❤️ امــام باقـــر (ع):
صدقــه دادن در روز جمعــه
به دليل فضيــلت جمعــه بر
روزهــاى ديگــر ، چنـــد برابر
مى شود .
ثواب الاعمال، ص۱۸۵
📚 @Dastan 📚
🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰⚜🔰
#داستان_امامان
نزدیک غروب بود.
خورشید می رفت تا چون یاقوتی سرخ در دریای غروب، غوطه ور شود.
کوچه های مدینه، از شنیدن خبر ورودش جانی تازه گرفت؛ از هرکوچه صدای هلهله و شادی بلند بود.
مسلمانان مدینه، پیش از ورود پیامبر به مدینه تصمیم گرفته بودند؛ همچون ادیان دیگر روزی را برای عبادت و شکرگزاری قرار دهند.
چون می دانستند که قوم یهود در روز شنبه و نصارا روز یکشنبه اجتماع می کنند.
آنها روز قبل از شنبه را که در آن زمان «یَوْمَ العَرُوبَة» نامیده میشد، برای این هدف برگزیدند و به سراغ یکی از بزرگان مدینه به نام «اَسْعَد بْن زُرَارَة»، رفتند، او نماز را به جماعت بجا آورد و به آنها اندرز داد. به خاطر اجتماع مردم در این روز، یوم العروبه، روز جمعه نامیده شد.
«اسعد» دستور داد گوسفندی را ذبح کردند و غذای، همگی از همان یک گوسفند بود، چرا که تعداد مسلمانان در آن روز، بسیار کم و فقط حدود چهل نفر بود و این نخستین اجتماع مسلمین در روز جمعه بود.
پیامبر ظهر روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شد، چهار روز در «قبا» منتظر حضرت علی (ع)، حضرت فاطمه (س) و تعدادی از مسلمانان ماند و در این مدت مسجد قبا را بنیان نهاد، سپس روز جمعه به سوی مدینه حرکت کرد. به هنگام نماز به محله «بنی سالم بن عوف» در وادی «رانوناء» رسید و همراه مردم نماز روز جمعه را اقامه کرد و این اولین نماز جمعه ای بود که رسول خدا بجا آورد و خطبه نماز هم اولین خطبه حضرت در مدینه بود؛ رسول اکرم خطبه بلیغی ایراد فرمود که در اعماق قلوب آنان اثری بدیع گذاشت.
بعدها آیه نازل شد و نماز جمعه تشریع گردید.
از آن زمان یکی از نمازهایی که باید به جماعت خوانده شود و به تنهایی نمی توان خواند، نماز با عظمت جمعه است.
نمازی که زیباترین گردهمایی هفتگی مسلمانان و عالی ترین عبادت سیاسی هر هفته خداپرستان است. در این نماز، امام جمعه نمازگزاران را به تقوا و پاکدامنی توصیه می کند و آنها را از مسائل سیاسی و اقتصادی جهان اسلام آگاه می سازد.
نماز جمعه طبق نظر شیعیان در زمان حضور پیامبر و امام معصوم و نایب خاص او واجب عینی است، اما در زمان غیبت کبری واجب تخییری است یعنی نمازگزار میان نماز جمعه و نماز ظهر مختار است.
📗تفسیر نمونه، ج24، ص: ۱۳، ذیل آیه ۱۱سوره جمعه
📕بحار الأنوار،ج ۱۹، ص ۱۲۶٫
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
#کلام_بزرگان
⚘هیچ چیــز در عالَم نمی تونه، تو رو ذلیل کنه مگه اینکه از چشم خدا بیـفتی!!!
باور کـنیم
که ذلّت، فقط از چشم خدا افتادنه
⚜ @Dastan ⚜
⚜🔅⚜🔅⚜🔅⚜🔅⚜
#عید_مبعث مبارک
🔵 ناگهان روشنایی تندی به دیدگانش خورد.
هراسان چشم باز کرد.
نوری به وی نزدیک شد. وجودش را فراگرفت، به مغزش، به قلبش و به روحش ورود کرد.
محمد لرزید و حرارت عجیبی در وجودش شکل گرفت و بعدها بیان کرد:
احساس کردم که مرگ بر جسمم و زندگی ملایم و لطیفی بر قلب و روحم چیره شد...
یک مرتبه از میان نور صدایی شنید که میگفت: محمد...
محمد مضطرب جواب داد: کیست؟
صدا گفت: جبرییل
محمد: جبرییل؟
صدا گفت: بخوان
محمد به وحشت بیرون آمد به اطراف نگاه کرد کسی نبود، دوباره همان نور جلوهگر شد و برای بارسوم گفت: بخوان
محمد جواب داد: نمیتوانم بخوانم.
صدا باز گفت: محمد بخوان... بخوان...
دستی که کتابی گرفته بود جلویش پدید آمد. کتاب در میان حریر سپیدی بود. دوباره صدا بلند شد و گفت: زبان باز کن و بخوان... اینها را با من بگو...
چشمهای از قلب محمد بیرون جهید و این کلمات را با فرشته گفت:
«بخوان به نام خدایی که خلق کرد. خلق کرد انسان را از علق»
«بخوان که خدای تو کریمترین وجودهاست، خدایی که به وسیله قلم تعلیم داد و به انسان آنچه را نمیدانست آموخت...»
و صدا خاموش شد.
آن نور خیره کننده یک مرتبه خاموش شد و پرید. خستگی فوقالعاده بر جسم محمد افتاد و عرق از بدنش سرازیر شد. محمد آن کلمات را دوباره به خاطر آورد و به تنهایی تکرار کرد. مدتی به آسمان نگریست و همان نور و درخشندگی را در همه جا دید. بیاختیار به سجده افتاد و گریست.... صدای او را وزش نسیم سحری نوازش میداد.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
📚داستان های آموزنده📚:
❤️خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد...
خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت...
خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد...
خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد...
از نقشه های بشر نباید دلهره داشت...
چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است...
یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید...
و تمام درهای بسته برایش باز شد...
اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهاي بسته برو
چون خدای "تو"و "یوسف" یکی ست....
⚜@Dastan⚜
📌
مبارڪ باد زیبا مبعثش که با
اقرا بسم ربڪ
آغاز
و با انا اعطیناک الڪوثر
بیمه
و با الیوم اڪملت لڪم الدین
جاودانه شد
نغمه جاء الحق در تمام عالم
طنین افڪند
#عيد_مبعث_مبارڪ
📚 @Dastan 📚
💠 امام زمان حضرت مهدی (عج) : خداوند محمد را برانگیخت تا رحمتی برای جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند .
🆔 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💚💚💚💚💚
💚💚 💚💚
💚💚💚
💚💚
💚
آفـــرینـش بـــر مــدار عشــق بـود 💚💚
مصطفی آییــنـه دار عشــق بـــود💚💚
میم او شـد مــرکــز پرگــار عشـق💚💚
در تجــلــی بــر ســر بـاران عشــق💚💚
تا قلــم بر حلقـــه صـادش رسـید 💚💚
شد ((الم نشرح لک صدرک)) پدید💚💚
ط طریق عشــــق بازی را نوشت 💚💚
ف فــروغ ســرفــرازی را نــوشـت💚💚
ی یقین عشــق بازان را نگاشت 💚💚
خلق عالم بیش از این یارا نداشت💚💚
💚
💚💚
💚💚💚
💚💚💚💚
💚💚💚💚💚
مبعث نبی اکرم ( ص) مبارک باد🎉🎊🎉
📚@Dastan📚
📚معرفی کتاب برای مطالعهی زندگی حضرت محمد مصطفی(ص)
🔻رهبرانقلاب: صرف اینکه بنشینیم، بگوئیم آیهای نازل شد و جبرئیلی آمد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد، مسئلهای را حل نمیکند.
🔹مسئله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همهی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است - درس بگیریم. همهی این بیستوسه سال #درس است.
🔹من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظهی این زندگی یک حادثه است؛ یک درس است...
🔺 #جوانهای_ما بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.۱۳۸۷/۰۵/۰۹
📍یک #کتابِ خوبِ فراموششده برای مطالعهی زندگی پیام اعظم(ص)؛ «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» عناوین این مجموعهی سهجلدی است؛ کتابهایی از جلالالدین فارسی که در دههی شصت منتشر شد و انتشارات «انجام كتاب» آن را چاپ کرده است.
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
📣خداوندمیفرماید:
درقیامت نمیسوزد بدنی که انگشترعقیق بر دست کند ؛به شرط انکه ولایت علی را قبول کنند
💠💠💠💠💠💠💠💠💠
🌹پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند :
زمانی که خداوند موسی بن عمران را خلق کرد
( وقتی او را در میقات به رسالت مبعوث کرد )
با موسی بن عمران سخن گفت.
سپس خداوند عنایت ویژه ای به اهل زمین کرد و از نور صورت حضرت موسی ، کوه عقیق را آفرید.
🌹سپس خداوند قسم یاد نمود :
به عزتم قسم هرگز نمی سوزانم و عذاب نمی کنم دستی را که در آن انگشتر عقیق باشد ، به شرط آنکه ولایت علی (علیه السلام ) را در دل داشته باشد.
📚المناقب 3 – ص 302 ،
📚جامع الاخبار - ص 134 ،
📚بحار الانوار 42 – ص 62 ،
📚وسائل شيعه5- ص 87
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
♦️بہ فرزندانتان نماز و روزه و نفرت از #اسرائیل را تا جایی کہ در توان
دارند یاد بدهید.
#خبر_آمد_خبری_در_راه_است
#اسرائیل_سقطت
#سوریہ
📚 @Dastan 📚
🔅🔅🔆🔱🔆🔅🔅
مسلمانیم امّا آه از ،اینگونه مسلمانی
نصیب ما نشد غیر از پریشانی پریشانی
ندانستیم از اسلام جز نفرین و جز نفرت
نفهمیدیم از دین خدا غیر از رجزخوانی
چنان بیگانگان از هم جدا افتاده اند امروز
-به مکر نابرادرها- برادرهای ایمانی
برادرجان! بدان یوسف عزیز مصر خواهد شد
اگرچه چند روزی هم شود در چاه زندانی
مبادا تا برادر را درون چاه اندازیم
«یهودا» که ندارد سرنوشتی جز پشیمانی
قدم بردار با ما در صراط المستقیم اکنون
که از پایان این بیراهه ها چیزی نمی دانی
صدایی از حرا می آید اینک، گوش بسپارید:
«مسلمانان! مسلمانان! مسلمانی! مسلمانی!»
🆔 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌷روزی مرحوم کاشی مشغول وضوگرفتن بودند..
که شخصی باعجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد...
💫با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی بادقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اينكه وضوی آخوند تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود...!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟ ....
گفت: هیچ.
🍃فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
گفت: نه! (می دانست که اگر بگوید نماز می خواندم، کار بیخ پیدا می کند)!
آقا فرمود: مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آقا فرمود: من خودم دیدم داشتی نماز می خواندی...!
🌀گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم من یاغی نیستم، همین!
💯این جمله در مرحوم کاشی (رحمة الله عليه) خیلی تأثیر گذاشت...
تا مدت ها هر وقت از احوال مرحوم کاشی می پرسیدند، ایشان با حال خاص می فرمود:
من یاغی نیستم
💠خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در شان خدایی تو نکردیم... نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست!...
فقط اومدیم بگیم که:
خدایا ما یاغی نیستیم....
بنده ایم....
اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده.....
لطفا همین جمله را از ما قبول کن.
📚 @Dastan 📚
🔅🔅🔅🔆🔱🔆🔅🔅🔅
یکم طولانیه ولی مطمئنم لذت می برید از خوندن این متن👌👇
مثل خدا ستارالعیوب باشیم🙏
✨زماني در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .
اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم!
بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه.
✨ بعد از نهار كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند.
دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!
با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی،
بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!
✨ غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!
پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون
✨ بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچه است اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت!
من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!
كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه
هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی...
علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره!
شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره!
كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...
✨ •┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
پيامبر صلي الله عليه و آله :
مَنْ قَرَأَ بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ مُوقِنا سَبَّحَتْ مَعَهُ الْجِبالُ إلاّ أَنـَّهُ لايَسْمَعُ ذلِكَ مِنها؛
هر كس با يقين بسم اللّه الرحمن الرحيم را قرائت كند، كوه ها به همراه او تسبيح مى گويند، هر چند او تسبيح آنها را نمى شنود
📖الدرالمنثور، ج ۱، ص ۲۶
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
😈😇😈😇😈😇😈😇😈😇😈
#تلخند
#کشیش و مرد دانا
➰➰➰➰➰➰
در قرون وسطا و دوران اوج قدرت کلیسا ها ، عقاید و خرافه های دینی که کشیش ها به وجود آورده بودند ، شدت گرفته بود و راهب ها به قدرت رسیده بودند...
کشیش ها بهشت را به مردم می فروختند!!
مردم نادان هم در ازای پرداخت کیسه های طلا ، دست نوشته ای به نام سند دریافت میکردند!!
فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد ، نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد...
به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت:
قیمت جهنم چقدر است ؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟!
مرد دانا گفت: بله جهنم...!
کشیش بدون هیچ فکری گفت: 3 سکه
مرد فوری مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم به من بدهید!
کشیش روی کاغذ پاره ای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد.
به میدان شهر رفت و فریاد زد :
ای مردم! من تمام جهنم را خریدم و این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کسی را داخل جهنم راه نمی دهم...
آن شخص مارتین لوتر بود...
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
⛏⛏⛏⛏⛏⛏⛏⛏
#ضرب_المثل
💎اگر برای ما آب ندارد برای تو نان دارد
⚜⚜⚜⚜⚜
راجع به حاج میرزا آقاسی صدر اعظم محمد شاه قاجار در برنامه این مرد عارف و روحانی دو موضوع توپ ریزی و حفر قنوات در صدر مسائل قرار داشت.
افزایش توپ را موجب تقویت ارتش و حفر قنات را عامل اصلی توسعه کشاورزی می دانست.
هر وقت فراغتی پیدا می کرد به سراغ مقنیان می رفت و آنها را در حفر چاه و قنات تشویق و ترغیب می کرد.
روزی حاجی میرزا آقاسی برای بازدید یکی از قنوات رفته بود تا از عمق مادر چاه و میزان آب آن آگاهی حاصل کند.
مقنی اظهار داشت :" تا کنون به آب نرسیده ایم و فکر نمی کنم در این چاه رگه آب وجود داشته باشد."
حاجی گفت:" به کار خودتان ادامه دهید و مایوس نباشید. " چند روزی از این مقدمه گذشت و مجددا حاج میرزا آقاسی به سراغ آن چاه رفت و از نتیجه حفاری استفسار کرد.
مقتنی موصوف که به حسن تشخیص خود اطمینان داشت در جواب حاجی گفت:" قبلا عرض کردم که کندن چاه در این محل بی حاصل است و به آب نخواهیم رسید."
دفعه سوم که حاجی میرزا آقاسی برای بازدید مادر چاه رفته بود ، مقتنی سر بلند کرد و گفت:" حضرت صدر اعظم، باز هم تکرار می کنم که این چاه آب ندارد و ما داریم برای کبوترهای خدا لانه میسازیم! صلاح در این است که از ادامه حفاری در این منطقه خود داری شود."
حاجی میرزا آقاسی که در توپ ریزی و حفر قنوات عشق و علاقه عجیبی داشت و گوش او در این دو مورد به حرف نفی بدهکار نبود با شنیدن جمله اخیر که مقنی اظهار داشت بود از کوره در رفت و فریاد زد:
" احمق بیشعور به تو چه مربوط است که در این زمین آب ندارد، اگر برای من آب نداشته باشد برای تو نان دارد."
🆔 @Dastan
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله): 🌷
سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت میشوند:
① کسی که خوش اخلاق باشد.
② کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.
③ کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد.
📚 اصول کافی ج۲ ص ۳۰۰
•┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🆔 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
🌹امام جعفر صادق علیه السلام:
كسى كه حديث ما را روايت كند
و در ميان مردم نشر دهد،
و دلهاى شيعيان ما را با آن استوار گرداند،
از هزار عابد،برتر است.✨
📚بحارالأنوار ج۲ص۱۴۵
📚 @Dastan 📚
#هشدار_تربیتی
🔴وای بر فرزندان آخرالزمان....‼️
💠رسول اكرم (ص) به تعدادی از كودكان نگاه کرد، سپس فرمود:
👈وای بر فرزندان آخرالزمان
از دست پدرانشان‼️
عرض شد يا رسولالله از پدران مشرک آنها⁉️
✍فرمود نه بلكه از پدران مسلمانشان كه هيچ چيز از فرائض مذهبی را به آنان نمیآموزند و اگر خود فرزندان پارهای از مسائل دينی را فرا گيرند آنها را باز میدارند و تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان متاع ناچيزی از دنيا بدست آورند❗️
✍من از اين قبيل پدران بیزار هستم و آنان نيز از من بيزارند.
📚مستدرك الوسائل، ج ۲، ص ۶۲۵
📛وای برما اگر
فرزندانمان را اینگونه تربیت کرده باشیم که حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند
📚 @Dastan 📚