#امیرالمؤمنین
💠شخصی به نام اعمش میگوید:
کنیزی سیاه چهره ی نابینا را در مدینه دیدم که آب به مردم میداد و میگفت:« در راه محبت علی بنوشید.»
پس از مدتی او را در مکه دیدم که بینا بود و به مردم آب میداد و میگفت:
«در راه محبت سرورم علی علیه السلام آب بنوشید، آن کس که خداوند به خاطر او بیناییام را دوباره به من عنایت کرد.»
نزدیک رفتم، گفتم:
شما را چندی پیش در مدینه دیدم به مردم آب میدادی و نابینا بودی و امروز میبینم بینا هستی، قضیه بینایی تو از چه قرار است؟
گفت: روزی شخصی از من پرسید: تو کنیز آزاد شده علی بن ابی طالب علیه السلام و از ارادتمندان او هستی؟
گفتم: آری
گفت: خدایا! اگر این کنیز راست میگوید بینایی اش را به او باز گردان.
به خدا سوگند! بعد از دعای آن مرد خداوند نعمت بینایی را به من بازگرداند و بینا شدم.
به او گفتم: تو کیستی؟
گفت: من خضر پیغمبر، و از شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام هستم.
📚 بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۹.
~~~~
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۱۰۰۹
#مولاعلی
💠 ابراهيم بن مهران يكي از راويان احاديث شيعه و مردي مورد وثوق و اطمينان و راستگوست فرمود:
در همسايگي منزلم در كوفه مردي بنام ابوجعفر زندگی ميكرد او مردی خوش معامله و نيكوكار بود، بطوريكه هرگاه شخص سيّدي محتاج به پول ميشد و نزد او ميرفت فورا به او كمك ميكرد.
اگر سيّدي ميتوانست پولش را پس بدهد، اسمش را از دفتر خط ميزد و اگر سيّدي قادر به باز پرداخت بدهي اش نبود، ابوجعفر به غلامش دستور ميداد در دفتر بنويس اين مبلغي است كه امیرالمومنین علیه السلام آن را قرض گرفته است.
مدتي گذشت و ابوجعفر فقير و درمانده شد و تمام ثروتش را از دست داد و در
نتيجه خانه نشين شد. روزها در خانه مينشست و دفترش را پيش رويش ميگذاشت و به دفتر نگاه ميكرد و اگر اسم بدهكاري را مييافت، كسي را به دنبال او ميفرستاد كه اگر زنده است بيايد و بدهي اش را بپردازد و اگر بدهكار مُرده بود روي اسمش را خط میكشيد.
روزی همانطور که به دفترش نگاه میکرد يكی از دشمنان شيعه از كنارش گذشت، آن سني چون از ماجرای ابوجعفر با خبر بود، در حاليكه او را مسخره ميكرد با طعنه گفت: بدهكار بزرگت علی بن ابيطالب بدهيت را داد يا نه؟
ابوجعفر از حرفهای آن مرد سنی غمگين و ناراحت شد برخاست و داخل خانه رفت و آن شب دل شكسته خوابيد.
در عالم خواب ديد محضر مقدّس پيامبر و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) مشرف شده پيامبر رو به اين دو بزرگوار نمود و فرمود: پدرتان اميرالمؤمنين كجاست؟
حضرت تشريف آورده و فرمود بنده اينجا هستم اگر فرمايشي داريد بفرمائيد.
پيامبر اكرم به حضرت فرمود چرا حق ابوجعفر را نمي پردازی؟
آقا اميرالمؤمنين فرمود: پولش را آماده كردهام و همين اَلان به او پس میدهم. در همين حال آقا امیرالمؤمنین كيسه ای از پشم سفيد را آورد و به ابوجعفر عنايت فرمود.
پيامبر به ابوجعفر فرمود: اين را بگير، اما اگر از فرزندان من كسی به نزد تو آمد او را نااميد از در خانه ات بيرون نفرست زيرا خداوند به تو بركت داد و بعد از اين هرگز فقير نخواهی شد.
ابوجعفر از خواب بيدار شد به دستش نظر انداخت كيسه ای از پشم سفيد را
در دستش ديد همان لحظه همسرش را بيدار كرد و گفت: چراغ را روشن كن، وقتی كه چراغ را روشن كرد، مرد سر كيسه را باز كرد. هزار اشرفی طلا در آن ديد، پس از آن دفترش را آورد و پولهايی را كه به سادات داده بود و به حساب آقا امیرالمومنین نوشته بود جمع بست، ديد همان مقدار پولي است كه به سيدها و اولاد مولا امیرالمومنین داده دقيقا همان است.
📚کرامات العلویه،ص۱۸_۱۶
~~~~~~~~
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۱۰۱۰
💠نتيجه توسل به حضرت رضا
يكي از علماي رباني ميفرمود: در زمان طلبگي خود هفت سال در يكي از حجرههاي مدرسه فيضيه كه ويران و نمناك بود، سكونت نمودم، بيماري رماتيسم گرفتم سالها از اين بيماري رنج ميبردم، از معالجات نتيجه نگرفتم، به مشهد رفتم. در آن جا به من گفتند: نزد آيت الله ملا حبيب الله گلپايگاني كه صبحها در مسجد گوهرشاد نماز ميخواند برو او مستجاب الدعوة است، از او بخواه براي تو دعا كند تا خوب شوي.
من تصميم گرفتم نزد او براي دعا بروم، ناگاه به ياد اين حديث افتادم:
مالك ابن نويره از بزرگان قوم خود بود در مدينه به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و اسلام را پذيرفت و اركان و اصول اسلام و ايمان را از رسول خدا صلي الله عليه و آله آموخت و به سوي قوم خود بازگشت وقتي كه او از مجلس پيامبر صلي
الله عليه و آله بيرون رفت پيامبر صلي الله عليه و آله به حاضران فرمود:
كسي كه دوست دارد به مردي از اهل بهشت بنگرد به اين مرد بنگرد.
حاضران اين سخن را از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدند از ميان آنها ابوبكر و عمر به سوي او دويدند تا به او رسيدند و گفتند: «اي مالك» پيامبر صلي الله عليه و آله تو را اهل بهشت معرفي كرده، براي ما دعا كن كه دعايت مستجاب است.
مالك به آنها گفت: خدا شما را نيامرزد كه رسول خدا صلي الله عليه و آله را گذاشته ايد و نزد من تازه مسلمان آمده ايد تا براي شما شفاعت و طلب آمرزش كنم.
با خود گفتم: تا حضرت رضا عليه السلام هست، رفتن به سوي ملا حبيب الله گلپايگاني روا نيست. از اين رو به سوي حرم حضرت رضا عليه السلام رفتم و متوسل شدم، طولي نكشيد كه بر اثر عنايت آن حضرت، از بيماري روماتيسم نجات پيدا كرده و شفا يافتم.
📚 کرامات و معجزاتی از امام هشتم علیه السلام
~~~~~~~~
🔹🍃
@Dastanhayeebratamooz
══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫
۱۰۱۱
داستان های عبرت آموز
💠نتيجه توسل به حضرت رضا يكي از علماي رباني ميفرمود: در زمان طلبگي خود هفت سال در يكي از حجرههاي م
۲۳ ذی القعده
روز مخصوص زیارتی #امام_رضا علیه السلام