eitaa logo
بصیـــــــــرت
2.3هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
﷽ با عرض ارادت به مقام بلندو بی بدیل شهدا وبا کسب اجازه ازولی امر مسلمین مقام معظم رهبری و آقا با توجه به فرمایش اخیر رهبر به افزایش بصیرت افزایی نام کانال به بصیرت تغییر یافت البته همچنان فرمایشات آقاو معرفی شهدا در برنامه های کانال در ارجعیت هستند🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
بصیـــــــــرت
💝📿💝 📿💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صد_و_هشتم ✍ دستم به دستگیره ی در نرسیده، در باز شد. دانیال ب
💝📿💝 📿💝 💝 ✍ به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاصره اش کرده بودند، رسیدیم. کنار رفتند... در را بازم کردمو داخل شدم. خودش بود... آرام خوابیده رویِ تخت، با لباس هایی نظامی که انگار تنش را به خون غسل داده بودند...😭 گوشه ی سرش زخمی بود و رد زیبایی از تا کنارِ گونه اش کشیده شده بود... قلبم پر کشید برایِ آرامش بی حد و حسابش... چقدر شهادت به صورتش می آمد.. دستِ آرامیده رویِ سینه اش را بلند کردمو انگشترِ عقیقِ گلگون شده اش را با نوازش از انگشتش خارج کردم. این انگشتر دیگر مالِ من بود... کاش دیشب بودنت را قاب میکردم در لوحِ خاطراتم...💔 کاش بیشتر تماشایت میکردم و حفظ میشدم حرکاتت را...💔 کاش سراپا گوش میشدم و تمامِ شنیدن هایم پر میشد از موج صدایت...💔 راستی می دانی که خیلی وقت است برایم قرآن نخواندی؟😭 حالا دل به آواز قرآنِ کدام قاری خوش کنم که مسکن شود بر دردهایم؟ کاش دیشب بچه نمیشدم و با قهر، قهر میکردم و تُنِ نفسهایت را هجی ... کاش… موهایش را مرتب کردمو او یک نفس خوابید... به صورتش دست کشیدمو او لبخند زد محضِ دلداریم... که باشی دل خوش میکنی به دلخوشی هایِ معشوقت... و من عاشقانه دل خوش کردم. این قلب ترک خوده ی من، بند به مو بود... من عاشق”او” بودم و “او” عاشق “او” بود... بارانِ اشکهایم، سیل شد اما طوفان به پا نکرد... باید با خوشیِ حسام راه می آمد... پس بی صدا باریدم...😭 چشمانِ بسته اش را بوسیدم و دستانش را به رسمِ عاشقانه هایش دورِ صورتم قاب کردم... حسام بهترین ها را برایم رقم زد و حالا من در سرزمین وداع اش را لبیک میگفتم...💔💔💔 ادامه دارد ..
🔸پایی که سال ۶۶در "شهرحلبچه" جا ماند 🔸جانی که سال۹۶ در "شهر بوکمال" سوریه ودر دفاع ازحریم اهل بیت فدای اسلام شد 💐شادی روح شهیدمدافع حرم صلوات ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🤲 حکایتی از توجه ویژه شهید ابراهیم هادی به نماز صبح 💠 سال ۱۳۵۹ بود. برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح کار بچه‌ها تمام شد. ابراهیم بچه‌ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می‌کرد. خاطراتش هم جالب بود هم خنده‌دار. بچه‌ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه‌ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه‌هایشان رفتند. ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه‌ها، همان ساعت می‌رفتند معلوم نبود برای نماز بیدار می‌شدند یا نه،‌ شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه‌ها را تا اذان صبح نگه دارید که نمازشان قضا نشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️ ❣️ السلام علیک یا صاحب الزمان(ع) خوشا آنان که در دامت اسيرند به رخسار دل آرايت بصيرند🍂🌸 مکن از بين ما گلچين که گفتند: کريمان،خوب و بد با هم پذيرند🍂🌸 🍂🌸تعجیل درفرج صلوات🍂🌸 ــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــ @khamenei_shohada
به دلم لک زدہ ، با خندہ ی تــو جان بدهـم ... طرحِ لبخنـد تـو پايانِ پريشانی هاست . . . رزمنده دیروز ،مدافع امروز 🌷شهید حاج 🌷 ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
۱:۲۰🥀 در روز ظهورش چه شگفت‌ست مراسم، چون همره مهدی‌ست ابومهدی و قاسم! «۴۵هفته» ساعت به وقت حاج قاسم سردار دل ها حاج و سردار شهید ـــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
🔰شهید مدافع حرمی که با خرید وفروش ضایعات روزی خود را می‌گذراند، خود را به رساند و روزی خود را از حضرت زینب کبری گرفت روزی به نام 📸شهيد مدافع حرم سواری ـــــــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🌹شهادت هنر مردان خداست 🌹شهید بسیجی ▪️فرزند سید عین اله 📅متولد ۱۸ آبان ۷۴ در تاریخ ۲۱ آبان ۹۴ در حلب سوریه عملیات محرم (همزمان با شب اول ماه صفر در عملیات آزاد سازی شهرالعیس با رشادت هایی که از خودش نشان داد در درگیری نزدیک با مسلحین تکفیری از فاصله ۱۰ متری در اثر اصابت تیر مستقیم توپ ۲۳ ) به فیض شهادت نائل آمد و در بهشت الزهرا(س) قطعه ۲۶ ردیف ۷۹شماره ۱۶ آرمیده است شادی روح شهدا ذکر صلوات و فاتحه ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🌷حاج قاسم؛ از وقتی شما رفتی، دیگه زمین آروم نیست، دائم بیقراره، بدخلقی می‌کنه.... حاجی راستشو بگو! اون میخی که قرآن فرمود زمین رو از تلاطم حفظ می‌کنه شما بودی؟ آخه بعد شما زمین آروم نگرفت! حاجی جان، رفتی ولی زمین هم دلتنگ شماست...😔💔 ـــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥با یک داعشی ازدواج کردم تا به خانه برگردم، خود داعشی‌ها پدر بچه‌ام را کشتند و هنوز اینجا هستم! 🔹 صحنه‌های بسیار فجیع از وضعیت خانواده تروریست‌ای داعشی در عراق، در مستند «زنانی با گوشواره‌های باروتی» به تصویر کشیده شده است ــــــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔰 لوح | پرچم در احتضار 🔺️ رهبر انقلاب: رژیم آمریکا بشدّت دچار انحطاط سیاسی، مدنی و اخلاقی است و خیلی عمر طولانی نخواهد کرد و منهدم خواهد شد. البتّه بعضی‌هایشان اگر سرِ کار بیایند زودتر منهدم میکنند، بعضی یک خرده دیرتر منهدم میکنند؛ لکن به هر حال این حقیقت است. ۹۹/۸/۱۳ ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
صلے الله علیک یا ابا عبدالله الحسین حسین جانم ڪارم اینست ڪه هرروز یڪ سلامے طرفِ ڪرببلایت بڪنم دست برسینہ وبادیده ے پُراشڪِ خود طلبِ دیدنِ آن صحن وسرایت بڪنم ــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــ @khamenei_shohada
🔻رهبر انقلاب در مراسم اعطای نشان ذوالفقار به سرلشکر سلیمانی : 🔹ایشان بارها، بارها، بارها جان خودشان را در معرض تهاجم دشمن قرار داده‌اند، در راه خدا، برای خدا و مخلصاً لِلّه؛ و مجاهدت کرده‌اند. ان‌شاءالله خدای متعال به ایشان اجر بدهد و تفضّل کند و زندگی ایشان را با سعادت، و عاقبت ایشان را با شهادت قرار بدهد، البتّه نه حالا. هنوز سالها جمهوری اسلامی با ایشان کار دارد. امّا بالاخره آخرش ان‌شاءالله شهادت باشد. ان‌شاءالله مبارکتان باشد. ❤️ ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
💠 سه شاخصه بسیجی بودن 🔰 مقام معظم رهبری: آنچه ڪه برای همه‌ی ما، برای همه‌ی بسیجیان عزیز، برای جوانها در هر نقطه‌ای از این عرصه‌ی عظیم ڪه مشغول ڪار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سـه عنصــر: ✅ بصیـرت ✅ اخـلاص ✅ عمـل بهنگام و بـه اندازه این سه عنصــر را همیشه بـا یڪدیگر تـوأم ڪنید و در نظـر داشته باشید. 🌺 "هفته بسیج" بر همه طلایه داران عرصه های دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی خجسته باد ــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🔻توفیق نماز شب ✨ آیت الله مجتهدی تهرانی(ره): ✍جوانی پدر پیری داشت، شب اول عروسی وقتی با همسرش در اتاقی خلوت کرده بود ▪️ متوجه سرفه مکرر پدرش شد ، از نزد عروس بیرون رفت و پالوده ی سیبی درست کرد و به پدر داد تا سینه ی او نرم شود و سرفه، او را اذیت نکند ▫️جوان گفت وقتی پدرم خوابید از نزدش دور شدم و دیدم میل عجیبی به نمازشب پیدا کردم ▪️با اینکه در طول عمرم نماز شب نخوانده بودم ▫️مشغول نماز شب شدم و تاکنون که 27 سال می گذرد یک شب هم نماز شبم قضا نشده است 🔺این هم نتیجه خدمت و احترام به والدین است ـــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
📃 شهید: 💠این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست. گرامی باد ـــــــــــ🕊🌹ــــــــــــــــــ @khamenei_shohada
بصیـــــــــرت
💝📿💝 📿💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صد_و_نهم ✍ به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان محاص
💝📿💝 📿💝 💝 به اصرارِ دانیال عازم هتل شدیم که یکی از آن جوانان نظامی صدایم زد و نایلونی به سمتم گرفت: - گوشیِ سیده.. خاموشه.. فک کنم شارژش تموم شده... کیسه را گرفتم و به هتل برگشتیم. بی صدا وسایلم را جمع میکردمو دانیال اشک ریزان تماشایم میکرد. تهوع و درد گوشم را کشید و مرا مجبور به افتادن روی تخت کرد. دانیال با لیوانی آب و قرص کنارم نشست: - اینا رو بخور... سارا باید قوی باشی.. فاطمه خانوم تمام چشم امیدش به توئه.. حسام به خواسته ی قلبیش رسید... و باز بارید... من قوی بودم.. خیلی زیاد، بیشتر از آنچه فکرش را بکنند... کم که نبود، خودم آمینِ شهادتش را گفته بودم... حالا هم باید پایش می ماندم: - تو از کجا خبر دار شدی؟ نفس گرفت: - صبح با گوشیش تماس گرفتم. گفت داره میره گشت زنی اما خواست به تو چیزی نگم که نگران نشی... بعدم گفت تا اذان ظهر برمیگرده.. تو چیزی نپرسیدی، منم چیزی نگفتم. ولی همه ی حواسم بهت بود که چشم به راهشی. تا اینکه از ظهر گذشت و هیچ خبری ازش نشد... منم نگران بودم و مدام به گوشیش زنگ میزدم که میگفت خاموشه...
بصیـــــــــرت
💝📿💝 📿💝 💝 #فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا #قسمت_صد_و_نهم به اصرارِ دانیال عازم هتل شدیم که یکی از آن جوانان ن
دم دمای عصر وقتی حالِ پریشون و سراغ گرفتن هاتو از حسام دیدم، دیگه خودمم ترسیدم... از طریق بچه ها سراغشو گرفتم که اول گفتن زخمی شده و برم اونجا... وقتی که رفتم دیدم زخمی نه.. شهید شده..😭 تمام ثانیه هایِ پریشانیم تداعی شد: - چجوری شهید شده؟ چانه اش میلرزید: - با چند نفر رفته بودن واسه گشت زنی ، که متوجه میشن یه عده از ها قصد نزدیک شدن به شهر رو دارن... که باهاشون درگیر میشن... حسامو دوستاش تا آخرین گلوله ی خشابشون مقاومت میکنن و به مقر خبر میدن... اما دیگه محاصره شده بودن و تا نیروها برسن، بچه ها شهید میشن آه از نهادم بلند شد... پس باز هم حرف غیرت و پاسداری بود. حداقل خوبیش این بود که من پیکرِ گرمِ شهیدم را دیدم. - خب داعشی ها چی شدن؟ لبخندش تلخ بود: - تار و مارشون کردن... صبح روز بعد به همراه پیکرِ امیر مهدیم، راهی ایران شدیم. در مسیر مدام اشک ریختم و ناله کردم که قرار بود با سوغات و تبرک کربلا به ایران برگردم... حالا داشتم حسامِ بی جان را چشم روشنی سرزمین عراق می بردم... بیچاره فاطمه خانم... ⏪ ...
‍ 🕌 در محضر امام روح الله (۱۲۶۸) خیانت بزرگی است که به ما کردند،مادر ها را منصرف کردند از بچه داری،بچه داری را یک چیز منحطی حساب کردند؛ درصورتی که از دامن همین مادر ها مالک اشتر پیدا می شود.از دامن همین مادر ها حسین بن علی پیدا می شود.از دامن همین مادرها اشخاص بزرگ پیدا می شوند که یک ملت را نجات می دهند.این ها این را منحطش کردند.شما را به یک صورتی میخواهند حفظ کنند.مادر ها را اگر بتوانند به صورت عروسک در آورند.عروسک!که هیچ‌کار نداشته باشد به سرنوشت ملت خودش. 📚صحیفه نور، جلد ۷.صفحه ۴۴۷ ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــ @khamenei_shohada
آنان کہ پاک اسـت می میرند! و آنها کہ بی ؛ با شهادت... 📸شهید مدافع حرم :١٣۶١/٩/١ :١٣٩٣/٩/١ ـــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــ @khamenei_shohada
عجِّل فرج به روی لب و توشه‌ها سیاه هجران که با شعار به پایان نمی‌رسد... ▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ ▫️مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها ـــــــــــ🕊🌹ــــــــــــ @khamenei_shohada
💖🌸 در سایه لطف ایزد رحمانیم بر امر ولی همیشه چون سلمانیم فرمود به ما مقاومت پیشه کنیم مرد عملیم و تابع فرمانیم ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــ @khamenei_shohada
♥️ رهبـرم! فرقی نمی‌کند؛ شلمچه، حلب، موصل... یا کوچه پس کوچه‌هاے کشور عزیزم ایران؛ سهمِ دویدن، پابه‌پاے انقلاب است🌱 بسیـجی سهمـش را با جان و دل ادا خواهد کرد...❣ ــــــــــــــــ🕊🌹ـــــــــــــــــ @khamenei_shohada
🎒درون کیف مدرسه‌اش، دو دفترچه کوچک داشت؛ ⚫️⚪️یکی از آن‌ها را با کاغذ سفید جلد گرفته بود و دیگری را با کاغذ سیاه؛ 📝بعضی وقت‌ها چه در خانه و چه در مدرسه، یکی از آنها را از کیفش بیرون می‌آورد و چیزهایی داخل آن می‌نوشت؛ 🧐این کار همیشگی او توجه دوستان و همکلاسی‌هایش را به خود جلب کرده بود. ❓یک روز یکی از همکلاسی‌هایش در مورد دفترچه‌ها از او سوال کرد؛ ➕حیدر جواب داد: اینها دفتر روزانه من هستند؛ کارهای خوبی را که انجام می‌دهم در دفتر جلد سفید و کارهای بدی را که ناخواسته از من سر می‌زند، در دفتر جلد سیاه می‌نویسم. 😳دوستش از شنیدن حرف‌های او تعجب کرد و گفت: «اجازه می‌دهی نگاهی به نوشته‌های داخل آنها بیندازم؟» ➕حیدر کمی فکر کرد و بعد اجازه داد. صفحات داخل دفتر سفید بسیار کم بود و نوشته داخل آن دیده نمی‌شد اما صفحات دفتری که جلدش سیاه بود، کامل و تا نیمه پر از نوشته بود؛❗️همکلاسی‌اش باز هم بیشتر از قبل تعجب کرد. ➕این بار حیدر زودتر از آنکه او سوالش را بپرسد، گفت: کارهای خوبی را که انجام می‌دهم بعد از نوشتن پاره می‌کنم تا غرور مرا نگیرد و همیشه فکر کنم هنوز کار خوبی انجام نداده‌ام اما کار‌های بدم را نگه می‌دارم تا یادم بماند چقدر بدی کرده‌ام. گرامبباد @khamenei_shohada