╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 16
🔵 بخش سوم
سؤال... جواب: اين جملهٴ خبريه است كه ألقيت بداع الانشاء، اكثراً عبادت ميكنند، منتها نميفهمند كه دارند خدا را عبادت ميكنند و در مسائل #تكويني تابعاند. اگر كسي بخواهد برخلاف نظام حركت كند مقدور نيست. اگر هم كسي بخواهد معصيت كند، ناچار است از راه علل و اسباب عادي معصيت كند. از چشم كمك بگيرد. از گوش كمك بگيرد. از زمين كمك بگيرد. از هوا كمك بگيرد. همه و همه در تحت ربوبيت رب العالمين است. اگر هيچ موجودي نيست مگر اينكه مربوب خدا است و رابطه هر موجودي با خداي سبحان رابطهٴ عبد و مولا است، انسان اين معني را درك كرد، آنگاه ميگويد: «اياك نعبد»(14)؛ يعني ما #همهٔ #عوالم، نه تنها من و ديگر نمازگزاران، يا نهتنها من و همهٔ اعضا و جوارح و جوانح و شؤون و ادراك و كارهاي من و همهٔ قواي من. در بعضي از ادعيه ائمه (عليهمالسّلام) ميگويند به اينكه «سجد لك سمعي و بصري و فؤادي و سوادي و كذا و كذا»(15) اين در دعاي عرفه امام حسين (ع) است كه عرض ميكند استخوانهاي من، پوست من، گوشت من، يا بيان امام سجاد (سلاماللهعليه) كه گوشت من، پوست من، شهادت به #وحدانيت تو ميدهد. اين يك تعبير است. اين نيمه راه است به ما آموختند. اما آنجا كه سخن از «إن كل من في السماوات و الارض الا آتي الرحمن عبدا»(16) است، انسان ميگويد من چه در اين جمع مستهلكم و به خودم اجازه نميدهم به تنهايي بگويم اياك اعبد. من كه در اين جمع مستهلكم كه ديگر خصوصيت من هم القاء شده است، #همه بندهٴ توييم. ديگر به غير تمسك نميكند. به غير پناهنده نميشود. و اين انسان مادامي ميتواند بگويد «اياك نعبد»(17) كه #حواسش پيش چيز ديگري #نباشد و از خداي سبحان غير از خدا چيز ديگري نخواهد. ديگر نگويد من تو را ميپرستم براي اينكه جهنم نبري يا بهشت بدهي، كه جهنم و بهشت را كنار بگذارد. اگر جهنم است او هم بنده خدا است و اگر بهشت است آن هم بنده خدا است. ديگر نميگويد من تو را ميپرستم كه مرا بهشت ببري. مثل اينكه بهشت در كنار افتاده است، جزء عابدين نيست. يا تو را ميپرستم كه مرا از جهنم نجات بدهي، گويا جهنم جزء بندگان #حق نيست. اگر انسان به آن ديد رسيد، دنيا و آخرت را، بهشت و جهنم را، همه و همه را مربوب ميبيند و رابطهٴ بهشت و جهنم را با خدا هم رابطهٴ عبد و مولا ميداند. ميگويد: من كه در اين جمع كثير مستهلك هستم، همه و همه تو را عبادت ميكنيم و لا غير. «اياك نعبد»(18
سؤال... جواب: چون همه عبادت ميكنند. كسي نيست خدا را عبادت نكند در مسائل تكوين. در مسائل تشريع است كه احياناً كسي به دنبال هوس حركت ميكند يا به دنبال بت راه ميافتد. و الا در جهان تكوين، خضوعي كه دارد در بحثهاي تكويني گذشت كه أحدي مالك حيات خود، ممات خود، نفع خود، ضرّ خود نيست. «لايملكون لأنفسهم ضرّاً و لا نفعاً و لا يملكون موتا و لا حيوةً و لا نشوراً»(19). سؤال... جواب: (نخضع لديك) اين معنا كه در سورهٔ مريم فرمود كه در روز قيامت ظهور ميكند، اين معنا را يك انسان موحد در دنيا مشاهده ميكند. در سورهٔ مريم اين چنين فرمود: اصلاً همين كه من مطيع تو هستم و تو را مالك كل ميبينم، تشريع است. آيهٔ 93 سورهٔ مريم اين است كه، فرمود: «ان كل من في السموات و الارض الا آتي الرحمن عبداً»(20) همه بنده وار ميآيند. اين #ظهور عبوديت موجودات است در #قيامت. نه اينكه امروز بنده نيستند و فردا بندهاند، فردا #بندهوار ميآيند. معلوم ميشود امروز هم بندهاند. سؤال... جواب: اگر جبر بود كه خدا به ما نسبت نميداد، ميگوييم: «اياك نعبد»(21) و اگر چنانچه جبر بود كه ميگفتيم به اينكه او دارد عالم را اداره ميكند و بس. سؤال... جواب: بحث در #تكوين است انساني كه معتقد است به اينكه #كل نظام خاضع است در #پيشگاه حق، همين #تشريع است. همين #توحيد است
╲\╭┓
╭ 🍃🌺﷽🌺🍃
┗╯\╲
🔴 جلسه 22
🔵 بخش هشتم
استعانت، توكل و تفويض
و الا توكل از #استعانت ظاهراً بالاتر است. استعانت اين است كه كار را من ميكنم از شما مدد ميگيرم #توكل اين است كه شما كار مرا انجام بدهيد. #تفويض اين است كه مني نيستم من كيم كه بگويم شما براي من كار انجام بدهيد هر چه #كردي،كردي. هر چه كردي، كردي نه اينكه من كارم اين است و اين را ميخواهم و شما را #وكيل ميكنم كه اين كار را برايم انجام بدهيد. مقام استعانت بعدش توكل، بعد آن مراحل عاليهٴ تسليم و تفويض.
لبهٴ پرتگاه و خطر سقوط از دين
حالا اگر كسي اينچنين نبود، آنطوري كه در سورهٴ حج ياد شده است خداي ناكرده مشمول او خواهد شد. آيهٴ 11 سورهٴ حج اين است: «و من الناس من يعبد الله علي حرف»﴿79﴾؛ حرف يعني طرف اين در وسط جادهٴ دين نيست در صراط مستقيم نيست اين پيادهرو اين لبهٴ صعود همين جاهاي دين راه ميرود. كه اگر نفعي رسيده خب ميماند اگر نفعي نرسيده، فوراً از دين بر ميگردد. حرف يعني طرف . «و من الناس من يعبد الله علي حرف»﴿80﴾؛ يعني بر طرف، اين در اين زاويهٴ دين است، در اين حاشيهٴ دين است. كسي كه در حاشيه راه ميرود و از متن و وسط پرهيز ۹ميكند، ميگويند او #تحاشي دارد. تحاشي دارد يعني هميشه حاشيه ميرود. خب #متن را #رها ميكند ميرود #حاشيه. از صراط مستقيم و از متن دين تحاشي دارد هي خودش را كنار ميكشد. خب كناره كشي با يك #سقوط ميافتد ديگر. با يك #لغزش ميافتد لذا فرمود اين گروه چون توي متن دين نيستند توي صراط مستقيم نيستند، توي حاشيهاند. «و من الناس من يعبد الله علي حرف فإن أصابه خيرٌ اطمأن به و ان أصابته فتنه انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الاخرة»﴿81﴾؛ اگر يك مختصر #آسيبي به او برسد يا #نفعي به او نرسد، بر ميگردد دست از #دين برميدارد. ميگويد اين چه #ديني است.
اين معلوم ميشود دين را براي دنيا خواسته، دين را براي اين خواسته كه دنياي او #تأمين باشد. براي آخرت نخواسته و براي دنياي حسنه نخواست. دنياي حسن نخواست. دنيا خواسته. نميگويد «ربنا اتنا في الدنيا حسنه»﴿82﴾ ميگويد «ربنا اتنا في الدنيا» هر چه شد. اين #در كنار است؛ چون در كنار است اگر نفعي عايدش نشد هم دنيا را از دست ميدهد هم آخرت را كه از دست داده بود. وثنيين حجاز اينچنين بودند، آنها به آخرت معتقد نبودند. آنها فقط بتها را براي سود دنيايي پرستش ميكردند. نه براي اينكه «هؤلاء شفعاؤنا عند الله»﴿83﴾ يوم القيامهاي نبود براي اينها. اينها كه به قيامت معتقد نبودند. مشركين سخن ايشان با ملحدين در نفي معاد يكسان بود. اينها ميگفتند انسان بين ميلاد و موت خلاصه ميشود. بعد از موت خبري نيست. و اگر بتها را ميپرستيدند براي اينكه شفعاء اينها باشند عند الله في الدنيا كه بهرهٴ مادي ببرند نه اينكه شفعاء اينها باشند عند الله تا بهرهٴ أخروي و #معنوي ببرند كه اينها به قيامت معتقد نبودند. حرف اينها اين بود كه «من يحيي العظام و هي رميم»﴿84﴾ ميگفتند «أإذا متنا و كنّا تراباً وعظاماً أإنّا لمبعوثون»﴿85﴾ آن روز در حجاز #ملحد به اين معني كه مادي محض باشد كم بود. هر چه بودند وثنيين و #بت پرستاني بودند كه ميگفتند: #كل نظام را #خدا آفريد ما چون ارتباطي با او نداريم اين بتها را ميپرستيم كه اين بتها وسيلهٴ و #شفاعت باشند، بوسيلهٴ اين #بتها ما از دنيا و در دنيا طرفي ببنديم همين. نه اينكه «ما نعبدهم الا ليقربونا الي الله زلفی»﴿86﴾ به ما #مقام معنوي بدهند چون اينها #قرب الهي به آن معني كه قائل نبودند. يا «هؤلاء شفعاءونا عند الله»﴿87﴾ نه يعني در قيامت از ما شفاعت كنند . اينها به قيامت معتقد نبودند. اينها ميگفتند انسان مثل يك درخت است چند #صباحي سبز است بعد پژمرده ميشود و خاك ميشود و ديگر هيچ.