eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.3هزار دنبال‌کننده
49 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 وصیِّ محمّد (ص) امام صادق علیه السّلام می‌فرماید: مردی دراز قد به سان نخل نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: او را تعلیم ده و با وی مهربان باش! پس «هام» گفت: یا رسول الله این که به وی دستور دادی مرا تعلیم دهد کیست در حالی که می‌دانی ما أجنّه از احدی جز نبی یا وصیِّ نبی اطاعت نمی کنیم؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای هام، وصیّ آدم که بود؟ عرض کرد: شیث بن آدم. فرمود: وصیّ نوح که بود؟ عرض کرد: سام بن نوح! فرمود: وصیّ هود که بود؟ عرض کرد: یاسر بن هود! فرمود: وصیّ ابراهیم را چه کسی یافتند؟ عرض کرد: اسحاق بن ابراهیم! فرمود: وصیّ موسی که بود؟ عرض کرد یوشع بن نون! فرمود: وصیّ عیسی که بود؟ عرض کرد: شمعون بن حمّون الصفا پسر عموی مریم! پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای هام! اینان چرا اوصیاء این پیامبران بودند؟ عرض کرد: چون زاهدترین مردم در دنیا بودند و مشتاق ترین آنها به دیدار خداوند در آخرت. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وصیّ محمّد را چه کسی می‌دانید؟ عرض کرد: او «الیا» پسر عموی محمد است. سپس پیامبر فرمود: او «علی» است؛ وصی و برادرم و او پارساترین مردم و مشتاق ترین آن‌ها به دیدار خدا در آخرت است. پس هام به امیرالمؤمنین علی علیه السّلام سلام کرد و چند سوره را از او آموخت و سپس عرض کرد: ای علی، آیا می‌توانم با این سوره‌ها نماز بخوانم؟ فرمود: آری ای هام؛ اندکِ قرآن بسیار است. آنگاه هام به رسول خدا و امیرالمؤمنین سلام خداحافظی داد و رفت و بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله دیگر دیده نشد. 📔 بحار الأنوار: ج١۵، ص۴٠٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ أمیر النحل ابو سخیله گفت: من و سلمان به رَبَذه نزد ابوذر رفتیم. ابوذر گفت: فتنه ای به پا خواهد شد، اگر آن را درک کردید، شما را سفارش می‌کنم که از کتاب خدا و علی بن ابی طالب (علیهما السلام) دفاع کنید، زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: علی (علیه السلام) اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که در روز قیامت مرا در آغوش می‌گیرد، او «أمیرالنحل» مومنان است. . گفته شده: پیامبر صلی الله علیه وآله سپاهی را روانه قلعه بنی تغل نمود و مردم قلعه با آن‌ها به جنگ پرداختند تا سلاحشان تمام شد، از این رو کندوهای زنبورهای عسل را به سمت آن‌ها انداختند و این زنبورها سپاه اسلام را به تنگ آوردند. پس چون علی علیه السّلام آمد زنبورها رام وی گشتند. از این رو آن حضرت را «امیرالنحل» نامیدند. . همچنین نقل است که مسلمانان غاری پر از کندوهای عسل یافتند اما توان دسترسی به عسل را پیدا نکردند. سپس علی علیه السّلام به آن غار رفت و عسل بسیاری از آن غار بیرون آورد از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله وی را «امیرالنحل» نامید. 📔 مناقب آل أبی طالب: ص۴۵۹-۴۵۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ أبوطالب علیه السلام امام صادق علیه السّلام از پدرانش روایت شده است که روزی امیرالمؤمنین علیه السّلام در فضایی باز نشسته بودند و مردم در اطراف ایشان گرد آمده بودند که مردی از آن میان برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین شما هم اکنون دارای چنین مقام و منزلتی هستید ولی پدرت در آتش شکنجه می‌شود؟! امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «ساکت شو! قسم به آنکه محمّد (صلی الله علیه وآله) را به حق مبعوث فرمود اگر پدرم تمام گناهکاران روی زمین را شفاعت کند، قطعاً خداوند شفاعت وی را می‌پذیرد. پدرم در جهنم در حال شکنجه شدن باشد و پسرش قسمت کننده بهشت و دوزخ؟ 📔 الاحتجاج: ص۱۲۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌴 سجده درخت ابوطالب در حضور گروهی از قریش برای این که شایستگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به آنان نشان دهد، به ایشان گفت: ای پسر برادرم! آیا خداوند تو را فرستاده است؟ فرمود: آری. ابوطالب گفت: همانا انبیا، معجزه و کارهای خارق العاده‌ای دارند. پس یک معجزه به ما نشان بده. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن درخت را صدا بزن و بگو که محمد بن عبداللّه می‌گوید، به اذن خدا جلو بیا. ابوطالب آن درخت را صدا زد. درخت جلو آمد و سجده کرد. سپس به درخت دستور داد تا برگردد. درخت برگشت. ابوطالب گفت: شهادت می‌دهم که به درستی تو راستگو هستی. سپس به پسرش علی علیه السلام گفت: پسرم، همراه پسر عمویت باش و از او جدا نشو. 📔 بحار الأنوار: ج۳۵، ص۱۱۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ ابوالمعالى مشهور است كه هر كس سر قبر "آقا ابوالمعالى" در تخت فولاد اصفهان برود و چهل مرتبه سوره حمد بخواند، به حاجت و مطلبش مى‌رسد. مى‌گويند: يك روز حاج آقا منير بروجردى كه از علماء و اخيار اصفهان و در استخاره مشهور بوده، قرض‌دار مى‌شوند و مشكل بزرگى برايشان پيش مى‌آيد. مى‌آيند سر قبر "ابوالمعالى" و چهل حمد را مى‌خوانند، وقتى كه حمد آخرى را داشتند مى‌خواندند، يك دفعه مى‌بيند خادم ملك التجار مى‌آيد و مى‌گويد: ملك التجار سلام مى‌رساند و مى‌گويد كه شما تشريف مى‌آوريد پيش من يا خدمت شما برسم؟ آقا مى‌فرمايند: بنده مى‌آيم. خلاصه مى‌روند منزل ملك التجار، مى‌بينند كه ملك التجار لباس پوشيده آماده و منتظر ورود آقا هستند. وقتى وارد مى شوند مبلغى را كه آقا قرض داشتند، ملك التجار مى‌دهد و مى گويد اين حاجت شما. آقا مى‌گويند: موضوع از چه قرار است؟! ملك التجار مى‌گويد: من ديشب خواب ديدم كه ابوالمعالى به خواب من آمده است و مى‌گويد: اين حاج آقا منير بروجردى به خاطر قرضش آمده و متوسل به من شده و شما قرض ايشان را پرداخت نمائيد. 📔 داستان‌هایی از مردان خدا: ص٧٣ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌹 کفالت حضرت محمّد (ص) از فاطمه بنت أسد نقل است که: چون علایم مرگ در عبدالمطلّب آشکار گشت خطاب به فرزندانش گفت: چه کسی از شما کفالت محمد (صلی الله علیه وآله) را پس از من برعهده می‌گیرد؟ گفتند: او خود از ما باهوش تر است، از وی بخواهید یکی از ما را انتخاب کند. پس عبدالمطلّب رو به پیامبر صَلی الله علیهِ و آله نموده و گفت: یا محمّد، جدّت در حال سفر به قیامت است، دوست داری کدام یک از عموها و عمّه هایت کفالت تو را بپذیرد؟ رسول خدا صَلی الله علیهِ و آله چهره همه را از نظر گذرانید و آنگاه خود را به ابوطالب نزدیک نمود. عبدالمطلّب که متوجه پیام این حرکت پیامبر شده بود. به ابوطالب گفت: ای ابوطالب، من با دینداری و امانت داری تو آشنایم. با او همان گونه باش که من برای او بوده ام! فاطمه گوید: چون عبدالمطلّب درگذشت، ابوطالب وی را نزد خود آورد. من پیوسته به وی خدمت می‌کردم و مرا «مادر» خطاب می‌کرد. در باغچه خانه ما چند نخل بود چون خرمای این درخت‌ها می‌رسید، روزی نزدیک به چهل نفر از همسالان محمّد (صلی الله علیه وآله) به حیاط خانه ما می‌آمدند و خرماهای بر زمین افتاده را جمع می‌کردند و من هرگز ندیدم که محمّد (صلی الله علیه وآله) خرمایی را از دست کودکی بگیرد و این در حالی بود که دیگر بچه‌ها سعی می‌کردند خرماهای یکدیگر را بربایند. من هرروز یک مشت یا بیشتر از خرما برای محمّد (صلی الله علیه وآله) جمع می‌کردم و کنیزم نیز همین کار را می‌کرد. روزی تصادفاً هم من و هم کنیزم فراموش کردیم برایش خرما جمع کنیم و محمّد (صلی الله علیه وآله) خواب بود که بچه‌ها آمدند و هرچه خرما برزمین افتاده بود برداشتند و رفتند. من از شدت خجالت خوابیدم و با آستینم صورتم را پوشاندم. چون محمّد (صلی الله علیه وآله) بیدار شد، به باغچه رفت اما حتی یک دانه خرما هم برزمین نمانده بود، از این رو از آنجا رفت و در این حال کنیز من به وی گفت: امروز فراموش کردیم خرمایی برایت جمع کنیم و بچه‌ها آمدند و هرچه بود خوردند. فاطمه گوید: محمّد (صلی الله علیه وآله) مجدداً به سمت باغچه رفت و رو به یکی از نخل‌ها کرده و گفت: ای نخل، من گرسنه ام. ناگاه دیدم آن نخل آنقدر خم شد که محمّد (صلی الله علیه وآله) بتواند از میوه آن به مقدار کافی بچیند سپس دوباره راست شد و به حالت اول درآمد. من بسیار شگفت زده شده بودم و ابوطالب هم خانه نبود. هرروز که ابوطالب از بیرون می‌آمد، به کنیزم می‌گفتم برود و در را برایش باز کند. امّا این بار که در زد پا برهنه و با سرعت رفتم و در را باز کرده و ماجرا را برایش تعریف کردم. ابوطالب گفت: بی تردید او یک پیغمبر خواهد شد و تو پس از نومیدی از بارداری، وزیر او را به دنیا خواهی آورد، و همان طور هم شد و فاطمه علی علیه السّلام را به دنیا آورد. 📔 الخرائح و الخرائح: ص۱۱ 🔰 @DastanShia