📌این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم. دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است مورد احترام است. تا ساکت است مورد تعظیم و تجلیل است، اما همینکه به راه افتاد و یک قدم برداشت نه تنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که بطرف او پرتاب میشود و این نشانه یک جامعه مرده است، ولی یک جامعه زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت، متحرکند نه ساکن، باخبرترند نه بیخبرتر. پس اینها علائم حیات و موت است. البته اینها، دو علامت بارزتر و مشخصتر حیات بودند که عرض کردم والا علائم دیگر هم زیاد دارد.
#مرتضی_مطهری
#کتاب_حق_و_باطل
#زندگی
#پویایی
@Deebaj
✅دیباج ۱۷۹
🔶واژگان واژگون
🖊علیرضا مکتبدار
📌بچه که بودیم، میوهها طعم دیگری داشتند و غذاها مزهای خوشتر. غروب که خسته از بازی و شیطنتهای کودکانه، پا به درگاهی خانه میگذاشتیم، عطر برنج اصیل ایرانی که مادر در دیگ مسی ریخته و روی اجاق گذاشته بود، هوش از سرمان میبرد. شبها در پرتو نور چراغ گردسوز جمع میشدیم. گردسوز با چارپایایهای که قدش کمی از قد لامپ چراغ کشیدهتر بود، احاطه شده بود. قُلقُل قابلمه کوچک خورشتی که مادر آن را روی حلقه بالایی چهارپایه گذاشته بود، آهنگی ملایم و دلنشین داشت. پدر برایمان قصه میگفت و مادر پُکی به قلیان میزد و سیبهای خوشطعم و رنگ را برای مربا پوست میکند و ریزریز میکرد. دود تنباکوی قلیان هم آمیخته به رایحهای تند بود که حالا، جز زمانی که برای دستبوسی مادر میروم، برایم تکرار ناشدنی است.
📌خلاصه، همه چیز رنگ و طعمی ویژه داشت، حتی نشستنهایمان دور هم. تلویزیون نداشتیم. قصههای تکراری پدر را از بر شده بودیم؛ اما باز هم دوست داشتیم آنها را بارها و بارها بشنویم. همه چیز اصل و به قول امروزیها فابریک بود، نه بدل و فیک.👇
📌در آن دوران، گویی واژهها نیز طعمی دیگر و معنایی ژرفتر داشتند. قسمها اعتبار داشت، قولها و عهدها پشتوانه داشت، نگاهها با حرمت آمیخته بود و زبانها از پس پرده حیا چهره به سخن میگشودند؛ اما امروزه، و بهویژه با گسترش چندرسانهای، آن طعم و آن ژرفا در کاربرد واژگان؛ چه در گفتگوهای معمولی و چه در نوشتههای علمی، نه به مشام جان میرسد و نه در آینه دل انعکاس مییابد و آن حرمت و حیا جای خود را به سبکسری، بدزبانی و وقاحت داده است.
📌نه شعرها و غزلها دیگر آن طعم و رایحه را دارند و نه قصهها و حکایتها آن شیرینی و ملاحت را. همه چیز به قیر سیاست، اندوده شده و طعمی دیگر یافته است. واژه «آزادی» دیگر آن معنای اصیلش را تداعی نمیکند و اصطلاح «حقوق انسان» از آن معنای بلندش تهی شده است! هر که در هوای استشمام «بوی سیب» زندگی باشد، مشامش از رایحه فریبنده و البته کُشنده «ایسم»های گمراهکننده، آکنده میشود تا جایی که دیگر عطر خوش حقیقت، مشام جانش را نمینوازد.
📌در این زمانه، بهحقیقت، واژگان، واژگون شدهاند!
#واژگان
#واژگونی
#حقیقت
#اصالت
#طعم
#سیاست
@Deebaj
✅از دیگران
🔶ترک آسایش
💢اگر آدمی جرات دورشدن از کرانه را نداشته باشد، نمیتواند به اقیانوسهای نو دست یابد.
✍آندره_ژید
#حرکت
#تنبلی
#توسعه_فردی
@Deebaj
✅دیباج ۱۸۰
🔶رشته وصل
🖊ع.ر.م
📌از زمانی که دستان بشر، به پلیدی گناه آلوده شد، ریسمان وصل از دستانش رها گشت و پس از آن است که فرزند آدم در گرداب بدبختی دست و پا میزند. اما آن ریسمان همچون رشتهای از نور، همواره در آسمان میدرخشد و انسانها را به درآویختن به خود فرامیخواند تا آنان را از مُلک تا ملکوت برکَشَد و فَرا برد.
#مهدی_عجل_الله_تعالی_فرجه_الشریف
#نیمه_شعبان
#مهدویت
#ندبه
#نجات
#غیبت
#گناه
@Deebaj
8.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅دلتنگ یار
السلام علیک حین تقوم
السلام علیک حین تقعد
لب ما و قصه زلف تو، چه توهمی، چه حکایتی!
تو و سر زدن به خیال ما، چه ترحمی، چه عنایتی!
به نماز صبح و شبت سلام، و به نور در نَسَبت سلام
و به خال کنج لبت سلام، که نشسته با چه ملاحتی
به جمال، وارث کوثری، به خدا محمد دیگری
به روایتی خود حیدری، چه شباهتی، چه اصالتی!
بلغالعلی به کمال تو، کشفالدجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو، صلوات هر دم و ساعتی
شده پر دو چشم در ازل، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غزل، که چنین گرفته قرابتی
تو که آینه تو که آیتی، تو که آبروی عبادتی
تو که با دل همه راحتی، تو قیام کن که قیامتی
زد اگر کسی در ِخانهات، دل ماست کرده بهانهات
همه جا گرفته نشانهات، به چه حسرتی، به چه حالتی!
نه مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیا و ردم نکن، تو که آستان سخاوتی
#مهدی_عج
#انتظار
#عاشقی
#شعر
#قاسم_صرافان
#سید_حجت_بحرالعلومی
#نیمه_شعبان
@Deebaj
✅دیباج ۱۸۱
🔶دُردانـــه
🖊ع.ر.م
📌مشهور است که حسین بن علی علیهالسلام را دختری بود رقیه نام. دختری دردانه و شیرینزبان که شادمانی دل پدر بود و پدر همواره نازش را به بهای لبخندی شیرین و آغوشی گرم میخرید.
📌او نیز به طبیعت دخترانه خود، غمخوار پدر بود و مایه آرامشاش. چون صدای گامهای پدر، پرده گوشش را مینواخت و گوشوارههایش را تکان میداد، بیاختیار به سمت در میدوید و به امتداد کوچه چشم میدوخت. بیصبری میکرد تا آنگاه که پدر در آستانه در قرار میگرفت و آغوش مهرش را میگشود و ستاره، خود را در دامن خورشید میافکند.
📌سه سال بیشتر نداشت که راهی سفری دراز و پررنج شد. در طول سفر تا پدر بود، اندوه از دلش میزدود؛ اما آنگاه که آفتاب وجود او در گودال پر از خون غروب کرد، آن ستاره زیبا، بیفروغ شد و پس از به اسارت رفتن، در میان آوارهای شهر نفرینشده شام رخ در نقاب خاک کشید.
امروزه حرم آن بانو همان آرامشی را به زائر ارزانی میکند که آغوش پدر به او ارزانی مینمود.
#رقیه_بنت_الحسین_علیهالسلام
#شام
#سوریه
#دختر
@Deebaj