❣#سلام_امام_زمانم❣
🔅السلام علیکَ یا وعد الله الذّی ضمنه...🤚
🌱سلام بر مولای مهربانی که آمدنش وعده ی حتمی خداست...
وسلام بر منتظران و دعاگویان آن روزگار نورانی و قریب...
📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
💚اللهمعجللولیکالفرج🤲✨
#امام_زمان ارواحنا فداه
✨ معامله با خـدا یا چشم مردم ⁉️
✨شخصی مسجدی ساخت. بهلول از او پرسید :
مسجد را برای رضای خدا ساختی یا اینکه بین مردم شناخته شوی؟
شخص پاسخ داد :
معلوم است برای رضای خداوند!
بهلول خواست اخلاص شخص را بیازماید.
در نیمه های شب بهلول رفت و روی دیوار مسجد نوشت این مسجد را بهلول ساخته است
صبح که مردم برای ادای نماز به مسجد آمدند نوشته روی دیوار را میخواندند و میگفتن خدا خیرش بدهد
آن شخص طاقت نیاورد و فریاد سر داد ایهاالناس بهلول دروغ میگوید
این مسجد را من ساختم
من از مال خود خرج کردم و شما او را دعای خیر میکنید!
بهلول خندید و پاسخ داد
معامله تو باخلق بوده نه با خالق!
👌بیایید در زندگیمان با خدا معامله کنیم نه با چشم مردم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
🔴حاکم کافر عادل یا حاکم مسلمان ظالم؟
📃 هلاکو مغول در قرن 7 به بغداد حمله کرد و المعتصم بالله را سر به نیست کرد.
وی همه علما از شیعه و سنی را جمع کرد و سوالی پرسید که شاید سوال بسیاری از ماست.
سوال او این بود: "به من بگویید کدام مقدم است: حاکم مسلمان ظالم یا حاکم کافر عادل؟"
سپس در را رویشان بست.
گفت اگر تا 3 روز جواب دادید که دادید و الا جانتان را ازدست می دهید.
( سید بن طاوس ) بر خاست و گفت من جواب دارم :
حاکم کافر عادل مقدم بر حاکم مسلمان ظالم است.
گفت : دلیلت؟
گفت : "مملکت با کفر می ماند، ولی با ظلم نمی ماند. "
الملك یبقی مع الكفر و لایبقی مع الظلم
بقیه هم این را تصویب کردند.
این به عنوان رسمی در تاریخ فقهی ما ماند که عدالت مهم تر از دیانت است.
📘 اعیان الشیعه، جلد 8، صفحهٔ 360
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
.
زمانی نويسنده مشهوری بوسيدن ضريح امامان (عليهم السلام) و اين قبيل احترام نهادنها را تشنيع میكرد.
وقتی سخن او را به مرحوم علامه در حرم رضوی (عليه السلام) عرض كردند، ايشان فرمود: «اگر منع مردم نبود، من از دم مسجد گوهرشاد تا ضريح، زمين را میبوسيدم.»
.
و روزی در صحن حرم امام رضا (عليه السلام) شخصی به علامه [كه اصلاً اجازه نمیداد كسی دست ايشان را ببوسد] عرض كرد: «از راه دور آمدهام و میخواهم دست شما را ببوسم.»
علامه فرمود: «زمين صحن را ببوس كه از سر من هم بهتر است! »
.
🌹 شادی روح مطهر مرحوم علامه طباطبایی صلوات 🌹
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 ملاقات سید عبدالکریم کفاش با امام زمان عج الله تعای فرجه الشریف
#استاد_دارستانی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❤️ دعای مادر
از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».
پیام متن:
اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌿🌺﷽🌿🌺
✍ از تمام لحظات زندگی استفاده بهینه کنیم
🔹ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧـﺮ کاﺭ و ﻣﯽگـفت:
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧـﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ.
🔸ﻫﻤﯿـﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸـﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻏﺶ!
🔸ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧـﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸـﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.
🔹ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤـﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷــــﯿﻢ! ﻫﻤﻪ ﺧــﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ میکنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ گـرم کرﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مشکلات ﺍﺳﺖ.
🔸یک ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ و ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤـﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﭘُــلوی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚داستان کوتاه📚
⚡️شأن و منزلت بسم الله⚡️
🔘 گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.
این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد.
شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.
🔘 روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد .
شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
🔘 وی بعد از این کاربه مغازه خود رفت.
در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
🔘 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد.
زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
📚 خزینةالجواهر ص 612
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
16.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای روضهای که در محضر میرزای شیرازی خوانده شد...
🎙حجت الاسلام عالی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه
🔴 عیبهاتو بپذیر و اصلاح کن وگرنه بزرگتر میشن
🔹پدربزرگم یه نیسان داشت. گفته میشد اولین نیسانیه که وارد ایران شده. با راست و دروغش کار ندارم، خیلی نیسانش رو دوست داشت. روش هم تعصب داشت و باهاش تو جاده کار میکرد.
🔸یادمه یه بار نشستم کنارش و گفتم:
من هیچی نمیبینم، اینقدر که این شیشه شکسته و خرد شده، شما چهجوری رانندگی میکنید؟
🔹پدربزرگم گفت:
به این خوبی دیده میشه، چی رو نمیبینی؟
🔸گفتم:
چی شد که این شکلی شد؟
🔹گفت:
یه بار داشتم تو جاده رانندگی میکردم که یه تیکهسنگ کوچیک از ماشین کناری پرت شد. اولش یه ترک کوچیک بود، بعد کمکم بر اثر زمستون و تابستون و سرما و گرما، بزرگ و بزرگتر شد تا اینکه کل شیشه رو گرفت.
🔸پدربزرگم حاضر نبود قبول کنه که شیشه ترک داره و تعمیرش کنه، بس که دوستش داشت.
🔹ما آدمها هم اینجوری هستیم. عیبهامون رو قبول نمیکنیم، ایرادهامون رو نمیپذیریم و اصلاحش نمیکنیم تا اینکه بزرگ و بزرگتر میشن.
🔸اگه میخواید عاقبت پدربزرگم رو بدونید، یکی از همون شبها تو جاده بهدلیل دید کم تصادف کرد و فوت کرد.
🔹همین عیبهامون باعث نابودیمون میشن. همینهایی که نمیپذیریمشون!
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴مکافات قضا شدن نماز صبح آیت الله نخودکی اصفهانی!
🔸 مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (معروف به نخودکی) در وصیت خود به فرزندش می گوید:
🍀اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی ارزش و نابود خواهد شد!
💥فرزندم بدان که در تمام عمرم تنها یک بار نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم که شب آن روز فوت شد.
🔴سحر گاه در عالم رویا به من گفتند که این مصیبت به علت قضا شدن آن نماز صبح به تو وارد آمد...
🔰اکنون اگر یک شب، نماز شبی از من فوت شود، صبح آن شب انتظار بالایی را می کشم که به من نازل شود...
🔴نکته: میزان بلاهای وارد شده بخاطر گناهان هرکسی متناسب با اندازه ایمان اوست...
به همین دلیل هرچقدر مقام بنده مومن بالاتر باشد ،بلایی که بخاطر گناهش میبیند سخت تر است...
⛔️و یکی از بزرگترین گناهان،قضا کردن نماز صبح می باشد...
📚منبع: نکته های نابی از نماز،ص۲۶۷
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔅#پندانه
✍ شهوتهای نفس، حسنات را از بین میبرد
یکی از علمای اهل بصره میگوید:
روزگاری به فقر و تنگدستی مبتلا شدم تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم، پس تصمیم گرفتم خانهام را بفروشم و بهجای دیگری بروم.
در راه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم.
پس دو تکه نان که داخلش حلوا بود، به من داد و گفت:
برو و به خانوادهات بده.
به طرف خانه راه افتادم. در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم.
به تکهنانی که در دستم بود، نگاه کرد و گفت:
این پسر یتیم و گرسنه است و نمیتواند گرسنگی را تحمل کند. چیزی به او بده، خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمیکنم.
گفتم:
این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. بهخدا قسم چیز دیگری ندارم و در خانهام کسانی هستند که به این غذا محتاجترند.
اشک از چشمانم جاری شد و در حالی که غمگین و ناامید بودم، بهطرف خانه برمیگشتم.
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر میکردم، که ناگهان ابانصر را دیدم که از خوشحالی پرواز میکرد.
به من گفت:
ای ابامحمد! چرا اینجا نشستهای؟ در خانهات خیر و ثروت است!
گفتم:
سبحان الله! از کجا ای ابانصر؟
گفت:
مردی از خراسان از تو و پدرت میپرسد و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم:
او کیست؟
گفت:
تاجری از شهر بصره است. پدرت 30 سال قبل، مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بیپول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد. همان ثروت 30 سال پیش بههمراه سودی که بهدست آورده.
خدا را شکر گفتم و بهدنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بینیاز ساختم.
در ثروتم سرمایهگذاری کردم و یکی از تاجران شدم. مقداری از آن را هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم میکردم. ثروتم کم که نمیشد، زیاد هم میشد.
کمکم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم.
شبی از شبها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شدهاند و مردم را دیدم که گناهانشان را بر پشتشان حمل میکنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل میکند.
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند. گناهانم را در کفهای و حسناتم را در کفه دیگر قرار دادند. کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد.
سپس یکییکی از حسناتی را که انجام داده بودم، برداشتند و دور انداختند چون در زیر هر حسنه شهوتی پنهانی وجود داشت. از شهوتهای نفس مثل ریا، غرور، دوستداشتن تعریف و تمجید مردم، چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم که گفت:
آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند:
این برایش باقی مانده!
و آن همان تکهنانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم.
سپس آن را در کفه حسناتم گذاشتند و گریههای آن زن را بهخاطر کمکی که به او کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند.
کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت:
نجات یافت.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🟢#داستان
🔸 شهیدے کہ امام زمان کفنش کرد.
شهیدے بود کہ همیشہ ذکرش این بود، نمےدونم شعر خودش بود یا غیر...
یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهے به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
از بس این شهید به امام زمان (عجل اللہ تعالے فرجہ) علاقہ داشت به دوست روحانے خود وصیت مےکند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانے کنے...
🔹 روحانے مےگوید: ما از جبهہ برگشتیم وقتے آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتے کرده است آیا من مےتوانم در مجلس ختم او سخنرانے کنم؟ و آنان اجازه دادند...
🔹 در مجلس سخنرانے کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:
یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهے به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن
🟣 وقتی این جملہ را گفتم، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن. وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهاے شب به من گفتند یکے از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهہ شهید شده است باید او را غسل دهے
✨وقتے کہ مےخواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگوارے وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.
❓من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟
🌸با عجلہ برگشتم و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضاے غسالخانہ بوے عطر گرفته بود.
از دیشب نمےدانستم رمز این جریان چه بود. اما حالا فهمیدم ...نشناختم...
📚 منبع:
کتاب روایت مقدس صفحه 96 به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجه الاسلام سید مسعود پور سیدآقایی
#امام_زمان
✨﷽✨
🔴قدر عافيت كسى داند كه…
البته تنها «#جوانى» و «#عافيت» چنين نيست. هر نعمتى چنين است كه تا هست، قدرش ناشناخته است و چون از دست رفت، قدرش معلوم مى شود؛ مثل: فراغت، قدرت، پدر و مادر، دوست خوب، فرصت آموختن، همسر و...
ولى دو #نعمت ياد شده، گوهرهاى گرانبهاترى هستند، بى بديل و دست نيافتنى.
كدام سالخورده است كه حسرت ايام جوانى و فراغت آن دوران را نداشته باشد؟
كدام گرفتار و بيمار است كه از دوران خوش آسايش و آرامش و تندرستى با اندوهى تلخ، ياد نكند؟
به گفته سعدى: «قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد.»
استفاده بهتر از فرصت جوانى و بهره ورى كامل از دوره نشاط و سلامتى و توانايى جسمى و آرامش و آسايش و امنيت اجتماعى، نشانه شناخت قدر و قيمت اين دوگوهر است.
💢قدر و ارزش نعمت ها را تادر اختيار ما هست، بشناسيم كه فردا دير است و بى ثمر!
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌼ســـلام
🌼آقای جهان
🌼اگرسلام کردن
🌼به شمانبود
🌼آفتاب هر روزصبح
🌼به چه امیدی سر
🌼درآسمان میکشید
باسلام به امامزمان
روزمان را زیباکنیم
السلام علیک یا
اباصالحَ المهدی(عج)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی شاگردی از استاد خود پرسید:
سم چیست؟
استاد به زیبایی پاسخ داد:
هرآنچه که بیش از نیاز و ضرورت ما
باشد، سم است!
مانند: قدرت، ثروت، ایگو، بلند پروازی، عشق، نفرت و یا هر چیز دیگری.
شاگرد بار دیگر پرسید:
استاد، حسادت چیست؟
استاد ادامه داد:
عدم پذیرش داشتهها و موقعیتهای خوب در دیگران.
و اگر ما آن خوبیها در دیگران را
بپذیریم، به الهام و انگیزه تبدیل
خواهد شد...
شاگرد: خشم چیست؟
استاد: رد و عدم قبول چیزهایی که
فراتر از کنترل و توانایی ما است...
اگر ما آن را پذیرا باشیم، این ویژگی
به صبر و شکیبایی بدل خواهد شد..
شاگرد: نفرت چیست؟
استاد: عدم پذیرش شخص به همان صورتی که هست.
و اگر ما شخص را بدون قید و شرط
پذیرا باشیم، این نفرت به عشق تبدیل خواهد شد!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
┅┅─⊱✾♡♡✾⊰─┅┅
📚✍ #داستانی معنی دار
مردی با زنی ازدواج کرد و او را بسیار دوست داشت.
سپس همسرش به یک بیماری پوستی جلدی مبتلا شد، زیرا پوست او در حال افتادن بود
و در اینجا همسر زیبا احساس کرد که زیبایی خود را از دست داده است
اما شوهرش در سفر بود و از ماجرا بوی برده بود.
در راه بازگشت تصادفی ساخته گی به وجود آورد
و مثلاً بینایی خود را از دست داد و نابینا شد
این زوج روز به روز به زندگی زناشویی خود ادامه دادند
زن زیبایی خود را از دست می دهد و هر روز بیشترین تغییرات در او ایجاد می شود
شوهر به ظاهر نابینا است و چیزی از این ماجرا نمی داند
و زندگی آنها با همان درجه از عشق و دوست داشتن ادامه می یابد
مرد دیوانه وار عاشق اوست و با او مانند سابق با همسرش با احترام رفتار می کند
تا اینکه روزی فرا می رسید
همسرش به رحمت الله می رود و از دنیا رخت بر می بندد.
شوهر با از دست دادن همسرش به شدت اندوهگین می شود
پس از تدفین و خاکسپاری، شوهر برخاسته و محل را تنها ترک می کند
مردی او را صدا می زند ابو فلانی.. حالا چگونه تنها راه می روی بعد از دست دان همسرت که همانا او بود که تو را در این دوره راهنمایی و دستگیر تو بود؟
شوهر گفت: من کور نیستم!!
تظاهر به نابینایی کردم تا به همسرم آسیبی نرسانم
وقتی فهمیدم او این بیماری را دارد،
او همسرم بود و می ترسیدم دلیل اذیت و آزار او باشم
من در تمام این مدت وانمود کرده بودم که نابینا هستم
و من با همان دوست داشتنی که قبل از تصادف نسبت به او داشتم با او رفتار کردم.
💠فایده این داستان
همه ما باید وانمود کنیم که نابینا هستیم
برای اینکه عیب دیگران را نبینیم، همه ما عیب داریم
سعی نکنید به دیگری نشان دهید که کاستی های او را می دانید، او را خجالت زده و دردهای روحی او را افزایش دهید
براستی که وفاداری این روزها ارز کمیاب است
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
✍آیت الله حق شناس رحمه الله:
رفقای عزیز ! شما را به خدا مواظب زبان و گوشتان باشید. هر حرفی نزنید، به هر حرفی گوش ندهید.خدا شاهد است گاهی اوقات به خاطر یک غیبت فقط یک غیبت حاجت شما را نمیدهند.در قیامت از اعمال خوب شما بر میدارند و روی اعمال خوب غیبت شونده میگذارند. حال هِی برو غیبت کن ببیبن کجا رو میگیری؟
من در یک جلسه ای بودم که پشت سر شخصی غایب حرف های ناروایی زده شد. با اینکه بنده حرف های آنها را رد کردم و از آن شخص دفاع کردم.امّا شب در عالم رویا به بنده گفتند: چرا از آن مجلس برنخواستی؟ گفتم: من هر آنچه که آنها گفتند رد کردم و از شخص غایب دفاع کردم. گفتند: آیا حرف های شما را قبول کردند؟ گفتم خیر! گفتند: پس چرا از آن مجلس بیرون نرفتی؟ همان رفتن تو جواب قاطعی برای آنها بود.آره داداش جون! مسئله، بسیار مهم و ظریف است
همیشه این حدیث را به یاد داشته باشید که: " سامع الغیبة احد المغتابین " یعنی گوش کننده به غیبت در حکم غیبت کننده است.
↶【به ما بپیوندید 】↷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🦋🦋اخلاق نيك سبب نجات دادن از قتل حتمى شد
🌺اسيرانى خدمت رسول اكرم صلىالله عليه و آله آوردند حضرت بكشتن تمامى آنها فرمان داد جز يك تن از آنها را آزاد فرمود.
🌺مرد آزاد شده علت رهايى خود را از قتل حتمى پرسيد، حضرت فرمود: در تو پنج صفت نيك وجود دارد كه خداوند تبارك و تعالى و رسولش آن را دوست مىدارد.
🔆اول: غيرت فوق العاده بر حرم و خانواده خود.
🔆دوم: داراى سخاوت هستى.
🔆سوم: در گفتارت راستگو مىباشى.
🔆چهارم: تو داراى شجاعت هستى.
🔆پنجم: اخلاق نيك و پسنديده مىباشى.
🌺مرد با شنيدن اين سخن مسلمان خوبى شد و در يكى از جنگها با رسول گرامى صلىالله عليه و آله همراهى نمود و به درجه رفيعه شهادت نائل آمد.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#احترام_والدبن
👈چرا از فرزندان یوسف دیگر کسی به پیامبری مبعوث نشد؟؟
هنگامى كه جناب يعقوب به طرف مصر روى آورد يوسف به منظور استقبال پدر از شهر خارج گرديد و وقتى پدر را ديد قصد كرد براى او پياده شود ولى نظر به پادشاهى و مقام خويش كه نمود پياده نشد و زمانى كه بر يعقوب سلام داد جبرئيل نازل شد و به او گفت: اى يوسف: خداوند تبارك و تعالى به تو مىفرمايد: از فرود آمدن در مقابل بنده صالح من تو را باز نداشت مگر آن مقام و پادشاهى كه تو دارى، دستت را بگشا.
يوسف دست گشود، پس از بين انگشتانش نورى خارج شد.
يوسف پرسيد: اين چه بود؟
✔️جبرئيل گفت: اين علامت آن است كه از صلب تو هرگز پيامبر خارج نمىشود و جهتش كارى است كه تو نسبت به يعقوب نمودى و در مقابلش پياده نشدى.
📚علل الشرائع ج1 ص205
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عظمت عجیب حضرت زینب
🔸استاد مسعود عالی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
#امام_زمان
#ام_المصائب
#ماه_رجب
#حضرت_زینب
🔹تلنگری زیبا برای همه ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 آیت الله حق شناس
💥 دفع شیطان توسط عزرائیل هنگام مرگ
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
(شبلی در خواب)
🔸احیاءالعلوم آورده است: شخصی شبلی را پس از مرگش به خواب دید و به او گفت: "خدا با تو چه کرد؟"
گفت: با من مناقشه کرد تا بیچاره شدم. و چون مرا بیچاره دید در رحمت خود فرو برد.
🔸دیگران نیز او را بخواب دیدند و از حالش پرسیدند وی این دو بیت شعر را گفت:
🌹حاسَبونا فَدَقَّقوا ثُمَّ مَنّو فأعْتَقوا
هکذا شیمَةُ المُلوکِ بالمَمالیکِ یَرفَقُوا🌹
[با دقت به حساب ما رسیدگی کردند، پس منّت گذاشتند و آزاد کردند.
اینچنین است شیوه پادشاهان که با مملوکان مدارا میکنند.]
📙کشکول شیخ بهایی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#پندانه
✍ حجی مقبول
🔹ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺣﺞ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
🔸ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺯ 600ﻫﺰﺍﺭ ﺣﺎﺟﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﺟﯽ ﻧﯿﺴﺖ، ﻣﮕﺮ ﻋﻠﯽﺑﻦﻣﻮﻓﻖ، ﮐﻔﺸﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻣﺸﻖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﯿﺎﻣﺪ.
🔹ﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺑﻪ ﺩﻣﺸﻖ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻋﻠﯽﺑﻦﻣﻮﻓﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﻩﺩﻭﺯﯼ (ﭘﯿﻨﻪﺩﻭﺯﯼ، ﺗﻌﻤﯿﺮ ﻭ ﻭﺻﻠﻪﮐﺮﺩﻥ ﮐﻔﺶﻫﺎﯼ ﺧﺮﺍﺏ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ) میکند.
🔸ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺣﺠﺎﺝ ﻓﻘﻂ ﺣﺞ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ؟
🔹ﮔﻔﺖ:
3٠ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺣﺞ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﻩﺩﻭﺯﯼ 300 ﺩﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﻋﺰﻡ ﺣﺞ ﮐﺮﺩﻡ.
🔸عیالم ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺑﻮﯼ ﻃﻌﺎﻡ ﻣﯽﺁﻣﺪ.
🔹ﻣﺮﺍ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﻌﺎﻡ ﺑﺴﺘﺎﻥ.
🔸ﻣﻦ ﺭﻓﺘﻢ. ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻫﻔﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﺮﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﺩﯾﺪﻡ. ﭘﺎﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻃﻌﺎﻡ ﺳﺎﺧﺘﻢ. ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺣﻼﻝ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
🔹ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﺸﻨﯿﺪﻡ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺁﻥ 300 ﺩﺭهم ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﺪﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻧﻔﻘﻪ ﺍﻃﻔﺎﻝ ﮐﻦ ﮐﻪ ﺣﺞ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴عارفی که حمال شهر بود
✍در تبریز قبری مشهور به قبر حمال است و از آنِ کسی است که دعای #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه در حقش مستجاب شده است. نقل شده:
در بازار تبریز بار میبرده، یک روز بار، سر شانهاش بود که دید، بچه کارگری، از بالای داربست پایش لغزید و به طرف پایین افتاد، این حمال هم دستانش را بلند میکند، میگوید الهی نگه دارش!
این بچه کارگر بین زمین و آسمان معلق میماند، این حمال دستش را دراز میکند، این بچه را بغل میکند، زمین میگذارد، مردم دورش ریختن، تو کی هستی؟!
گفت: من همان حمالی هستم که 60 سال دارم برای شما بار میبرم، گفتند: چطور شد گفتی خدایا نگه دارش، خدا هم بین زمین و آسمان نگه داشتش،گفت: چیز مهمی نیست، 60 سال است به من گفت #دروغ نگو، گفتم: چشم، گفت #حرام نخور، اطاعت کردم، گفت: #تهمت نزن، گفتم: چشم … یک بار هم من گفتم، خدایا این کودک را حفظ کن، #خدا گفت: چشم
📚به نقل قول از علامه طباطبایی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔷🔹🔹🔹🔹🔹
📚حکایت کوتاه
در چين باستان، شاهزاده جواني تصميم گرفت با تکه اي عاج گران قيمت چوب غذاخوري بسازدپادشاه که مردي عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت:
«بهتر است اين کار را نکني، چون اين چوب هاي تجملي موجب زيان توست!»
شاهزاده جوان دستپاچه شد. نميدانست حرف پدرش جدي است يا دارد او را مسخره ميکند.
اما پدر در ادامه سخنانش گفت:
وقتي چوب غذاخوري از عاج گران قيمت داشته باشي، گمان ميکني که آنها به ظرف هاي گلي ميز غذايمان نمي آيند. پس به فنجان ها و کاسه هايي از سنگ يشم نيازمند ميشوي.
در آن صورت، خوب نيست غذاهايي ساده را در کاسه هايي يشمي با چوب غذاخوري ساخته شده از عاج بخوري.
آن وقت به سراغ غذاهاي گران قيمت و اشرافي ميروي.
کسي که به غذاهاي اشرافي و گران قيمت عادت ميکند، حاضر نميشود لباس هايي ساده بپوشد و در خانه اي بي زر و زيور زندگي کند.
پس لباس هايي ابريشمي ميپوشي و ميخواهي قصري باشکوه داشته باشي.
به اين ترتيب به تمامي دارايي سلطنتي نياز پيدا ميکني و خواسته هايت بي پايان ميشود.
در اين حال، زندگي تجملي و هزينه هايت بي حد و اندازه ميشود و ديگر از اين گرفتاري خلاصي نداري.
«نتيجه اين امر فقر و بدبختي و گسترش ويراني و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما
و سرانجام تباهي سرزمين خواهد بود...
چوب غذاخوري گران قيمت تو تَرَک باريکي بر در و ديوار خانه اي است، که سرانجام ويراني ساختمان را درپي دارد.»
شاهزاده جوان با شنيدن اين سخنان خواسته اش را فراموش کرد.
سال ها بعد که او به پادشاهي رسيد، درميان همه به خردمندي و فرزانگي شهرت يافت.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستانک💫
#توبه
✅عاقبت شخص توبه کننده
✍️در زمان یکى از اولیاى حق، مردى بود که عمرش را به بطالت و هوسرانى ولهو و لعب گذرانده بود، نزدیک مرگ پرونده خود را ملاحظه کرد، گذشته عمر را به بازبینى نشست و از عمق دل آهى کشید و بر چهره تاریک اشکى چکید و به عنوان توبه و عذرخواهى از حریم مبارک دوست عرضه داشت :
《یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ اِرْحَم مَن لَیْسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَهُ 》.
پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى کردند و او را در بیرون شهر در خاکدانى انداخته، خس و خاشاک به رویش ریختند! آن مرد الهى در خواب دید به او گفتند : او را غسل بده و کفن کن و در کنار اتقیا به خاک بسپار. عرضه داشت: او به بدکارى معروف بود ، چه چیز او را به نزد تو عزیز کرد و به دایره عفو و مغفرت رساند؟
💥جواب شنید : خود را مفلس و تهیدست دید، به درگاه ما نالید، به او رحمت آوردیم. کدام غمگین از ما خلاصى خواست او را خلاص نکردیم، کدام درد زده به ما نالید او را شفا ندادیم.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی اثر استاد انصاریان
🔻
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🔆محبت علی(ع)آدمی را وارد بهشت مى كند
🌸🌸مرحوم شيخ صدوق از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در ميان جمعى ازاصحاب بودند كه ناگهان چهار نفر سياه پوست جنازه سياه پوستى را بر دوش حمل مى كردند و در حالى كه او را در كفن پيچيده بودند او را به سوى قبرش حمل مى كردند.
🌸🌸رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم چون اين صحنه را ديد فرمودند: جنازه را به نزد من آوريد، وقتى كه جنازه را آوردند و در مقابل آن حضرت به زمين گذاشتند و صورتش را باز كردند، آن حضرت فرمودند: اَيُّكُمْ يَعْرِفُ هذا (كداميك از شما اين شخص را مى شناسد)
🌸🌸چون اميرالمؤمنين عليه السلام او را ديد فرمود: أَنَا يا رَسُولَ اللَّهِ (من او را مى شناسم)، او رِياحْ نام دارد و غلام آل نجّار است سپس امامعليه السلام فرمودند: به خدا قسم، هر گاه او مرا مى ديد ( گرچه بارى را هم بر دوش داشت لحظاتى مىايستاد و) تواضع مى كرد و از ديدن من خوشحال مى شد و مى گفت: يا عَلِىُّ اِنّى اُحِبُّكَ (اى على عليه السلام من تو را دوست دارم)
🌸🌸پيامبراسلام صلى الله عليه وآله وسلم چون اين جملات را از امامعليه السلام شنيد فرمودند:يا عَلِىُّ لا يُحِبُّكَ اِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لا يُبْغِضُكَ اِلاَّ كافِرٌ يا على جز مؤمن كسى تو را دوست نمى دارد و جز منافق كسى با تو دشمن نيست. فَأَمَرَ بِغُسْلِهِ، وَ كَفَّنَهُ فى ثَوْبٍ مِنْ ثِيابِهِ آن حضرت دستور داد كه جنازه رياح را غسل دادند (و بخاطر اميرالمؤمنين عليه السلام) او را در لباسى از لباسهاى خودش كفن كرد و به همراه مسلمانان تا كنار قبرش تشييع كرد و بر جنازه او نماز خواند، و مردم زمزمههاى شديدى را از آسمان مى شنيدند.
🌸🌸سپس رسول خدا فرمودند اين زمزمهها بخاطر اين است كه اَنَّهُ قَدْ شَيَّعَهُ سَبْعُونَ اَلْفَ قِبيلَةٍ مِنَ المَلائِكَةِ، كُلُّ قَبِيلَةٍ سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَكٍ، وَ اللَّهِ ما نالَ ذَلِكَ اِلاَّ بِمَحَبَّتِكَ يا عَلِىُّ (70 هزار از گروه فرشتگان او را مشايعت كردند كه هر گروه 70 هزار نفر بودند و به خدا قسم جز به محبت و دوستى تو اى على عليه السلام به اين درجه و مرتبه نرسيد)
🌸🌸سپس رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم داخل قبر رياح شد و با دست خود او را در ميان قبر نهاد و لحظهاى از او روى برگردانيد و خاكها را روى قبر ريخت،
🌸🌸اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا ديديم شما لحظهاى از او روى برگرداندى، سپس قبر را با خاك پوشاندى، علتش چه بود؟
🌸🌸پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: اين شخص ( چون دوستدار على عليه السلام بود) به همين خاطر از اولياء خدا و از فرمانبرداران خداوند محسوب شد و چون تشنه از دنيا رفته بود، همسران بهشتى او، يعنى حورالعين با عجله برايش از بهشت آب آوردند و او چون غيرتمند بود، دوست نداشتم با نگاه كردن به همسرانش او را محزون سازم، لحظهاى از او روى برگرداندم تا آب آشاميد.
📚کتاب احادیث الطلاب ص 351
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🎀زنى به حضور حضرت داوود (علیه السلام) آمد و گفت: "اى پیامبر خدا! پروردگار تو ظالم است یا عادل؟"
🪴داوود فرمود: "خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند. سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟"
.
🎀زن گفت: "من پیرزنی هستم که سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مىبردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم. ناگهان پرندهاى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تامین نمایم."
.
🛎هنوز سخن زن تمام نشده بود که در خانه حضرت داوود را زدند.
🪴حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد.
🪙ناگهان ده نفر تاجر به حضور حضرت داوود آمدند، و هر کدام صد دینار (جمعا هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: "این پول ها را به مستحقش بدهید."
🪴حضرت داوود از آن ها پرسید: "علت این که شما دست جمعى این مبلغ را به این جا آورده اید چیست؟"
🪙گفتند: "ما سوار کشتى بودیم که طوفانى برخاست؛ کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم.
🧣ناگهان پرنده اى را دیدیم که پارچه سرخ بسته ای سوى ما انداخت. آن را گشودیم و در آن شال بافته ای دیدیم.
🌤به وسیله آن، محل آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم.
💫ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار بپردازیم، و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ما است به حضورت آوردهایم تا هر که را بخواهى صدقه بدهى.
.
🪴حضرت داوود رو به سمت زن کرد و فرمود: پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى؟
🪙سپس هزار دینار را به آن زن داد، و فرمود: این پول را در تامین معاش کودکانت مصرف کن، خداوند به حال و روزگار تو، آگاهتر از دیگران است.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَهْدِيَّ اَلْأَرْضِ وَ عَيْنَ اَلْفَرْضِ...🤚
🌱سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود...
سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا به سوی اسرار زمین هدایت می شوی!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲