📌در گوشه کنار خانه، کودکان و نوجوانان دختر و پسری هم بودند که همچون کبک، سر در برف سرد و کشنده فن آوری فرو برده و از آنچه پیرامونشان میگذشت، فارغ بودند.
📌پدربزرگ و مادربزرگ اما، اندوهگین به تماشای این تصویر تراژدیک نشسته و گاهی به چشمهای هم خیره میشدند و آه میکشیدند.
📌آن دو، با دریایی از تجربه و کوهی از خاطره میتوانستند هیبت سکوت را در هم شکنند و به جای سکوت، فضا را با نغمه دلربای سخنشان، به گلستان بدل کنند.
📌اما چه میشد کرد؟ به گفته «امیل کوندرا»، تعداد قابل توجهی از انسانها، تمایل عجیبی به چیزها و افکار و رفتار سطحی و مبتذل دارند.
📌او به پدیده ای با عنوان «جذابیت انکارناپذیر ابتذال» اشاره میکند که هواداران بسیاری دارد.
📌موسیقیها و فیلمها و داستانها و تصاویر فرومایه و مبتذل، همواره طرفدارانی دارد و شمار این طرفداران در دوران سیطره فناوریهای نوین و گسترش شبکه های اجتماعی، افزایشی چشمگیر یافته است.
📌برخی ابتذال را تولید، عرضه و از آن کسب سود میکنند و برخی همواره عطش تقاضای آن را دارند و اینگونه است که همیشه موازنه میان عرضه و تقاضای ابتذال برقرار است.
📌دیگر کسی ارزش گوهرهای سُفته تجربه و مرواریدهای غلطان دانش بزرگترها را نمیداند.
📌دیگر کسی سعدی، حافظ، شاهنامه، مثنوی و... نمیخواند و یا به تماشای اثری هنری نمینشیند.
#ابتذال
#فرهنگ
#روزمرگی
#عرضه_و_تقاضا
#فناوری
#سعدی
#حافظ
#مثنوی
@Deebaj
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمد
وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت
لیلهٔ اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
آمده مجموع در ظلال محمد
عرصهٔ گیتی مجال همّت او نیست
روز قیامت نگر مجال محمد
وآن همه پیرایه بسته جنّت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد...
شاید اگر آفتاب و ماه نتابند
پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش
خواب نمیگیرد از خیال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمّد بس است و آل محمد
#محمد_ص
#هفده_ربیع
#ماه
#سعدی
#شعر
@Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅دیباج ۱۴۵
🔶سایهات مستدام!
🖊ع.ر.م
ای سرو بلند قامت دوست
وه وه که شمایلت چه نیکوست
در پای لطافت تو میراد
هر سرو سهی که بر لب جوست
در عهد تو ای نگار دلبند
بس عهد که بشکنند و سوگند
دیگر نرود به هیچ مطلوب
خاطر که گرفت با تو پیوند
از پیش تو راه رفتنم نیست
همچون مگس از برابر قند
عشق آمد و رسم عقل برداشت
شوق آمد و بیخ صبر برکند
در دام تو عاشقان، گرفتار
در بند تو دوستان، مُحَبَّس
جان در قدمت کنم ولیکن
ترسم ننهی تو پای بر خس
#شعر
#سعدی
#خامنهای
#عشق
@Deebaj
🔶«دیباج» را از طریق لینک زیر، به دوستان خود معرفی فرمایید:
https://eitaa.com/Deebaj
✅از سخن بزرگان
🔶حکایت زاهد و پادشاه
📌زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند.
ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی
کاین ره که تو میروی به ترکستان است
📌چون به مقام(خانه) خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: "ای پدر! باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟"
گفت: "در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید."
گفت: "نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید."
ای هنرها گرفته بر کف دست
عیبها بر گرفته زیر بغل
تا چه خواهی خریدن ای مغرور
روز درماندگی به سیم دغل
#سعدی
#حکمت
#ادبیات
#زاهد
#پادشاه
#گلستان
@Deebaj
✅دیباج ۱۹۹
🔶آتــش عشـــق
📌از چهارگوشه صحرای محشر شیون و فریاد بلند است و هراس بلعیدهشدن توسط شرارههای آتش دوزخ، برای هیچکس آرام و قرار نگذاشته است.
📌نگاهم را به گوشهای میچرخانم. گروهی را میبینم که بی هیچ واهمهای، در اطراف کسی حلقه زدهاند. نوری از میان جمع تا سقف آسمان، همچون عمودی استوار امتداد یافته است. خدایا! اینان کیاناند و آن نورِ کیست؟
📌نیرویی شگفت مرا به سوی آن جمع میکشاند. نزدیکتر میشوم. دست خودم نیست، گویی چون براده آهن جذب آهنربایی میشوم که در مرکز آن حلقه است.
📌آنان بهقدری در حضور غرقاند که هرگز مرا نمیبینند. در آن واویلای محشر اما آرامشی وصفناشدنی بر آن جمع سایه انداخته است.
آتش عشق معشوقی، جان این جمع را سوخته و ایشان دو سرا را به بهای خریدن عشق او فروختهاند.
هیچ اثری از هراس در چهرههایشان نمیبینم. ناگاه صدایی در جمع مستان میپیچد:
«ای گروه! به بهشت درآیید!»
📌آنان از فرط مدهوشی صدا را نمیشنوند! شراب عشق در شراشر وجودشان جریان یافته و آنان را سر تا پا غرق معشوق ساخته است.
حوریان بهشتی آنان را به خود فرامیخوانند و برای دیدارشان بیتابی میکنند، اما آنان بیاعتنا به آن همه تمنای وصال، غرق در دریای وصال معشوق و مست شراب عشقاند.
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
📚برگرفته از: کامل الزیارات
#امام_حسین_علیهالسلام
#کربلا
#عشق
#اربعین
#بهشت
#سعدی
#صائب_تبریزی
#شعر
@Deebaj