه.
فینگیلی از حرف بچه ها پند گرفت و گریه اش در اومد. جلو رفت و گفت: ننه جان شیشه رو من شکستم. بیا بزن به دستم.
ننه قلی مهربون گفت: فینگیلی عزیزم حالا که متوجه اشتباهت شدی تو را می بخشم.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙70🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#خروس_ناز
وقتی خروس نازم🐔
قوقولی قوقو رو سر داد🐓
از یه روز خوبِ خوب🌤
بازم به من خبر داد⚜
گفت عزیزم بیدار شو😴
صبح شده باز دوباره🌤
هوا چه روشن شده☀️
خورشیدخانوم بیداره🌞
پاشو چشاتو واکن👀
دنیا خیلی قشنگه🏘
خورشیدخانوم طلایی،🌞
آسمون آبی رنگه🗻
زودباش با یاد خدا
از خواب ناز بیدار شو😴
وقتی صبحونه خوردی☕️
مشغول کار و بار شو👫
🌤🌞🌤🌞🌤🌞
🦋🌼🌸🦋👦
🔙71🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#شام_عمه_عنکبوت
🕷🕸
یک شب مامان و بابا عنکبوت به مهمانی رفتند. عمه عنکبوت آمد پیش کبوتی ماند...
کبوتی مثل هر شب آه کشید و گفت: آخ، اصلا حال ندارم و درس تار بافی ام را بخوانم🕸😩. الان می خواهم تاب بازی کنم. و خوب به صورت عمه نگاه کرد.🕷
عمه مثل مامان و بابا اصلا اخم نکرد😳لبخند زد و با شادی گفت: وای.. چه فکر خوبی 🤗! من هم اصلا حال ندارم شام بپزم. بیا با هم تاب بازی کنیم😉
کبوتی با تعجب زیاد به عمه نگاه کرد😶. با خوش حالی از تار تاب بازی اش آویزان شد و گفت: پس زود بیا عمه جان😬
دو تایی یه عالمه با هم تاب بازی کردند و خندیدند ولی کم کم بوی غذا از لانه همسایه آمد
کبوتی زود فکری کرد از تار تاب بازی بیرون پرید و گفت: اول می خواهم یک ذره درس بخوانم که دیر نشود، بعد تاب بازی کنم. این طوری شما می توانی یک ذره شام بپزی
عمه عنکبوت آه کشید و گفت: حیف.. و بی حوصله مشغول آشپزی شد👩🍳
کبوتی هم کتاب درسی اش را الکی باز کرد📖. وقتی دید حواس عمه عنکبوت به کارش است، یواشکی کتابش را بست و از تابش آویزان شد😇
همان وقت عمه با خوش حالی کارش را ول کرد و رفت پیش او
کبوتی با نگرانی به شام نصفه کاره نگاه کرد😥. بوی غذای همسایه گرسنه اش کرده بود. کبوتی آه کشید:
از تار تاب پایین پرید و پرسید: بهتر نیست اول کارمان را تمام کنیم بعد تاب بازی کنیم؟
عمه عنکبوت با غر غر شانه بالا انداخت و هر دو مشغول کار شدند. بوی آش توی هوا پیچید🍲
کبوتی درسش را تا آخر خواند و با شادی گفت: آخیش...🤗
دیدی چه فکر خوبی کردم عمه جان! حالا که دیگر کاری نداریم می توانیم با خیال راحت تاب بازی کنیم.
آن وقت قار و قور شکمش را شنید و پرسید: بهتر نیست اول شام بخوریم😋
🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸🕷
🦋🌼🌸🦋👦
🔙72🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#یه_روز_یه_آقا_خرگوشه
یه روز یه آقا خرگوشه🐰...رسید به یه بچه موشه🐭
🌼🌸👦
🔙73🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#عید_فطر
سلام بچههای عزیز. می دونید امروز چه روزیه؟ آره، درست گفتید، روز عید فطر. می دونید
بزرگترها در این روز چه کار می کنند؟ نمی دونید، خب، اشکالی نداره، من الان براتون توضیح می دهم.
معنی فطر خوردن و آشامیدن است، پس مسلمانان اجازه دارند در این روز و روزهای دیگر غذا بخورند و آب بنوشند.
در این روز همه ی مسلمان ها خیلی خوشحال و شاد هستند. چون توانستند ماه رمضان را روزه بگیرند
و امروز می خواهند از خدای بزرگ و مهربان شان جایزه بگیرند.
در روز عید فطر، بزرگترها دیگر روزه نمی گیرند، چون ماه مبارک رمضان تمام شده است و می توانند
همراه شما کوچولوها غذا بخورند.
در این روز، همه ی مسلمانان صبح زود از خواب بیدار می شوند و برای نماز عید فطر به مساجد می روند.
شاید شما هم تا الان به نماز عید فطر رفته باشید.
بعد از نماز مسلمان ها به عید دیدنی می روند. مثلاً به خانه ی فامیل ها و دوستان می روند و آن ها را می بینند.
راستی بچه ها در شب عید فطر بزرگترها باید به آدم های نیازمند کمک کنند. خدای مهربان از ما
مسلمان ها خواسته که در آخر ماه رمضان و در شب عید فطر یک هدیه به نیازمندان بدهیم که اسم
این هدیه زکات فطره است.
در این روز دعا کردن بسیار خوب است. پس حتماً در این روز دعا کنید و آن چیزی را که دوست دارید
از خدا بخواهید. خدای بزرگ شما کوچولوها را خیلی دوست دارد
و حتما به حرف شما گوش می دهد
🦋🌼🌸🦋👦
🔙74🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#شعر
#انار
صد دانــــه یاقــــوت
دستـه بـه دستـه
با نظــــــم و ترتیب
یک جا نشستـــــه
هر دانه ای هست
خوشرنگ و رخشان
قلب سپیـــــــــــدی
در سینـــــــــــه آن
یاقـــــــــــوت ها را
پیچیـــــــــده با هـم
در پـــوششــــی نرم
پــــــــرورددگـارم
ســـــرخ است و زیبا
نامش انار است
هـــم ترش و شیرین
هــم آبدار است
🦋🌼🌸🦋👦
🔙75🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#بازی
#گرگم_و_گله_میبرم
شرکت کنندگان این بازی باید بیشتر از ۴ نفر باشند. از بین آن ها یکی گرگ می شود و دیگری چوپان. همه ی کودکان پشت چوپان، کمر یکدیگر را میگیرند. هرچه تعداد بچه ها بیشتر باشد، بازی هیجانانگیزتر میشود. گرگ روبه روی چوپان و گلهای که پشت سرش است، می ایستد و میخواند: گرگم و گله میبرم. گوسفندان هم میخوانند: چوپون دارم نمیذارم.
ـ گرگ دندان نشان میدهدو می گوید: کارد من تیزتره، لقمه ی من لذیذتره.
ـ خونه ی خاله از کدوم وره؟
ـ از این ور و از اون وره.
گوسفندان شروع میکنند به راست و چپ حرکت کردن. گرگ هم همینکار را می کند. تا یکی از کودکان را که نتوانسته در حرکت با دیگران هماهنگ شود، میگیرد. او جزو دسته ی گرگ میشود،کمر گرگ را میگیرد و به جدا کردن گوسفندان از گله کمک میکند و با او شعر میخواند.
این بازی یک سرگرمی پرشور و نشاط است و مشارکت و کار گروهی را به کودکان میآموزد. بازنده ندارد و هر دو گروه برندهاند.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙76🔜
🦋🌼🌸🦋👦
#داستان
#عید_فطر
آن شب غوغایی بود انگار همه منتظرچیزی بودند همه حرف از ماه ورؤیت واینها می زدند. در تلویزیون و رادیو صحبت از ماه و اینها بود.
نمی دانم چه خبر بود؟ ناگهان خبرنگار اخبار تلویزیون گفت : هلال ماه رؤیت شد و فردا عید فطر است.
من نمی دانستم منظورشان چیست.سهیلا هم حال من را داشت.به خودم گفتم چون فردا عید است خوب می شود که روزه بگیرم.درست است که هنوز بر من واجب نشده ولی شاید چون عید است ثوابش بیشتر باشد.سهیلا هم فکر من را خوانده بودواوهم هوس کرد روزه ی کله گنجشکی بگیرد.
من به مامان گفتم:مامان عید فطر یعنی چه؟
مادر داشت اتاق را جارو میزدوصدای من را نشنید.برای همین گفت:نمی شنوم،بعداًبگو.سهیلا دوید پیش مامان وگفت:مامان سحری چه داریم؟مامان جارو را خاموش کرد وگفت:سحری هیچی نداریم!
می خواستی روزه بگیری؟سهیلا سرش را به نشانه ی «بله»تکان داد.مامان گفت:فردا عید فطر است وروزه گرفتن هم حرام.ان شا ا… سال دیگر که بزرگتر می شوی می توانی راحت روزه بگیری.من به مامان گفتم:حرام چیه؟مامان گفت:حرام مثل این است که در ماه مبارک رمضان روزه برتو واجب باشد ولی تو روزه نگیری.این روزه نگرفتن حرام است.
بابا گفت:درست است.برای مثال این که فردا که عید فطراست،توروزه بگیری.این روزه گرفتن حرام است چون خدا گفته.من گفتم:فهمیدم،حرام کاری است که انجام ندادنش ثواب دارد ولی انجام دادنش گناه محسوب می شود.درسته؟
مامان وبابا گفتند:درسته.بعد بابا گفت:خب دیگه بروید بخوابیدچون فردا صبح زودباید برویم مسجدچون آنجا جشن عید فطر است.
همه خوشحال بودیم،مخصوصا من،چون یاد گرفته بود حرام چه است.سهیلاهم خوشحال بودچون فردا توی مسجد جشن بود.
مامان وباباهم یک جورایی خوشحال بودند و یک جورایی ناراحت.خوشحال بودند ازاینکه عید فطر آمده وناراحت بودند ازاینکه ماه رمضان رفته.
عیدرمضان آمدوماه رمضان رفت
صدشکر که این آمدو صدحیف که آن رفت.
🦋🌼🌸🦋👦
🔙77🔜