~حیدࢪیون🍃
#Part_101 کیانا پوزخندی میزنه و میگه: - چرا؟ - آخه تاحالا پلیس شوخ طبع ندیده بودم، هرچی دیدم یک مو
#Part_102
موهای نم دارم رو با سشوار خشک میکنم و مشغول گشتن میون روسری های هام که مملو بودن از رنگ های تیره و روشن میگردم!
روسری فیروزهای رنگم رو برمیدارم و و روی سرم لبنانی میبندمش، آرایش خیلی کم و ملایمی میکنم تا چهره ام در مقابل چهرهی رنگین کمون ثمین بی روح نباشه!
امشب قراره عمو اینا بیان خونمون و مطمئنم ثمین و محمد هم همراهشون میان تا ثمین بهم فخر بفروشه از این که با محمدرضا نامزد کرده...
اما طی این چند روزی که بیمارستان بودم فهمیدم حسم وابستگی ای بیش نبوده!
***
بعد آماده شدن از اتاق خارج میشم و از پلکان پایین میرم، روی مبل میشینم که همون لحظه صدای آیفون بلند میشه.
اسما به سمت آیفون میره، به سمت آشپزخونه میرم تا به مامان کمک کنم.
که اسما به سمتمون میاد و میگه:
- کیانا و آقا کسری اومدن!
چادرم رو از روی جالباسی بر میدارم و به استقبالشون میرم.
کیانا رو میبینم که چادر سر کرده و خیلی جذاب تر شده، کسری هم فرم نظامی پوشیده، با ظاهری که قبلا دیدمش خیلی متفاوت تر و جنتلمن تر شده!
کیانا به سمتم میاد بغلش میکنم و بعد چند دقیقه ازش جدا میشم و روبه کسری میگم:
- سلام آقا کسری خوبین؟
- سلام ممنونم احوال شما؟
- خوب هستم بفرمایید داخل.
و از جلوی در کنار میرم که با کیانا داخل میشن، روی مبل ها میشینیم و مشغول صحبت میشیم.
که دوباره صدای زنگ بلند میشه، تا از جام بلند میشم که به سمت آیفون برم مامان میاد جلو و میگه:
- من باز میکنم.
و به سمت آیفون میره، کیانا صورتش رو به صورتم نزدیک میکنه و میگه:
- که چیزی بین تو و آقای پژمان امامی نیست؟ من و مهرانه ام اسکول باور کنیم؟
با مکث میگم:
- خب چیزی بینمون نیست!
که پوزخندی میزنه و میگه:
- بله بله که اون روز نرفتیم دانشگاه آقا هر روز میومد سراغت رو از مهرانه میگرفت!
با تعجب به سمتش بر میگردم و میگم:
- واقعا؟
با مشت به دستم میزنه و میگه:
- نیشتو ببند چه ذوقم میکنه!
#ادامهدارد...
@Banoyi_dameshgh
~حیدࢪیون🍃
#Part_102 موهای نم دارم رو با سشوار خشک میکنم و مشغول گشتن میون روسری های هام که مملو بودن از رنگ
#Part_103
که همون لحظه عمو اینا میان داخل...
با کیانا و کسری از روی مبل ها بلند میشیم و سلام میکنیم! ثمین وارد میشه که تیپش خیلی بد تر از قبل ازدواجشون شده، و آخرین نفر هم محمدرضا...
چشم خود بستم, که دیگر چشم مستش ننگرم, ناگهان دل داد زد دیوانه، من می بینمش
سر به زیر جواب سلامش رو میدم و دوباره کنار کیانا روی مبل ها میشینیم...
ثمین کنار محمد میشینه و دستهاش رو محکم توی دست های محمد فشارمیده و با غرور بهم لبخند میزنه...
قلبی خاکی داشتم.
آدم ها خیسش کردند...
گل شد، بازی کردند خورد شد.
خسته شدند.
زدند شکستند پا رویش گذاشتند، خاک شد و رد شدن!
، با کیانا از از روی مبل ها بلند میشیم و به سمت اتاقم میریم.
چادرم رو از سرم بر میدارم و روی تخت میذارم.
- کیانا واقعا پژمان اومده بود سراغم رو گرفته بود از مهرانه؟
- بله، میخوای زنگ بزنم با خودش حرف بزنی؟
از جام بلند میشم و به سمت پنجره میرم و میگم:
- نه، فقط باید ببینمش این درس هایی که عقبم رو کمکم کنه.
دستش رو روی شونه ام می ذاره و میگه:
- چشم.
که همون لحظه تقهای به در میخوره که جواب میدم:
- بفرمایید؟
که در باز میشه و کسری وارد میشه رو به کیانا میگه:
- از اداره زنگ زدن باید برم، میای برسونمت یا سوئیچ رو بدم بهت؟
- سوئیچ!
کلید رو از جیبش در میاره و به سمت کیانا پرتاب میکنه و میگه:
- خداحافظ.
- خدانگهدار.
و از اتاق خارج میشه...
*
ثمین حسابی لوس بازی در آورد و تا جایی که تونست سعی کرد پیش بقیه خوب جلوه بده خودش رو!
اما شاید بتونه اخلاقش رو بپوشونه اما نحوهی پوشش که با خانوادهامون فرق داره رو نمیتونه بپوشونه!
*
چند روزی گذشت و امروز قرار بود برم دانشگاه، بعد آماده شدن سوئیچ ماشین مامان رو گرفتم و خارج شدم.
@Banoyi_dameshgh
#طعمپرواز
من از خــودم
برای خدا ڪم گذاشتم
او از خــودش
برای رضاےخدا گذشت...
#اللهمالرزقناشهادٺ...🌿
شهیددرراهجهادبانفس
مقامشازشهیددرجنگ بیشتراست.
اگرشمامردمیدانهستید،
باهواوهوسخودبجنگید.
اگرڪسۍدرجنگشهیدشود
یڪ مرتبهشهیدشدهاست؛
امااگرڪسیباهواۍنفسخودبجنگد،
هرروزشهیدخواهدشد.
#آیتاللهجاوداݩ
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
•🖤•
.
#تــآیمدعــا:)
#همگـــےبــاهمدعـــایفــرجرومیــخونیمــ🖤
بہامیــدفــرجنــورچشممـــون😍
✨الّلهُمصَلِّعلیمحمَّدوَ
آلِمحمَّدوعجِّل فرجهُم♥️
#اللهمعجللولیکالفرج🌱
التماس دعا 👋🖤
🖤➣ @Banoyi_dameshgh
〇🏴حیدࢪیون🌑⇧
هدایت شده از ~حیدࢪیون🍃
آقا بیا وُ حالِ مرا رو به راه کن..؛
تا عاشقانه پَربزنم در هوایِ تو🤍
-اللهمعجللولیکالفرج-
سه سلوات بفرستیم برا ظهور آقامون؟!♥️🌿
#امام_زمانی
#فـوربہعشقآقا(:✌️🏻💚
@Banoyi_dameshgh
#سلام_امام_زمانم
🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدیّ
یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریڪَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدے و مولایَ ! الاَمان الاَمان..
تعجیل در فرج آقاصاحب الزمانصلوات
اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
•┈┈┈𝐣𝐨𝐢𝐧┈┈┈•
↳ @Banoyi_dameshgh
●🖇📿●
استعمار نو ،
یعنے تعطیلےِ فکر .
-آیتاللهحائریشیرازۍ
↠ @Banoyi_dameshgh