eitaa logo
📝 داستان شیعه 🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
55 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
١. 🌷 پیامبر اسلام (ص) در سفر تجارتی هنوز پيامبر صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله به دنیا نیامده بود که پدرش، عبد الله از دنیا رفت و در سن شش سالگی مادرش نیز وفات نمود. پس از آن جد بزرگوار عبدالمطلب، یگانه پرستار او بود. حضرت عبدالمطلب هنگامی که در بستر بیماری بود، فرزندش ابوطالب، را وصی خود نمود و چشم از جهان فرو بست. از آن پس ابوطالب سرپرستی حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به عهده گرفت و تا آخرین لحظات عمرش از آن حضرت نگهداری و مواظبت نمود. محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله دوازده ساله بود که در کاروانی تجاری همراه عموی ابوطالب، به سوی شام سفر کرد. کاروان به سرزمین بصری رسید، در آن محل راهبی به نام، بحیرا، بود که سال‌ها در صومعه خود به عبادت مشغول بود و علماء و دانشمندان نصار از وی بهره می‌بردند. بحیرا بارها کاروان تجاری قریش و اهل مکه را که از کنار صومعه‌اش عبور می‌کردند دیده بود، لکن کوچکترین توجهی به آنها نداشت، ولی یک روز کاروان در حال عبوری را دید که لکه ابری بر سرشان سایه افکند است. کاروان در کنار درختی توقف کرد، و نوجوانی به زیر درخت رفت. ابر همچنان بر آن درخت سایه افکند و شاخه‌های درخت سر به سوی آن جوان پایین آوردند. بحیرا از راه بصیرت فهمید که این نوجوان مورد توجه خاص خداوند است، غذایی تهیه کرد و خود نیز از صومعه بیرون آمد و افراد کاروان را با احترام به صومعه دعوت نمود و گفت: «غذایی برای شما تهیه دیده‌ام و همه شما مهمان من هستید، دوس دارم برای صرف غذا همه بیایید». همه رفتند و تنها محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله نرفت و زیر درخت ماند. بحیرا نگاه می‌کرد ابر را بر سر هیچ کدام از آنها ندید، متوجه شد ابر هنوز بر درخت سایه افکنده، گفت: امروز همه شما مهمان من هستید کسی از مهمانی خودداری نکند. گفتند: همه آمده اند، تنها نوجوانی در کنار متاع تجاری مانده است. بحیرا گفت: آن نوجوان را نیز بیاورید، خوب نیست که همه بیایند و او تنها بماند. دعوت راهب را به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله رساندند، حضرت پذیرفت و به سوی راهب حرکت نمود. بحیرا حالات حضرت را به دقت زیر نظر داشت، دید هنگام حرکت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله ، ابر نیز بالای سر او در حرکت است. بحیرا با نظر پر معنایی، به سیمای نورانی، محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله، می‌نگریست و نشانه رسالت را در او می‌دید لحظه به لحظه، محبت و احترامش نسبت به محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله افزون می‌گشت. ⭕️ اين داستان، ادامه دارد... 📔 بحار الأنوار: ج١۵، ص۴٠٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲. 💫 گفتگوی بحیرا با محمد (ص) بحیرا، پس از صرف غذا روی به حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله نمود و گفت: تو را به لات و عزی (دو بت معروف) سوگند می‌دهم! که پرسشهای مرا پاسخ بده! محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: هرگز، به نام لات و عزی، با من سخن مگو، به خد سوگند! از هیچ چیز به اندازه آن دو بت، ناراحت نیستم. بحیرا: تو را به خدا سوگند می‌دهم که به سؤال‌های من جواب بده. محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله: اکنون آماده‌ام تا به پرسش‌های شما پاسخ دهم. بحیرا پاره‌ای از نشانه‌های رسالت را از آن حضرت پرسید و جواب‌ها را شنید، دید آنچه در کتاب‌های آسمانی (انجیل، تورات و... ) خوانده، هم مطابق جواب‌های محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله است و در پایان، بحیرا مهر مخصوص نشانه نبوت را میان دو شانه حضرت دید و آن را بوسید. سپس، از ابوطالب پرسید: این جوان، با شما چه نسبتی دارد؟ ابوطالب: او فرزند من است.. بحیرا: نه، او فرزند تو نیست، پدر و مادر او از دنیا رفته اند. ابوطالب: آری، درست است. بحیرا از سرنوشت پدر و مادر او پرسش‌هایی کرد و جواب شنید. آنگاه به ابوطالب گفت: این برادر زاده‌ات را به وطن باز گردان و به طور کامل از او مراقبت کن بخصوص خیلی از خطر یهود مواظب باش! به خدا سوگند! آنچه را من از او فهمیدم، اگر آنها بفهمند حتما توطئه قتل او را می‌ریزند، او آینده بسیار درخشان دارد، حالات او را در کتاب‌های آسمانی خوانده‌ام و این وظیفه من است که به شما بگویم، هرچه زودتر او را به وطن باز گردانی. ابوطالب سخنان بحیرا را پذیرفت، با سرعت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به مکه باز گردانید و به شدت مراقبت نمود. 📔 بحار الأنوار: ج١۵، ص۴٠٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 وصیِّ محمّد (ص) امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: مردی دراز قد به سان نخل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: او را تعلیم ده و با وی مهربان باش! پس «هام» گفت: یا رسول الله این که به وی دستور دادی مرا تعلیم دهد کیست در حالی که می‌دانی ما أجنّه از احدی جز نبی یا وصیِّ نبی اطاعت نمی کنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای هام، وصیّ آدم که بود؟ عرض کرد: شیث بن آدم. فرمود: وصیّ نوح که بود؟ عرض کرد: سام بن نوح! فرمود: وصیّ هود که بود؟ عرض کرد: یاسر بن هود! فرمود: وصیّ ابراهیم را چه کسی یافتند؟ عرض کرد: اسحاق بن ابراهیم! فرمود: وصیّ موسی که بود؟ عرض کرد یوشع بن نون! فرمود: وصیّ عیسی که بود؟ عرض کرد: شمعون بن حمّون الصفا پسر عموی مریم! پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای هام! اینان چرا اوصیاء این پیامبران بودند؟ عرض کرد: چون زاهدترین مردم در دنیا بودند و مشتاق ترین آنها به دیدار خداوند در آخرت. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وصیّ محمّد را چه کسی می‌دانید؟ عرض کرد: او «الیا» پسر عموی محمد است. سپس پیامبر فرمود: او «علی» است؛ وصی و برادرم و او پارساترین مردم و مشتاق ترین آن‌ها به دیدار خدا در آخرت است. پس هام به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام سلام کرد و چند سوره را از او آموخت و سپس عرض کرد: ای علی، آیا می‌توانم با این سوره‌ها نماز بخوانم؟ فرمود: آری ای هام؛ اندکِ قرآن بسیار است. آنگاه هام به رسول خدا و امیرالمؤمنین سلام خداحافظی داد و رفت و بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیگر دیده نشد. 📔 بحار الأنوار: ج١۵، ص۴٠٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ أمیر النحل ابو سخیله گفت: من و سلمان به رَبَذه نزد ابوذر رفتیم. ابوذر گفت: فتنه ای به پا خواهد شد، اگر آن را درک کردید، شما را سفارش می‌کنم که از کتاب خدا و علی بن ابی طالب (علیهما السلام) دفاع کنید، زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: علی (علیه السلام) اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که در روز قیامت مرا در آغوش می‌گیرد، او «أمیرالنحل» مومنان است. . گفته شده: پیامبر صلی الله علیه وآله سپاهی را روانه قلعه بنی تغل نمود و مردم قلعه با آن‌ها به جنگ پرداختند تا سلاحشان تمام شد، از این رو کندوهای زنبورهای عسل را به سمت آن‌ها انداختند و این زنبورها سپاه اسلام را به تنگ آوردند. پس چون علی علیه السّلام آمد زنبورها رام وی گشتند. از این رو آن حضرت را «امیرالنحل» نامیدند. . همچنین نقل است که مسلمانان غاری پر از کندوهای عسل یافتند اما توان دسترسی به عسل را پیدا نکردند. سپس علی علیه السّلام به آن غار رفت و عسل بسیاری از آن غار بیرون آورد از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را «امیرالنحل» نامید. 📔 مناقب آل أبی طالب: ص۴۵۹-۴۵۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ أبوطالب علیه السلام امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت شده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السّلام در فضایی باز نشسته بودند و مردم در اطراف ایشان گرد آمده بودند که مردی از آن میان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین شما هم اکنون دارای چنین مقام و منزلتی هستید ولی پدرت در آتش شکنجه می‌شود؟! امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «ساکت شو! قسم به آنکه محمّد (صلی الله علیه وآله) را به حق مبعوث فرمود اگر پدرم تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند، قطعاً خداوند شفاعت وی را می‌پذیرد. پدرم در جهنم در حال شکنجه شدن باشد و پسرش قسمت کننده بهشت و دوزخ؟ 📔 الاحتجاج: ص۱۲۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌴 سجده درخت ابوطالب در حضور گروهی از قریش برای این که شایستگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به آنان نشان دهد، به ایشان گفت: ای پسر برادرم! آیا خداوند تو را فرستاده است؟ فرمود: آری. ابوطالب گفت: همانا انبیا، معجزه و کارهای خارق العاده‌ای دارند. پس یک معجزه به ما نشان بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن درخت را صدا بزن و بگو که محمد بن عبداللّه می‌گوید، به اذن خدا جلو بیا. ابوطالب آن درخت را صدا زد. درخت جلو آمد و سجده کرد. سپس به درخت دستور داد تا برگردد. درخت برگشت. ابوطالب گفت: شهادت می‌دهم که به درستی تو راستگو هستی. سپس به پسرش علی علیه السلام گفت: پسرم، همراه پسر عمویت باش و از او جدا نشو. 📔 بحار الأنوار: ج۳۵، ص۱۱۵ 🔰 @DastanShia