eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
‌زخم‌های‌ڪهنه‌ڪوچہ‌دوباره‌با‌زشد فصل‌تنهايی‌مولايم‌علی‌(ع)‌آغاز‌شد...🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~حیدࢪیون🍃
#Part_156 که مازیار میگه: - چرا من رو اینجوری نگاه می‌کنی؟ اون دوتای دیگه هم هستنها من تنها نیستم ای
که چهره‌ی کیانا رنگ نگرانی می‌گیره اما بعدش زمزمه می‌کنه: - خب حواست رو جمع می‌کردی. از کار کیانا خندم می‌گیره که امیرحسین میگه: - ناهار آماده شد سفره رو پهن کنید تا بزنیم به رگ. به بچه ها کمک می‌کنم و سفره رو می‌ذاریم، بعد خوردن ناهار و شستن ظرف ها به اتاق می‌ریم و استراحت می‌کنیم. *** با خواب وحشتناکی که دیدم از جا می‌پرم دستی به صورت خیس عرقم می‌کشم از پارچ بالای سرم لیوانی اب برای خودم می ریزم... بعد خوردن آب یکمی آروم میشم ولی هنوزم قلبم تند می‌زنه، دوباره دراز می‌کشم و سعی می‌کنم آروم باشم شروع به ذکر گفتن میشم، تاریکی همه جا رو پر کرده، اما من خوابم نمیاد. به اسما که بغلم کرده نگاه می‌کنم که غرق خوابه موهاش رو از روی صورتش جمع می‌کنم و بوسه ای به صورتش می‌زنم. از جام بلند میشم شالم که روی میز بود رو آزاد روی سرم رها می‌کنم، و از اتاق خارج میشم. میرم و توی هوای آزاد می‌ایستم و محو تماشای فضای اطرافم میشم... که صدای قدم هایی رو پشت سرم احساس می‌کنم و به عقب بر می‌گردم، که با چهره‌ی خواب آلود کسری مواجه میشم دستی به شالم می‌کشم. میاد و کنارم می‌ایسته و میگه: - چرا نخوابیدید؟ - خوابم نمیاد. - موافقید بریم یکمی قدم بزنیم؟ چند وقتیه می‌خوام باهاتون صحبت کنم اما وقت نشده... که آروم زمزمه می‌کنم: - اگر مزاحم خواب شما نیستم بله! که جواب میده : - نه، پس بفرمایید.
~حیدࢪیون🍃
#Part_157 که چهره‌ی کیانا رنگ نگرانی می‌گیره اما بعدش زمزمه می‌کنه: - خب حواست رو جمع می‌کردی. از کا
همراه کسری قدم بر‌می‌دارم که بعد حدود چند دقیقه راه رفتن میگه: - ببخشید بابت رک بودنم اما حرف هایی هست که مدت هاست دلم می‌خواد بهتون بگم اما روم نشده! - بفرمایید. - اممم...نمیدونم چطوری بگم؟...مدتی هست که از حجب و حیای شما خوشم اومده توی این دوره زمونی دخترهایی مثل شما با حجب و حیا و با ایمان خیلی کم پیدا میشه! - لطف دارید...واقعا نمیدونم باید چی بگم! که کسری دستی به ریش های مشکی رنگش می‌کشه و میگه: - بیخشید خیلی رک اومدم، خواستم از شما اجازه بگیرم تا بعد که برگشتیم تهران با خانواده خدمت برسیم! سرخ شدن صورتم رو به وضوح می‌تونستم حس کنم، از اینکه این حسی که چند ماهی میشه در قلبم ریشه زده یک طرفه نیست! هیچی نمیگم که کسری ادامه میده: - حق هم دارید رد کنید، شرایط شغلی من یک جوریه که ممکنه امروز باشم فردا نباشم...شغلم دست خودم نیست! همیشه باید آماده باش باشم و بیشتر مسیولیت های زندگی پای همسرم و چه کسی بهتر از شما برای همسری!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا مسیرم به در خانه ات افتاد حسین...💔 خانه آباد شدم ، خانه ات آباد حسین...😭 @Banoyi_dameshgh
••🥀" مادر²‌بخش‌است؛ 『ما و در』 وقصہ‌یتیمے ما؛از‌ڪنارِدَر شـروع‌شد . . .💔!