✅دیباج پنجاه و ششم
🔶دفتر معرفت
بهار، دفتر معرفت است، دفتری با برگهای بیشمار که قلم آفرینش با قلمی به رنگ سبز و قرمز و زرد و همه رنگهای زیبای رنگین کمان، سطوری را بر آن مینگارد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار
همیشه، دو سه هفته مانده به آغاز بهار، شاخههای تر و تازه درختان را از نگاه خود میگذرانم تا مگر بر شاخسار درختی جوان و یا کهنسال، شکوفهای قبا بر تن پاره کرده و یا برگی ظریف که با تقلای بسیار خود را از دل شاخهای، بیرون کشیده باشد را ببینم. سبزی خیرهکننده این ریزبرگها و شادابی آن شکوفهها، برای دقایقی مرا مسحور خود میکند و دوست ندارم چشم از آنها بردارم. در عجبم از نگارگری خیرهکننده قلم آفرینش که سراسر صحفه هستی را این چنین زیبا نقاشی کرده است.
میتوان حضور خدا را در لطافت تکتک برگها و گلبرگها، سبزی چمنها، جاری جویبارها، قد برافراشته درختان، امواج آرام و خروشان دریا، زردی و سرخی آفتاب، مهتاب نقرهفام، چهچهی هزاردستان و... دید و احساس کرد.
#بهار
#خداوند
#معرفت
#سهراب_سپهری
#رنگ
@Deebaj
✅دیباج هشتاد و یکم
🔶«غُصّه» با «قاف»!
📌حتما شما هم تجربه کردهاید در بعضی سفرها که مجبورید ساعتها در کویری ممتد و یکدست، رانندگی کنید، حوصله همسفرانتان سر رود و خود شما هم کلافه شوید. اما بر عکس، در مسیری کوهستانی و پر از دار و درخت، هیجان روبروشدن با منظرههای طبیعی، شوری وصفناشدنی را بر فضای سفر حاکم کند.
📌زندگی هم همین است. زندگی را هم فراز و نشیب آن است که زیبا میکند، چنانکه پستی و بلندی و پیچ خم، طبیعت را زیبا و چشم نواز میسازد.
زندگی بدون فراز و فرود، آدم را در بستر کسالت حاصل از روزمرگی میاندازد و سکوت خفهکنندهای را بر سرتاسر وجود او حاکم میکند.
📌تلخیِ رنجی گذرا، شیرینی بهیادماندنی زندگی را به یاد میآورد، عبوسی چهرهای نامهربان، مهربانی صورت محبوب را یادآور میشود و اندوه حاصل از یک گرفتاری، آسایش و شادمانیِ در نعمت زیستن را.
📌رنج، خشم، اندوه و ... و در یک کلمه: «غصهها» همچون قطاری از مقابل دیدگان ما میگذرند و به خاطرات و «قصهها» میپپوندند. پس خوب است «غصهها» را با«قاف» بنویسیم و آنها را سوار بر قطار زمان، راهی سرزمین «گذشته» کنیم و خود با شادیهایمان در بهشت «اکنون» بهسر بریم.
#زندگی
#معنای_زندگی
#غصه
#قصه
#سختی
#رنج
#لذت
#شعر
#سهراب_سپهری
#شعر_سپید
@Deebaj
🔶خانه دوست کجاست؟!
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر، شاخه نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
نرسیده به درخت
کوچهباغی است که از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است..
میروی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ
سر بهدر می آرد
پس به سمت گل تنهایی میپیچی،
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین میمانی
و ترا ترسی شفاف فرا میگیرد…
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
کودکی میبینی
رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او میپرسی
خانه دوست کجاست؟…
#شعر_نو
#سهراب_سپهری
#دوست
@Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅کمی حال خوب
🔶رها در سپهر کودکی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطرهای خواهد ماند
لحظهها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
#زندگی
#معنای_زندگی
#خنده
#شعر
#سهراب_سپهری
#حال_خوب
@Deebaj
✅از کلام بزرگان
🔶مرگ رنگ
آفتاب است و بیابان چه فراخ
نیست در آن نه گیاه و نه درخت
غیر آوای غرابان، دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت
در پس پردهای از گرد و غبار
نقطهیی لرزد از دور سیاه:
چشم اگر پیش رود، میبیند
آدمی هست که میپوید راه.
تنش از خستگی افتاده ز کار.
بر سر و رویش بنشسته غبار.
شده از تشنگیاش خشک گلو.
پای عریانش مجروح ز خار.
هر قدم پیش رود، پای افق
چشم او بیند دریایی آب.
اندکی راه چو میپیماید
میکند فکر که میبیند خواب.
#رنگ
#مرگ
#شعر
#سهراب_سپهری
#هشت_کتاب
@Deebaj