eitaa logo
بسم الله القاصم الجبارین
3.1هزار دنبال‌کننده
123.5هزار عکس
130.6هزار ویدیو
212 فایل
﷽ ڪد خدا را بـرسانید زمـان مستِ علے اسٺ مالڪ افـتاد زمـین تیـغ ولـے دستِ علے اسٺ #انتقام_سخت ✌️🏻 #شهادتت_مبارک_سردار_دلها 💔
مشاهده در ایتا
دانلود
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۲۶ فروردین ماه سالروز شهادت مدافع حرم " " گرامی باد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ... 💐 امروز ۲۶ فروردین ماه سالروز شهادت مدافع حرم " " گرامی باد
🌷۲۶ فروردین ماه سالروز شهادت «شهید محمدحسین حمزه»، از مدافعین حرم اعزامی از استان سمنان است که در حلب سوریه به فیض شهادت نائل آمد قریب به شصت روز پس از شهادت وی، سومین فرزند او، «علی‌اصغر»، متولد شد
یاد عزیزان، ولبخندهای زیبایشان جزازشهدا چیزدیگری هم توقع نیست هرچه مال دنیا بود براهلش گذاشتند و رفتند یادشان گرامی و راهشان پر رهرو سالگرد شهادت جان نثاری جان نثاری جوهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گفتگوی صميمانه امام خامنه ای با جانباز بی زبان 🔻ان شاء الله پیش خدا با زبان فصیح از مجاهدت خودت میگی و از ما هم شفاعت میکنید.
💖 حضرت (مدظله العالی)؛ 🔹کسانی که حاضر نیستند از خود بگذرند🌱 چطور میتوانند امام زمان(عج) به حساب آیند؟☝️ ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_شهدا ✅روز قیامت شهدا درانتظارمان هستند‼️ تا جواب دهیم که آیااز قطره قطره خونشان حفاظت کرده ایم و یا... روی خونشان پا گذاشته ایم
❗️ 🌷شهدا در لحظه شهید نشدند ... آنها سالها در جهاد اکبر جنگیدند و روزها در سرما،گرما،سختی، گرسنگی،خطر و... به سر بردند. لحظه لحظه گرفتن پاداش است. عاقبت به خیری آسان بدست نمی آید ...
سخت دلتنگ و غریبم...😔 جرعه ای امن یجیبم... شهیدانِ خدایی ...😰 طاقت ماندن ندارم...💔 چه تنها مانده ام بر خاک...😞 شما رفتید تا چالاک... مرا رها کردید و رفتید...😣 به مبتلا کردید و رفتید... شما رفتید و من اینجا ...😫 زفیض مردن بی نصیبم.... !!! ای شهادت ناز شصتت!!!❤️ تأسی کن مرا دستت...
هر کس سراغ خدا را گرفت و دلش تنگ بود آدرس شهدا را بہ او بدهید ... خدایا ما را تا رسیدن بہ آسمان شهدا یارے فرما روزتون شهدایی
یه وقتایی من خواب می بینم و بعد می فهمم همون شب عروسمم خواب پسرمو دیده و به هر دومون در مورد یک موضوع صحبت می کنه☺️. مثلا بعضی موقعها که دیر به دیر میاد به من سر میزنه شبش آقا رضا به خواب من و خانمش میاد و از خانمش می خواد که حتما جویای احوال من باشه و از منم می خواد که جویای احوال زن و بچش باشم👌. ما بغیر از مادرو فرزندی باهم مثل دوتا دوست صمیمی بودیم و زمانیکه ماموریت نبود و تهران بود هرشب میامد بهم سر میزد و خیلی روی من حساس بود و هوای من مادر و داشت بعداز شهادتشم خیلی بیشتر از قبل هوامو داره😊 که اگر خانمش یه هفته نیاد منزلمون بخوابش میره و میگه برو به مادرم سر بزن. هر لحظه هم که از سفر برمی گشت اول به من سر میزد بعد میرفت خانه ی خودشون.☺️🌹 راوی : 🌹
او از آغاز در رکاب آقا بودست... "سردار اسماعیل قاآنی" فرمانده در سایه ای که به میدان آمده... ردیف اول؛از سمت راست پنجمین نفر . . . ماییم و ادواردو که نشسته بود کنار من.بین من و حامد.با همان شکل و قیافه مسیحی وارش.می گویم تا حالا کسی بهت گفته بود شکل مسیحی؟می گوید من خود مسیحم.می گویم پیامبری؟می گوید نه.بین مردم خودم تنهایم مثل مسیح.دشمنانم دشمنان مسیح اند.فقط یک فرق هست.مسیح یک روز صلیبش را به دوش کشید،من بیست سال. ردیف اول؛از سمت راست نفر دوم ادواردو(مهدی) آنیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا درباره شهدا و شهادت (مدافعان حرم) ؛ توصیه مهم امام خامنه ای
🌷 🔸مبارزه با اشرار و قاچاقچیان سردار حاج قاسم سلیمانی پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷ به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی ایران هدایت می‌شدند. او تا قبل از انتصاب به فرماندهی سپاه قدس، با باندهای قاچاق مواد مخدر در مرزهای ایران و افغانستان می‌جنگید.
⚘﷽⚘ 🌷 اگـر بـہ سبڪ وسیـاق عمـل نکنیم کمیتمـون لنگـہ💥 برنـامـہ‌ای ڪہ ریختـید بـرای و چیہ❓ سبڪ و سیـره شهـدا چیـه❓ شهـدا نـون رو خوردن💐 شهـدا راست گفتند دوستـت داریم.💚 بـہ میـزانی کـه بشی وصـل میشی🌟 چی زمیـن اومدی هیات؟ بہ خیلی ها صبـر کن پرده ها بـره کنـار😒 هنوز خـدا نخورده بمون. یہ ڪاری کنیـد امـام زمان شـمـا رو بگیـره.😇 🍃🍃 🌸🌸 🌼🌼
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت : اگر بخواهم برای نامه‌ای بنویسم، خواهم نوشت "مرا ببر" این شهید والامقام اینگونه می‌گوید: «من همیشه به احمد () می‌گفتم «الهی دردت بخوره تو سرم»، اصطلاح من بود نسبت به احمد، دورت بگردم. من دلم می‌خواست واقعاً، آنچه مکنونات قلبی♥️ من است. از این رو می خوام که خدا هر چه سریعتر به او ملحق کند. به او اگر بنویسم، این را خواهم نوشت من را ببر ...»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺روایتی از نحوه حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مسجد جمکران 🎙گزیده‌ای از گفتگو با حجت‌الاسلام رحیمیان، تولیت مسجد مقدس جمکران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻قسمت هشتم ▫️وقتی حاج قاسم به وسط محاصره داعش رفت! ‌‌ 🔹مجموعه کلیپ برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی حاج قاسم سلیمانی هست که ان‌شاءالله هر روز تقدیم تان می‌شود.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تم رهبری بسیار عالی دانلود
🌹 ❣یعنـی شهیدے ڪه دنیا را بہ اندازه یڪ نام هم نخواستـــ ... حال..... غــرق دنیا شده اے چون من را شهد شیرین شهــادت می دهند ؟
آن روز... آن روز هرچند آخرین روز جهان باشد باید شروع فصل خوب داستان باشد روزی که پیدا می‌شود خورشید پشت ابر باید که بارانی‌ترین روز جهان باشد مردی که ده قرن است با عشق و عطش زنده‌ست باید نه خیلی پیر نه خیلی جوان باشد با خود تصور می‌کنم گاهی نگاهش را چشمی که بی‌اندازه باید مهربان باشد یک روز می‌آید که این‌ها خواب و رؤیا نیست و خوش به حال هر کسی که آن زمان باشد بی‌بی که جان می‌داد بالا را نشان می‌داد شاید خبرهای خوشی در آسمان باشد بی‌بی که پای دار هی این آخری می‌گفت این آخرین قالیچه نذر جمکران باشد...
♥️•﷽•♥️ روی خیلی حساس بود مدتی در محل کار مسئول خرید شده‌ بود جالب اینجاست برای خرید وسایل سرکار همه تلاشش رامی‌کرد که کمترین پول بیت المال را خرج کند امابرای وسایل منزل اینطور . مدافع حرم 🌷 یاد عزیزش با صلوات ♥️•﷽•♥️
مدافع حرم شهید پویا ایزدی یاد عزیزش با صلوات خاطرات جالب همسر شهید از دیدار و شهادت حاج قاسم سلیمانی را بخوانید بخاطر طولانی بودن مطلب عذر خواهی میکنم😔 👇👇👇👇👇
بسم الله القاصم الجبارین
مدافع حرم شهید پویا ایزدی یاد عزیزش با صلوات خاطرات جالب همسر شهید از دیدار و شهادت حاج قاسم سلیمان
♥️•﷽•♥️ 👈 حسرتی که بر دل دختر شهید ماند حسرت دیدار با حاج قاسم😭 📝خاطرات همسر شهید مدافع حرم بعد از شهادت آقا پویا هم سردار را یک بار در یک برنامه و از فاصله دور دیدم. آن روز خیلی دوست داشتم به ایشان نزدیک شوم، اما به خاطر ازدحام جمعیت خانواده شهدا نتوانستم و خیلی به خاطر این ازدحام، نگران بودم که اتفاقی برایش نیفتد. ریحانه خیلی سردار را دوست دارد، ریحانه گریه می‌کرد که می‌خواهم بروم بغلش کنم، مگر نمی‌گویید که فرمانده بابا پویا بود؟ من دوست دارم بروم بغلش کنم، اما هر قدر تلاش کردیم نشد. تا نیم متری سردار هم رسیدیم ولی نشد که نشد. حسرت آغوش پدرانه حاج‌قاسم در دل ریحانه ماند، برای همین من به دخترم قول دادم و گفتم پیگیری می‌کنم که حتماً سردار را ببینی. گفتم من این قول را به تو می‌دهم که ایشان را در آغوش بگیری. همیشه به دنیال این بودم و این قول را در ذهنم مرور می‌کردم که خبر شهادت سردار سلیمانی رسید.» همسر شهید درباره نحوه شنیدن خبر شهادت می‌گوید: «خبر شهادت را ساعت ۵ صبح به من دادند. خواهر آقاپویا به من اطلاع داد. من خانه پدرم بودم. او به شدت گریه می‌کرد و می‌گفت سردار قاسم سلیمانی شهید شد. اصلاً باور نمی‌کردم. گفتم راست می‌گویی؟ تلویزیون را روشن کردم و وقتی این خبر را شنیدم، انگار که خبر شهادت پویا را دوباره شنیده‌ام. آن‌قدر سخت و سنگین بود که هنوز هم نمی‌توانم باور کنم و خیلی برای من سخت است. پدرم که از خواب بیدار شد و حال و احوال من را دید نگران شد. پرسید چه شده؟ گفتم بابا! حاج‌قاسم شهید شده است. درست مانند زمانی که خبر شهادت پویا را به او داده بودیم دو دستی بر سرش زد و گریه کرد. با گریه‌های پدرم همه اعضای خانواده بیدار شدند. رفتم پیش ریحانه که حالا دیگر با همه سر و صدا‌های خانه بیدار شده بود. گفتم سردار حاج‌قاسم سلیمانی هم شهید شد و رفت پیش بابا پویا. ریحانه سرش را کرده بود زیر پتو. گفت مامان مگر به من قول ندادی که می‌رویم و می‌بینیمش؟ گفتم مامان دیشب دشمنان شهیدش کردند. برای ما خیلی سخت بود، گویا یک پدر را از دست دادیم و انگار بچه‌های شهدا دوباره یتیم شدند. باورش برایمان سخت بود. وجود حاج‌قاسم سلیمانی برای خانواده شهدا مرهم بود و التیام زخم‌های‌مان. ایشان باعث دلگرمی ما بود. نبودش غیر قابل تحمل است. بعد از شهادت عزیزان‌مان یکی از چیز‌هایی که خانواده شهدا را محکم نگه می‌داشت و باعث صبوری‌شان می‌شد حضور حاج‌قاسم سلیمانی بود. اما در کنار همه اوضاع و احوال خانواده شهدا ما نگران حضرت آقا هم هستیم. امیدوارم خدا به داد دلشان برسد. حضرت آقا این روز‌ها چه می‌کشند.» 🎤 راوی: خانم رجبی همسر شهید شهید مدافع حرم پویا ایزدی در آبان ۹۴ مصادف با تاسوعای حسینی در جنوب حلب به شهادت رسید. یاد عزیزش با صلوات
خیلی گشته بودیم نه پلاکی نه کارتی! چیزی همراهش نبود، لباس فرم سپاه به تنش بود. چیزی شبیه دکمه پیراهن نظرم رو به خودش جلب کرد، خوب که دقت کردم دیدم یک نگین عقیق است که انگار ... نگاهی احساسی و متفاوت ●➼‌┅═❧═┅┅───┄