eitaa logo
بنده امین من
10.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ های زیبای دختر گلم فاطمه خانم مهدیزاده ۹ساله از اردکان یزد احسنت 😍👏👏 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ های زیبای دختر گلم حورا خانم یوسفی ۹ ساله از تهران که با استفاده از کلیپ های آموزشی کانال انجام داده. احسنت 😍👏👏 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 👆👆👆👆👆👆👆 زیبای قرائت سوره مسد دختر خوبم فاطمه سادات طباطبایی ۸ ساله 🍃🌼🍃 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم اللّه الرحمن الرحیم🍀 .
💗🍃 صبح است بیا که پرواز ڪنیـ‌م دروازه دل بـ‌ه دوستے باز ڪنیـ‌م دیروز ڪه رفـت ، رفتـ‌ه را غم نخوریم یڪ روز دگَر بــ‌ه شوق آغاز ڪنیـــ‌م سلام صبحتون بخیر ☀️🍃 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: آرزوی نخل🌴 نخل ساکت و آرام گوشه ای ایستاده بود، شاخه هایش را بالا گرفت نگاهی به خورشید کرد گفت:«تو که ان بالایی بگو ببینم چه می بینی؟» آهی کشید و ادامه داد:«من که به زمین چسبیده ام» و سعی کرد ریشه اش را تکان دهد اما موفق نشد. شاخه اش را به زیر انداخت و ساکت ماند، خورشید نور طلایی اش را بر سر نخل پاشید. گفت:«در عوض تو قوی هستی خیلی قوی!» نخل صدای پایی شنید. به اطراف نگاه کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دید که همراه حضرت علی (علیه السلام) کمی دورتر از او روی تخته سنگی نشستند. نخل ارام گفت:«کاش می شد جلوتر بروم و پیامبر(صلی الله علیه و آله) را بغل کنم» نخل پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دید که خرمایی در دهان علی (علیه السلام) گذاشت وصدای علی (علیه السلام) را شنید که می گفت:«جانم فدای تو ای مصطفی» نخل هنوز دلش می خواست نزدیک تر برود اما ریشه های محکمش به او اجازه نمی دادند. در فکر بود که چند مرد را دید، آن ها به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نزدیک شدند. یکی از ان ها با عبایی بلند و موهایی آشفته جلو امد گفت:«ای محمد اگر تو پیامبر خدایی نشانه ای بیاور تا ما حرفت را باور کنیم!» پیامبر (صلی الله علیه و آله) لبخندی زد و فرمود:«چه نشانه ای می خواهید؟» مردی قدبلند با ابروهای درهم جلو امد، نخل اصلا از او خوشش نیامد، نگاهش را برگرداند و فقط صدایش را شنید، مرد گفت:«به آن درخت بگو از زمین کنده شود و پیش تو بیاید!» نخل تا این حرف را شنید سربرگرداند و به مرد که به او اشاره می کرد نگاه کرد! سعی کرد ریشه اش راتکانی بدهد اما او هرگز موفق نشده بود از زمین جدا شود. به چهره ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) نگاه کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به نخل فرمود:«ای درخت اگر باور داری که من پیامبر خدا هستم با ریشه هایت از زمین جدا شو و به دستور خدا کنار من قرار بگیر!» خورشید به گرمی شاخه ی نخل را نوازش کرد گفت:«داری به ارزویت می رسی! منتظر چه هستی برو» نخل چشمانش را بست نفس محکمی کشید و آرام ریشه هایش را تکان داد، ارام گفت:«خدایا من برای اجرای دستور تو و پیامبرت اماده ام» ریشه هایش از خاک بیرون آمدند شاخه هایش از شادی تند تند تکان می خوردند سرو صدای عجیبی پیچید. نخل ارام آرام جلو رفت و بین پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) ایستاد، شاخه هایش را روی شانه های پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام)گذاشت، رو به خورشید گفت:«می بینی به آرزویم نزدیک شدم فقط کمی مانده» همان مرد اخمو عقب رفت، در حالی که عرق می ریخت گفت:«اگر راست می گویی بگو از وسط به دو نیم شود و نیمی از آن جلوتر بیاید!» پیامبر(صلی الله علیه و آله) رو به نخل فرمود:«ای نخل از وسط نصف شو و پیش من بیا!» نخل ارام دو نیم شد، نزدیک تر رفت. شاخه هایش را دور پیامبر پیچید و پیامبر را در آغوش کشید. لبخند زد گفت:«خورشید عزیزم دیدی؟ به آرزویم رسیدم!» حالا خرما هایش شیرین تر از همیشه شده بودند. مرد اخمو گفت:«دستور بده نخل مثل قبل شود و سرجایش برگردد» پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستی به تنه ی نخل کشید و فرمود:«به شکل قبل شو و سرجایت برگرد» برای نخل جداشدن از پیامبر(صلی الله علیه و آله) خیلی سخت بود اما باید به حرف پیامبر خدا گوش می داد آرام آرام از پیامبر(صلی الله علیه و آله) جدا شد و به جای خود برگشت. 🌸🍂🍃🌸 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستدار امام حسین علیه السلام لینک کانال ۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1181🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
36.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
࿐🌸🍃○✨﷽✨○🍃🌸࿐ 📺 (پوریای ولی : قسمت چهل چهارم : مرتاض ) لینک کانال ۸تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1182 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚1183🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗🍃 خورشیدی‌ و ما چو ذره ناپیداییم سر، بر درِ آستان تو می‌ ساییم صبح دگری دمید، برمی‌خیزیم تا دفتر دل به نام تو بگشایی الهی به امید تو 🍃💗 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدای رنگین کمان🌈 خداوند بخشنده مهربان🌈 امروز با یک قصه دیگه اومدم سراغتون 😍 مادر ندا به مناسبت جشن تکلیف مریم براش هدیه یک عروسک زیبا با روسری و چادر قشنگ خریده بود🤩 ⁦👌 مریم اسمش عروسکش رو گذاشته بود نرگس 👏و اون رو خیلی دوست داشت👍👍👍👍👍 ندا یک روز از خواب بیدار شد 🌹 رفت دستشویی و دست و صورتش رو شست🌺 بعد هم با مادر و مادربزرگش صبحانه خورد🌸 وقتی نزدیکای ظهر شد 💐 صدای اذان بلند شد : الله اکبر الله اکبر مادر بزرگ ذکری زیر لب زمزمه می کرد😘 مامان ندا رفت به اتاق ندا و گفت دختر خوشگلم میای باهم بریم مسجد ؟ تا اونجا نماز جماعت بخونیم ؟ عزیزکم میدونی چقدر خوندن نماز جماعت بیشتر از خوندن نماز تکی یا فرادا ثواب داره ؟ 😳 ندا گفت مامان جون تا حالا نمی‌دونستم ولی الان با وجود شما مادر عزیزم فهمیدم 😍 ندا با خوشحالی به مامان گفت باشه من میام مسجد 🌼🌼🌼🌼 مامانم دستی بر سر ندا کشید و گفت دختر عزیزم سریعتر آماده شو 😍 ندا آماده شد تا بره مسجد ولی نگاهش به عروسک افتاد 👍 به همه گفت من نرگس هم میارم 😊 مامان بزرگ بهش گفت دخترکم بیارش تا اونم با تو نماز بخونه ☺️ ندا پرسید : مامان بزرگ مگه عروسک هم نماز میخونه ؟ 😳😳😳😳😱 مامان بزرگ گفت دختر خوشگلم هرکی بخواد می‌تونه نماز بخونه و با خدای مهربون حرف بزنه ! 😍 ندا هم گفت پس عروسکم رو میارم تا اونم نماز بخونه 🌺🌺🌺 مامان و مامان بزرگ و ندا و نرگس راهی مسجد شدن و وقتی رسیدن باهم پشت سر امام جماعت یک نماز جماعت پر ثواب خواندن 🌺🌺🌺🌺 قصه ما به سر رسید نوشته نرگس پرهیزکار✍✍✍✍✍ 🌸🍂🍃🌸 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚 1184 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚 1185 🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا