این همان کودک گل فروش است که مثلا جناب شهردار از او دلجویی کرده.
به چهره کودک دقت کنید. آیا کوچکترین اثری از دلجویی در او می بینید؟ اصلا باور می کنید او دل داشته باشد؟ دلی که سال ها زیر چکمه های بی رحم سرمایه داری و تبعیض و فقر تباه شده است.
آنچه در چهره سوخته اش هویداست فقط #درد است. دردی که به قول قیصر امین پور، درد شناسنامه آدم هاست.
آقای شهردار با آن کت و شلوار و ژست مردم نوازی تصنعی، پس از اینکه دوربین از اتاقش بیرون رفت، پسرک را باز به خیابان می فرستد تا گل فروشی اش را بکند، شهردار ریاستش را، بی آنکه هیچ معادله ای میان #فقیر و #غنی تغییر یافته باشد.
🔶«دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند»
https://eitaa.com/Bayynat
25.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیرمرد 59 ساله ای که در یکی از #محله های #فقیر نشین مشهد به دنیا آمده است.
در کودکی کفش واکس میزد، روزنامه می فروخت و در رستوران ها گارسونی می کرد!
اما امروز صاحب 3 کارخانه بزرگ است که به کشورهای مختلف جهان صادرات می کند!
به سراغ کارخانه ای رفتیم که اگر بخواهید در آن استخدام شوید، باید سوء پیشینه داشته باشید! حتی محکمومین به قتل!
آدم هایی که یک روز ناامید و ازهمه جا رانده شده بودند؛ اما امروز زیر سقف این کارخانه به زندگی برگشتند...
#مستند
#آفرین_مسلمان
https://eitaa.com/Bayynat
#جوانمرد_قصاب که بود؟!
🔻متروی تهران ایستگاهی دارد به نام #جوانمرد_قصاب،
این #جوانمرد، همیشه #با_وضو بود.
می گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟
می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه!
هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه #سنگین_تر بود.
اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت:
برای هر مقدار پول، #سنگ_ترازو هست.
وقتی میشناخت که مشتری #فقیر است، نمیگذاشت به جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید.
مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش...
کسی که وضع مادی خوبی نداشت، یا حدس میزد که نیازمند باشد، یا عائله زیادی داشت را،
#دو_برابر پول مشتری، گوشت می داد!
گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است!
گاهی هم پول را می گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره بر میگرداند به مشتری!
گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.»
#عزت_نفس مشتری نیازمند را نمی شکست!
این #جوانمرد_با_مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های #دفاع_مقدس با ۱۲گلوله شهد #شهادت نوشید.
شهید #عبدالحسین_کیانی همان #جوانمرد_قصاب است!
یادش گرامی🥀
https://eitaa.com/Bayynat
دولت اعلام کرده اقساط تسهیلات ۱ میلیون تومانی کرونا به خانواده های #فقیر را از همین ماه از #یارانه آنها کسر خواهد کرد...
اما همین دولت نمیتواند ۴.۸ میلیارد دلار۴۲۰۰ تومانی و هزاران میلیارد تومان تسهیلات معوق بانکی متعلق به بیتالمال را از معدودی #ثروتمند پس بگیرد!!
💬سیدامیر سیاح
https://eitaa.com/Bayynat
2.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️۴۰ میلیون #فقیر، ۱۸/۵ میلیون نفر در فقر شدید و ۵/۳ میلیون نفر در فقر مطلق!
‼️اندکی از واقعیات "ثروتمندترین کشور جهان" از زبان خانم نماینده در #مجلس نمایندگان آمریکا:
‼️"اگر آمار واقعی فقر در ایالات متحده اعلام شود، آبروی #آمریکا در جهان میرود!"
https://eitaa.com/Bayynat
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت نهم : شرطبندی
✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش
🔸تقريباً سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟
بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد. #ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند.
🔸همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول #قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند.
🔸يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه #برنده شد ما پول نميگيريم. يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!
🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به #ابراهيم گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود!
🔸هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با #ابراهيم سر 500 تومان بازيکردند.
ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند!
🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد.
شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از #نماز، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول #حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر ميفرمايد:
«هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد .»
و نيز فرمود هاند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .»
🔸ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده #مستحق بخشيدم!
حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، #ورزش بکن اما شرط بندي نکن.
🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن #ابراهيم و گفتند: ترسيده، ميدونه
ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و...
🔸ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به #فقير، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم.
که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد.
٭٭٭
🔸دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شر طبندي نكنيد. اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازي بود كه #ابراهيم آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد.
🔸از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با #غرور خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟
ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد.
🔸ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد!
ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي #مهارت داشت. در کوهنوردي يک #ورزشکار کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در #امامزاده صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند.
🔸فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد!
اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت.
ابراهيم #فوتبال را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/Bayynat