eitaa logo
بنده امین من
8.9هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
61 فایل
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔹ان شاالله در این کانال، مفاهیم تربیتی هفت سال دوم، یعنی دوران بندگی را تقدیم خواهیم کرد. 🔹اجرای جدول فعالیتی جهت نهادینه کردن رفتار صحیح در فرزند و ... ✔️کانال اصلی👇 @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☺️ * عید مردم * 🎉 غدیر، عید دخالت مردم در امور حکومته لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2393🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم آیات عید غدیر توسط محمد صرامی فروشانی ۱۰ ساله از شیراز قرائت آیات سوره مبارک مائده ۳ و۶۷ و ۱تا ۳ سوره معارج مرحبا به شما آقا محمد👏👏👏 طیب الله انفسکم🌺🌺🌺 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
📺ادامه کلیپ ماجرای عید غدیر قسمت ششم 🖋️ادامه ماجرای غدیر 💌ماجرای زیبای غدیر روبراتون گفتیم که .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺ادامه کلیپ ماجرای عید غدیر قسمت هفتم 7️⃣ 🖋️ادامه ماجرای غدیر⤵️ پیامبر اکرم درباره آخرین جانشین شان یعنی حضرت مهدی که امام زمان ما هستند در روز عید غدیر مطالبی فرمودند : ❣️😊 📜 گفتن 💚 💙 ای مردم آگاه باشید که آخرین امام که قیام میکند از ماست. 🧡فرمودند :آگاه باشید که او کسی است که از افراد ستمکار انتقام می گیرد . ❤️او کسی است که بر همه قدرتهای دنیا پیروز می‌شود . 💜 او کسی است که دین خدا را یاری میکند . 💛او کسی است که به همه مردم دنیا به اندازه ارزششان نیکی می کند . 🤍او با خدا ارتباط دارد و عدالت را در دنیا برقرار می‌کنند . 💖او انتخاب شده از طرف خداست . 🤎او همه علوم و دانش ها را می داند . 💓او از طرف خدا خبر می دهد. 💗 و او حاکم از طرف خداست. و مطالب زیادی درباره حضرت مهدی فرمودند که وقتی بزرگتر شدین بیشتر می توانید اونها رو متوجه بشوید . 🤲🏻🔆بچه ها بیاییم دستامون رو بلند کنیم و با تمام وجودمان فرج و ظهور امام زمان رو از خدا بخواهیم 🔆💫تا با ظهور امام زمان همه خوبی ها نصیبمون بشه 🌻 اللهم عجل لولیک الفرج🌻 📩ادامه دارد ...❣️ لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2394🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده امین من
احکام خوشمزه:😋 امروز اوستا مراد مجبور شد توی باغ گردو نمازش رو بخونه. ذکرهای سجده‌های نمازش ‌رو هم
سلاااام✋ این آقا پسرای گلم 🌹 دیروز و امروز به سؤال احکاممون جواب دادن: ❤️ محمد رضا گودرزی هستم ۱۰ساله از سقز کردستان: جواب احکام به نظرمن یکی از اعضای ۷گانه روموقع سجده روی زمین نزاشته ♥️ محمدمهیار شهامتی ۹ساله از اردبیل: سلام جواب میشه: ((چون اوستا مراد سجده ش رو رو به درخت کرده نمازش باطله😘 )) ۵تا دسته گل💐صلوات💐 تقدیمشون کنیم که خدا برای پدر و مادرشون حفظشون کنه که اینقدر خلاقند و احکام نمازشون را خوب بلدند😊 مرحبا بنده‌ی خوب خدا👏👏👏👏 هفته‌ی بعد منتظر سؤال بعدی احکام اوستا مراد باشید😊 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*احکام خوشمزه:😋 * امروز اوستا مراد مشغول آب دادن باغ‌ گردویش بود و پاک یادش رفت که باید گردوهای چیده شده رو ببره بالای ده بفروشه. با شتاب پالان الاغش را پر کرد تا به راه بیفته. تا سوار الاغ شد، صدای اذان🗣 رو شنید. با خود گفت: فاصله‌ام با مسجد زیاده و تا برسم، نماز جماعت تموم میشه پس بهتره که همینجا نماز اول وقت رو بخونم و بعد سریع راهی بشم. قشنگترین درخت گردوی باغ رو انتخاب کرد تا زیر اون نماز بخونه. از نهر توی باغ، وضو💦 گرفت و به نماز ایستاد، غافل از اینکه از بس شتاب کرده بود، مهرش رو فراموش کرده بود از لب طاقچه برداره. به رکوع که رفت تازه متوجه شد که مهر نداره. در همین حین، الاغ کنار اوستا، گردوهایی که روی زمین افتاده بود رو با سم‌هاش می‌شکوند. اوستا با دیدن گردوهای تازه و تر و تمیز خوشحال شد و قبل از سجده رفتن، بدون اینکه روش رو از قبله برگردونه، دستش رو دراز کرد و یک نصف گردو رو به‌عنوان مهر گذاشت و روی اون سجده کرد و به شکرانه داشتن چنین الاغی سجده‌اش رو طولانی تر کرد. نمازش که تموم شد، با الاغ به سمت مسجد ده به راه افتادند تا اولین گردوهاش رو به نماز گزاران مسجد💞 بفروشه و کارش برکت کنه‌‌. وارد مسجد که شد، دید نماز جماعت تموم شده و امام جماعت دارند مساله شرعی میگند، اوستا مراد که همیشه مشتاق شنیدن حکم های خدا💗 بود، در میان جمعیت نشست و گوش داد‌. از قضا حاج آقا درباره اینکه به چه چیزهایی میشود سجده کرد صحبت میکردند و میگفتند که: *سجده بر چیزهایی که خوردنی و پوشیدنی هستند، صحیح نیست. * اونجا بود که اوستا مراد فهمید چه اشتباهی کرده و از پنجره مسجد یک نگاه چپ چپ به الاغش کرد و زیر لب گفت: آخه این چه وقت گردو شکوندن بود. ایکاش بهمون خاک و سنگ سجده کرده بودما... بعد از تموم شدن صحبت‌های حاج آقا، دوباره ایستاد نمازش رو خوند. لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2395🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰عاشقا بیاید که عید غدیره.... 🔂سرود لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2396🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باعرض سلام و تبریک عید غدیرخم محمدکاظمی۴ساله از ملایر مرحباا آقا محمد😍😍 🌺🌺🌺🌺 لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌷بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍀 .
🍃الهي روزگار تون پر از 🌸برکت 🍃خوشحالی 🌸آرامش 🍃سعادت 🌸و موفقیت 🍃اوقات خوشی داشته باشید👌 درکنار خانواده 🙏 عیدتون مبارک 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرزوی سلیمه قاصدک آمد و روی دامن سلیمه نشست. سلیمه خندید و آرام قاصدک را برداشت. سعید گفت:« یک آرزو کن و قاصدک را رها کن» سلیمه چشمانش را بست و مشتش را باز کرد و بالا گرفت، قاصدک را فوت کرد. پدر در حالی که بار شتر را مرتب می‌کرد گفت:« بیایید بچه‌ها! چرا معطلید؟ راه بیفتید» سلیمه بلند شد و دوید؛ سعید دنبالش رفت و گفت :«چه آرزویی کردی؟» سلیمه قدم زنان گفت:«بگذار برآورده شود می‌گویم» سعید نفس زنان گفت:«الان بگو شاید اصلاً برآورده نشد.» سلیمه اخم‌هایش را در هم کرد و گفت:« می‌شود» سعید با لب‌ولوچه آویزان گفت:« حالا بگو من برادرت هستم، به کسی نمی‌گویم» سلیمه کمی فکر کرد و جواب داد :«آرزو کردم امروز یک اتفاق خوب بیفتد، یک اتفاق خیلی خوب» سعید دستش را زیر چانه‌اش گذاشت و گفت :«مثلا چه اتفاقی؟» سلیمه قاصدک را در آسمان دید، به دنبال قاصدک دوید. سعید هم به دنبالش رفت. قاصدک از آن‌ها دور شد، شترها ایستادند؛ سعید گفت :«چرا همه ایستادند؟» پدر، سلیمه و سعید را صدا کرد و گفت:« رسول خدا فرمودند این‌جا بمانیم. باید صبر کنیم تا همه‌ی مسافران خانه‌ی خدا اینجا جمع شوند، ایشان می‌خواهند با مردم صحبت کنند.» همه‌ی فکر و حواس سلیمه درپی قاصدک بود. کمی جلوتر مردانی را دید که وسایل سفر را روی هم می‌چینند. سعید در حالی که با دست خودش را باد می‌زد گفت:« قرار است رسول خدا آن بالا سخنرانی کنند» سلیمه از بین جمعیت سرک کشید و گفت:« قاصدکم کو؟ قاصدکم را ندیدی؟» سعید گفت:« غصه نخور پیدایش می‌کنیم» دست سلیمه را گرفت و او را به کنار برکه‌ی غدیر برد. برکه آرام بود، سعید مشتی آب به صورت سلیمه پاشید، سلیمه خندید. مشتش را پر از آب کرد و روی سعید ریخت. صدای خنده‌ی بچه‌ها دشت غدیر را پر کرده بود. سلیمه بالا و پایین پرید و گفت :« قاصدکم آنجاست» بچه‌ها به دنبال قاصدک دویدند. سلیمه با سختی از لابه‌لای جمعیت گذشت. رسول خدا را دید که همراه علی (علیه السلام) از سکوی آماده شده بالا می‌رفت. سلیمه ایستاد و به چهره‌ی مهربان و خنده روی رسول خدا خیره شد. سعید در حالی که دستش را می مالید گفت:«لِه شدم» به سختی جلو آمد، دست برشانه سلیمه گذاشت و گفت:« او بهترین دوست ماست.» سلیمه گفت:« من خیلی رسول خدا را دوست دارم» جمعیت زیادی برای شنیدن صحبت‌های رسول خدا آمدند. رسول خدا شروع به صحبت کردند. سلیمه و سعید با دهان باز به حرف‌های رسول خدا گوش می‌دادند؛ در آخر پیامبر دست علی (علیه السلام) را بالا بردند و فرمودند :«هرکس من مولای اوهستم از این به بعد علی مولای اوست» سلیمه قاصدکش را دید که بالای دستان رسول خدا و امیر مومنان پرواز می‌کرد، خندید و رو به سعید گفت:« دیدی به آرزویم رسیدم؟» لینک کانال۸ تا۱۴سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry8_14 ═══••••••○○✿ 🔚2397🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا