eitaa logo
~حیدࢪیون🍃
2.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.2هزار ویدیو
126 فایل
۞﷽۞ یک روز میاید که به گرد کعبه کوریّ عدو ” علی علی ” میگوییم💚 sharaet📚⇨ @sharaet1400 شرایط nashenasi🕶⇨ @HEYDARIYON3134 ناشناسی refigh🤞⇨ @dokhtaranzeinabi00 @tamar_seyedALI رفیق 🌴¹⁴⁰⁰/ ⁵ /²⁸ پایان↻شهادت ان‌‌شاءالله
مشاهده در ایتا
دانلود
کفری از این حرکاتشون می‌خوام به سمت مازیار بدبخت برم که از دور کسی با فریاد میگه: - ایست، ایست صدای محمد رضا هست. از دور با سرعت به همراه سید شهاب و چند تا خادم نزدیک میشن و محمد تفنگش رو در میاره. محکم گوش‌هام رو می‌گیرم تا صدایی نشنوم ، چند باری اشتباه رگباری به سمت عقب نشونه میره، اما بعد متوجه میشه و رگباری به سمته بالا تیر میزنه کسری‌خودش رو روی زمین می‌ندازه و پای کیانارو هم می‌کشه و روی زمین می‌ندازه داد می‌زنه : - بخوابید رو زمین داعشیا حمله کردن بخوابید. و خودش میگه : - اونا که تارو مار شدن پس اینا کین! اسما و ساجده ترسیده و با دو به سمتم. میان و پشتم قایم میشن. با رسیدن اونا به ما محمد رضا داد میزنه : - همه صف ببندید. مطمئن میشم که هنوز مارو نشناخته کسری‌هم مازیار غرق خون رو بلند میکنه، دستش رو روی سرش قرار میده بدتر از محمد توی صورتش عربده می‌کشه: - خاک بر سر من با این عشق و با لگدی که کیانا بهش میزنه حرفش رو عوض میکنه: - تف به این ورود شکوهمند من که همون موقع اشتباهی محمد ماشه رو کشید. که کسری به سرعت مازیار رو کنار می‌زنه و پرید جلوی تیر که تیر از کنار پاهاش رد شد. مازیارهم با صدای بلند شروع می‌کنه به خندیدن که با صدای سید شهاب خنده روی لبش ماسید: - بسه، خانوما چرا داخل اردوگاه نیستید؟ ساجده با خجالت گفت : - کارداشتیم و به سرویس بهداشتی اشاره زد - شماچی؟ روی صحبتش با کیانا بود که سویشرت کسری رو میکشید تا بلندش کنه. - من؟ ساک این به کسری اشاره کرد و ادامه میده: - این ساکش دسته من بود حاجی سید شهاب متعجب لب می‌زنه : - مگه شما همو میشناسید؟ به جای کیانا من جواب میدم: - ایشون آقا کسری بردار کیانا دوست من هستن. سید که قانع شده بود به سرباز کنارش و گفت : - آقایون رو ببرید دفتر کسری که هنوز رو زمین بود بلند شد متعجب داد زد : - چرا حاجی؟ - شما با این وضعیت اینجا چه کار میکردید؟ کسری گفت : - حاجی این بچه یکم خاکیه وعض چیه! ، ماشین من افتاد تو چاله این بچه رفت هل بده کل هیکلش شد گل بعد رو به مازیار ادامه داد : - داداش جان هرکی می‌پرستی خودتو بتکون تا اینجا به عنوان تروریست باتیر بارون ترورمون نکردن و به محمد رضا اشاره کرد. ریز خندیدم که ادامه داد: - اخه اینو میخوای واسه چی ببینید؟ یه لات، بدبخت، عاشق, سیگاری مازیار عصبی رفت سمتش و یقشو گرفت : - دهنمو وانکن بگم کی عاشقه‌هاا.. آیی که با لگدی که کسری بهش زد ادامه داد: - راس میگه حاجی من یه بدبخت، عاشقم ولمون کنید دیگه. تروریستا که نمیان دسشویی صورت بشورن. همونجور گل مال کارشونو میکنن. وساکشو برداشت و با عجله دور شد. ... با تشکر از دوست‌های عزیزم که همراهیم کردن @Banoyi_dameshgh