eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
از اوضاع سوریه با خبر بودم اما نمی دانستم می خواهد برود. عادت نداشت وقتی می خواهد جایی برود به من زود بگوید، معمولا می گذاشت نزدیک رفتن، خبر می داد. خیلی ناراحت بودم از رفتنش اما با خودم می گفتم :«شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود.!!» وقتی اینها را به خودش هم گفتم، خیلی خوشحال شد. دفعه اول تازمانیکه به تهران برگشت نمیدانستم زخمی شد.بعدازآمدنش خبردادند به بیمارستان رفته و حالش خوب شد. علی واقعا خیلی شجاع بود و تازه بعد از شهادتش دارم او را می شناسم. دفعه دوم که می خواست برود مخالفت کردم،اما بعد دلم را گذاشتم پیش حضرت زینب(س) و گفتم برو. گفت: «خیلی خوشحالم از اینکه تو به من روحیه می دهی و می گویی برو.» همسر بعضی ها خبر نداشتند اما من می دانستم. 💢 روایت:همسر شهید ـــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
سید امیر، بیست و هفتم مردادماه سال ۷۵ در منطقه عملیاتی والفجر یک(فکه) لا به لای مین های سرگردان در جستجوی نور بود که راه آسمان را پیدا کرد به افلاکیان پیوست ـــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
#بمناسبت_سالروز_شهادت #سید_امیر_تشت_زرین سید امیر، بیست و هفتم مردادماه سال ۷۵ در منطقه عملیاتی وال
ـــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ پا به رکاب بچه‌ها در منطقه‌ای مستقر بودند که دائماً خطر آن‌ها را تهدید می‌کرد و هر آن احتمال تعرضات ایادی دشمن می‌رفت. تا جایی که نگران بودم مبادا در این محور حادثه‌ای اتفاق افتد. برای بازدید به منطقه رفتم و مشاهده کردم شهید تشت‌زرین با تجهیزات کامل نظامی، اسلحه به دوش و دوربین به دست در حال مراقبت و نگهبانی از مرز است. او چنان هوشیارانه با مسائل برخورد می‌کرد که انگار زمان جنگ است. یک لحظه از مسائل و رویدادها غافل نبود و حالتی در ایشان دیده می‌شد که گویی همیشه باید پا به رکاب بود. بدیهی است که فردی با این مشخصات به راحتی از دنیا دل می‌کند و در مسیری که خداوند مقرر کرده، قرار می‌گیرد. با دیدن این صحنه روحیه‌ی خاصی در من ایجاد شد و با احساس امنیت خدا را شکر کردم که در منطقه با چنین جوان‌هایی کار می‌کنیم. راوی:سردار باقرزاده ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ  @khamenei_shohada
🔺 این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال بمحاصرۀ عراقي هادر می‌آیند آنها چند روز با تکیه بر ايمان خودبه مقاومت ادامه می‌دهندوبمرورهمگی توسط آتش دشمن ویاعطش مفرط به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ،ساعات آخربیسیمچی گردان ‏همت راخواست،حاجی پای بیسیم آمدصدای ضعیفی راازآن سوی خط شنیدکه میگوید: احمد رفت، حسین هم رفت، باطری بی‌سیم دارد تمام می‌شود ‎عراقي ها عنقریب می‌آیند تا ما را خلاص کنند،من هم خداحافظی میکنم از قول مابه ‎امام بگویید همانطور که فرمودید ‎حسين وار ‎ مقاومت کردیم ،ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 کلیپ صحبت های زیبای 🌷سردار شهید مدافع حرم 🌷 📎 ـــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
گران قیمت ترین چیز در دنیا "عمر" است. از کسانیکه روزهای "ارزشمند" و زیبای "عمرت"را از بین میبرند. دوری کن و به شهدا نزدیک شو... ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــ @khamenei_shohada
📸 سرهنگ خلبان بالازاده از رکورد داران پرواز جنگی در دفاع مقدس، آسمانی شد 🔹سرهنگ خلبان بازنشسته صمد علی بالازاده از رکورد دارارن پرواز جنگی در ۸ سال دفاع مقدس و از قهرمان بلامنازع جنگ تحمیلی به یاران شهیدش پیوست. @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قربان و رفت ولی یار نیامد آن شمع دل افروز شب تار نیامد چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم ای اهل حرم میر و علمدار نبامد اللهم عجل لولیک الفرج ـــــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔻عزیزی تعریف می کرد وقتی که حاج قاسم فرمانده لشکر۴۱ثارلله کرمان بود در جلسه ای خانوادگی نشسته بودیم. دختر حاج قاسم روی پایش نشسته بود و از گرمای وجود پدر استفاده می کرد. ✍ میهمانانی آمدند که در بین آنها دو دختر شهید بود.ایشان فرزند خود را روی زمین گذاشتند و آن دو کودک خردسالِ فرزند شهید را روی پای خود نشاندند. حس و حال آن دو کودک آنچنان بود که گویی در آغوش پدر خود هستند... ــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
رتبه ١كنكور٦٤، دانشجوی پزشكی شهيد بهشتی 💠آخرين شعر شهید : صفايی ندارد ارسطو شدن خوشا پر كشيدن ،پرستو شدن 🌹او در شلمچه پر کشید... ــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔸 فرزند شهید مدافع حرم، در هفتمین سالگرد شهادت پدرش در صفحه شخصی خود نوشت: ⭕️ هفت سال قبل در چنين ساعاتي پدر عزيز تر از جانم در مقابل باران گلوله هاي تكفيري ها ايستاد و از حريم آل الله و حضرت زينب دفاع كرد و در آغوش امام زمانش به آرزوي ديرينه خود كه سالها در جست و جوي آن بود رسيد. ــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
پیکر پس از۳۴ سال شناسایی شد ــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
پیکر #شهید_علی_محمد_قنبری پس از۳۴ سال شناسایی شد ــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ @khamene
بهرام دوست‌پرست نماینده کمیته جستجوی مفقودین استان همدان صبح امروز در جمع خبرنگاران با اشاره به شناسایی پیکر پاسدار وظیفه مفقودالجسد «شهید علی محمد قنبری اظهار داشت: پیکر مطهر این شهید چندی پیش در جریان تفحص پیکرهای مطهر شهدا توسط کمیته جست و جوی مفقودین کشف و به میهن اسلامی بازگشت . وی افزود: شهید علی‌محمد قنبري جمعی لشکر32 انصارالحسین(ع) بود که در ۲۱شهریور۱۳۶۵ به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت و در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نایل آمد. نماینده کمیته جست وجوی مفقودین گفت: خبر بازگشت و شناسایی پیکر مطهر این شهید صبح امروز با حضور جمعی از مسئولان به خانواده این شهید عزیز اطلاع داده شد. دوست پرست درباره جزییات مراسمات این شهید بیان کرد: از آنجا که خانواده این شهید ساکن نهاوند هستند تصمیم نهایی برای برگزاری مراسمات وی ازطریق ستاد تجلیل ازشهدای شهرستان نهاوند اعلام می‌شود. @khamenei_shohada
مأذنه كرببلا بود و اذان سر می داد بر لبش نغمه تكبير و به ميدان می رفت دور می شد ز حرم، هر قدمى بر می داشت گوئيا از تن اهل حرمش جان می رفت (ع) ـــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
با زمزمہ ی سرود یارب رفتند چون تیرشهاب در دل شب رفتند تا زنده شود رسالت خون حسین با نام شڪوهمند زینــب رفتند ــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
محمدمهدی همیشه تاکید داشت شاد زندگی کنیم، یکی از برنامه‌هایی که داشتیم پیاده روی بود و همیشه تو پیاده‌روی‌هامون یک مسجد رو مقصد قرار میدادیم که یک ساعت پیاده‌رویمون ختم به مسجد و اذان میشد. هیچ کدوم از خوشی‌هامون خرج بردار نبود و اصراری نداشتیم که حتما با پول خوشی کنیم سعی می‌کردیم تو لحظه خوش باشیم، از کوچیکترین اتفاقات زندگی، حتی غذاخوردنمون هم، برای خودمون خوشی میساختیم، مثلا اگر برنج درست میکردم و ته دیگ داشت برنج رو پشت و رو میکردیم و روش شمع میزاشتیم و تولد میگرفتیم. همیشه اول سفرمون تولدت مبارک داشتیم و هفته ای سه چهار بار ما تولد داشتیم و همسایه ها هم همیشه میگفتند چقدر شما تولد میگیرید و چقد شادید. 🌷شهید 🌷 ــــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
🖤🍃🖤 🍃🖤 🖤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_سوم ✍ نمیدانم چقدرگذشت؟ چند ساعت؟ یا چند روز؟ اما اول
🖤🍃🖤 🍃🖤 🖤 ✍روز بعد به محض دیدن دنیا، چشم به در دوخته،منتظر حسام ماندم. امروز گره از تمام معماهای روزهای بی دانیالم باز میشد. دلشوره ی عجیبی داشتم. میترسیدم حرفهای حسام در مورد سلامتی برادرم،دروغی به اصطلاح مصلحتی باشد مِن باب مراعات حالِ بیمارم. هر ثانیه که میگذشت توفیری با گذر یکسال نداشت و ترسی که آوار میشد بر سر ذهنیاتم. من با خدای حسام در آن نفسهای همدم با مرگ حرف زدم و او خیلی زود جوابم را داد. پس رسم معرفت نبود گذاشتن و گذشتن و من باز صدایش کردم تا باز شود سرِ این غده ی چرکین و رها شوم از نبودن برادر و خدایی که حالا میخواستمش . یالله گویی حسام هواسم را به در جمع کرد. آن مرد آمد... با ریشی بلند و موهایی مشکی و نامرتب که خبر میداد از ماندگاریش روی تخت بیمارستان. آرام و خمیده راه میرفت و یکی از پاهایش را تقریبا روی زمین میکشید. با هر گام کمی ابروهایش را جمع میکرد و مقداری می ایستاد. عثمان چه کرده بود با جسم این جوان مهربان و چه خیالی برای من داشت؟ ترسیدم. آن شب او گریخت پس باید هر لحظه انتظار آمدنش را میکشیدم و اگر می آمد.... ادامه دارد
بصیـــــــــرت
🖤🍃🖤 🍃🖤 🖤 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_پنجاه_و_چهارم ✍روز بعد به محض دیدن دنیا، چشم به در دوخته،منتظ
حسام روی صندلی کنار تخت نشست. هنوز هم لبخند به لب داشت، با همان سربه زیریِ همیشگی اش. راستی چرا هیچ وقت به صورتم چشم نمیدوخت؟ با متانت خاصی سلام کرد و حالم را جویا شد. بی مقدمه نام دانیال را بر زبان چرخاندم. با لبخندی محسوس،سرش را تکان داد - چشم الان همه ی ماجرا رو خط به خط تعریف میکنم. اما قبلش چون میدونم نگرانید و اینکه زیاد به بنده اعتماد ندارین، قرار شد اول با دانیال صحبت کنید. حسی خنک و شیرین در تمام وجودم سرازیر شد. ... دانیال من شنیدن صدایش تنها آرزوی آن روزهایم بود. از فرط خوشحالی لشکری از بی قراری به قلبم هجوم آورد. نمیدانستم باید بدوم، پرواز کنم یا جیغ بکشم؟ به سختی روی تخت نشستم. - کو؟کجاست؟ لبخندش عمیق تر شد - عجب خواهری داره این عتیقه. اجازه بدین. یک گوشی از جیب پیراهنش درآورد و دکمه ای را فشار داد و آن را روی گوشش قرار داد. - الو، آقای بادمجون بم تشریف دارین پشت خط؟ بعله.. بعله.. الحمدالله حالشون خوبه. به کوری چشم بعضی از دشمنان،بنده هم خیلی خیلی خوبم. بعدا حال تورو هم به طور ویژه میگیرم. با چه کسی حرف میزد؟ یعنی دانیال،برادر من،پشت همین خط بود؟ گوشی را به سمتم گرفت. دستانم یخ زد... به کندی گوشی را نزدیک صورتم گرفتم. نفسهایم تند بود و نوایی از حنجره ام،یارای خروج نداشت. صدایش بلند شد... پر شور و هیجان ❤️ - الو.. الو.. ساراجان،خواهر گلم... نمیتوانستم جوابش را بدهم. خودش بود همان دانیالِ خندان و پرحرف. اما حالا گریه میکرد در اوج خنده، گریه میکرد. - سارایی؟ بابا دق کردم یه چیزی بگو صداتو بشنوم. اشک ریختم. برای اولین بار اشک ریختم... هق هق گریه هایم آنقدر بلند بود که دانیال را از حالم با خبر کند و او با تمام شیرین زبانی،برادرانه هایش را خرج آرامشم میکرد. صدایش زدم نه یکبار که چندین مرتبه و او هربار مثل خودش پاسخم را داد. هر چه بیشتر میشنیدم،حریصتر میشدم و این اشتها پایان نداشت بعد از مدتی عقده گشایی؛در آخر از من خواست تا به حسام اعتماد کنم. و نمیداست که من ناخواسته به این جوان محجوب اعتماد کرده بودم،قبل از آنکه خود بخواهم. دوست نداشتم تماس تمام شود،اما شد و چاره ای جز این نبود. ⏪ ...... @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گروهی از جوان ها در کم تر از ۵ ماه، ۵۰ واحد مسکونی ساختند! 🔸چه چیزی ناامیدی را در جامعه از بین می برد؟ «مدیریت انقلابی» ـــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی من دلم سوخته، گفتم که بدانید فقط گر بنا نیست ببخشید، نبخشید امّا دست ما را به مُحرّم برسانید فقط دلها_بسوی_حسین ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
‌ همه‌یِ‌ ما روزی غروب خواهیم‌ کرد کاش‌آن‌ غـروب‌ را بنویسند: شهادت‌ ان‌ شاءالله سردار دل ها حاج ـــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🚨از همین می‌ترسند 🔹جوانهای ما خیال نکنند که مساله، مساله «ملتِ گریه» است! این را دیگران القا کردند به شماها که بگویید «ملت گریه»! آنها از همین گریه‌ها می‌ترسند، برای اینکه گریه‌ای است که بر مظلوم است؛ فریاد مقابل ظالم است. اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود. اینها یک شعائر سیاسی است که باید حفظ بشود. 📅امام خمینی(ره) |۳۰ مهر ۱۳۵۸ ـــــــــــــــــــ🕊🖤ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
✍️شهید حاج قاسم سلیمانی 🔻اغلب ما از یک حس مشترکی برخورداریم و آن،حس مغمومیت است. وقتی انسان چیزی را از دست می دهد، یا برای چیز ارزشمندی تلاش می کند اما قدرت وصول به آن را ندارد، احساس مغمومیت می کند. این مغمومیت نشاط آور است، پیروزی آور است، معنویت آور است... به من خیلی مراجعه می کنند. هرکسی دستش به من می رسد این را میگوید: دعا کن شهید بشوم... 🔹من به آنها می گویم دعا کنید خداوند این حال را در شما حفظ کند. وای به روزی که انسان این حالت غم را، این حالت باختن را، این حس جاماندگی را در اثر دنیا از دست بدهد! او خاسر است... 📚کتاب ذوالفقار ص۱۴۶ ❤️ ساعت عاشقی 1:20 ـــــــــــــــــ🕊🖤ـــــــــــــــ @khamenei_shohada