eitaa logo
دانلود
🔸حضرت آیت‌الله جوادى آملى می‌فرماید: 🔸یک روز مهمان مقام معظم رهبرى بودم. سفره را که گستردند، فرزند ایشان آقا مصطفى نیز نشسته بود. آیت‌الله خامنه‌اى به وى نگاهى کردند و فرمودند: پاشو برو! من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند؛ من از او خواستم که با هم باشیم. آقا فرمودند: این غذا مال بیت‌المال است. شما هم مهمان بیت‌المال هستید. براى بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. آن‌ها به منزل بروند و از غذاى خانه بخورند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا داده است. ١١٠ نکته درباره رهبر انقلاب به همت حسن صدرى مازندرانى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدیر کسی که وسط میدون باشه | شهید تندگویان به‌مناسبت ۲۹ آدرماه روز تجلیل از شهید تندگویان کانال کودکان(و نوجوانان و مربیان) علی اصغر در ایتا👇 https://eitaa.com/koodakAliAsghar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وزیر نفت ۲۹ آذرماه روز بزرگداشت شهید تندگویان کانال بشارت در ایتا👇 https://eitaa.com/besharat_ir داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوره نور آیه ۱۲ / دامن‌زدن‌به‌شایعه، ممنوع⛔️: لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْكٌ مُبِينٌ ﴿١٢﴾ چرا هنگامی‌که آن[تهمت بزرگ] را شنیدید، مردان و زنان مؤمن به خودشان گمان نیک نبردند [که این تهمت کار اهل ایمان نیست] و نگفتند: این تهمتی آشکار [از سوی منافقان] است؟! [که می‌خواهند در میان اهل ایمان فتنه و آشوب و بدبینی ایجادکنند] سوره نور آیه ۱۳ / حفظ آبروی افراد درمقابل تهمت‌ها : لَوْلَا جَاءُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ ۚ فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَٰئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ ﴿١٣﴾ چرا بر آن تهمت، چهار شاهد نیاوردند؟ و چون شاهدان را نیاوردند، پس خود آنان نزد خدا محکوم‌به‌دروغگویی‌اند؛ معجزه‌ی پیامبر در ایتا👇 https://eitaa.com/moejezeyepeyambar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
30.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوره نور آیه ۱۴ تا ۱۶ / نقل تهمت‌ها و شایعات از گناهان کبیره: وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ﴿١٤﴾ و اگر فضل و رحمت خدا در دنیا و آخرت بر شما نبود، به‌یقین به‌خاطر آن‌تهمت بزرگی که در آن وارد شدید، عذابی‌بزرگ به‌شما می‌رسید. إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُمْ مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ ﴿١٥﴾ چون [که آن‌تهمت بزرگ را] زبان‌به‌زبان ازیک‌دیگر می‌گرفتید و با دهان‌هایتان چیزی می‌گفتید که هیچ‌معرفت‌وشناختی به‌آن نداشتید و آن را [عملی]ناچیز و سبک می‌پنداشتید و درحالی‌که نزد خدا بزرگ بود. وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهَٰذَا سُبْحَانَكَ هَٰذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ ﴿١٦﴾ و چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید: ما را نسزد [و هیچ‌جایز نیست] که به‌این‌تهمت بزرگ زبان بگشاییم، شگفتا! این بهتانی بزرگ است. معجزه‌ی پیامبر در ایتا👇 https://eitaa.com/moejezeyepeyambar داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️ماجرای علامه بحرالعلوم و حواله امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) 🔸آخوند ملا زین العابدین سلماسی- از شاگردان و یاران نزدیک سید مهدی طباطبایی بروجردی معروف به بحرالعلوم- می گوید: 🔸 ایامی که در جوار خانه خدا نزد سید به خدمت مشغول بودم، روزی اتفاق افتاد که در خانه چیزی نداشتیم. مطلب را به سید عرض کردم، چیزی نفرمود. از عادات جناب بحرالعلوم این بود که صبح اول وقت طوافی دور کعبه می کرد و به خانه می آمد و به اتاقی که مخصوص خودش بود، می رفت و برای هر صنفی بر طریق مذهبش درس می گفت. در آن روزی که از تنگدستی شکایت کردم، چون از طواف برگشت ناگهان کسی در را کوبید. سید بحرالعلوم به شدت مضطرب شد و با شتاب به طرف در رفت و آن را باز کرد. شخص بزرگواری در لباس عربی داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت فروتنی و ادب دم در نشست. ساعتی نشستند و با یکدیگر سخن گفتند. آنگاه برخاست و در خانه را باز کرد و دست مهمان را بوسید. او را بر شتری که دم در خانه خوابانده بود سوار کرد. 🔸مهمان رفت و سید بحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله ای به دست من داد و گفت: این حواله ایست برای مرد صرافی که در بازار صفاست. نزد او برو و هرچه بر او حواله شده بگیر. آن حواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرده بود، بردم مرد چون حواله را گرفت به آن نظر نمود و آن را بوسید و گفت: برو چند باربر و کارگر بیاور. پس رفتم و چهار باربر آوردم. به قدری که آن چهار نفر قدرت حمل داشتند، پول رایج زمان را برداشتند و به منزل آوردند. من فوری برگشتم نزد آن صراف که از حال او و نویسنده حواله جویا شوم که او چه کسی بود. وقتی رفتم نه صرافی را دیدم و نه مغازه ای را که دیده بودم. از مغازه صراف پرس و جو کردم گفتند: ما اصلا در اینجا دکان صرافی ندیده ایم. 📚 فواید الرضویه، ص ۶۸۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زیبای یارگیری (علیه السلام) توسط خود حضرت 🔰 مردان نظر باز سبک سیر فروغی ازدامن خاک بر افلاک پریدند خادم الظهور خادم الشهدا 🍃🌹 @wwwwwkhadam 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 تاظهورررررر راهی نمونده 🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خاطرات یلدایی حاج قاسم از زبان دخترش 🔸️سردار بزرگمان حاج قاسم سلیمانی نیز مانند همه خانواده های ایرانی، شب چله را برگزار می کرد که این شب نشینی خاطرات بسیار زیبایی برای اعضای خانواده سردار دل ها رقم زده است که گوشه ای از این خاطرات را از زبان نرگس دختر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی می شنویم.
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام چگونگی ولایت عهدی حضرت رضا (ع) ✅ هنگامی که حکومت امین (ششمین خلیفه عباسی) سقوط کرد و حکومت سراسر قلمرو اسلام، برای مأمون (هفتمین طاغوت عباسی) استقرار یافت، مأمون نامه‌ای برای امام رضا (ع) (که در آن روز در مدینه بود) نوشت و در آن نامه، آن حضرت را به خراسان دعوت کرد. حضرت رضا (ع) به عللی از رفتن به خراسان، خودداری کرد و عذرخواهی نمود، ولی مأمون پیوسته برای آن حضرت نامه می‌نوشت و اصرار می‌کرد که باید به خراسان بیائی، سرانجام آن حضرت در یافت که چاره‌ای جز رفتن به خراسان نیست بناچار مدینه را به قصد خراسان ترک کرد و در آن روز پسرش امام جواد (ع) هفت سال داشت. ❇️ مأمون در نامه‌اش دستور داده بود که حضرت رضا (ع) از راه کوهستان (باختران و همدان) و قم نیاید، بلکه از راه اهواز و بصره بیاید (و این دستور به خاطر وجود شیعیان در مسیر راه اول بود که مأمون برای خود احساس خطر از شیعیان می کرد). حضرت رضا (ع) به راه خود ادامه داد تا به سرزمین خراسان رسید و در آنجا به شهر (مرو) که مأمون در آنجا بود، وارد گردید. مأمون به به حضرت رضا (ع) پیشنهاد کرد که می‌خواهم امر خلافت را به تو واگذار کنم، آن را برعهده بگیر. حضرت رضا (ع) (که می‌دانست نقشه‌ای در کار است) آن پیشنهاد را با قاطعیت رد کرد. سر انجام مأمون (مسأله ولی عهدی) را مطرح نمود و به حضرت عرض کرد: (باید مقام ولایتعهدی را برعهده بگیری). 💠 پس از گفتگوی بسیار، امام رضا (ع) فرمود: (مشروط به شروطی که از تو می‌خواهم) مأمون: هرچه خواهی بخواه. امام رضا (ع): (من مقام ولایتعهدی را به عهده می‌گیرم، به شرط آنکه امر و نهی نکنم و حکم و فتوی ندهم و کسی را نسب و عزل ننمایم و هیچ امری را که پا برجاست تغییر ندهم و از همه امور مرا معذور بداری) (305) ⭕️ (به این ترتیب، امام رضا (ع) ولایت عهدی را پذیرفت، که در حقیقت نامش بود و این پیشنهاد را نیز رد کرد زیرا معنی دخالت نکردن در هیچ‌یک از امور، بیان‌گر آن است که آن حضرت، ولایت‌عهدی مأمون ظالم را نپیرفته‌است). داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام نماز پرشکوه عید امام رضا (ع) که ناتمام رها شد! ✅ روز عید (قربان) فرا رسید، مأمون توسط شخصی، برای امام رضا (ع) پیام داد که برای نماز عید آماده شو و آن را اقامه کن و خطبه آن را بخوان. امام رضا (ع) به مأمون پیام داد، به شرطی که در مورد ولایت عهدی بین من و تو بود، آگاه هستی (بنابراین مرا از خواندن نماز عید و خطبه که از شئون حکومت است، معاف بدار) مأمون، من می‌خواهم با انجام این کار، احساسات مردم آرام گردد و آنها فضائل و کمالات تو را بشناسند. حضرت رضا (ع) کرارا از مأمون خواست که مرا معاف بدار، ولی مأمون با اصرار و پافشاری می گفت: (باید نماز عید را شما اقامه کنید) ♻️ سرانجام حضرت رضا (ع) به مأمون پیغام داد که اگر بنا است من نماز را بخوانم، من مانند روش پیامبر (ص) و امیر مؤمنان (ع) نماز را می خوانم (نه مانند روش خلفاء) مأمون (هرگونه می‌خواهی، بخوان)، آنگاه مأمون دستور داد تمام مردم صبح زود به در خانه امام رضا (ع) اجتماع کنند. یاسر خادم می‌گوید: سرداران و سپاهیان در خانه امام و اطراف آن اجتماع کردند، مردم از بزرگ و کوچک و زن و مرد و کودک سر راه امام، صف کشیدند، عده‌ای در پشت‌بام‌ها رفتند (شکوه ملکوتی خاصی همه‌جا را فراگرفت) هنگامی که خورشید طلوع کرد، امام رضا (ع) غسل نمود و عمامه سفیدی که از پنبه بود بر سر نهاد، یک سرش را روی سینه و سر دیگرش را میان دو شانه انداخت و دامن به کمر زد و به همه پیروانش دستور داد چنان کنند. سپس عصای پیکان‌داری را بدست گرفت و بیرون آمد، ما در پیشاپیش آن حضرت حرکت می‌کردیم، او پابرهنه بود، وقتی که حرکت کرد و سر به سوی آسمان بلند کرد و چهار بار تکبیر گفت (آنچنان تکبیرهای او پرجاذبه و ملکوتی بود که) ما گمان کردیم آسمان و در و دیوار، همه با او هماهنگ و همنوا می‌گویند: اللّه اکبر … ارتشیان و کشوریان، با شکوه ویژه ای، صف در صف ایستاده بودند، امام رضا (ع) از خانه بیرون آمد و دم در ایستاد و فرمود: (اللّه اکبر، اللّه اکبر، (اللّه اکبر) علی ما هدانا، اللّه اکبر علی ما رزقنا من بهمه الانعام و الحمد لله علی ما ابلانا.) همه جمعیت، صدای خود را به این تکبیر بلند کردند (آنچنان آوای ملکوتی تکبیر در فضای ملکوتی محضر امام، پیچید و اثر بخش بود) که سراسر شهر (مرو) یکپارچه به گریه و شیون و فریاد تبدیل گردید، هنگامی که سرداران و رؤسا، دیدند، امام رضا (ع) با کمال سادگی با پای برهنه از خانه بیرون آمده، از مرکبها پیاده شدند و پا برهنه گشتند و همراه امام حرکت نمودند، حضرت در هر ده قدمی می ایستاد و سه تکبیر می گفت، زمین و زمان با احساسات پرشوری در حالی که گویا اشک می‌ریزند، با غرش تکبیر، هم‌نوا شده‌بودند. وضع آن صحنه عظیم ملکوتی را به مأمون گزارش دادند، فضیل بن سهل ذوالریاستین (نخست وزیر و رئیس ارتش) در نزد مأمون بود، به مأمون گفت: ای امیر مؤمنان! اگر امام رضا (ع) با این شکوه به مصلی برسد، مردم شیفته مقام او گردند (و آنگاه برای مقام شما خطر خواهد شد)، صلاح این است که از او بخواهی باز گردد. مأمون، شخصی را نزد امام رضا (ع) فرستاد و توسط او در خواست بازگشت کرد. امام رضا (ع) بی درنگ کفش خود را طلبید و سوار مرکب شد و باز گشت. (306) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام پراکنده شدن ازدحام مردم با اشاره امام رضا (ع) ✅ (فضیل بن سهل، معروف به (ذوالریاستین) (صاحب دو ریاست: 1 - نخست وزیر مأمون 2 - رئیس ارتش مأمون) مجوسی بود و به‌دست یحیی برمکی مسلمان شد و کم کم دست نشانده برمکیان در دستگاه خلافت بنی عباس گردید و در عصر خلافت مأمون (هفتمین خلیفه عباسی) هم نخست وزیر مأمون گردید و هم فرمانده کل قوای ارتش مأمون شد. هنگامی که مأمون ولایتعهدی را به امام رضا (ع) سپرد، فضیل بن سهل به مقام امام (ع) حسادت می‌ورزید و در فرصت‌های مختلف، عداوت خود را به امام (ع) آشکار می‌کرد، از جمله در جریان نماز عید (که در داستان قبل بیان شد) همین شخص، مأمون را تحریک کرد که پیام برای امام بفرستد تا نماز را نخواند و برگردد، سر انجام به مکافات دسیسه‌هایش رسید و در شعبان سال 203 در حمام سرخس، توسط (غالب) دائی مأمون کشته شد (307) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
داستان‌های قرآنی و مذهبی
داستانهای اسلامی از اصول کافی هفت: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم (علیهم السلام) معصوم دهم امام هشتم؛ حضرت رضا علیه السلام پراکنده شدن ازدحام مردم با اشاره امام رضا (ع) ✅ یاسر خادم می‌گوید: هنگامی که مأمون از خراسان به قصد بغداد بیرون آمد، (فضیل ذوالریاستین) (برای بدرقه) بیرون آمد، من نیز همراه حضرت رضا (ع) بیرون آمدم، در یکی از منزل‌گاهها، نامه‌ای از جانب (حسن بن سهل) (برادر فضل) بدست فضل رسید، در آن نوشته بود: (من از روی حساب نجوم دریافته‌ام که تو در روز چهارشنبه فلان ماه، حرارت آهن و آتش را می چشی، از این رو عقیده من این است که در همان روز، با مأمون و حضرت رضا (ع) به حمام بروید و تو حجامت کنی و روی دستت خون بریز، تا نحوست آن (حرارت آهن) از تو دور گردد). حسن بن سهل برای مأمون نیز، در این باره نامه نوشت و از او خواست که از حضرت رضا (ع) تقاضا کند تا باهم به حمام بروند. ♻️ مأمون به حضور حضرت رضا (ع) نامه نوشت که فردا به حمام برویم، امام رضا (ع) جواب داد: (من فردا حمام نمی‌روم و عقیده ندارم که تو و فضل نیز به حمام بروید). مأمون بار دیگر نامه نوشت و از امام رضا (ع) در خواست کرد که فردا به حمام برویم. امام رضا (ع) در پاسخ نوشت: من حمام نمی‌روم زیرا شب گذشته رسول خدا (ص) را در خواب دیدم به من فرمود: (فردا حمام نرو). از این رو به عقیده من تو و فضل نیز فردا به حمام نروید. مأمون برای حضرت نوشت که راست می‌گوئی و پیامبر (ص) نیز راست فرمود، من نیز فردا به حمام نمی‌روم، فضل خودش بهتر می‌داند. یاسر می‌گوید: وقتی که شب شد، امام هشتم (ع) به ما فرمود: (آنچه را که از حوادث تلخ امشب پدید می‌آید به خدا پناه می‌برم). ما پیوسته این سخن را می‌گفتیم، وقتی که حضرت رضا (ع) نماز صبح را (در اول وقت) خواند، به من فرمود: (برو پشت‌بام ببین آیا صدائی می شنوی) یاسر می‌گوید: به پشت‌بام رفتم، فریادی شنیدم و کم‌کم صدای شیون بلند شد، پائین آمدم و دیدم مأمون از آن دری که از خانه‌اش به خانه امام رضا (ع) باز می‌شود، به حضور امام رضا (ع) آمد و به امام گفت: (خدا به تو در مورد مرگ فضل، اجر دهد، او سخن شما را نپذیرفت و به حمام رفت و بر سرش ریختند و او را کشتند، سه تن از مهاجمین دستگیر شده‌اند که یکی از آنها پسر خاله او (فضل بن ذی القلمین) است.) یاسر می‌گوید: سرداران و هواخواهان فضل در خانه مأمون اجتماع کردند و می‌گفتند: مأمون او را غافل‌گیر کرده و کشته است و ما باید از او خون‌خواهی کنیم و آتش آورده‌بودند که خانه او را بسوزانند. مأمون به حضرت رضا (ع) عرض کرد: (ای سرور من! اگر صلاح می‌دانید بروید و مردم را پراکنده کنید.) یاسر می‌گوید: امام سوار شد و به من فرمود: تو نیز سوار شو، باهم از خانه بیرون، آمدیم، مردم فشار می‌آوردند، امام رضا (ع) با دست اشاره کرد و فرمود: (تفرقوا تفرقوا: متفرق و پراکنده شوید). اشاره امام آنچنان اثر کرد، که مردم به‌‎گونه‌ای شتابان بازمی‌گشتند و پراکنده‌می‌شدند که روی هم می‌افتادند، آن‌حضرت به هرکس اشاره کرد، او با شتاب از آنجا رفت (308) داستان‌های قرآنی و مذهبی در ایتا👇 https://eitaa.com/Dastanqm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸یکی از دوستان به خدمت یکی از علمای اصفهان رسید و از ایشان پرسید: 🔸«توفیق خدا برای نماز شب یعنی چه؟» آن عالم فرمود: «یعنی اینکه انسان بداند نماز شب چند رکعت است.» پرسید: «دیگر چه؟» فرمود: «اینکه فرد، مسلمان باشد و شیعۀ دوازده‌امامی هم باشد.» 🔸 پرسید: «دیگر توفیق به چیست؟» فرمود: «دیگر اینکه جهت قبله را بداند و بیدار هم باشد.» گفت: «آقا این‌همه را داریم؛ پس چرا نماز شب نمی‌خوانیم؟» فرمود: «یک جو غیرت هم می‌خواهد. این به‌دست خود توست. تنبلی نکن و اراده داشته باش، می‌توانی نماز شب بخوانی.» 🖋حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی
سفر با سردار 📆 ۱۱ تا ۱۵ دی‌ماه 🔴 رفت: ۱۱ دی ظهر- برگشت ۱۴ دی شب 🚈 مبدا: ایستگاه راه‌آهن تهران 🚞 رفت‌وبرگشت با قطار چهارتخته 🏢 دو شب و سه روز در کرمان (اقامت گروهی) 🧆 تمام وعده‌های غذایی در کرمان (ناهار و شام در قطار رفت برعهده زائر) 🚍 اتوبوس رفت‌وبرگشت از محل اقامت به گلزار شهدای کرمان در زمان‌های مشخص 🌳 گشت گردشگری یک‌روزه کرمان 🌟 هزینه هر نفر 1.200.000 تومان 🌟 ثبت نام ‏‌‎از ساعت 10 صبح تا 18 عصر ☎️ 02188264231 📲 09379130313 @armantourism
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا