eitaa logo
شهید محمودرضا بیضائی
281 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
18 فایل
شهید محمودرضا بیضائی ولادت زمینی: 1360/09/18 ولادت آسمانی: 1392/10/29 محل شهادت: قاسمیه جنوب شرقی دمشق. بر اثر اصابت ترکش. مزار شریف: تبریز گلزارشهدای وادی رحمت. بلوک۱۱ ردیف۶ شماره۱ ادمین: @Beyzai_mahmoud
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ #سیره_شهدا هیچ وقت مناسبت ها🎈🎉 و اعیاد ائمه اطهار رو یادش نمیرفت و سعی داشت در این مناسبت ها با یڪ شاخه گل بیاد خونه🌹 تا چراغ معرفت اهل بیت توی خونه ما خاموش نشه عادت همیشگیش بود وقتی از در میومد تو ، گل رو پشتش قایم میڪرد و اول مناسبت رو تبریڪ میگفت بعد گل رو ... ☺️🌹 تقریبا تموم گلهایی ڪه میاورد رو نگه میداشتم ...💐 #راوی : 🗞 #همسر_شهید_رضا_دامرودی🌷 @Beyzai_ChanneL
💍🌹💍🌹💍🌹💍🌹💍🌹💍 🕊 ⏰ ساعت سه نیمه شبِ دوازدهم بهمن ۹۵،  به فاصله کمتر از یک متر از آقا نوید آسمانی شد. 📜 به گواهی خیلی از دوستانش، حال و هواش بعد از شهادت شهید سعید طور دیگه ای شد و حس جاموندن تمام وجودش رو بعد از شهادت سعید گرفته بود. 😢 حسرتی که خیلی اوقات در چشمانش می دیدم، بعد از شهادت شهید علیزاده، هرکاری از دستش برمیومد، برای رفیق آسمانیش انجام داد، به ویژه در پرکردن جای خالی سعید برای مادرش. 💠 یه روز که خیلی حالش منقلب بود و معلوم بود حسابی دلش هواییه، بهم گفت : "دیشب بعد نماز مغرب سعید اومد بهم سرزد، کنارم نشست و حال و احوالمو پرسید و خووب حسش کردم که کنارمه" حتی به مادر شهید زنگ زد و گفت که حاج خانوم دیشب آقاسعید پیش ما بود. 😔 خدارو هزاران مرتبه شکر که امسال دیگه حسرت نرسیدن و جاموندن رو نداری… ❤️ گوارای وجودت شهادت و رسیدن به خدا و همنشینی با اهل بیت و دیدار رفقای شهیدت. سلام ما رو به همشون برسون. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 پینوشت های صفحه رسمی نوید برای : ✅ وقتی دونفر با هم همسفر میشن و قرار میگذارن همه جا باهم باشن و بهم کمک کنند برای رسیدن، خیلی سخته یکی زودتر به مقصد برسه. خدا به داد دل نفر دوم برسه … ✅ خیلی از شهدا، این حس جاموندن از رفقای شهیدشون رو تجربه کردن، انگار این حس جاموندن یه مرحله پیش از شهادته که باید تجربه بشه و بعد، شهادت روزی بشه... ✍ : همسر شهید 🍃🌺 @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
۲ روز دیگر .... دل آشوب و طوفان زده بی تابت را خودت مرهمی باش ... 🌺طبیب قلوبنا رسول 🌺 روزتون_شهدا
رسول روی سنگ مزار این تک مصرع از شعر حک شده: ای که بر تربت من می‌گذری روضه بخوان... نسبت به این یک بیت شعر خیلی حساس بود. می‌گفت: هر وقت سر مزار رسول می‌روی موقع خداحافظی حتما روضه بگذار. سر این موضوع خیلی تاکید داشت و می‌خواست حتما اجرا شود. دوست شهید @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
📸 تصویری از یکی از کودکان‌مصدوم در حادثه تروریستی اهواز @Beyzai_ChanneL
🍃🌹 از شهید سیدحمیدتقوی فر : همسر شهید 🍃🎈: سال ۹۰‌ بحث را مطرح کرد، تعجب کردم! چون از علاقه اش به خدمت در سپاه خبرداشتم. اوایل موضوع را بروز نمی‌داد ولی بعدها موضوع رفتن به را مطرح کرد و اینکه مسئولین اجازه حضور وی را در عراق نمی‌دادند. با تلاش مستمر بالاخره با بازنشستگی‌اش موافقت شد، سال ۹۱ در عراق حضور جدی داشت طوری‌که محوریت فرماندهی سامرا به ایشان داده شد و « » لقب گرفت.🌷 🍃🎈: راه‌اندازی و بسیج مردمی یکی از اهداف مهم ایشان در بود که با شناخت از موقعیت سیاسی و اقتصادی منطقه صورت گرفت، دومین اقدام ایشان هم تشکیل مجموعه‌ امنیتی متشکل از شیعه و سنی بود که با این تشکیلات امنیت منطقه را تأمین می‌کردند؛ شهید تقوی‌ توانست داعش را به بخش جنوب غرب بغداد بکشانند و با درگیری با آن‌ها امنیت را تأمین کنند. 🍃🎈: وقتی برای بار به خانه آمد متوجه سوراخ شدن شدم دلیلش را پرسیدم، گفت « به‌جای سرم به چفیه‌م شلیک کرد☺️» با ناراحتی گفتم شما چرا باید آنجا بروی، چرا عراقی‌ها خودشان از کشورشان دفاع نمی‌کنن؟ با ناراحتی گفت «مگر جنگ ایران و عراق است که هرکسی برای خودش بجنگد❗️امروز جنگ و است و در دین اسلام نیز سفارش شده که اگر صدای مسلمانی را بشنوید و به دادش نرسید مسلمان نیستید». 🍃🎈: ایشان برای حضور در مختلف از جمله انتخابات، ۹ دی و ۲۲ بهمن، همیشه تأکید و تشویق می‌کرد و خودش هم با و به نیت در این محافل حاضر می شد. 🍃🎈: یک‌بار فیلمی در خصوص در دوران دفاع مقدس روایت می‌کرد که مقام معظم رهبری در آن نقل کردند و فرمودند: " در یک مهلکه ای در جبهه ماشین ما مشکلی پیدا کرد که یکدفعه یکی از رزمندگان آمد ما را نجات داد"، حمید که داشت کتاب هم میخواند لبخند زد و گفت: "که آن رزمنده من بودم☺️" 🌸🍃 @Beyzai_ChanneL
شهید محمودرضا بیضائی
داریم در تاریخ ;عمروعاص خطاب به معاویه گفت چهارشنبه نماز جمعه بخوان معاویه گفت چهارشنبه چطور نماز جم
🌸🍃🌸🍃🌸 در فتنه ۸۸ که در تبریز هم جریان پیدا کرده بود، پدرش به عنوان فرمانده ناحیه تبریز فعالیت داشت و مأموریت هایی را به بسیجیان و محول می کرد. 💠 یک مرتبه پدر صادق به خودش می گوید : 🤔 «آقا رضا تو که به این سادگی جوانان مردم را به مأموریت می فرستی که احتمال هرگونه خطری برای شان وجود دارد، چرا پسر خودت را نمی فرستی؟!» ✅ وقتی این جرقه در ذهنش زده می شود صادق را صدا می زند و می گوید : «آماده شو و تیمی که برای مأموریت اعزام می کنم را همراهی کن.» ☺️ صادق با ادب و احترام کامل و بدون اینکه اعتراضی به خواسته پدرش داشته باشد، دستش را بر روی چشمانش گذاشته می گوید : «چشم بابا!» 🌹 صادق چهار شانه و تنومند بود، وقتی پدر بدرقه اش می کرد یاد بدرقه امام حسین (ع) افتاد که پسرش را با دعا راهی میدان جنگ کرده بود و او نیز به تأسی از امام حسین (ع) در دلش دعا زمزمه می کند؛ حتی یک آن این فکر به ذهنش می آمد : 😔 «من که پسرم را با این شور و شوق راهی اش می کنم شاید زخمی برگردد!» ولی می گوید چاره ای نیست، وقتی فردی مأموریتی را می پذیرد تبعاتش نیز برایش نوش است، اما در دل نگرانی داشت و با صلوات به ائمه متوسل شد. ⏰ چند ساعت بعد خبر مجروحیت صادق را آوردند و در آن لحظه فقط می گوید : «خدایا رضایتم در رضایت توست و به آنچه امر می کنی تسلیم هستم.» بعد می پرسید که از چه ناحیه ای مجروح شده است؟ گفتند : «کمی دستش زخمی شده است.» چند ساعت بعد با دستی باند پیچی شده آوردنش. به پدرش می گوید : 😊 بابا چیزی نشده فقط کمی دستم خراش برداشته. پدرش نمی خواهد که زیاد به عمق قضیه وارد شود و معذبش کند.... 😔 بعد از چند هفته پدرش متوجه می شود که دستش باد کرده وضعیت مساعدی ندارد، با یکی از همکاران راهی بیمارستانش می کند و عکسبرداری کرده و متوجه می شوند که تاندون یکی از انگشتانش قطع شده و نیاز به عمل دارد، هزینه عمل هم که ۴۰ هزار تومان شده بود، پرداخت کرد. 💠 بعد از چهار، پنج ماه یک روز پدرش سرکار در اتاقش بوده که همکارش وارد می شود و می گوید : «امروز صادق هزینه عملی را که خرج دستش کرده بودیم را در پاکتی آورده و گفته که این پول را به بیت المال برگردانید، چون من نمی خواهم مدیون بیت المال باشم.» 🕊 : ، پدر صادق ۸۸ توسط داعش داخلی توسط داعش خارجی 🌸🍃🌸🍃🌸 @Beyzai_ChanneL