eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.2هزار عکس
129.6هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸تولــد (به روایت مادر) صفحات 21_19 🦋 در یکی از روز های تابستان۱۳۳۹ متوجّه شدم که نهمین فرزندم را باردار هستم خواب و بیداری های شبانه و دوران سخت بارداری خسته ام کرده بود، تصمیم گرفته بودم به همین هشت فرزند قناعت کنم،امّا یادآوری جمله همسرم که: ((برگی از درخت نمی افتد مگر به خواست خدا)) خستگی را از تنم ربود.به راضی شدم و از سویی آموخته بودم در برابر نعمت های خدا، باشم. در همین حال و هوا بودم که در خانه🏡 به صدا در آمد. سعی کردم از این بارداری فعلاً با کسی حرف نزنم و خیلی تلاش کردم طبیعی جلوه بدهم...همسرم بود.من تا کنون هیچ چیزی را از او پنهان نکرده بودم و از طرفی مطمئن بودم اگر بفهمد باردار هستم،خوشحال😊میشود، زیرا اون معتقد بود اولاد صالح هر چه باشد،کم است و همیشه در دعاهایش🤲 این را از خداوند می خواست و به خاطر همین در به دست آوردن نان تلاش می کرد. بعد از نماز مغرب قرار بود جلسه دوره ای قرآن در منزل ما برگزار شود.با اینکه من همیشه با رویی گشاده و آغوشی باز از این جلسات استقبال میکردم،امّا نمیدانم چطور شد،غلامحسین صدا زد:((حاج خانم! مشکلی پیش آمده؟ می بینم خیلی تو فکری.)) گفتم:((مشکلی که نه،امّا...)) هنوز حرفم تمام نشده بود،پرسید:((بچّه ها اذیّت کردند یا از جلسات دوره ای خسته شدی؟)) گفتم:((نه تا به حال دیدی من از این بابت اعتراضی داشته باشم؟)) گفت:((نه...امّا مطمئنم اتفاقی افتاده که از من پنهان می کنی.)) برای اینکه نگران نشود، گفتم:((اتفاق که نه امّا خبری برایت دارم.)) و بعد اوگفتم که باردارم☺️ ایمان قوی و روح بلند او چیزی جز بر زبانش جاری نکرد.به شوخی گفت:((هنوز تا دوازده فرزند راه داری.)) بعد مشغول آماده کردن فضا برای جلسه شد. روزهای بارداری در بهشت کوچکی که همسرم برایم مهیّا کرده بود،به تلاوت سوره های قرآن می پرداختم. در ماه های آخر که سنگین بودم،بیشتر کاراهارا دختر های بزرگ تر(نرجس،اقدس،انیس و ناهید)انجام می دادند.من سعی می کردم در خلوت با خدای خود نجوا کنم و به ذکر و دعا🤲 بپردازم. ماه اسفند فرا رسید،آخرین روز های بارداری ام سپری می شد. این ماه مصادف بود با ماه پربرکت و رحمت خدا🍃🌾 یعنی 📿📖 یادم می آید یکی از شب های احیا بود مردم برای مناجات با خدا به مساجد و تکیه ها می رفتند،با اینکه دلم به همراه آن ها می رفت،می بایست در خانه بمانم و منتظر تولد نوزادم باشم،چون بچّه ها کوچک بودند،همسرم من را تنها نمی گذاشت و در خانه به احیّا و شب زنده داری می پرداخت. شب بیست و شش اسفند بود و آسمان پوشیده از ابر🌥 همه جا تاریک و ظلمانی بود و هوا هم از همان سر شب بارانی. غلامحسین سجّاده اش را کنار پنجره اتاق پهن کرد و مشغول راز و نیاز با خدا شد. باران🌧کم کم شروع به باریدن کرد و من ساعتی نماز و دعا خواندم و رفتم که بخوابم. مدّتی در رختخواب،فراز های دعای جوشن کبیر همسرم را که بلند بلند می خواند گوش می کردم. ناگهان تمام خانه با نور سفید خیره کننده ای روشن شد😳 مو بر تنم راست شد. بسیار ترسیدم.با همان حالت همسرم را صدا زدم.او بالای سرم حاضر شد و گفت:((اتّفاقی افتاده؟)) گفتم:((ببین بیرون چه خبر است!آیا کسی وارد خانه ما شد؟)) گفت:((چطور مگه؟!....نه این وقت شب کی می آید؟!)) گفتم:((چند لحظه پیش تمام خانه روشن شد....خودم دیدم. روشنایی اش مثل روز بود.)) او به اطراف نگاهی انداخت:((همه جا تاریک است و هیچ خبری نیست🤔 شاید صاعقه زده و من متوجّه نشدم.)) سپس به بیرون اتاق رفت و برگشت:((باران می بارد💦 امّا آسمان آرام است و خبری از صاعقه نیست.لابد شما خیالاتی شدی.)) از حرفش قانع نشدم معلوم بود او برای آرامش من تلاش می کند. سپس ادامه داد:((تا سحر بیدارم...شما با خیال راحت بخواب.)) بعد با همان صدای بلند شروع کرد به خواندن قرآن. دقایقی نگذشت که.....
زندگی به سبک شهدا 🔸اخلاص و لقمه‌های تاثیر خود را روی پدرم گذاشته بود و ولایت پذیری پدرم از (ره) به اندازه‌ی محبت او به حضرت فاطمه‌ى زهرا (سلام‌الله‌ علیها) بود. 🔹همرزمانش👥 برای مادرم نقل کرده‌اند که پدر در جبهه پس از اصابت گلوله💥 به ، با خون خود روی خاک نوشت "درود بر خمینی، (س)" 🔸شهید با این کار ارادت خود را به حضرت امام(ره) نشان داده است👌 در بیشتر عملیات‌ها پدرم سربند "لبیک یا خمینی و (س)" را به همراه داشته که در عملیات بدر سربند "لبیک یا خمینی" به پیشانی‌اش بوده که پیکرش🌷 هم با همین سربند پیدا شد. : فرزند شهید 🌹🍃🌹🍃
بسم الله القاصم الجبارین
🌀همسرم #علی زاده‌اکبر ۲۸ 📅مردادماه ۱۳۹۲ در دفاع از #حرم حضرت زینب(س) به #شهادت رسید.🕊 من از روز اول
❤️🍃 🔰من و علی قبل از هیچ گونه آشنایی با هم نداشتیم و جالب است که واسطه وصلت بین ما هم شدند. قبل از ازدواج با بخش فرهنگی بنیاد همکاری می‌کرد و از طریق کارمند بنیاد به ما معرفی شد. 🔰وقتی که به آمدند، همان ایام مادرم در خواب دیده بود سه کبوتر 🕊روی پشت بام خانه 🏘نشسته‌اند. مادر خواب را این طور تعبیر کرده بود که علی‌آقا به می‌رسد و به من هم گفت که احتمال دارد شهید بشود. 🔰همان روزها یکی از فوت کرد و خواب کبوترها را به فوت ایشان تعبیر کردیم. عقد و عروسی🎊 ما خیلی ساده برگذارشد. حتی ماشین 🚘عروس را خودشان کردند. اصلا جهیزیه زیادی دوست نداشتند و کاملا با مخالف بود. 🔰به هرحال ازدواج‌مان گرفت و چندین سال بعد که همسرم به شهادت رسید، فهمیدم کبوتری🕊 که پر کشید علی بوده و آن که مانده است فرزندمان مهدی است که از نظر اخلاقی خیلی شبیه پدرش است. 🔰علی‌آقا مرد بود و چون سختی‌هایی را در زندگی‌اش تحمل کرده بود، نسبت به رفع دیگران خیلی حساس بود. من از اینکه می‌دیدم به فکر دیگران است و سعی می‌کند لقمه به خانه بیاورد خوشحال بودم.🙂 🔰مهدی خیلی شبیه است. علی به مسجد 🕌و شرکت در علاقه زیادی داشت و مهدی هم درست مثل اوست. پسرم متولد ۱۳۸۲📅 است و هنگام پدرش تنها ۱۰ سال داشت، اما خوب همه چیز را درک می‌کرد و متن زیبایی هم در پدرش قرائت کرد که مورد استقبال مردم قرار گرفت. 🔰ما سعی می‌کنیم تا آنجا که می‌توانیم پسرم مهدی و فاطمه را طبق وصیت پدرشان  ولایتمدار بار . 🌷 💓 شهدا 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🍁شهید هادی باغبانی: 🍃رفتار او باخانواده و چه بادیگران بسیارخوب و بود زیرا مهربانی‌از خصوصیات بارز شـهدا بود شهیدباغبانی همواره به دنبال به دیگران بود و این موضــــوع به اندازه ای بود که در منزل به او لقب داده بودیم از دیگــر خصوصیات بارز و مثبت همسرم ‌محض از مقام‌ معظم رهــبری بود و خیلی انسان ، و بود که به بحـــث و بسیار تــوجه داشت. 🌷یادش با ذکر 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🌱 می‌گفتـــ ↓ اگه‌طالب باشۍ! یڪ‌ حرام‌ممکن‌استــ سال‌ها؛ تو‌را‌از شهادتـــ دور‌ڪند‌.‌. و‌گفتـــ ↓ من‌حرف‌هاۍ و بیهوده را ڪمتر از لقمه‌ۍ نمی‌دانم می‌گفتـــ ↓ ڪارباطل و حرام حتۍاگر‌انجام‌هم‌نداده باشیم! به‌پاۍمان‌ثبتــ خواهد شد 🕊شهدا کنید ڪه کردیم جبهه‌هاۍ‌نور استــ برای‌ما، شدگان نَفَس ڪم‌ آورده ...‌ شهدا شرمنده ایم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍️ شهید عبدالحسین برونسی خیلی روی و حساس بودند، برای اینکه توی زندگیشان نان حلال بیاورند از کلی زمین گذشتند و آمدند به شهر مشهد و در خانه‌ای کوچک زندگی کردند، 🔹️چند تا شغل عوض کردند، اولین شغل ایشون کار در مغازه شیر فروشی بود، وقتی از شغلش آمد بیرون دلیلش را که پرسیدم گفت: من باید شیر را بکشم بدم به مردم و چون من میدونم صاحب مغازه آب می‌بندد داخل شیر، وزن شیر خالص کمتر می‌شود و آب قاطی شیر می‌شود، ولی باید پول شیر را بدهند من نمی‌توانم به مردم دروغ بگویم. 📚 گروه فرهنگی نسیمی از بهشت در دیدار با خانواده شهید برونسی 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
کنارم نشست👥 گفت: « تورو به #صبر دعوت نمی‌‌کنم، بلکه به رشد دعوتت میکنم. نمیشه که کسی #مومن رو اذیت
🌷 💠خصوصیات بارز اخلاقی 🎤به نقل از همسر شهید 🔰همیشه به همسرش میگفت: به من نگو خدا قوت، بهترین دعا اینه که بگی الهی . هیچ وقت در آزمون دانشگاه تقلب نمیکرد❌میگفت حقوقی که از سوادم میگیرم باید باشه. 🔰همیشه عادت داشت قرآن📖 با معنی مطالعه میکرد و عادت به تامل داشت. اول وقت میخوند و اگه ما دیرتر میخوندیم، می گفت نماز اول وقت فوت نشه ها، حواسش جمع جمع بود👌 🔰به بزرگتر خیلی میگذاشت حتی اگه بنده خدا، طرف اشتباه می کرد. همیشه برای همه دعا میکرد خدا کنه. بهترین علاقه اش مطالعه کتاب📚 و شعر گفتن بود. متن های عارفانه زیادی از حمید عزیز به جا مونده. 🔰همیشه میگفت خانم زینب باید مثل حضرت اباالفضل شهید شه که نحوه شهادتشون🌷 بی شباهت نبوده. دست و پای راست به حالت قطع و دست و پای چپ به حالت کاملا خورد شده و احشای داخلی متلاشی و بینی هم شکسته ... 🔰تمام لحظات شهادت ذکر لبش و یا حسین بوده. گفته انا لله و انا الیه راجعون که دوستاش گفتن نگو حمید جان زوده که گفته نه دیگه 😭 🔰وقتی مسواکشو انداخت بیرون همسرش مسواک رو بر می داره میگه بزار یادگاری بمونه، حالا شده . این شهید🌷 به امانت سپرده شد به خاک تا هنگام ظهور مولایش امام زمان عج رجعت کند🕊 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
📸 و پدر عزیزشان هردو قطعا👌 ساکن ♦️شهید سلیمانی: من میدهم پدرم در طول عمر یک گندم حرام وارد زندگی اش نکرد❌ 🔸حاج قاسم سلیمانی با لقمه مرحوم پدرش سردار دلها شد. از این پدر، پسر چنین باید😍✅ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
🔹همسرم سال ۱۳۸۱📆 عضو سپاه شده بود. اوایل در اصفهان و بعد تهران و کرمانشاه می‌کرد. بعد از ازدواج💍 سالی سه بار به مأموریت یک هفته‌ای می‌رفت. تقریباً به عادت کرده بودم. 🔸وقتی وارد شد شخصیتش تغییر کرد. ایمانش بیشتر شد. می‌گفت: من همه چیز را مدیون سپاه هستم🙂 ائمه اطهار (ع) را بیشتر شناختم. همیشه را شکر می‌کرد و می‌گفت: حقوق و پولی💰 که از سپاه می‌گیرم پاک‌ترین و حلال‌ترین پول و لقمه است👌 شاید اگر شغل دیگری داشتم به بودن حقوقش اینقدر اطمینان نداشتم. 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
بسم الله القاصم الجبارین
🌷شهید مدافع حرم:حسین امیدواری اردیبهشت ۱۳۶۵ کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را 💚حسین💚 نامیدند
مادربزرگوار شهید✨  در کودکی هنگامی که بچه‌ها می‌خواستند به مدرسه بروند برای‌شان را می‌خواندم و پشت سرشان فوت می‌کردم.🌺 حسین همیشه می‌گفت: من این آیةالکرسی مادر را همیشه کنارم احساس می‌کنم و هنگام لغزش‌ها و حتی هنگامی که کسی قصد آزار و اذیت من را در مدرسه دارد آیةالکرسی مادر به دادم می‌رسد.❤️ حسين از همان كودكي به ، حرام و حق‌الناس خيلي اهميت مي‌داد. 🌾 طوري نبود بخواهد بچه‌اي را بزند يا كسي را اذيت كند. 🍁 بارها در خيابان او را مي‌ديدم كه سرش پايين است و كار خودش را مي‌كند.🌹 ✨ حسین در طول 29سال زندگی دنیایی در هر کاری سعی می‌کرد را مد نظر داشته باشد. ، و بود. 🌹 اگر دست به کاری می‌زد سعی می‌کرد به بهترین نحو آن کار را به پایان برساند. فردی و بود.🍂 اگر کسی به کمک نیاز داشت تا آنجایی که می‌توانست به آنها می‌شتافت. در کارهایش بسیار بود. بود در حالی که باعث شکستن عزت نفس کسی نمی‌شد (هرگز کسی را مسخره نمی‌کرد).🌈 حسین علاقه و ارادت خاصی به (ع) و (س) داشت؛ 💚🕊 به طوری که در تمامی ‌لحظات زندگی، این  دو معصوم را بر زندگی‌اش ناظر و حاضر می‌دید و در تمامی ‌اعمال و رفتارش تا جایی که طاقت بدنی و توان روحی و روانی داشت، از حضرت علی(ع) و توصیه‌ها و حکمت‌های ایشان پیروی می‌کرد.🌹🍃 در زندگی اجتماعی و رفتار با خانواده در عین اینکه انسان و پرتلاشی بود، اما خیلی و خوش‌اخلاق بود. ✨ حسین آرزو داشت همیشه در اعمال و رفتارش مظهر انجام بسم‌الله الرحمن الرحیم باشد و از این جهت بسیار بود.🌼🌱 و... ✨ تك تيراندازها تيري به قلبش مي‌زنند.🍂 به حالت سجده‌ روي زمين مي‌افتد و وقتي بلندش مي‌كنند، مي‌بينند خون زيادي از بدنش رفته است به او مي‌گويند حسين چيزي نشده ما تو را به عقب برمي‌گردانيم كه نگاهي مي‌كند، لبخندي مي‌زند و تمام مي‌كند••💚🌹 حسین 21 دی‌ماه به شهادت رسید.🕊 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin
✍ آخرين پيام شهید 🍃امیدوارم کہ این حقیر رابخاطر بد رفتاری و سومدیریت عفوبفرمائید واگر دینی به شمادارم بنده را بفرمائید 💐شهیدمدافع حرم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin