#تصوف| توحید قاضی
علامه طباطبایی میگوید:
مرحوم قاضی مریض بود، کسالتشان پا درد بود، به حدی که دیگر پا جمع نمی شد و حرکت نمیکرد. در این حال بین دو طایفه ذُکِرت و شِمِرت در نجف اشرف جنگ بود، بام ها را سنگر کرده بودند و پیوسته از روی بام ها به یکدیگر تیر اندازی میکردند، و از این طرف شهر با طرف دیگر شهر باهم دیگر میجنگیدند. در پشت بام ایشان نیز طایفه شمرتها سنگر گرفته بودند و از روی بام به ذکرت ها میزدند. مرحوم قاضی در ایوان نشسته بودند و تماشا میکردند.: ذکرت ها غلبه کردند، بر این پشت بام آمدند و دو نفر از شمرتی ها در روی بام کشتند و چون ذکرتی ها بام را تصرف کردند، آمدند در حیاط خانه و خانه را تصرف کردند، و دو نفر از شمرتی ها را در ایوان کشتند، و دو نفر دیگر را در صحن خانه کشتند، که مجموعاً شش نفر در خانه کشته شدند، از ناودان مثل باران همینطور خون پایین می آمد و من همینطور نشسته ام بر جای خود و هیچ حرکتی هم نکردم. بعد از این ذکرتی ها ریخته بودند در داخل اتاق ها و هرچه به درد خور آنها بود، برده بودند. بله میگفت: از ناودان خون میریخت و در ایوان دو کشته افتاده بود، و در صحن حیاط نیز دو کشته افتاده بود، (و لطفش این بود که میگفت:) من حرکت نکردم، نشسته بودم و تماشا می کردم. این حالات را #فنای در توحید میگویند، که در آن حال شخص #سالک غیر از خدا چیزی را نمی نگرد، و تمام حرکات و افعال را جلوهء حق مشاهده میکند.
اقلیم وجود ص ۳۰
#قاضی
#فنا_توحید
#تصوف
@BotShenasi
#تصوف| ذکر قاضی
سید محمد علی قاضی نیا فرزند اقای قاضی میگوید:
خیلی از اوقات ایشان را مشغول ذکر و عبادت بودند و من یادم هست همیشه میگفتند: لا هُو الا هُو و ما صدای ایشان را از اتاقشان میشنیدیم. آن موقع که یک کبوترهایی در نجف مرسوم بود که به آنها یاهُو میگفتند، آقای قاضی از آنها خیلی خوشش می آمد و آنها را گذاشته بود در راهرو و بین بیرونی و اندرونی.
کشمیری میگوید: منزوی از خلق بود و بع فنای الهی رسیده بود!!
اقلیم وجود صفحه ۳۴
#تصوف
#قاضی
#فنا_توحید
@BotShenasi